صفحات

۱۳۹۶ شهریور ۱۲, یکشنبه

اص

اصلاح طلب کیست ؟ اصلاح طلبی چیست ؟

ایران وایر
جریان اصلاحات در روزگار پس از دوم خرداد ۷۶ و پیروزی «محمد خاتمی» در انتخابات ریاست جمهوری، با ایده هایی چون «جامعه مدنی»، «قانون‌مداری»، «دست‎یابی به مردم‌سالاری دینی» و «دوری از تحجر» پدیدار شد.
بعد از دوم خرداد، اصلاح‌طلبان توانستند اکثریت ششمین مجلس شورای اسلامی را به دست آورند و در نخستین دوره شورای شهر تهران و بسیاری از شهرهای مهم، دراکثریت باشند. ریاست جمهوری خاتمی تا سال ۸۴ ادامه یافت ولی مجلس ششم سال ۸۲ تمام شد و تیغ ردصلاحیت شورای نگهبان بسیاری از اصلاح طلبان را از دم گذراند. اما در شورای شهر تهران بین خودشان دعوا چنان بالا گرفت که وزارت کشورِ دولتِ خاتمی شورا را منحل کرد و در دومین دوره انتخابات شورای شهر که سال ۸۱ برگزار شد، اصلاح طلبان شکست سختی خوردند و اکثریت‎شان در شورا و شهرداری های مهم کشور، از جمله تهران از دست رفت.ضربه سوم هم سال ۸۴ به آن ها وارد آمد که اختلافات درون گروهی و تعدد کاندیداهای اصلاح طلب همان طور که سبب شهردار شدن «محمود احمدی نژاد» شده بود، کمک کرد او بر مسند ریاست جمهوری هم بنشیند. این سه شکست، آن ها را وارد دوران تازه ای کرد؛ دورانی پر از انشعاب و اختلاف. اختلافات تنها سیاسی نبودند، بر سر هویت آن ها نیز حرف زیاد بود. برخی اصلاح طلبان را در نهایت هم پیمان حکومت می دانند و به کنایه، «استمرارطلب» توصیف می کنند. برخی می گویند نتیجه دولت اصلاح طلب، تعمیق دیکتاتوری و نظامی گری در ایران بود و اصلاح طلبی مانند یک پروژه، نشان داد نظام سیاسی اصلاح ناپذیر است. ولی عده ای حضورشان را مفید و موثر می دانند.


«رضا علیجانی»، کنش‌گر و تحلیل گر سیاسی که ساکن پاریس است، اصلاح طلبان را به دو گروه تفکیک می کند. او گروه اول اصلاحات را در هدف معنا کرده است:«می‌خواهند همین ساختار قدرت را با همین قوانین و مناسبات حفظ کنند. تبار آن‌ها هم به روح‌الله خمینی می‌رسد. برآمده از حکومت هستند و شاگردان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی. آن‌ها به دنبال تغییر در همان چهارچوب نظام هستند.»
گروه دوم از نظر علیخانی اما «تحول‌خواهان» هستند:«آن ها اصلاح‌طلبی را در روش‌های آرام و تدریجی می‌دانند اما هدف شان می‌تواند تغییرات ساختاری را هم در برگیرد؛ مثل تغییر قانون اساسی یا مناسبات قدرت.»

این تحلیل گر سیاسی معتقد است اصلاح‌طلبی در ایران محصول تغییرات بنیادی مثل تغییر جمعیت شهرنشین، افزایش میزان زنان تحصیل‌کرده و رشد رسانه‌های ارتباطی و شبکه های اجتماعی است: «این گروه که بعد از انسداد فضای سیاسی دهه 60 روی کار آمدند و رسانه‌هایی مثل "آدینه"، "ایران فردا"، "پیام مهاجر"‌ و "دنیای سخن" به آن کمک کردند، توانسته است با توجه به چهارچوب‌های خود، دست‏آوردهایی هم داشته باشد. آرام آرام مخالفان و سرکوب‌شده‌های دهه 60 شروع به حرف زدن کردند و این به تولد نوزاد اصلاحات کمک کرد. اما این کشمکش هم‎چنان ادامه دارد.»
به باور او، در حال حاضر جریان اعتدالی از اصلاحات عقب‌تر است: «جریان اعتدالی شکل تعدیل شده اصلاحات است. همان‌طور که "جنبش سبز" شکل اصلاح‌شده اصلاحات بود.»
می  گوید در این نوع اصلاحات، علاوه بر جریان محافظه‌کار مقابل‌ آن که از نیروهای امنیتی، تندرو و سپاهیان تشکیل شده‌اند، دو مانع دیگر برای انجام اصلاحات ساختار قدرت وجود دارد. مانع اول، فساد ساختاری اقتصادی است که هیچ‌گاه اجازه شفاف‌سازی و اصلاح بنیادی نمی‌دهد زیرا ۴۰ درصد اقتصاد ایران با استفاده از بودجه و امکانات عمومی و بدون پرداخت مالیات، به بخش ولایی وصل است. پرونده‌های «حقوق بشری» نیز به عنوان مانع دوم، از نظر علیجانی هیچ‌گاه به سرانجام نخواهند رسید:‌ «این دو مانع نشان می‌دهند که اصلاحات صرفا از بالا، یک روند عقیم است.»
اما گروه دیگر از نظر علیجانی، اصلاح‌طلبان تحول‌خواه هستند: «کسانی که خواهان جدایی دین و دولت، دموکراسی، جمهوریت و رفع تبعیض هستند. یا به معنای دیگر، خودشان را سکولار می‌نامند.»
او این گروه را شامل دو طیف محافظه‌کار و رادیکال می داند: «محافظه‌کاران کاملا از اصلاحات و حتی اعتدالیون دفاع می‌کنند و سقف خواسته خود را پایین آورده‌اند. رادیکال‌ها که اصلاحات را اساساآ  قبول ندارند، گاهی بیش تر با اصلاح‌طلبان دشمن می‌شوند تا محافظه‌کاران و فکر می‌کنند اگر اصلاح‌طلبان نباشند، ایران زودتر متحول می‌شود. در حالی‌که نه حکومت ایران در این موقعیت است و نه جامعه که با تلنگری سقوط کند یا آتش بگیرد.»
گروه میانه‌رو اصلاح‌طلبی که علیجانی «نهضت آزادی»، «ملی مذهبی» و بخشی از جمهوری‌خواهان را در آن قرار می‌دهد، با رویکردی انتقادی از جنبش سبز و جریان اصلاح‌طلبی حمایت می‌کند: «آن‌ها نه مطالبات‌شان را در حد اصلاح‌طلبان پایین آورده‌اند و نه رویکردشان صرفا حمایت سیاسی از آن‌ها است. به عقیده این گروه، اصلاحات از بالا به نفع جامعه است اما جنبش‌های مدنی مثل زنان و دانشجویان نیز باید تقویت شوند.»
به باور او، چه جریان اصلاح‌طلبی برآمده از حکومت جمهوری اسلامی و چه جریان تحول‌خواه، دست‏آوردهایی داشته‌اند و چه‌بسا در برخی مطالبات هم‌پوشانی نیز دارند: «اما وقتی نظام تغییر می‌کند که با ازدیاد قدرت جامعه مدنی، فشار وارد شود. یا حکومت آن فشار را می‌پذیرد و قانون اساسی را تغییر می‌دهد یا نمی‌پذیرد و سرنگون می‌شود. اگرچه دو مانع حقوق بشر و فسادهای مالی سر راه اصلاح‌طلبی وجود دارد اما ظرفیت این جریان هنوز پر نشده است و جا برای کشش دارد.»
در مقابل رضا علیجانی، «حسن شریعتمداری»، کنش‌گر سیاسی معتقد است این ظرفیت به پایان رسیده و اصلاحات جریانی شکست خورده است. به باور او، اگرچه اصلاح‌طلبان می‌گفتند که به دنبال حکومتی دموکرات و مذهبی هستند که وجه برتر آن، دموکراسی‌خواهی باشد تا اقتدارگرایی دین‌سالاری، اما چنین نشد: «راه‎کار آن ها به نام دموکراسی دینی، جدی گرفته شدن آرای مردم بود که امروز مشخص است هرچه قدر مشارکت بالا برود، از سوی رهبر جمهوری اسلامی تایید می‌شود. دیگری،‌ پشتیبانی از رییس‌جمهوری بود که آن‌هم مشخص است که قدرت روسای‌جمهوری در ایران تغییری نمی‌کند و آن‌ها هم‎چنان تدارکات‌چی‌های اقتدارگرایان و آقای خامنه‌ای هستند.»
به عقیده شریعتمداری، سیاست چانه‌زنی از بالا و فشار از پایین شکست خورده و اصلاح‌طلبان امروز به دنبال کاهش فاصله خود با رهبر جمهوری اسلامی هستند تا بتوانند هم‏چنان در ساختار قدرت باقی بمانند: «امروز اصلاح‌طلبی در این خلاصه شده است که اگر ما نباشیم، فاجعه‌ای در راه خواهد بود و قاتلانی روی کار خواهند آمد که مردم قدر ما را خواهند فهمید. آن‌ها خود را موانعی مقابل بدتر شدن شرایط توصیف می‌کنند. در حالی‌که آن‌ها نه تنها مانع نیستند بلکه از زمان روی کار آمدن اصلاحات، قدرت رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای انتصابی بیش تر شده است. در حال حاضر، نهادهای انتصابی به مراتب قوی‌تر از نهادهای انتخابی هستند و جامعه هم بسیار جلوتر از تصویری ا‌ست که اصلاح‌طلبان از نظام سیاسی موعود خود ارایه می‌دهند.»
شریعتمداری معقتد است در نظامی دینی که جمهوریت را در اختیار خود دارد، حرکت اصلاح‌طلبی به آسانی امکان‌پذیر نیست: «اما اصلاحاتی بیش از این هم میسر نیست چون قانون اساسی جمهوری اسلامی اصولی را که اقتدارگرایی در آن نهادینه شده، تا ظهور امام زمان غیرقابل تغییر کرده است. گذار به دموکراسی بدون تغییراتی در قانون اساسی یا بدون کنار گذاشتن آن امکان‌پذیر نیست؛ خصوصا اگر معنای اصلاحات ساختاری را در حدی بدانیم که جمهوری بر اسلامیت این نظام غلبه کند. جامعه امروز چنان متکثر شده است که مطالبات آن در قالب اصلاحات، نه تنها قابل تحقق نیست بلکه خود اصلاح‌طلبی مانع تحقق چنین مطالباتی است؛ مثل جامعه بدون تبعیض، حقوق برابر برای کارگران و معلمان و…اصلاح‌طلبان هیچ برنامه مشخصی برای این مطالبات ندارند.»
او هم‏چنین معتقد است دوره اجتماعی اصلاحات، چه در ایده و چه در راه‏کار به پایان خود رسیده و اقبال اجتماعی باقی‌مانده‌های اصلاح‌طلبان، معطوف به دهه‌های قبل از آن‌ها است. در عین‌حال، شخصیت‌های این جریان هم ایده‌های نو و راه‏کارهایی متفاوت ارایه نداده‌اند: «در شرایطی که اغلب روشن‏فکران جامعه فهمیده‌اند که بین دموکراسی و رهبر جمهوری اسلامی تعارض وجود دارد اما اکثر اصلاح‌طلبان ترجیح داده‌اند در کنار نظام و رهبر آن بمانند و ارزش‌های دموکراتیک را آسان زیرپا بگذارند. جریان اصلاحات تا به آن‌جا که توانسته، اصلاح کرده و امروز به نهایت خود رسیده است. جامعه هم از این گفتمان پیشی گرفته است. امروز نمی‌توان از جریان زنده اصلاح‌طلبی صحبت کرد که البته این به معنای نفی دست‏آوردهای گذشته آن نیست.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر