صفحات

۱۳۹۶ مرداد ۲۳, دوشنبه

از

از سینما رکس تا نشریه شارلی هبدو

محمود مرادخانی
.....اينجانب بخاطر وصالت خانوادگی در جريان اين واقعه بودم . پدرم که در جريان انقلاب جزئی از مذهبيون انقلابی بود ولی پس از به قدرت رسيدن جمهوری اسلامی در مقام مخالفت با آن قرار گرفت ، از جانب شخص خمينی مامور رسيدگی به پرونده شد و به عنوان دادستان انقلاب در اين شهر مدتی به کل پرونده دست يافت....
روز هفتم ژانويه 2015 مردم فرانسه و جهانيان شاهد حمله وحشيانه تروريسم اسلامی به سنمبل آزادی بيان و انديشه در پاريس بودند. در اين روز دو فريب خورده اسلام گرايی به حريم دفتر نشريه شارلی هبدو تجاوز کردند و 12 نفر ، منجمله مشهورترين کاريکاتوريستهای فرانسه را به فجيعانه ترين شکل به قتل رساندند. در مورد اين فاجعه عکس العملها و تحليلهای مناسب بسياری شده و می شود. چه از جانب مردم و چه از جانب دولتهای آزاد ، و منجمله دولت فرانسه که درخنثی نمودن مجريان اين جنايت ازهيچ کوششی دريغ ننمود.


تروريسم به هر شکل آن محکوم است و وظيفه هر انسان آزاده ای است که در هر کجا و در هر زمان در برابر تروريسم بايستد. چرا که تروريسم و مخصوصا تروريسم اسلامی ارزشهای حقوق بشری و آزادی های فردی و اجتماعی ، بعنوان ارزشهای جهانشمول جامعه انسانی که زمان و مکان نمی شناسند ، را زير پا می گذارد و آشکارا به آنها تجاوز می کند. کشتن کاريکاتوريست تنها بخاطر اينکه رهبری مذهبی و يا پيامبری را به سخره کشيده ، تجاوزی غير قابل بخشودنی به حريم حقوق بشر و آزادی بيان و انديشه است.

اگر بخواهيم که اين حادثه را موشکافی کنيم و بر آن باشيم که ريشه اين جنايت را بيابيم ، بايد پا را از محدوده فرانسه و اروپا فراتر بگذاريم. مشخص است که مجرمان اين حادثه تحت تاثير تعليمات اشخاصی ديگر به اين جنايت دست زدند. خود با توجه به سابقه شخصيشان توان فکری اتخاذ اينچنين تدبيریی را نداشتند. اين اصل در مورد همه اسلامگرايان اروپايی نيز صدق می کند. سيل تبليغات اسلامی از جانب حکومتهای اسلامی منطقه خاورميانه و مخصوصا رژيم اسلامی حاکم در ايران ، که بخود نام نامتناسب «جمهوری اسلامی» گذاشته است ، شاخصی معتبر بر اين واقعيت است که اسلام گرايی در اروپا بدنيا و پرورش نيافته است. 

در اين کنکاوش بسيار سريع به خاطر می آوريم که چه کسی دستور قتل سلمان رشدی و همچنين کاريکاتوريستهای محمد را داده بوده است. رد پای خمينی و اسلام سياسی خمينی در همه اين فتنه ها ديده می شود و متاسفانه هنوز پابرجاست. قبل از آنکه سعی به يافتن پادزهرهای لازم برای خنثی نمودن تروريسم اسلامی و گروهکهايی همچون داعش که در نبود جمهوری اسلامی هيچ هستند ، کنيم ، لازم است که گذری به گذشته داشته باشيم. همه ما ميدانيم که متفکرين اسلام گرايی و تئوريسين های تروريسم امروز متولد نشده اند !

اخيرا به زبان فارسی مجموعه ای تحقيقی بتوسط پژوهشگری ايرانی بنام مجيد احمديان در مورد فاجعه آتش سوزی سينما رکس آبادان منتشر شد. نگارنده همت نشر رايگان و اينترنتی آن را به همراه ديگر ياران کنشگر در اپوزسيون خارج از کشور به عهده گرفتم. اين مجموعه تحت عنوان کتاب « فاجعه سينما رکس : آتش انقلاب اسلامی » بر روی اينترنت قابل دسترسی است و اميد می رود که آن را نيز به زبانهای ديگر در اختيار همگان قرار بدهيم. به باور ما و بسياری از محققان و مورخان اين فاجعه نقطه آغازی بر فريب مردم ايران و پيروزی انقلاب اسلامی خمينی و خمينی گرايان در ايران بود. آگاهی از آن برای مقابله پيروز بر تروريسم اسلامی در جهان امروز لازم و ضروری است.

اينجانب بخاطر وصالت خانوادگی در جريان اين واقعه بودم . پدرم که در جريان انقلاب جزئی از مذهبيون انقلابی بود ولی پس از به قدرت رسيدن جمهوری اسلامی در مقام مخالفت با آن قرار گرفت ، از جانب شخص خمينی مامور رسيدگی به پرونده شد و به عنوان دادستان انقلاب در اين شهر مدتی به کل پرونده دست يافت. در حين تحقيق خود ، بر او يقين شد که بر خلاف شايعات و گفته سردمداران رژيم ، نظام وقت نقشی در اين جنايت نداشته و اين فاجعه بدستور مستقيم چند رهبر مذهبی از شهر قم انجام شده است. اما افشاگری او مورد قبول خمينی و سردمداران آنموقع جمهوری اسلامی قرار نگرفت و چون نمی خواست قضاوتی ناعادلانه کند ، از مقام خود استعفا داد. پس از او گماشته ای بنام موسوی تبريزی حکم به اعدام جمعی بی گناه ، منجمله صاحب سينما که هيچ نمی توانست نقشی در اين حادثه داشته باشد ، داد. در اين کتاب با سندهای متعدد و محکم اين واقعيت بيان شده است و بر خواننده جای شک نمی گذارد که چه کسی عامل آن بوده است.

برای روشن شدن مطلب لازم است که توضيحی مختصر بر چگونگی اين واقعه به آنگونه که در کتاب نيز مرقوم است بپردازيم. در جنوب ايران و در شهر آبادان در تابستان 1978 هنوز حرکتهای اعتراضی واقع نشده بود. در بسياری ديگر از شهرهای ايران تظاهرات خيابانی آغاز شده بود و حتی در چندين مورد کاباره ، رستوران و سينماها را به آتش کشيده بودند. هدف مبارزه با فساد و ضربه زدن به حکومت وقت بود و معمولا اين حرکتهای تروريستی کوچک تلفات جانی به همراه نداشت. جمعی از ملايان در قم که گروهی به نام « شورای اسلامی قم » تشکيل داده بودند ، تصميم می گيرند انقلاب را به جنوب ايران نيز سرايت بدهند. مطمئنا به اهميت صنعت نفت و به نياز مبرم به شرکت کارکنان پالايشگاه آبادان در انقلاب واقف بوده اند. اين شورا به واسطه نيروهای مذهبی در آبادان جمعی چهار نفره را بسيج کرده و از آنها خواستند که حرکتی ملموس برای پيشبرد انقلاب انجام بدهند و بديهی است که منظور نابود کردن مراکز فساد و ضدمذهبی همچون کاباره و سينما بوده است.

مامورين به اين حرکت به اصطلاح انقلابی ابتدا سينمايی ديگر را انتخاب می کنند و وارد آن می شوند و سعی بر به آتش کشيدنش میکنند ولی مايعی که بکار برده بوده اند ، آتش نمی گيرد و ناچارا برای اصلاح کار خود به خانه تيمی شان برمی گردند و ساعتی ديگر با مايع آتش افروز بهتری دوباره به شهر آمده و سينما رکس که در آنموقع مملو از تماشاچی بوده است را انتخاب می کنند. در سينما رکس فيلم بسيار پر بيننده « گوزنها » نمايش داده می شد. فيلمی که هم بار اجتماعی و هم بار انقلابی داشت. تعداد حاضرين در سينما هنگام به آتش کشيدنش بيش از 500 نفر بوده و از چهار جوانی که مجری آتش زدن سينما بودند ، تنها يکی از آنها زنده می ماند. اين واقعه در روز 19 اوت 1978 اتفاق می افتد و پی آن و حتی می توان گفت در هنگام آن و به احتمال زياد با برنامه از قبل ، در ميان مردم آن شهر شايع می شود که سينما را سازمان اطلاعاتی رژيم شاه ، يعنی ساواک ، به آتش کشيده است و حتی در همان مقابل شعله های آتش شايع کردند که درهای سينما را پليس با قفل و زنجير بسته بوده تا مردم نتوانند خودشان را نجات بدهند !!! ...

در اين مختصر در نظر نيست که تمامی واقعه تشريح داده بشود ، برای آگاهی با جزئيات اين فاجعه بايد به متن کتاب مراجعه نمود. وضعيت سياسی ، جريان اين فاجعه و پيامدهای آن به تفصيل در کتاب آمده است. در اينجا منظور تنها بررسی درسهايی است که از اين فاجعه می توانيم بگيريم و نمايان نمودن تشابه فاحش آن با حرکتهای تروريستی اخير میباشد.

همانطور که همگان می دانند ، هر روز در جهان و مخصوصا در منطقه خاورميانه شاهد خشونت اسلامگرايان چه در مورد هم کيشان و هم ميهنان خود و چه در مورد مردمان ديگر جهان هستيم. سر بريدن خبرنگاران بدست گروهی وحشی در عراق به نام داعش انجام می شود ، ولی بدانيم که همين جنايتها در ايران ما ساليان سال است که بصورت سيتماتيک تر و پيچيده تر بتوسط حکومت اسلامی حاکم انجام میگردد. چه جانهای بسياری که در سه دهه اخير به نام مذهب اسلام و تنها بخاطر مطامع جمعی اندک قربانی نشدند !

طبيعی است که از خود بپرسيم :

چگونه فرد و يا افرادی فريب می خورند و حاضر به انجام چنين جنايتهايی می شوند ؟

ريشه ايدئولوژی اسلام سياسی و اسلام گرايی هژمونی طلب در کجاست ؟

و در نهايت برای خنثی نمودن اين آفت و نجات جان و مال همنوعان خود چه بايد کرد ؟ 

داستان سينما رکس آبادان و واقعه حمله به نشريه شارلی هبدو شايد نه در بُعد و زمان ، ولی حداقل در يک مورد مشابه هم هستند.

آنهم در اين که افرادی ساده لوح که حتی در قبل از انجام جنايت در دنيايی ديگر زندگی می کردند ، فريب عوام فريبی جمعی مغرض را خوردند و بر خود وظيفه ديدند که اين جنايت را انجام بدهند. فراموش نکنيم که مردم آلمان نيز به واسطه عوام فريبی و سخنرانی های پوپوليستی هيتلر به او رای دادند. خمينی نيز قبل از به قدرت رسيدن از اينگونه سخنها بسيار گفت. ايدئولوژی و مذهب ابزارهای راحت مصرفی برای پردازش و گسترش عوام فريبی هستند. تاريخ نشان داده است که وقايع غمبار و جنگهای خانمانسوز همواره ريشه ای در مذهب و يا ايدئولوژی داشته است. مخصوصا که دينی همچون اسلام خود را برتر از همه ديگر اديان بداند. 

در اين مقوله لازم است يادآوری کنيم که در خرد متمدن امروزين مذهب نياز و احتياجی شخصی است که تنها برای پاسخگويی به پرسشهايی که هر انسانی در باره وجود ، مبدا و نهايت خود از خود می پرسد ، مشروعيت حضور دارد. دين اسلام و مخصوصا اسلام سياسی ای که خمينی پايه گذارش بود به اين رسالت اکتفا نمي نمايد. نياز و احتياج را به وظيفه تبديل کرده و هر مسلمانی را موظف می دارد که نه تنها به احکام شرعی شخصی عمل کند ، بلکه ديگران را نيز به انجام آن احکام مجبور و همه آنهايی که سد راه و يا بر ضد مذهبشان هستند را ، به زور هم که شده ، امر به معروف و نهی از منکر کند. کشتن شخصی که به پيامبر اسلام توهين نموده است ، وظيفه شرعی است و حتی در برخی از محافل مرتجع آخوندی در ايران ، عبادت است !

شايد گفته شود که اکثر تروريستهای اسلامی امروز و منجمله داعشی ها همگی سنی مذهب و ملايان ايران شيعه مذهب هستند. و اين دو با هم در جنگ و اختلاف هستند. اين استدلال نادرست است چرا که در واقع اختلافشان جزئی و تنها برای حفظ سيطره نفوذ مذهبی شان می باشد. آخوندهای شيعه تنها برای ادامه به روضه خوانی هايشان و امرار معاششان نيازمند جبهه گيری بر عليه سنی ها هستند و نه برای انجام وظيفه شرعی در قبال غير مسلمانان ! در برخورد و جهاد با غير مسلمانان هر دو فرقه يک کلام و يک انديشه را دارند. 

بديهی است که سردمداران جمهوری اسلامی برای حفظ قدرتشان در خفا دستور می دهند ولی داعشی ها و القاعده ای های بی نام و نشان ، که جاه و مقامی برای از دست دادن ندارند ، آشکارا دست به جهاد می زنند. جبهه گيری جمهوری اسلامی با کشورهايی همچون عربستان سعودی نيز نه به خاطر تفاوت فرقه مذهبی که برای تسلط سياسی بيشتر در منطقه است. آنزمانی که عربستان سعودی و قطریها به برادران سنی مذهب خود کمک می کردند ، دست در خفای جمهوری اسلامی را نديده بودند و به اين درک نرسيده بودند که القاعده و داعش برخلاف صدام حسين و حافظ اسد دغدغه ناسيوناليسم عرب را ندارند. بلکه به تبعيت از جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان و حماس ، مذهب اسلام را تنها برای ايجاد امپراطوری اسلامی و هژمونی مذهبی در جهان می خواهند.

جهان آزاد و مردمانی که مدنيت را در احترام به حقوق بشر می بينند ، امروز در تقابل با گروهی قرار گرفته اند که فرضيه ها و توهمات مذهبی بر آنها نه تنها يقين که حتی وظيفه شده است. آمده اند که هر آنکس که به مانند آنها نمی انديشد را نابود کنند و احکام قرون وسطايی خود را به عنوان حکم شرعی بر جامعه خود و در همه جا حاکم کنند. کيست که از آمار و چگونگی اعدامها در ايران باخبر نباشد ؟ کيست که وحشی گری های طالبان را فراموش کرده است ؟ نيازی به نگرش به دور نيست ، همين بی نام نشانهای داعشی با مردم سوريه و عراق چه کردند ؟ به نام حکم شرعی سر بريدند ، شلاق زدند و پيرمرد و نوجوان را برای کشتن از ساختمانها به پايين پرتاب نمودند !!! ... جمعی متوهم به اينکه پروردگارشان به آنها ماموريت داده که عدالتی خيالی را در جهان اجرا کنند ! اين جمع متوهمانی ناآگاه هستند ولی آيا معلمان آنها نيز اين چنينند ؟

برای مقابله با خطر اسلام گرايی ، جهان آزاد و مخصوصا جامعه اروپايی رسالت مهمی بر دوش دارد. ارزشهای حقوق بشری و اصول دموکراسی در خطر و نيازمند حفاظت هستند. اسلام گرايی در اروپا با توجه به پيچيدگی و دشواری معضلات اجتماعی می تواند بسيار سريع همه آنچه برايش قرنها رنج کشيده شده را از بين ببرد. بديهی است که جامعه روشنفکر اروپايی همواره بيدار است و مردمان اروپا سخت پايبند به ارزشهای ياد شده هستند ولی فراموش نکنيم که بی توجهی و خوش خيالی موجب اتفاق دو جنگ جهانی شد و همواره تاريخ می تواند تکرار بشود !

به باور نگارنده جامعه جهانی برای دفاع از خود ناچار است که در دو جبهه حضور فعال داشته باشد. در جبهه يکم هدف بايد خشکاندن سرچشمه و در جبهه دوم هدف بايد هر چه بيشتر نهادينه کردن ارزشهای حقوق بشری و اصول دموکراسی باشد.

تا هنگامی که تبليغات ، تعليمات و دستورات افراط گرايانه سردمداران جمهوری اسلامی باقی است ، خطر به دام افتادن مردمان ناآگاه بدام افراط گرايی وجود خواهد داشت. رژيم علی خامنه ای با مصرف مبالغ هنگفت در منطقه و در جهان تبليغ و لابی گری می کند. نه تنها در مورد مسائل مذهبی که حتی با رخنه در محافل مخالف سعی بر خنثی نمودن و يا بی اثر نشان دادن مقاومت و مبارزه اپوزيسيون واقعی خود را نيز می کند.

شايد برخی بخواهند تعليمات مذهبی ای که از جانب ملايان حاکم بر ايران می آيد را با روشنگری و بحث و جدل فلسفی ، بتوسط روشنفکران در غرب ، خنثی و يا ترميم کنند. اما آيا اسلام در اروپا نوشته شده است که آنجا بتوان ترميمش کرد ؟ بديهی است که پاسخ به اين پرسش منفی است. مردم اسلام را در همانجا می بينند که متولد شده و پرورش يافته است. نمايندگان مذهب اسلام در آنجا هستند و سخن آنها حکم اسلام است بدون آنکه نيازی به استدلال باشد.

با توجه به اين واقعيت ، هر چند ناگوار برای بسياری از روشنفکران ، بايد ابتدا سرچشمه بدعتها را خشکاند و سپس آسوده خاطر به ترميم آنچه برای امروز مناسب است پرداخت. رژيم ولايت فقيهی ايران در ميان مردم خود هيچ جايگاهی ندارد و اگر سرکوب و خشونت رژيم نمی بود ، بارها و سالها پيش اين رژيم سرنگون می شد. به يقين خشکاندن چشمه افراط گرايی جمهوری اسلامی وظيفه مردمی است که در طی سی و شش سال پيش طعم تلخ آن را چشيده اند و به چند و چون آن آگاهند. در ميان ايرانيها مخصوصا در خارج از ايران ، هرچند اندک ، ولی نيروهها و توانهای مناسبی برای ساختن اپوزيسيونی قاطع و صاحب برنامه وجود دارند. بايد آنها را دريافت ، تشويق نمود و اجازه داد که مشکل را با توسل به توان خود حل کنند.

جبهه دومی که حضور در آن از جانب همه روشنفکران و حتی دولتمداران لازم و ضروری است ، جبهه هر چه بيشتر نهادينه کردن حقوق بشر و دموکراسی است. چه برای جامعه خود و چه برای جوامع در حال رشد ديگر. 

متاسفانه بسياری از فريب خوردگان اسلام گرايی اين ارزشها را اختراعی غربی و ابزاری برای سلطه وری امپراليسم جهانی می دانند. همه می دانند که اين برداشت نتيجه تبليغات رژيم هايی همچون جمهوری اسلامی است که همواره سخن از شيطان بزرگ و کوچک کرده اند و هر آنچه از غرب می آيد ، البته بجز تسليهات نظامی و تجهيزات سرکوب ، را حرام می دانند !

جامعه غرب و مخصوصا جامعه روشنفکر آن بايد بجای برخورد انتقادی و يا ارشادی مستقيم که هرگز نتيجه مطلوب نداشته ، ارزشهای جهانشمول حقوق بشری و دموکراسی را با توجه به تبليغات سوء در موردشان ، باز تعريف کند و نگذارد که عوام به اين باور آورند که اين ارزشها تنها ابزار و يا جزئی از هويت برخی از جوامع هستند. تلاشها و رنجهای بسياری در اروپا کشيده شد تا انسان به حقوق خود آگاه بشود و جامعه ای در شأن انسانيت و برای انسانيت بسازد. نگذاريم که ارزشهای والای انسانی در اينجا و يا در هر کجای ديگر زيرپا گذارده شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر