سود نمی خواهیم ، روحانی « اصل سرمایه » را برگرداند
گفتوگو با محمدرضا تاجیک
آرمان-حمیدشجاعی: بسیار آرام و شمرده سخن گفت و از اینکه بسیاری از اصلاحطلبان از گفتمان اصلاحطلبی فقط نام آن را یدک میکشند، ناراحت بود. میگفت بخشی از اصلاحطلبان بر ساحت اصلاحطلبی نشسته و جریان گسترده اصلاحطلبی را در بازی قدرت خلاصه کردهاند. با مطرح شدن مباحث اینروزها، از ترکیب «سهمخواهی» برآشفته میشود و این امر را حق بدیهی هر جریانی میداند.
در عرصه سیاسی نمیتوان برخی تنگنظریها را تحمل کرد، به این دلیل روشن که شیرینی پیروزیها را از بین میبرد. جریان اصلاحات جریان نوپایی نیست که خود را مدیون اشخاص و احزاب بداند. اعتدالیون هم اگر اکنون نام و نشانی دارند از قبل حمایت کل جریان اصلاحات از آنهاست. البته در این راستا تعامل میان دولت و اصلاحطلبان ضروری است. همانطور که اصلاحطلبان روحانی را از خود میدانند و او نیز در مقاطع مختلف بر ارتباط متقابل با اصلاحطلبان تاکید داشته است. اما انتظارات برآورده نشد. گرچه اینروزها موضوع انتخاب شهردار هم بسیار مهم است و باید دید شرایط شورای شهر چگونه رقم خواهد خورد. برای بررسی اوضاع سیاسی کشور، اصلاحطلبان، تعامل دولت با اصلاحطلبان و شورای شهر، محمدرضا تاجیک، تحلیلگر سیاسی و فعال سیاسی اصلاحطلب، با «آرمان» گفتوگو کرده است که بخش اول آن را در ادامه را میخوانید.
در عرصه سیاسی نمیتوان برخی تنگنظریها را تحمل کرد، به این دلیل روشن که شیرینی پیروزیها را از بین میبرد. جریان اصلاحات جریان نوپایی نیست که خود را مدیون اشخاص و احزاب بداند. اعتدالیون هم اگر اکنون نام و نشانی دارند از قبل حمایت کل جریان اصلاحات از آنهاست. البته در این راستا تعامل میان دولت و اصلاحطلبان ضروری است. همانطور که اصلاحطلبان روحانی را از خود میدانند و او نیز در مقاطع مختلف بر ارتباط متقابل با اصلاحطلبان تاکید داشته است. اما انتظارات برآورده نشد. گرچه اینروزها موضوع انتخاب شهردار هم بسیار مهم است و باید دید شرایط شورای شهر چگونه رقم خواهد خورد. برای بررسی اوضاع سیاسی کشور، اصلاحطلبان، تعامل دولت با اصلاحطلبان و شورای شهر، محمدرضا تاجیک، تحلیلگر سیاسی و فعال سیاسی اصلاحطلب، با «آرمان» گفتوگو کرده است که بخش اول آن را در ادامه را میخوانید.
در راستای رسالت جریانهای سیاسی یا احزاب برای نیل به توسعه و پیشرفت جامعه، جریان اصلاحات چگونه عملکردی میتواند داشته باشد؟
تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما از رشد هندسی برخوردارند و شتاب آنها بهمراتب از تدبیر بازیگران سیاسی ما جلوتر است. به بیان دیگر، بازیگران سیاسی ما همواره نوعی تاخیر تاریخی دارند. حوادث رخ میدهند، وقایع تاریخی شکل میگیرند، تغییرات و تحولات خودشان را به جامعه تحمیل میکنند و کنشگران سیاسی ما در پس آن منفعلانه میدوند. از اینرو کنشگران سیاسی ما آوانگارد عمل نمیکنند، بلکه پسگارد عمل میکنند. به این ترتیب وقتی میرسند که اتفاقات حادث شده است. به بیان عامیانهتر حکم کارآگاه کمهوشی را دارند که هروقت میرسد جنازه روی زمین پهن است. بنابراین حوادث و تغییرات زمانه با آگاهی این کنشگران صورت نمیگیرد و تغییرات با تدبیر آنها سازگار نیست. بهنظرم این شکاف در آینده بسیار جدی خواهد بود که من نام آن را شکاف تغییر و تدبیر میگذارم. شکافی که میان تغییرات جامعه و تدبیرهایی است که توسط کنشگران جامعه انجام میپذیرد. یکی از علل این موضوع، این است که کنشگران جامعه ما عمدتا سنگینپا و کرخت هستند، طراوتی ندارند و شادابی در آنها به حداقل رسیده است. اینها عمدتا مشغول خود و بازی قدرتند و آیندهنگری و آیندهپژوهی آنها عمدتا نوک بینی آنهاست و فراسوی آن را که حوزه قدرت و سیاست به معنای مرسوم قضیه است، نمیبینند. بهعلاوه ایندست کنشگران از آنچه در سطح فرهنگی و اجتماعی جامعه میگذرد غافلند و در نگاه آنها همهچیز در حوزه سیاست خلاصه شده است. در مورد جریان اصلاحطلبی نیز متاسفانه من چنین نشانههایی را میبینم. به اعتقاد من جریان اصلاحطلبی در شرایطی قرار گرفته که شاید در آیندهای نزدیک شاهد صفآرایی حداقل دو گروه در مقابل یکدیگر باشد. گروهی تلاش دارند نقش نقاشی را بازی کنند که در تابلوی نقاشی آنها فقط نقش و رنگی از سیاست و قدرت مرسوم وجود داشته باشد و سعی میکنند در هر جای این تابلو اثری از خود برجای بگذارند، همهجا حضور داشته باشند و به اصطلاح پرترهای از صورت خودشان را در تابلو ببینند. از اینرو میخواهند تمام ساحت و نقاشی اصلاحطلبی را با رنگ و حضور خود پر کنند. عده دیگری هستند که تابلوی نقاشی اصلاحطلبی را با رنگهای شاد، ترکیبی، بدیع و رنگهایی که تاکنون دیده و به کار برده نشده مزین میکنند. از اینرو تلاش دارند این قاب و قالب را به اندازهای بسیط، فراخ و گسترده کنند تا عرصه اجتماعی و فرهنگی جامعه، هرم جامعه، جوانان و خردهفرهنگها را دربرگیرد. از سوی دیگر، تلاش میکنند این قاب روزنه و پنجرههایی روبهبیرون داشته باشد تا بتوانند بیرون از آن را نیز بنگرند و در تابلو لحاظ کنند تا بتوانند تابلوی نقاشی را هر لحظه باطراوتتر کنند. بنابراین یک جریان اصلاحطلبی داریم که بهطور فزایندهای به سوی حکومتی شدن رفته و رادیکال پیش میرود و در مقابل جریان اصلاحطلبی دیگری داریم که خسته و ملول از این بازی است و دلآشوبهاش فقط قدرت و مساله حضور بر سر سفره قدرت است. ایندسته بیشتر در پی این هستند که نگاهی به پایین داشته باشد، نه صرفا نگاه به بالا. در این راستا این دو جریان در توسعه جامعه دو کارکرد دارند. گروه اول اگر دغدغه توسعه داشته باشد توسعه آمرانه و از بالاست، اما گروه دوم اگر به توسعه میاندیشند، منظور آنها توسعه درونزاست که از پایین و فرهنگ شکل میگیرد. اینها نخست آدمها را تغییر میدهند، سپس درصدد تغییر جهان برمیآیند. اول فرهنگها را تغییر میدهند، بعد سراغ تغییر در سیاست میروند. از اینرو با شرایطی که من از آینده تصویر میکنم بهنظرم میرسد که ما در آینده نیازمند یک جریان اصلاحطلبی هستیم که بتواند خارج از ملاحظات صرف قدرت و سیاست حیات، بالندگی و پویایی داشته باشد، اندیشه تولید کند و دوام و حیاتش به ایفای نقش در جایگاهی رسمی خلاصه نشود. باید منتظر آینده باشیم و ببینیم کدامیک از این دو گروه میتوانند به یک توسعه درونزا، موزون و کارآمد در جامعه ما دست پیدا کنند.
تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما از رشد هندسی برخوردارند و شتاب آنها بهمراتب از تدبیر بازیگران سیاسی ما جلوتر است. به بیان دیگر، بازیگران سیاسی ما همواره نوعی تاخیر تاریخی دارند. حوادث رخ میدهند، وقایع تاریخی شکل میگیرند، تغییرات و تحولات خودشان را به جامعه تحمیل میکنند و کنشگران سیاسی ما در پس آن منفعلانه میدوند. از اینرو کنشگران سیاسی ما آوانگارد عمل نمیکنند، بلکه پسگارد عمل میکنند. به این ترتیب وقتی میرسند که اتفاقات حادث شده است. به بیان عامیانهتر حکم کارآگاه کمهوشی را دارند که هروقت میرسد جنازه روی زمین پهن است. بنابراین حوادث و تغییرات زمانه با آگاهی این کنشگران صورت نمیگیرد و تغییرات با تدبیر آنها سازگار نیست. بهنظرم این شکاف در آینده بسیار جدی خواهد بود که من نام آن را شکاف تغییر و تدبیر میگذارم. شکافی که میان تغییرات جامعه و تدبیرهایی است که توسط کنشگران جامعه انجام میپذیرد. یکی از علل این موضوع، این است که کنشگران جامعه ما عمدتا سنگینپا و کرخت هستند، طراوتی ندارند و شادابی در آنها به حداقل رسیده است. اینها عمدتا مشغول خود و بازی قدرتند و آیندهنگری و آیندهپژوهی آنها عمدتا نوک بینی آنهاست و فراسوی آن را که حوزه قدرت و سیاست به معنای مرسوم قضیه است، نمیبینند. بهعلاوه ایندست کنشگران از آنچه در سطح فرهنگی و اجتماعی جامعه میگذرد غافلند و در نگاه آنها همهچیز در حوزه سیاست خلاصه شده است. در مورد جریان اصلاحطلبی نیز متاسفانه من چنین نشانههایی را میبینم. به اعتقاد من جریان اصلاحطلبی در شرایطی قرار گرفته که شاید در آیندهای نزدیک شاهد صفآرایی حداقل دو گروه در مقابل یکدیگر باشد. گروهی تلاش دارند نقش نقاشی را بازی کنند که در تابلوی نقاشی آنها فقط نقش و رنگی از سیاست و قدرت مرسوم وجود داشته باشد و سعی میکنند در هر جای این تابلو اثری از خود برجای بگذارند، همهجا حضور داشته باشند و به اصطلاح پرترهای از صورت خودشان را در تابلو ببینند. از اینرو میخواهند تمام ساحت و نقاشی اصلاحطلبی را با رنگ و حضور خود پر کنند. عده دیگری هستند که تابلوی نقاشی اصلاحطلبی را با رنگهای شاد، ترکیبی، بدیع و رنگهایی که تاکنون دیده و به کار برده نشده مزین میکنند. از اینرو تلاش دارند این قاب و قالب را به اندازهای بسیط، فراخ و گسترده کنند تا عرصه اجتماعی و فرهنگی جامعه، هرم جامعه، جوانان و خردهفرهنگها را دربرگیرد. از سوی دیگر، تلاش میکنند این قاب روزنه و پنجرههایی روبهبیرون داشته باشد تا بتوانند بیرون از آن را نیز بنگرند و در تابلو لحاظ کنند تا بتوانند تابلوی نقاشی را هر لحظه باطراوتتر کنند. بنابراین یک جریان اصلاحطلبی داریم که بهطور فزایندهای به سوی حکومتی شدن رفته و رادیکال پیش میرود و در مقابل جریان اصلاحطلبی دیگری داریم که خسته و ملول از این بازی است و دلآشوبهاش فقط قدرت و مساله حضور بر سر سفره قدرت است. ایندسته بیشتر در پی این هستند که نگاهی به پایین داشته باشد، نه صرفا نگاه به بالا. در این راستا این دو جریان در توسعه جامعه دو کارکرد دارند. گروه اول اگر دغدغه توسعه داشته باشد توسعه آمرانه و از بالاست، اما گروه دوم اگر به توسعه میاندیشند، منظور آنها توسعه درونزاست که از پایین و فرهنگ شکل میگیرد. اینها نخست آدمها را تغییر میدهند، سپس درصدد تغییر جهان برمیآیند. اول فرهنگها را تغییر میدهند، بعد سراغ تغییر در سیاست میروند. از اینرو با شرایطی که من از آینده تصویر میکنم بهنظرم میرسد که ما در آینده نیازمند یک جریان اصلاحطلبی هستیم که بتواند خارج از ملاحظات صرف قدرت و سیاست حیات، بالندگی و پویایی داشته باشد، اندیشه تولید کند و دوام و حیاتش به ایفای نقش در جایگاهی رسمی خلاصه نشود. باید منتظر آینده باشیم و ببینیم کدامیک از این دو گروه میتوانند به یک توسعه درونزا، موزون و کارآمد در جامعه ما دست پیدا کنند.
در حالیکه جریان اصلاحات یک کل منسجم و یکپارچه بهنظر میرسد، چگونه میتوان این دودستگی را توضیح داد؟ بهنظر شما این دودستگی در این جریان از کجا نشأت میگیرد؟
جریان اصلاحات طیف فراخ و وسیعی است و ۷۲ملت در این ساحت مشغول بازی هستند. اصلاحطلبی فقط یک نام است، اما نامیدهها متکثرند. آنهایی که ذیل نام اصلاحطلبی فهم و تعریف میشوند، بسیار با هم متفاوتند. البته در بازگشت به سوال قبل بگویم که من از رهگذر این بحث نمیخواهم نتیجهگیری کنم که نباید در حوزه سیاست و قدرت مرسوم حضور داشت، اما همواره بحث کردهام که اصلاحطلبی فربهتر از آن است که بخواهیم آن را در حوزهای خاص بگنجانیم. اصلاحطلبی دارای ابعاد بسیار وسیعی اعم از اجتماعی، فرهنگی، هنری، زیباشناختی و اندیشهای است. بنابراین جفاست که ما این جریان را به بازی قدرت خلاصه کنیم و هرچند من نافی این امر نیستم که اصلاحطلبان باید در این فضا هم نقشآفرینی داشته باشند، اما نباید نقش و نقاشی آنها به همان فضا خلاصه شود. باید چیزهای دیگر را نیز دید، در این فضای نقاشی نباید فقط کوههای سربلند نقاشی شود، بلکه درخت و رودخانهای هم وجود دارد، کبوتری در آسمان است، گلی روی زمین روییده که همه اینها باید در کنار کوههای سربلند در نقاشی بیایند. عدهای از اصلاحطلبان که بهطور فزایندهای کنشگری و جنجال اصلاحطلبیشان را به حوزه قدرت و سیاست خلاصه میکنند، واگرایی هم ایجاد میکنند، از اینرو آن عده که لزوما و ضرورتا نمیتوانند بپذیرند که جریان اصلاحطلبی را فقط باید در این چارچوب خلاصه کرد، طرح دیگری درمیاندازند. این فضای اصلاحطلبی از هماکنون مشهود است و جوانان اصلاحطلب نگاهشان از عرصه قدرت به عرصههای دیگری مثل عرصههای فرهنگی، هویتی و زیباییشناختی خاص خود و به خردهفرهنگها معطوف است. جوانان اصلاحطلب ما به تجربه دریافتهاند که هرگاه اصلاحطلبی به بازی قدرت محدود شود، روح لطیف و چهره زیبای اصلاحطلبی خدشهدار خواهد شد. در این راستا در فضای بازی قدرت عدهای هستند که نتایج را مصادره میکنند و بالاخره به نام نامی کل اصلاحات و تمامی اصلاحطلبان میوههای درخت قدرت را میچینند و سهمی برای دیگران باقی نمیگذارند. بنابراین باید تلاش شود اصلاحطلبی را از چنبره برخی اصلاحطلبان رهانید. برخی اصلاحطلبان تمامیت اصلاحطلبی را مصادره کرده و به نام کلیت آن سخن میگویند و در این راستا منافع خود را جستوجو میکنند و فردایی که به قدرت برسند دیگر اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در یادشان نمیماند. از اینرو این فضا متاسفانه نوعی واگرایی در جریان اصلاحات ایجاد میکند که به اشکال گوناگون خود را نشان میدهد. پیشبینی من این است که در دهه پنجم انقلاب جریان اصلاحطلبی خود را بروز و ظهور خواهد داد.
جریان اصلاحات طیف فراخ و وسیعی است و ۷۲ملت در این ساحت مشغول بازی هستند. اصلاحطلبی فقط یک نام است، اما نامیدهها متکثرند. آنهایی که ذیل نام اصلاحطلبی فهم و تعریف میشوند، بسیار با هم متفاوتند. البته در بازگشت به سوال قبل بگویم که من از رهگذر این بحث نمیخواهم نتیجهگیری کنم که نباید در حوزه سیاست و قدرت مرسوم حضور داشت، اما همواره بحث کردهام که اصلاحطلبی فربهتر از آن است که بخواهیم آن را در حوزهای خاص بگنجانیم. اصلاحطلبی دارای ابعاد بسیار وسیعی اعم از اجتماعی، فرهنگی، هنری، زیباشناختی و اندیشهای است. بنابراین جفاست که ما این جریان را به بازی قدرت خلاصه کنیم و هرچند من نافی این امر نیستم که اصلاحطلبان باید در این فضا هم نقشآفرینی داشته باشند، اما نباید نقش و نقاشی آنها به همان فضا خلاصه شود. باید چیزهای دیگر را نیز دید، در این فضای نقاشی نباید فقط کوههای سربلند نقاشی شود، بلکه درخت و رودخانهای هم وجود دارد، کبوتری در آسمان است، گلی روی زمین روییده که همه اینها باید در کنار کوههای سربلند در نقاشی بیایند. عدهای از اصلاحطلبان که بهطور فزایندهای کنشگری و جنجال اصلاحطلبیشان را به حوزه قدرت و سیاست خلاصه میکنند، واگرایی هم ایجاد میکنند، از اینرو آن عده که لزوما و ضرورتا نمیتوانند بپذیرند که جریان اصلاحطلبی را فقط باید در این چارچوب خلاصه کرد، طرح دیگری درمیاندازند. این فضای اصلاحطلبی از هماکنون مشهود است و جوانان اصلاحطلب نگاهشان از عرصه قدرت به عرصههای دیگری مثل عرصههای فرهنگی، هویتی و زیباییشناختی خاص خود و به خردهفرهنگها معطوف است. جوانان اصلاحطلب ما به تجربه دریافتهاند که هرگاه اصلاحطلبی به بازی قدرت محدود شود، روح لطیف و چهره زیبای اصلاحطلبی خدشهدار خواهد شد. در این راستا در فضای بازی قدرت عدهای هستند که نتایج را مصادره میکنند و بالاخره به نام نامی کل اصلاحات و تمامی اصلاحطلبان میوههای درخت قدرت را میچینند و سهمی برای دیگران باقی نمیگذارند. بنابراین باید تلاش شود اصلاحطلبی را از چنبره برخی اصلاحطلبان رهانید. برخی اصلاحطلبان تمامیت اصلاحطلبی را مصادره کرده و به نام کلیت آن سخن میگویند و در این راستا منافع خود را جستوجو میکنند و فردایی که به قدرت برسند دیگر اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در یادشان نمیماند. از اینرو این فضا متاسفانه نوعی واگرایی در جریان اصلاحات ایجاد میکند که به اشکال گوناگون خود را نشان میدهد. پیشبینی من این است که در دهه پنجم انقلاب جریان اصلاحطلبی خود را بروز و ظهور خواهد داد.
با اینکه جریان اصلاحات کاملا فعال، پویا و فزاینده است و همه افراد در این مجموعه قابلیت فعالیت دارند، اما برخی با مجموعهای از تحرکات میخواهند در سازوکار شورایعالی سیاستگذاری در جایگاه بزرگان اصلاحات بنشینند و نظرات خود را بهعنوان کل جریان عرضه کنند؛ این مساله ناشی از چیست؟
همانگونه که بهطور عامیانه صحبت میکنیم که برخی معتقدند خداوند نماینده ما در آسمانهاست و ما نماینده او در زمین هستیم، در جریان اصلاحات نیز برخی معتقدند اصلاحطلبی آنچیزی است که ما میگوییم، کنش اصلاحطلبی کنشی است که ما انجام میدهیم و رئیس دولت اصلاحات ادامه سیاست ماست. به بیان دیگر، آنها میگویند رئیس دولت اصلاحات پژواک و ترجمان صدای ماست. از اینرو تا زمانیکه بزرگان اصلاحات رهبر این جریان را ادامه صدای خود میبینند، حمایت میکنند. در غیر این صورت فصل عبور آغاز میشود و تلاش میکنند صدای خود را به کل جریان اصلاحطلبی حقنه کنند. در این مرحله پرهیزی از نقد، تخریب، استفاده ابزاری از جریان اصلاحات و ارزشهای اصلاحطلبی نیز ندارند. گرچه ممانعتی هم ندارند که بگویند ما در رهبر جریان اصلاحات متوقف نمیشویم. از سوی دیگر ما جریان اصلاحطلبی را گفتمان پلورالیسم کثرتگرا میبینیم. در این کثرت تفوق و برتری از آن کسی است که شایستهتر است. ما اصلا مناسبات قدرت سببی، نسبی و موروثی نداریم. اینگونه نیست که عدهای به نام ژنرالها قدرت را قبضه کنند و کلیت اصلاحطلبی را از آن خود بدانند. جریان اصلاحطلبی، جریانی سیال، نخبهپرور و پر از انسانهای باطروات و دارای اندیشه است. باید در این فضا چرخش نخبگان بهطور اصولی اجرا و اجازه داده شود افراد نخبهتر بر سریر تصمیمگیری و تدبیر بنشینند؛ نه یکعده چهرههای تکراری که هر موقع سفره قدرت پهن است حضور دارند. جریان اصلاحطلبی بهنحوی است که اگر تشکیلات در آن حاکم باشد در صورت تمرکز دموکراتیک خواهد داشت، یعنی در درون همان شورا چرخش وجود دارد و همان شورا از قابلیت استیضاح برخوردار است. آحاد تشکیلاتی اجازه دارند در هر شرایطی تکتک اعضای شورا را با چالش و نقد مواجه کننند و از سریر قدرت به زیر بکشند تا به جای آن شخص دیگری را داشته باشند. اینکه افرادی بنشینند، پاسخگو هم نباشند و حضورشان به صورت موروثی تداوم داشته باشد، مشکل ایجاد میکند. از اینرو باید یک چرخش دموکراتیک وجود داشته باشد و افراد براساس ضوابط و ملاکهای مشخصی تعیین شوند. باید وظایف معینی برعهده آنها گذاشته شود، مورد نقد شالودهشکن و شجاعانه قرار گیرند و هرکس مطابق ضوابط عمل نکرد به زیر کشیده شود. در غیر این صورت تمرکز قدرت و نقدناپذیری شکل توتالیتر و مستبدانه به خود میگیرد. فرقی نمیکند تحت چه نامی، اصلاحطلبی، دموکراسی یا اصولگرایی؛ قدرت اگر مورد نقد مستمر قرار نگیرد و امکان مخاصمه وجود نداشته باشد تمرکز حالت توتالیتر به خود میگیرد که طبیعتا این موضوع با طبیعت اصلاحطلبی در چالش است. باید تلاش کنیم شورای سیاستگذاری دائما در حال تغییر باشد و این تغییر با ضوابط و معیارهای دموکراتیک صورت گیرد. در این فضاست که چرخش نخبگان صورت میگیرد. باید هر دفعه شورا جدید شود تا بتوانیم افکار جدید و باطراوتتری را تجربه کنیم و روح جدیدی به کالبد اصلاحطلبی بدمیم. اگر این فضا فراهم شود، میتوانیم مدیریت، تجربه و تصمیمهای جدید را تجربه کنیم. مضافا بر اینکه مجالی دهیم جوانان در شرایط مدیریت پرورش پیدا کنند، آبدیده شوند و از دانش و تجربه مدیریت در سطوح بالا برخوردار شوند. از جانب دیگر، اگر ما به احزاب احترام میگذاریم باید در شورا حقوق برابر احزاب را لحاظ کنیم و اجازه ندهیم برخی احزاب حزبتر باشند، برخی احزاب نقش برادر بزرگتر را ایفا کنند و برخی احزاب حیطه قدرت خود را بسیطتر تعریف و تفسیر کنند و بر مبنای آن تفسیر و تدبیر، حق و حقوق بیشتری برای خود قائل شوند. باید فضایی ایجاد کنیم که احزاب اصلاحطلب گرد هم بیایند و بتوانند به نام تمامی گروهها و آحاد مختلف اصلاحطلبی شورایی ایجاد کنند، تصمیم بگیرند و تدبیر کنند. در غیر اینصورت ما به نام شورا دیکتاتوری و استبداد برخی احزاب و اشخاص را درون شورا خواهیم داشت که باید به شکلی حل شود.
همانگونه که بهطور عامیانه صحبت میکنیم که برخی معتقدند خداوند نماینده ما در آسمانهاست و ما نماینده او در زمین هستیم، در جریان اصلاحات نیز برخی معتقدند اصلاحطلبی آنچیزی است که ما میگوییم، کنش اصلاحطلبی کنشی است که ما انجام میدهیم و رئیس دولت اصلاحات ادامه سیاست ماست. به بیان دیگر، آنها میگویند رئیس دولت اصلاحات پژواک و ترجمان صدای ماست. از اینرو تا زمانیکه بزرگان اصلاحات رهبر این جریان را ادامه صدای خود میبینند، حمایت میکنند. در غیر این صورت فصل عبور آغاز میشود و تلاش میکنند صدای خود را به کل جریان اصلاحطلبی حقنه کنند. در این مرحله پرهیزی از نقد، تخریب، استفاده ابزاری از جریان اصلاحات و ارزشهای اصلاحطلبی نیز ندارند. گرچه ممانعتی هم ندارند که بگویند ما در رهبر جریان اصلاحات متوقف نمیشویم. از سوی دیگر ما جریان اصلاحطلبی را گفتمان پلورالیسم کثرتگرا میبینیم. در این کثرت تفوق و برتری از آن کسی است که شایستهتر است. ما اصلا مناسبات قدرت سببی، نسبی و موروثی نداریم. اینگونه نیست که عدهای به نام ژنرالها قدرت را قبضه کنند و کلیت اصلاحطلبی را از آن خود بدانند. جریان اصلاحطلبی، جریانی سیال، نخبهپرور و پر از انسانهای باطروات و دارای اندیشه است. باید در این فضا چرخش نخبگان بهطور اصولی اجرا و اجازه داده شود افراد نخبهتر بر سریر تصمیمگیری و تدبیر بنشینند؛ نه یکعده چهرههای تکراری که هر موقع سفره قدرت پهن است حضور دارند. جریان اصلاحطلبی بهنحوی است که اگر تشکیلات در آن حاکم باشد در صورت تمرکز دموکراتیک خواهد داشت، یعنی در درون همان شورا چرخش وجود دارد و همان شورا از قابلیت استیضاح برخوردار است. آحاد تشکیلاتی اجازه دارند در هر شرایطی تکتک اعضای شورا را با چالش و نقد مواجه کننند و از سریر قدرت به زیر بکشند تا به جای آن شخص دیگری را داشته باشند. اینکه افرادی بنشینند، پاسخگو هم نباشند و حضورشان به صورت موروثی تداوم داشته باشد، مشکل ایجاد میکند. از اینرو باید یک چرخش دموکراتیک وجود داشته باشد و افراد براساس ضوابط و ملاکهای مشخصی تعیین شوند. باید وظایف معینی برعهده آنها گذاشته شود، مورد نقد شالودهشکن و شجاعانه قرار گیرند و هرکس مطابق ضوابط عمل نکرد به زیر کشیده شود. در غیر این صورت تمرکز قدرت و نقدناپذیری شکل توتالیتر و مستبدانه به خود میگیرد. فرقی نمیکند تحت چه نامی، اصلاحطلبی، دموکراسی یا اصولگرایی؛ قدرت اگر مورد نقد مستمر قرار نگیرد و امکان مخاصمه وجود نداشته باشد تمرکز حالت توتالیتر به خود میگیرد که طبیعتا این موضوع با طبیعت اصلاحطلبی در چالش است. باید تلاش کنیم شورای سیاستگذاری دائما در حال تغییر باشد و این تغییر با ضوابط و معیارهای دموکراتیک صورت گیرد. در این فضاست که چرخش نخبگان صورت میگیرد. باید هر دفعه شورا جدید شود تا بتوانیم افکار جدید و باطراوتتری را تجربه کنیم و روح جدیدی به کالبد اصلاحطلبی بدمیم. اگر این فضا فراهم شود، میتوانیم مدیریت، تجربه و تصمیمهای جدید را تجربه کنیم. مضافا بر اینکه مجالی دهیم جوانان در شرایط مدیریت پرورش پیدا کنند، آبدیده شوند و از دانش و تجربه مدیریت در سطوح بالا برخوردار شوند. از جانب دیگر، اگر ما به احزاب احترام میگذاریم باید در شورا حقوق برابر احزاب را لحاظ کنیم و اجازه ندهیم برخی احزاب حزبتر باشند، برخی احزاب نقش برادر بزرگتر را ایفا کنند و برخی احزاب حیطه قدرت خود را بسیطتر تعریف و تفسیر کنند و بر مبنای آن تفسیر و تدبیر، حق و حقوق بیشتری برای خود قائل شوند. باید فضایی ایجاد کنیم که احزاب اصلاحطلب گرد هم بیایند و بتوانند به نام تمامی گروهها و آحاد مختلف اصلاحطلبی شورایی ایجاد کنند، تصمیم بگیرند و تدبیر کنند. در غیر اینصورت ما به نام شورا دیکتاتوری و استبداد برخی احزاب و اشخاص را درون شورا خواهیم داشت که باید به شکلی حل شود.
جریان اصلاحات بهعنوان جریانی ریشهدار که توانسته گفتمان خود را در جامعه نهادینه کند، در تمام انتخاباتهای اخیر پیروز بوده که بسیاری از کارشناسان این موضوع را ناشی از انسجام و یکپارچگی آنها میدانند. چالشها و آسیب و تهدیدهای این انسجام را چگونه ارزیابی میکنید؟
انسجام هر جریان تشکیلاتی گسترده، وسیع و فراخی، تابعی از وضعیت و موقعیت آن جریان است. وقتی از وضعیت و موقعیت صحبت میشود در یک نگاه بسیط دو وضعیت قبل از قدرت و وضعیت بعد از قدرت مدنظر است. وضعیتی که شما در شکل پادگفتمان یا در شکل گفتمان مسلط ظهور و بروز میکنید. وضعیتی که در شکل مقاومت یا در طرف مقابل در موضع قدرت بروز میکنید. در وضعیت ماقبل قدرت معمولا یک نقطه کانونی یا گرهی وجود دارد که شقاق را به وفاق تبدیل میکند و جریانهای مختلف اصلاحطلبی را به ید واحده تبدیل میکند. بدینخاطر که چون همهچیز برای نقد کردن نزد همگان یکسان است و همگان توسط آن نقطه به هم وصل میشوند، اما در فردای قدرت شرایط متفاوت خواهد شد و انسجامی که قبل از قدرت وجود داشته نخنما میشود. نقدها و صداها از درون به پا میخیزد و «دگر» درون شکل میگیرد و همان کسانی که تا قبل از رسیدن به قدرت دست در دست هم داشتند، گاه در مقابل و در نقد هم سخن میگویند. برای جریان اصلاحطلبی مهم این است که تدبیری بیندیشد و انسجام ما قبل قدرت را بتواند به مابعد قدرت تسری دهد؛ یعنی افرادی که از فردای پیروزی وارد حریم قدرت میشوند خلاف آنچه میگفتند، گفتمانی که بر دوش میکشیدند و حیثیت و هویت خود را از آن میگرفتند و خلاف آن وعدهها، شعارها و دقایق گفتمانی خود کار دیگری نکنند. البته این مقداری سخت است و طبیعت قدرت این است که بسیاری از شعارها و وعدهها را به حاشیه میکشاند، بسیاری از گفتمانها را ابزاری میکند و بسیاری از ارزشها را ضد ارزش میکند. کم پیدا میشوند افرادی که بتوانند در مقابل سحر و افسون قدرت مانند ماقبل قدرت خود باقی بمانند، ادبیات، هویت، منش و روششان تغییر نکند یا به تعبیر یونانیان «ایتوس» و «لوگوس» آنها تغییری نکند. بنابراین اینگونه است که در فردای کسب قدرت شقاقها و روایت فصل آغاز میشود. از اینرو قبل از قدرت روایت وصل است و بعد از قدرت روایت فصل شروع میشود. در این راستا باید برای این مقوله فکری کرد. اکنون در شورای شهر میبینید در فضایی که باید تا پیروزی طی شود ید واحده است و بنابراین یک لیست رأی میآورد، اما در فردای پیروزی همه کسانی که درون یک لیست هستند ید واحده خواهند ماند یا در درون خود تبدیل به گروههای مختلف میشوند، در درون خود علائق و سلایق مختلفی پیدا میکنند، در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، همدیگر را خنثی، حذف و طرد میکنند و جنگ منافع راه میاندازند؟ اکنون ما شاهد همین بازی هستیم. مهم این است که اگر میخواهیم این انسجام را حفظ کنیم اخلاقیات قدرت و سیاست را نیز فهم کنیم. فرهنگ قدرت و سیاست را در خود نهادینه کنیم و با رسیدن به قدرت تحول حال و احوال و گفتمان پیدا نکنیم. پس از قدرت چشمان خود را نشوییم و به جهان و مافیها، جامعه و مردم و اصلاحطلبان بهگونهای نگاه نکنیم که جز قدرت و منفعت خود را نبینیم. اینجاست که ما میتوانیم انسجام جریان اصلاحطلبی را حفظ کنیم. البته متاسفانه بهعلت اینکه ما ضعف فرهنگ اصلاحطلبی داریم و کسانی که از اصلاحطلبی سخن میگویند از این جریان به صورت ابزاری سخن میگویند و خود مزین به فرهنگ اصلاحطلبی نشدهاند، با غوره و مویزی تحول حال و احوال مییابند و در بر این حال و احوال در درون جریان یگانه و منسجم اصلاحطلبی ایجاد شقاق میکنند که این معنا میتواند در آینده لطمه جدی به این جریان وارد کند.
اصلاحطلبان در مقطع اصلاحات، برخی نهادهای قدرت را در دست گرفتند، اما در سالهای منتهی به پایان دوره این نهادها را از دست دادند. حال در مقطع فعلی باز هم در این شرایط قرار گرفتهاند. این جریان باید چگونه عملکردی داشته باشد تا بتواند در قدرت باقی بماند؟
جریان اصلاحطلبی نباید حیات و ممات خود را به حضور در مراکز و نهادهای قدرت متصل ببیند. حتی آن زمانیکه اصلاحطلبی در حاشیه قرار میگیرد باید بتواند حیات توفنده و بسیار بالندهای داشته باشد. از این جهت نباید در حاشیه خموده و منفعل شود. باید فصل و طرحی نو دراندازد و بتواند حرکتی دیگر در سایر عرصهها از خود ساماندهی کند. اصلاحطلبان وقتی در عرصه قدرت بازی میکنند، باید توجه داشته باشند که همیشه حفظ قدرت پیچیدهتر، لطیفتر و ظریفتر از کسب قدرت است. در یک شرایط، به علت آنکه فضای روحی، روانی و احساسی جامعه و عوامل بسیار دیگری اقتضا میکند، ممکن است یک جریان قدرت را کسب کند، اما در فردای آن چگونه میتواند این قدرت را حفظ کند؟ برای جریان اصلاحطلبی بیش از آنکه کسب قدرت در سال۹۶ مهم باشد، این مهم بود که چگونه در چهار سال آینده میتوانیم برای اولینبار تاریخ را به شکل دیگری تقریر کنیم که پس از پایان هشت سال خود قدرت را تحویل ندهیم، گسست گفتمانی نداشته باشیم و هشت سال اصلاحطلبان را به ۱۶سال تبدیل کنیم. در این چهار دهه هر هشت سال قدرت واگذار شده است. چه تمهید استراتژیکی میتوانیم بیندیشیم که اجازه ندهیم تاریخ تکرار شود. این تمهید استراتژیک بیتردید به چگونگی حفظ قدرت و نقشآفرینی ما بازمیگردد. چگونه ما در شورای شهری که تمام لیست اصلاحطلبان رأی آورده نقشآفرینی میکنیم. آیا اعضای ما در شورای شهر، از چنان بلوغ، تشخص و رشادتی برخوردار هستند که بدون اسیر شدن در حاشیه و چنبره تمهیدات و تهدیدات دیگران، آنچیزی که به صلاح جریان اصلاحطلبی است را تصمیم بگیرند، یا باز هم دستهایی از درون و برون نقشآفرینی کرده و شیوه بازی را ترسیم خواهند کرد تا بسیاری از این افراد هم در همان فضا بازی کنند. باید دید این افراد به حدی مستقل و بالغ هستند که تصمیمگیری آنها معطوف به آینده و تداوم اصلاحطلبی باشد یا اینکه وارد بازی عدهای بازیگردان خواهند شد که در فردای هر حرکتی میخواهند کل حرکت را مصادره به مطلوب کنند. اینها اندکند، اما همیشه کلیت جریان را به نفع خود تفسیر کردند و از بالا تا پایین نفرات خود را چیدهاند. وقتی مواهبی بوده، کلیت مواهب را متوجه خود کردند، اما وقتی هزینهها بوده همه را متوجه طرف مقابل ساختهاند. از اینرو باید در فردای بعد از قدرت هوشیارانه عمل کرد که هم بتوانند انسجام را حفظ کنند و هم بتوانند استقلال خود را حفظ کنند و اگر وارد بازی میشوند این بازی از کلیت اصلاحطلبی عبور نکند، چهره اصلاحطلبان را خدشهدار نکند و تداوم اصلاحطلبی را با تردید مواجه نسازد. باید تلاشمان در این راستا باشد که به جای اینکه وقتی وارد یک نهاد قدرت میشویم روحیه قبیلگی و حزبی ما برتر از روحیه کلیت اصلاحطلبی عمل کند، منافع کلیت اصلاحطلبی را بر منافع فردی و جناحی خود ترجیح دهیم. اینجاست که میتوانیم در مجلس، دولت و… آینده مطلوبی داشته باشیم. طبیعت اصلاحطلبی طبیعت نقادی است. ما باید تلاش کنیم دولت موفق باشد، اما نباید فاصله انتقادی خود را حذف کنیم. نباید فکر کنیم تمامیت اصلاحطلبی در دولتی به نام اعتدال مستقر شده است. ما باید فاصله انتقادی خود را داشته باشیم و اجازه ندهیم بالاخره کژیها، کژمدیریتیها و نارساییهایی که عدهای انجام میدهند به پیشانی اصلاحطلبی بچسبانیم. باید میان اینها تفکیک کنیم. ضمن اینکه تلاش میکنیم این نهادها موفق باشند، باید فاصله انتقادیمان رعایت شود.
انسجام هر جریان تشکیلاتی گسترده، وسیع و فراخی، تابعی از وضعیت و موقعیت آن جریان است. وقتی از وضعیت و موقعیت صحبت میشود در یک نگاه بسیط دو وضعیت قبل از قدرت و وضعیت بعد از قدرت مدنظر است. وضعیتی که شما در شکل پادگفتمان یا در شکل گفتمان مسلط ظهور و بروز میکنید. وضعیتی که در شکل مقاومت یا در طرف مقابل در موضع قدرت بروز میکنید. در وضعیت ماقبل قدرت معمولا یک نقطه کانونی یا گرهی وجود دارد که شقاق را به وفاق تبدیل میکند و جریانهای مختلف اصلاحطلبی را به ید واحده تبدیل میکند. بدینخاطر که چون همهچیز برای نقد کردن نزد همگان یکسان است و همگان توسط آن نقطه به هم وصل میشوند، اما در فردای قدرت شرایط متفاوت خواهد شد و انسجامی که قبل از قدرت وجود داشته نخنما میشود. نقدها و صداها از درون به پا میخیزد و «دگر» درون شکل میگیرد و همان کسانی که تا قبل از رسیدن به قدرت دست در دست هم داشتند، گاه در مقابل و در نقد هم سخن میگویند. برای جریان اصلاحطلبی مهم این است که تدبیری بیندیشد و انسجام ما قبل قدرت را بتواند به مابعد قدرت تسری دهد؛ یعنی افرادی که از فردای پیروزی وارد حریم قدرت میشوند خلاف آنچه میگفتند، گفتمانی که بر دوش میکشیدند و حیثیت و هویت خود را از آن میگرفتند و خلاف آن وعدهها، شعارها و دقایق گفتمانی خود کار دیگری نکنند. البته این مقداری سخت است و طبیعت قدرت این است که بسیاری از شعارها و وعدهها را به حاشیه میکشاند، بسیاری از گفتمانها را ابزاری میکند و بسیاری از ارزشها را ضد ارزش میکند. کم پیدا میشوند افرادی که بتوانند در مقابل سحر و افسون قدرت مانند ماقبل قدرت خود باقی بمانند، ادبیات، هویت، منش و روششان تغییر نکند یا به تعبیر یونانیان «ایتوس» و «لوگوس» آنها تغییری نکند. بنابراین اینگونه است که در فردای کسب قدرت شقاقها و روایت فصل آغاز میشود. از اینرو قبل از قدرت روایت وصل است و بعد از قدرت روایت فصل شروع میشود. در این راستا باید برای این مقوله فکری کرد. اکنون در شورای شهر میبینید در فضایی که باید تا پیروزی طی شود ید واحده است و بنابراین یک لیست رأی میآورد، اما در فردای پیروزی همه کسانی که درون یک لیست هستند ید واحده خواهند ماند یا در درون خود تبدیل به گروههای مختلف میشوند، در درون خود علائق و سلایق مختلفی پیدا میکنند، در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، همدیگر را خنثی، حذف و طرد میکنند و جنگ منافع راه میاندازند؟ اکنون ما شاهد همین بازی هستیم. مهم این است که اگر میخواهیم این انسجام را حفظ کنیم اخلاقیات قدرت و سیاست را نیز فهم کنیم. فرهنگ قدرت و سیاست را در خود نهادینه کنیم و با رسیدن به قدرت تحول حال و احوال و گفتمان پیدا نکنیم. پس از قدرت چشمان خود را نشوییم و به جهان و مافیها، جامعه و مردم و اصلاحطلبان بهگونهای نگاه نکنیم که جز قدرت و منفعت خود را نبینیم. اینجاست که ما میتوانیم انسجام جریان اصلاحطلبی را حفظ کنیم. البته متاسفانه بهعلت اینکه ما ضعف فرهنگ اصلاحطلبی داریم و کسانی که از اصلاحطلبی سخن میگویند از این جریان به صورت ابزاری سخن میگویند و خود مزین به فرهنگ اصلاحطلبی نشدهاند، با غوره و مویزی تحول حال و احوال مییابند و در بر این حال و احوال در درون جریان یگانه و منسجم اصلاحطلبی ایجاد شقاق میکنند که این معنا میتواند در آینده لطمه جدی به این جریان وارد کند.
اصلاحطلبان در مقطع اصلاحات، برخی نهادهای قدرت را در دست گرفتند، اما در سالهای منتهی به پایان دوره این نهادها را از دست دادند. حال در مقطع فعلی باز هم در این شرایط قرار گرفتهاند. این جریان باید چگونه عملکردی داشته باشد تا بتواند در قدرت باقی بماند؟
جریان اصلاحطلبی نباید حیات و ممات خود را به حضور در مراکز و نهادهای قدرت متصل ببیند. حتی آن زمانیکه اصلاحطلبی در حاشیه قرار میگیرد باید بتواند حیات توفنده و بسیار بالندهای داشته باشد. از این جهت نباید در حاشیه خموده و منفعل شود. باید فصل و طرحی نو دراندازد و بتواند حرکتی دیگر در سایر عرصهها از خود ساماندهی کند. اصلاحطلبان وقتی در عرصه قدرت بازی میکنند، باید توجه داشته باشند که همیشه حفظ قدرت پیچیدهتر، لطیفتر و ظریفتر از کسب قدرت است. در یک شرایط، به علت آنکه فضای روحی، روانی و احساسی جامعه و عوامل بسیار دیگری اقتضا میکند، ممکن است یک جریان قدرت را کسب کند، اما در فردای آن چگونه میتواند این قدرت را حفظ کند؟ برای جریان اصلاحطلبی بیش از آنکه کسب قدرت در سال۹۶ مهم باشد، این مهم بود که چگونه در چهار سال آینده میتوانیم برای اولینبار تاریخ را به شکل دیگری تقریر کنیم که پس از پایان هشت سال خود قدرت را تحویل ندهیم، گسست گفتمانی نداشته باشیم و هشت سال اصلاحطلبان را به ۱۶سال تبدیل کنیم. در این چهار دهه هر هشت سال قدرت واگذار شده است. چه تمهید استراتژیکی میتوانیم بیندیشیم که اجازه ندهیم تاریخ تکرار شود. این تمهید استراتژیک بیتردید به چگونگی حفظ قدرت و نقشآفرینی ما بازمیگردد. چگونه ما در شورای شهری که تمام لیست اصلاحطلبان رأی آورده نقشآفرینی میکنیم. آیا اعضای ما در شورای شهر، از چنان بلوغ، تشخص و رشادتی برخوردار هستند که بدون اسیر شدن در حاشیه و چنبره تمهیدات و تهدیدات دیگران، آنچیزی که به صلاح جریان اصلاحطلبی است را تصمیم بگیرند، یا باز هم دستهایی از درون و برون نقشآفرینی کرده و شیوه بازی را ترسیم خواهند کرد تا بسیاری از این افراد هم در همان فضا بازی کنند. باید دید این افراد به حدی مستقل و بالغ هستند که تصمیمگیری آنها معطوف به آینده و تداوم اصلاحطلبی باشد یا اینکه وارد بازی عدهای بازیگردان خواهند شد که در فردای هر حرکتی میخواهند کل حرکت را مصادره به مطلوب کنند. اینها اندکند، اما همیشه کلیت جریان را به نفع خود تفسیر کردند و از بالا تا پایین نفرات خود را چیدهاند. وقتی مواهبی بوده، کلیت مواهب را متوجه خود کردند، اما وقتی هزینهها بوده همه را متوجه طرف مقابل ساختهاند. از اینرو باید در فردای بعد از قدرت هوشیارانه عمل کرد که هم بتوانند انسجام را حفظ کنند و هم بتوانند استقلال خود را حفظ کنند و اگر وارد بازی میشوند این بازی از کلیت اصلاحطلبی عبور نکند، چهره اصلاحطلبان را خدشهدار نکند و تداوم اصلاحطلبی را با تردید مواجه نسازد. باید تلاشمان در این راستا باشد که به جای اینکه وقتی وارد یک نهاد قدرت میشویم روحیه قبیلگی و حزبی ما برتر از روحیه کلیت اصلاحطلبی عمل کند، منافع کلیت اصلاحطلبی را بر منافع فردی و جناحی خود ترجیح دهیم. اینجاست که میتوانیم در مجلس، دولت و… آینده مطلوبی داشته باشیم. طبیعت اصلاحطلبی طبیعت نقادی است. ما باید تلاش کنیم دولت موفق باشد، اما نباید فاصله انتقادی خود را حذف کنیم. نباید فکر کنیم تمامیت اصلاحطلبی در دولتی به نام اعتدال مستقر شده است. ما باید فاصله انتقادی خود را داشته باشیم و اجازه ندهیم بالاخره کژیها، کژمدیریتیها و نارساییهایی که عدهای انجام میدهند به پیشانی اصلاحطلبی بچسبانیم. باید میان اینها تفکیک کنیم. ضمن اینکه تلاش میکنیم این نهادها موفق باشند، باید فاصله انتقادیمان رعایت شود.
در آستانه اعلام کابینه ابراز نظر جریان اصلاحات را بهعنوان سهمخواهی تعبیر میکردند و کنار میگذاشتند. تحلیل شما از سخنانی که تحت عنوان سهمخواهی اصلاحطلبان عنوان میشد، چیست؟
بیایید چشمان خود را بشوییم و اسیر فضای روانی که رقیب ایجاد کرده نشویم. سهمخواهی، دموکراتیکترین، طبیعیترین، بدیهیترین و مدنیترین کنشی است که طرفین یک ائتلاف درون یک انتخابات میتوانند از خود بروز و ظهور دهند. در تمامی جوامع دموکراتیک و سوپردموکراتیک جهان زمانی که احزاب با هم ائتلاف میکنند سهم خود را نیز مشخص میکنند. اگر یک حزب میتواند ۲۰درصد در فضای قدرت تاثیر داشته باشد به همین مقدار و سایرین نیز به همین ترتیب. این یک همافزایی و بازی مشترک است و قرار نیست از حیاط تا باغ خانه از آن من و از باغ خانه تا ثریا از آن تو باشد. قرار نیست از کف جامعه تا دم در پاستور از آن ما و از پاستور به بعد برای آقایان باشد. قرار نیست بعد از هر انتخابی یک عده راهی اوین و عدهای راهی پاستور شوند، بلکه این یک ائتلاف مشترک است. آیا در فردای پیروزی هم آنچه حاصل میشود باید مشترک باشد یا خیر؟ این یک خواست دموکراتیک نیست؟ این مسائل کجای جهان سهمخواهی محسوب میشود. مثلا اخیرا در فرانسه و انگلستان ببینید هر جا که احزابی به حزب دیگری میپیوندند به اندازه خود در کابینه سهم دارند، اما در فرهنگ جامعه ما طوری جا میاندارند که شخص خجالت میکشد این موضوع را بیان کند. مگر ما دستمان در دست هم نبود که این کنش عظیم و حرکت بزرگ تاریخی را ایجاد کردیم؟ این رخداد بزرگ تاریخی چگونه حاصل شده؟ با دم مسیحایی خودتان؟ یا اینکه یک جریات بزرگ تاریخی پشت دولت قرار گرفت و شخصیتهای بزرگی حیثیت خود را در این فضا هزینه کردند؟ بعد میبینید همان کسی که هوچیگری میکند و هیاهو به راه میاندازد که طرف مقابل در حال سهمخواهی است، بیشترین چینش را در کابینه انجام میدهد. این جو را ایجاد میکند و همه آنها را پرهیز میدهد و در این جریان نیز عدهای پژواک صدای او میشوند که ما سهمی نمیخواهیم. اینگونه است که کابینه بهنحوی چیده میشود که اکنون صدای برخی اصلاحطلبان درآمده است. تا دیروز سخن نمیگفتند و کاملا تایید میکردند و چک سفیدامضا میدادند، اما امروز کمکم به سخن آمده و کمکم نقد میکنند. این پیروزی بیحضور جریان اصلاحطلبی ممکن نبود. آیا این حضور تا لحظه پیروزی است و فردای پیروزی به نام اینها و به کام دیگران؟ این سیاستورزی دموکراتیک و عقلایی است؟ خوب است به ما بگویند چه بازیای میکنند. این بحث یک کنش کاملا دموکراتیک است و جز این نامی ندارد.
بیایید چشمان خود را بشوییم و اسیر فضای روانی که رقیب ایجاد کرده نشویم. سهمخواهی، دموکراتیکترین، طبیعیترین، بدیهیترین و مدنیترین کنشی است که طرفین یک ائتلاف درون یک انتخابات میتوانند از خود بروز و ظهور دهند. در تمامی جوامع دموکراتیک و سوپردموکراتیک جهان زمانی که احزاب با هم ائتلاف میکنند سهم خود را نیز مشخص میکنند. اگر یک حزب میتواند ۲۰درصد در فضای قدرت تاثیر داشته باشد به همین مقدار و سایرین نیز به همین ترتیب. این یک همافزایی و بازی مشترک است و قرار نیست از حیاط تا باغ خانه از آن من و از باغ خانه تا ثریا از آن تو باشد. قرار نیست از کف جامعه تا دم در پاستور از آن ما و از پاستور به بعد برای آقایان باشد. قرار نیست بعد از هر انتخابی یک عده راهی اوین و عدهای راهی پاستور شوند، بلکه این یک ائتلاف مشترک است. آیا در فردای پیروزی هم آنچه حاصل میشود باید مشترک باشد یا خیر؟ این یک خواست دموکراتیک نیست؟ این مسائل کجای جهان سهمخواهی محسوب میشود. مثلا اخیرا در فرانسه و انگلستان ببینید هر جا که احزابی به حزب دیگری میپیوندند به اندازه خود در کابینه سهم دارند، اما در فرهنگ جامعه ما طوری جا میاندارند که شخص خجالت میکشد این موضوع را بیان کند. مگر ما دستمان در دست هم نبود که این کنش عظیم و حرکت بزرگ تاریخی را ایجاد کردیم؟ این رخداد بزرگ تاریخی چگونه حاصل شده؟ با دم مسیحایی خودتان؟ یا اینکه یک جریات بزرگ تاریخی پشت دولت قرار گرفت و شخصیتهای بزرگی حیثیت خود را در این فضا هزینه کردند؟ بعد میبینید همان کسی که هوچیگری میکند و هیاهو به راه میاندازد که طرف مقابل در حال سهمخواهی است، بیشترین چینش را در کابینه انجام میدهد. این جو را ایجاد میکند و همه آنها را پرهیز میدهد و در این جریان نیز عدهای پژواک صدای او میشوند که ما سهمی نمیخواهیم. اینگونه است که کابینه بهنحوی چیده میشود که اکنون صدای برخی اصلاحطلبان درآمده است. تا دیروز سخن نمیگفتند و کاملا تایید میکردند و چک سفیدامضا میدادند، اما امروز کمکم به سخن آمده و کمکم نقد میکنند. این پیروزی بیحضور جریان اصلاحطلبی ممکن نبود. آیا این حضور تا لحظه پیروزی است و فردای پیروزی به نام اینها و به کام دیگران؟ این سیاستورزی دموکراتیک و عقلایی است؟ خوب است به ما بگویند چه بازیای میکنند. این بحث یک کنش کاملا دموکراتیک است و جز این نامی ندارد.
توصیه شما چیست؟
من بهعنوان اصلاحطلبی که شخصا نه میتواند سهمی بخواهد و نه میخواهد، تنها انتظارم از آقای روحانی این است که در تحلیل نهاییاش لحاظ کند که به نام اصلاحطلبی روی کار آمده است. ۲۴میلیون سرمایه انسانی است که ما تحویل آقای روحانی دادهایم. در چهار سال آینده نه سود آن را میخواهیم، نه ارزشافزوده، اما تدبیری بیندیشد که اصل سرمایه را بازگرداند. تداوم اصلاحطلبی با موفقیت دولت مستقر گره خورده است، بنابراین آقای روحانی تمام تلاش خود را انجام دهد تا به این سرمایه اجتماعی که در قالب ۲۴میلیون رأی ایجاد شده، لطمه نزند و توانش را به کار گیرد که بتواند واقعا پاسخگو باشد. در غیر این صورت احتمال دارد که ما در ۴سال آینده این سرمایه را دوباره از دست بدهیم و باز با یک گسست و تاخیر تاریخی مواجه شویم.
من بهعنوان اصلاحطلبی که شخصا نه میتواند سهمی بخواهد و نه میخواهد، تنها انتظارم از آقای روحانی این است که در تحلیل نهاییاش لحاظ کند که به نام اصلاحطلبی روی کار آمده است. ۲۴میلیون سرمایه انسانی است که ما تحویل آقای روحانی دادهایم. در چهار سال آینده نه سود آن را میخواهیم، نه ارزشافزوده، اما تدبیری بیندیشد که اصل سرمایه را بازگرداند. تداوم اصلاحطلبی با موفقیت دولت مستقر گره خورده است، بنابراین آقای روحانی تمام تلاش خود را انجام دهد تا به این سرمایه اجتماعی که در قالب ۲۴میلیون رأی ایجاد شده، لطمه نزند و توانش را به کار گیرد که بتواند واقعا پاسخگو باشد. در غیر این صورت احتمال دارد که ما در ۴سال آینده این سرمایه را دوباره از دست بدهیم و باز با یک گسست و تاخیر تاریخی مواجه شویم.
با توجه به نزدیک شدن به روزهای انتخاب شهردار و با تجربه شورای شهر اول و وضعیت مالی و اقتصادی نه چندان مطلوب شهرداری پس از ۱۲ سال، حضور اصلاحطلبان در شورای شهر پنجم و آینده راهبردی این شورا را چطور ارزیابی میکنید؟
برای فضای شورای شهر و شهردار ۲سناریو موجود است. همگان میدانند که در میان جریان کلی اصلاحطلبی ۷۲ ملت هم وجود دارند. عدهای هستند که بیشتر نامی را آن هم به صورت ابزاری یدک میکشند و چون نمیتوانند غول باشند روی دوش غول سوار میشوند، یا به عبارت دیگر چون نمیتوانند موجآفرین باشند موجی را که توسط دیگران ایجاد میشود، تصویر میکنند. بنابراین باید دید که دوستان ما در شورا چه نقشی ایفا خواهند کرد. آیا بازی معطوف به کل جریان اصلاحطلبی را انجام میدهند یا بازی معطوف به برخی بازیگرانی که تلاش دارند کل جریان را به نفع خود مصادره کنند؟ معتقدم اگر جریان اصلاحطلبی اصیل نتوانست در شورای شهر حاکم شود و شهردار و مدیریت شهری را از آن خود کند، استراتژی اصلاحطلبان باید این باشد که فاصله انتقادی خود را حفظ کنند. این به معنای تخریب شهردار یا نظام مدیریتی جدید شهرداری نیست. بلکه بدینمعناست که با حفظ سویهگیریهای حمایتی کلی، فاصله انتقادی خود را حفظ کنند که عملکرد این گروه هزینهای را برای اصلاحطلبان بار نکند، اما اگر شورا توانست با استقلال و آگاهی تاریخی، فردی را بر سر کار بیاورد که براساس ملاکها و ضوابط اصلاحطلبی شایستهترین است، همه باید تلاش کنیم در چهار سال آینده موفق باشد. تلاش کنیم که واقعا یک شخص دستپاک، مدیر، متخصص، یک تیم شاداب ،متخصص و شاداب و با اراده در رفع فساد از شهرداری روی کار بیاید. امروز تمام این تمهیدات به تصمیم ۲۱نفر معطوف شده است. باید دید این ۲۱نفر در چنین شرایطی نقش تاریخی خود را ایفا میکنند و برای اولین بار ملاکها و ضوابط را حاکم میکنند یا اینکه باز دوباره اسیر افرادی میشویم و افرادی را بر سریر قدرت مینشانیم که فردا باید هزینه بازی آنها را پرداخت کنیم؟
برای فضای شورای شهر و شهردار ۲سناریو موجود است. همگان میدانند که در میان جریان کلی اصلاحطلبی ۷۲ ملت هم وجود دارند. عدهای هستند که بیشتر نامی را آن هم به صورت ابزاری یدک میکشند و چون نمیتوانند غول باشند روی دوش غول سوار میشوند، یا به عبارت دیگر چون نمیتوانند موجآفرین باشند موجی را که توسط دیگران ایجاد میشود، تصویر میکنند. بنابراین باید دید که دوستان ما در شورا چه نقشی ایفا خواهند کرد. آیا بازی معطوف به کل جریان اصلاحطلبی را انجام میدهند یا بازی معطوف به برخی بازیگرانی که تلاش دارند کل جریان را به نفع خود مصادره کنند؟ معتقدم اگر جریان اصلاحطلبی اصیل نتوانست در شورای شهر حاکم شود و شهردار و مدیریت شهری را از آن خود کند، استراتژی اصلاحطلبان باید این باشد که فاصله انتقادی خود را حفظ کنند. این به معنای تخریب شهردار یا نظام مدیریتی جدید شهرداری نیست. بلکه بدینمعناست که با حفظ سویهگیریهای حمایتی کلی، فاصله انتقادی خود را حفظ کنند که عملکرد این گروه هزینهای را برای اصلاحطلبان بار نکند، اما اگر شورا توانست با استقلال و آگاهی تاریخی، فردی را بر سر کار بیاورد که براساس ملاکها و ضوابط اصلاحطلبی شایستهترین است، همه باید تلاش کنیم در چهار سال آینده موفق باشد. تلاش کنیم که واقعا یک شخص دستپاک، مدیر، متخصص، یک تیم شاداب ،متخصص و شاداب و با اراده در رفع فساد از شهرداری روی کار بیاید. امروز تمام این تمهیدات به تصمیم ۲۱نفر معطوف شده است. باید دید این ۲۱نفر در چنین شرایطی نقش تاریخی خود را ایفا میکنند و برای اولین بار ملاکها و ضوابط را حاکم میکنند یا اینکه باز دوباره اسیر افرادی میشویم و افرادی را بر سریر قدرت مینشانیم که فردا باید هزینه بازی آنها را پرداخت کنیم؟
منبع: روزنامه آرمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر