گسترش خشونت و عدم تحمل دگراندیشان
مرتضی اسماعیل پور، مدیر بهایی نیوز
خشونت انواع و شیوههای متعددی دارد و در عالم واقع ما با شکلهای متنوع خشونت روبرو هستیم.خشونت سیاسی از جمله مباحث پر بحث و در تبادل قرار گرفته ایرانیان است. پس از انقلاب ایران این روند شکل متفاوتی به خود گرفت و شاهد شکلگیری خشونت سیاسی مستقیم از سوی دولتها بوده ایم. خشونتهای اجتماعی ویا فرهنگی نیز عمدتا طی سالهای اخیر خواسته و یا ناخواسته شکل و بوی خشونتسیاسی به خود گرفته است.
خشونتسیاسی از آن جهت مهم تلقی میگردد که ما با موضوع "امنیت در جامعه" روبرو هستیم.مهمترین وظیفه دولتها در جوامع انسانی حفظ امنیت و تقویت روحیه آرامش در جامعه می باشد که در صورت بروز و شکل گیری روند خشونتسیاسی این امر مهم کم رنگ خواهد شد.حال یکی از معضلات اخیر در جامعه ایرانی شکل گیری خشونتسیاسی از سوی حکومت و گسترش نفرتپراکنی می باشد.
خشونتسیاسی عمدتا از سوی دولتها؛ گروهها، سازمانها و یا افرادی روی میدهد که به دنبال منافعی خاص و معین هستند که می توان به قدرتگرفتن فکری، سیاسی، مالی و مذهبی تقسیم بندی کرد با این حال همانطور که اشاره شد خشونت پدیدهای چند بُعدی بوده و گاه می توان از سوی دولت با در اختیار داشتن قوهقهریه صورت بگیرد که این مبحث در ایران شاخههای متعددی را در بر میگیرد که با توجه به روند تنش میان قوا در ایران، گاه این روند توسط خود دولتمردان به وسیله ابزارهای که در اختیار دارند گسترش می یابد. در سویی دیگر وجود گروههای سیاسی دارای قدرت در حکومت می باشد، در این سوی از شکل گیری و ایجاد خشونتسیاسی، گروه های قدرتگرفته در بدنه حکومت با وجود حیات دولتها جهت حفظ امنیت، توانایی ایجاد خشونتسیاسی را دارا هستند.اگر بخواهیم درخصوص قدرت گروه های ذینفوذ در ایران سخن بگویم می توانیم به گروههای نزدیک به رهبر ایران و یا سپاه پاسداران و همچنین قوهقضائیه اشاره داشت. گروهی دیگر از اجرا کنندگان خشونتسیاسی در ایران گروه ها و انجمنهای مخفی در بدنه حکومت می باشند که عمدتا به آنان گروههای نزدیک به جریانات امنیتی میگویند که توان خود را به آزمایش قرار داده اند با این وجود این گروهها همچون گروه های که چهره حقوقی مشخصی دارند، فعالیت نکرده و کنشهای این گروهها عمدتا به صورت جلسات مخفی و ترویج خشونت از مجاری و کانالهای مختلف می باشد.از سوی دیگر خشونتسیاسی گاه از سوی شهروندان عادی جامعه رخ می دهد.شهروندانی که خود دامن زننده اختلافات و خشونتسیاسی در جامعه هستند. به باور نگارنده شهروندان جامعهی که خود همراه با منادیان خشونت همراه هستند از جمله عوامل موثر جهت باقی ماندن تنش در جامعه خواهند بود.
خشونتسیاسی رفتاری است که با دستکاری در کارکرد امرسیاسی موجب تغییراتی بنیادین در روند جامعه دمکراتیک خوانده می شود که این تعریف یکی از صدها تعریف اشاره شده می باشد.ترور و قتل مخالفین سیاسی از جمله موارد مشخص شده در امر خشونتسیاسی تلقی می گردد که می توان آن را در بالاترین بخش از تعریف خشونتسیاسی دانست.
قتل یک فعال سیاسی و یا نویسنده، روزنامهنگار، فعال حقوقبشر و یا شهروندان عادی که در مخالفت با امر معین سیاسی دچار ضربات جبرانناپذیری می شوند همه و همه نشان از تضعیف فردی و یا گروهی میدهد که از سوی دولتها و یا گروههای زیرزمینی و در نهایت افراد دارای قدرت شکل میگیرد.خشونت سیاسی به دنبال تضعیف گروهی و قدرت گرفتن گروهی دیگر همواره طی سالهای پس از انقلاب بارها نمایان شده است که حذف فیزیکی یکی از صدها نمونه خشونت سیاسی می باشد.
قتل احمد نیسی در هلند و یا ترور سعید کریمیان در استانبول ترکیه دو نمونه از قتلهای سازماندهی شده در خارج از کشور میباشد که پس از مدتها این نوع از عملیاتها منتهی به حذف فیزیکی مخالفین در خارج از کشور محسوب شده است.
عوامل متعددی در شکل گیری عملیاتهای ترور در میان مخالفین حکومتها نقش ایفا میکنند که می توان به بسته بودن گفتگو ، تبعیض، عدم تساهل و تسامح، نبود جامعهی دمکراتیک و شکلگیری تبعیض علیه دگراندیشان اشاره داشت با این حال آنچه در این میان بارزترین دلیل ترور و قتل فردی و یا جمعی دگراندیشان در حکومتها عنوان میشود عدم تحمل نقد و همچنین نبود عدالت اجتماعی وسیاسی عنوان میگردد.
نابرابری حقوقی در ایران طی سالهای پس از انقلاب عمده مباحث منتقدین و اپوزیسیون و حتی گاه پوزیسیون بوده است.نبود فضای برابر برای همه شهروندان و اختصاص تمامی منابع به خودیها و دیگری خواندن منتقدین موجب شکاف و بروز تنشهای بسیاری از سوی حکومت ایران شده است.به دلیل نبود فضایی برای رشد احزاب و یا شکل گیری گروههای منتقد در ایران، اپوزیسیون فاصله بسیاری با بدنه حکومت و همچنین منتقدین پوزیسیون پیدا کرده است.شکافهای ایدئولوژیک و گرایش به مونیسم در ایران نیز این عوامل را شدت بخشیده است و در زمانی که حکومتها ضعف در خود میبینند در انتهای تمام تلاشهای که می کنند مجبور به برخورد وحذف فیزیکی می شوند که این نمونه نشان از بروز خشونتسیاسی می دهد.
خشونت سیاسی می تواند با گفتگو و رواداری حل و فصل شود اما به دلیل بسته بودن فضای گفتگو و همچنین شدت در باورهای طرفین و بخصوص جایگاهی که دارای قدرت نیز می باشد، خشونت سیاسی گسترده خواهد شد و شهروندانی که نیاز به مجرایی گفتگو نیز پیدا می کنند در این بین دچار صدماتی می شوند.البته آنچه مانع گفتگو و تعامل در میان گروه های متضاد ایجاد می شود حقباوری و حقمداری و عدم احترام به حقوق دیگری است.اگر گفتگویی نیز به سوی جذب و تایید باورهای گروهی تنها ختم شود باز ما شاهد بروز خشونت سیاسی از جنبه نرم آن هستیم که برخلاف باورهای برخورد غیرخشونت آمیز می بایست گروه ها و تفکرات چه در قالب یک دولت و یا فرد به گفتگو دوجانبه سوق پیدا کنند و حتی با وجود به نتیجه نرسیدن اعمال خشونت در باورهای هر دو گروه حذف شود.
همچنین دیگر دلیل بروز خشونت عدم باور به تغییر و تحول در سطح کلان و خرد می باشد.بازیگران جامعه در ایران و دیگر ملل در صورتی که باور به تغییر و اصلاح و همچنین تحول نباشند مسیرهای را جهت گسترش خشونتسیاسی باز می کنند که این موضوع گاه از سر نیاز و گاه بدون تامل و خواست معین می باشد زیرا حل نکردن معضلات و خشونتهای سیاسی همانا کمک به روند خشونت سیاسی می باشد.
آنچه در خشونت سیاسی یافت می شود عدم اراده و خواست جهت اصلاح امور می باشد و در صورتی خشونت سیاسی بروز می کند که افراد ناتوان از حل و رفع اختلافات باشند. آنچه در این بحث بسیار مهم و اصولیترین معیار جهت رفع خشونت سیاسی تبین می شود موضوع اراده قدرت برتر می باشد که در صورت عدم باور به تحول و رفع خشونتسیاسی از سوی دولتها و یا افراد دارای قدرت ، هرگز تحقق پیدا نخواهدیافت.
به باور نگارنده آنچه در ایران روی می دهد عدم خواست رفع تنشها عنوان می شود زیرا قدرت سیاسی در ایران به صورت سنتی اداره شده و توانایی باور انتقاد را در خود نمی بیند وطی سالهای اخیر در نمونه های متعدد از جمله سانسور، قتلهای زنجیرهای، بازداشت فعالین مدنی، روزنامه نگار و...، ایجاد فضای بسته و عدم باور به حقوق برابر میان شهروندان همه و همه نشان از وجود خشونت سیاسی در لایه های متعدد جامعه می باشد.
دولتهای مستقر در ایران نیز در کنار نقش حاکمان امور طی سالهای پس از انقلاب همواره نشان از مشروعیت بخشی و تایید روند سنتی قدرت در ایران می دهد.گسترش دولت و عدم باور به دولت حداقلی وهمچنین استقرار نیروهای امنیتی در بدنه دولت و عدم باور به حضور دگراندیشان در مقام مشاور و دیگر امور همه و همه نشان از پایداری حکومت ایران و مسئولین کشوری درخصوص تاثیر مثبت خشونت سیاسی بر بقای خود می دانند که به همین روی ترور و همچنین رشد فزاینده خشونت سیاسی نشان از باور ضعف حکومت و تلاش جهت تقویت خود دارد.
آنچه در مبحث خشونتسیاسی فراموش می شود آن است که خشونت خود خشونتزا بوده و با ادامه پیدا کردن آن شکافها افزایش پیدا کرده است و رفع آن دشوارتر می شود.
خشونتسیاسی از آن جهت مهم تلقی میگردد که ما با موضوع "امنیت در جامعه" روبرو هستیم.مهمترین وظیفه دولتها در جوامع انسانی حفظ امنیت و تقویت روحیه آرامش در جامعه می باشد که در صورت بروز و شکل گیری روند خشونتسیاسی این امر مهم کم رنگ خواهد شد.حال یکی از معضلات اخیر در جامعه ایرانی شکل گیری خشونتسیاسی از سوی حکومت و گسترش نفرتپراکنی می باشد.
خشونتسیاسی عمدتا از سوی دولتها؛ گروهها، سازمانها و یا افرادی روی میدهد که به دنبال منافعی خاص و معین هستند که می توان به قدرتگرفتن فکری، سیاسی، مالی و مذهبی تقسیم بندی کرد با این حال همانطور که اشاره شد خشونت پدیدهای چند بُعدی بوده و گاه می توان از سوی دولت با در اختیار داشتن قوهقهریه صورت بگیرد که این مبحث در ایران شاخههای متعددی را در بر میگیرد که با توجه به روند تنش میان قوا در ایران، گاه این روند توسط خود دولتمردان به وسیله ابزارهای که در اختیار دارند گسترش می یابد. در سویی دیگر وجود گروههای سیاسی دارای قدرت در حکومت می باشد، در این سوی از شکل گیری و ایجاد خشونتسیاسی، گروه های قدرتگرفته در بدنه حکومت با وجود حیات دولتها جهت حفظ امنیت، توانایی ایجاد خشونتسیاسی را دارا هستند.اگر بخواهیم درخصوص قدرت گروه های ذینفوذ در ایران سخن بگویم می توانیم به گروههای نزدیک به رهبر ایران و یا سپاه پاسداران و همچنین قوهقضائیه اشاره داشت. گروهی دیگر از اجرا کنندگان خشونتسیاسی در ایران گروه ها و انجمنهای مخفی در بدنه حکومت می باشند که عمدتا به آنان گروههای نزدیک به جریانات امنیتی میگویند که توان خود را به آزمایش قرار داده اند با این وجود این گروهها همچون گروه های که چهره حقوقی مشخصی دارند، فعالیت نکرده و کنشهای این گروهها عمدتا به صورت جلسات مخفی و ترویج خشونت از مجاری و کانالهای مختلف می باشد.از سوی دیگر خشونتسیاسی گاه از سوی شهروندان عادی جامعه رخ می دهد.شهروندانی که خود دامن زننده اختلافات و خشونتسیاسی در جامعه هستند. به باور نگارنده شهروندان جامعهی که خود همراه با منادیان خشونت همراه هستند از جمله عوامل موثر جهت باقی ماندن تنش در جامعه خواهند بود.
خشونتسیاسی رفتاری است که با دستکاری در کارکرد امرسیاسی موجب تغییراتی بنیادین در روند جامعه دمکراتیک خوانده می شود که این تعریف یکی از صدها تعریف اشاره شده می باشد.ترور و قتل مخالفین سیاسی از جمله موارد مشخص شده در امر خشونتسیاسی تلقی می گردد که می توان آن را در بالاترین بخش از تعریف خشونتسیاسی دانست.
قتل یک فعال سیاسی و یا نویسنده، روزنامهنگار، فعال حقوقبشر و یا شهروندان عادی که در مخالفت با امر معین سیاسی دچار ضربات جبرانناپذیری می شوند همه و همه نشان از تضعیف فردی و یا گروهی میدهد که از سوی دولتها و یا گروههای زیرزمینی و در نهایت افراد دارای قدرت شکل میگیرد.خشونت سیاسی به دنبال تضعیف گروهی و قدرت گرفتن گروهی دیگر همواره طی سالهای پس از انقلاب بارها نمایان شده است که حذف فیزیکی یکی از صدها نمونه خشونت سیاسی می باشد.
قتل احمد نیسی در هلند و یا ترور سعید کریمیان در استانبول ترکیه دو نمونه از قتلهای سازماندهی شده در خارج از کشور میباشد که پس از مدتها این نوع از عملیاتها منتهی به حذف فیزیکی مخالفین در خارج از کشور محسوب شده است.
عوامل متعددی در شکل گیری عملیاتهای ترور در میان مخالفین حکومتها نقش ایفا میکنند که می توان به بسته بودن گفتگو ، تبعیض، عدم تساهل و تسامح، نبود جامعهی دمکراتیک و شکلگیری تبعیض علیه دگراندیشان اشاره داشت با این حال آنچه در این میان بارزترین دلیل ترور و قتل فردی و یا جمعی دگراندیشان در حکومتها عنوان میشود عدم تحمل نقد و همچنین نبود عدالت اجتماعی وسیاسی عنوان میگردد.
نابرابری حقوقی در ایران طی سالهای پس از انقلاب عمده مباحث منتقدین و اپوزیسیون و حتی گاه پوزیسیون بوده است.نبود فضای برابر برای همه شهروندان و اختصاص تمامی منابع به خودیها و دیگری خواندن منتقدین موجب شکاف و بروز تنشهای بسیاری از سوی حکومت ایران شده است.به دلیل نبود فضایی برای رشد احزاب و یا شکل گیری گروههای منتقد در ایران، اپوزیسیون فاصله بسیاری با بدنه حکومت و همچنین منتقدین پوزیسیون پیدا کرده است.شکافهای ایدئولوژیک و گرایش به مونیسم در ایران نیز این عوامل را شدت بخشیده است و در زمانی که حکومتها ضعف در خود میبینند در انتهای تمام تلاشهای که می کنند مجبور به برخورد وحذف فیزیکی می شوند که این نمونه نشان از بروز خشونتسیاسی می دهد.
خشونت سیاسی می تواند با گفتگو و رواداری حل و فصل شود اما به دلیل بسته بودن فضای گفتگو و همچنین شدت در باورهای طرفین و بخصوص جایگاهی که دارای قدرت نیز می باشد، خشونت سیاسی گسترده خواهد شد و شهروندانی که نیاز به مجرایی گفتگو نیز پیدا می کنند در این بین دچار صدماتی می شوند.البته آنچه مانع گفتگو و تعامل در میان گروه های متضاد ایجاد می شود حقباوری و حقمداری و عدم احترام به حقوق دیگری است.اگر گفتگویی نیز به سوی جذب و تایید باورهای گروهی تنها ختم شود باز ما شاهد بروز خشونت سیاسی از جنبه نرم آن هستیم که برخلاف باورهای برخورد غیرخشونت آمیز می بایست گروه ها و تفکرات چه در قالب یک دولت و یا فرد به گفتگو دوجانبه سوق پیدا کنند و حتی با وجود به نتیجه نرسیدن اعمال خشونت در باورهای هر دو گروه حذف شود.
همچنین دیگر دلیل بروز خشونت عدم باور به تغییر و تحول در سطح کلان و خرد می باشد.بازیگران جامعه در ایران و دیگر ملل در صورتی که باور به تغییر و اصلاح و همچنین تحول نباشند مسیرهای را جهت گسترش خشونتسیاسی باز می کنند که این موضوع گاه از سر نیاز و گاه بدون تامل و خواست معین می باشد زیرا حل نکردن معضلات و خشونتهای سیاسی همانا کمک به روند خشونت سیاسی می باشد.
آنچه در خشونت سیاسی یافت می شود عدم اراده و خواست جهت اصلاح امور می باشد و در صورتی خشونت سیاسی بروز می کند که افراد ناتوان از حل و رفع اختلافات باشند. آنچه در این بحث بسیار مهم و اصولیترین معیار جهت رفع خشونت سیاسی تبین می شود موضوع اراده قدرت برتر می باشد که در صورت عدم باور به تحول و رفع خشونتسیاسی از سوی دولتها و یا افراد دارای قدرت ، هرگز تحقق پیدا نخواهدیافت.
به باور نگارنده آنچه در ایران روی می دهد عدم خواست رفع تنشها عنوان می شود زیرا قدرت سیاسی در ایران به صورت سنتی اداره شده و توانایی باور انتقاد را در خود نمی بیند وطی سالهای اخیر در نمونه های متعدد از جمله سانسور، قتلهای زنجیرهای، بازداشت فعالین مدنی، روزنامه نگار و...، ایجاد فضای بسته و عدم باور به حقوق برابر میان شهروندان همه و همه نشان از وجود خشونت سیاسی در لایه های متعدد جامعه می باشد.
دولتهای مستقر در ایران نیز در کنار نقش حاکمان امور طی سالهای پس از انقلاب همواره نشان از مشروعیت بخشی و تایید روند سنتی قدرت در ایران می دهد.گسترش دولت و عدم باور به دولت حداقلی وهمچنین استقرار نیروهای امنیتی در بدنه دولت و عدم باور به حضور دگراندیشان در مقام مشاور و دیگر امور همه و همه نشان از پایداری حکومت ایران و مسئولین کشوری درخصوص تاثیر مثبت خشونت سیاسی بر بقای خود می دانند که به همین روی ترور و همچنین رشد فزاینده خشونت سیاسی نشان از باور ضعف حکومت و تلاش جهت تقویت خود دارد.
آنچه در مبحث خشونتسیاسی فراموش می شود آن است که خشونت خود خشونتزا بوده و با ادامه پیدا کردن آن شکافها افزایش پیدا کرده است و رفع آن دشوارتر می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر