صفحات

۱۳۹۶ مرداد ۷, شنبه

ماجرای آزاده نامداری از منظری دیگر
دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی


عصر ایران؛ جعفر محمدی : 

اگر مردم از سر ترس،طمع،محافظه کاری و...،تظاهر به پذیرش فرهنگ رسمی و حکومتی کنند،"ریاکاری" نه پدیده ای زشت و نابهنجار که یک رویه عمومی و ناگریز خواهد بود که در آن، اگر پرده از زندگی یکی از ریاکاران بیفتد،بقیه ریاکاران در نهایت ریاکاری،او را تمسخر و نکوهش خواهند کرد و چون به خلوت می روند،خود "آن کار دیگر" را تکرار می کنند.

در روزهای گذشته، ماجرای پوشش آزاده نامداری در سفر خانوادگی اش به سوئیس، به مهم ترین سوژه داخلی تبدیل شده و سایت ها، روزنامه ها و به ویژه شبکه های اجتماعی که محدودیت رسانه های رسمی را ندارند، از زوایای مختلف بدان می پردازند. 
گروهی بر این باورند که نشر تصاویر او در سفر به خارج، امری نکوهیده و ناقض حریم خصوصی اوست و برخی این کار را مصداق روزنامه نگاری می دانند و می گویند که این کار در جهان امروز رایج است و حتی برای عکاسانی که از زندگی خصوصی چهره ها عکس می گیرند و منتشر می کنند، اصطلاح paparazzi ابداع شده است که نوعی ژانر به شمار می رود.

البته قطعاً بین paparazzi ها که نام و نشان دارند، کارشان مانند هر حرفه دیگری ضابطه مند است و برای فروش عکس هایشان به رسانه ها، رقم های کلانی هم می گیرند با افرادی مجهول الهویه ای که با هدف دردسرسازی و آبروریزی از مردم عکس می گیرند و آن را قربة الی الله(!) در فضای مجازی منتشر می کنند، تفاوت از زمین تا آسمان است اما موضوع بحث حاضر، فراتر از مورد خاص آزاده نامداری است؛ موضوعی که اگر از سر دلسوزی برای جامعه امروز ایران بدان پرداخته نشود، قطعاً در آینده آسیب های بیشتر و عمیق تر متوجه فرزندان مان خواهد شد.

جامعه امروز ما، درگیر بیماری مزمنی به نام دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی شده است. به جای توضیح این پدیده، چند مثال می زنم:

- به داخل خودروهای مردم می رویم: موسیقی هایی که از رادیوی رسمی کشور پخش می شود و حتی شبکه ای به نام رادیو "آوا" 24 ساعته برای مردم ترانه پخش می کند، در حال و هوای دیگری است و سی دی ها و فلش هایی که مردم در ماشین هایشان دارند و به ترانه های ضبط شده آنها گوش می کنند، دنیای دیگر دارد. 
موسیقی که در وصف آن گفته می شود "زبان مشترک انسان هاست" ، در ایران به دو گونه تقسیم شده است: موسیقی رسمی و حکومتی و موسیقی عمومی و مردمی؛ به ویژه جوان تر ها فاصله بسیار بیشتری با موسیقی رسمی دارند. نهادهای رسمی ساز خود می زنند و مردم به نوایی دیگر گوش می کنند.

- روز عزای مذهبی است: شبکه های رسمی غرق در سوگ هستند، مجری های تلویزیون جامه مشکی به تن می کنند و با لحنی بغض آلوده سخن می گویند، بر سر در ادارات، بنرهای سیاه عزا نصب می شود، شهرداری ها پرچم های سیاه را در جای جای شهر علم می کنند، سینماها تعطیل است، روزنامه ها، روبان مشکی کنار لوگوی خود رسم می کنند و شبکه های تلفن همراه، این روز را به مشترکان خود تسلیت می گویند. برخی از این ایام نیز تعطیل رسمی است تا مردم بتوانند با آسودگی خاطر در مراسم مذهبی عزا، شرکت کنند.

اما ناگهان یک اشکال فنی باعث می شود تا مردم برای چند ثانیه هم که شده، پشت صحنه تلویزیون جمهوری اسلامی را بدون نقاب ببینند و خنده های مجری زن در روز شهادت امام جعفر صادق(ع) را به نظاره بنشینند و لحظاتی بعد، دوباره "حالت رسمی" همان مجری را تماشا کنند که با چه بغضی درباره صادق آل محمد(ص) می گوید!

در ایام تعطیل به مناسب عزاداری، سفرهای تفریحی چنان اوج می گیرد که پلیس مجبور می شود جاده ها را به سمت مقصد یک طرفه کند و نیروهایش به حالت آماده باش در می آیند.

این البته بدان معنا نیست که عموم مردم، حرمت نگه نمی دارند؛ آنها از دیرباز به حرمت چنین ایامی، مراسم عقد و عروسی و جشن را در روزهای عزای مذهبی برپا نمی کنند و خیلی ها اصرار دارند که جشن های مهمی مانند ازدواج را در اعیاد مذهبی به پا کنند. ولی دلیلی نمی بینند که در هر روزی که عزای دینی است، حتماً لباس مشکی تن کنند، گریه سر دهند و تمام روز را بغض آلود سخن بگویند.

- یکی از افرادی که مأموران پلیس به پشت بام خانه شان آمده و ماهواره شان را جمع کرده بودند خاطره اش را از آن روز چنین تعریف می کند: درجه داری که دیش را از جایش می کند به من می گفت "با چهار تا آجر که دور بشقاب چیده ای باد همه چیز را می برد، من پایه های دیش خودمان را با سیمان و گچ، محکم کرده ام، تو هم این کار را بکن!"

این که 70 درصد از مردم -حتی برخی جمع کنندگان بشقاب ها- ماهواره داشته باشند و قانون، داشتن ماهواره را جرم بداند، قطعاً از مصداق های جامعه ای است که دچار دوگانگی شده است؛ مردم یک راه می روند و حکومت حرف دیگری می گوید.

- پوشش های مردم ما نیز درگیر این دوگانگی است. کسانی که باورهای مذهبی قوی دارند، قطعاً در همه حال مراعات آموزه های دینی را می کنند ولی بقیه، به ویژه زنان درگیر دوگانگی شدیدتری در پوشش هستند؛ شرح این ماجرا را همه می دانند.

- ...

این قصه سر دراز دارد و حتی بسیاری از سیاسیون را نیز در بر می گیرد که در خلوت، از لزوم اصلاحاتی مانند تغییر رویه در سیاست خارجی سخن می گویند ولی در تریبون رسمی، بر این و آن شعار مرگ نثار می کنند.

چنین حال و روزی دستکم بخش مهمی از مردم ما را درگیر دوگانگی های رفتاری کرده است. روان شناسان می گویند نقش بازی کردن مستمر، سلامت روانی افراد را نیز با مخاطرات جدی مواجه می کند و وقتی چنین پدیده ای عمومیت داشته باشد، با جامعه ای که درگیر اختلالات روانی حاصل از دوگانگی رفتاری است، مواجه خواهیم بود که کارآمدی اش را با سرعت زیادی از دست می دهد.

حکومت ها برای حل چنین مشکلی، دو راه بیشتر ندارند: یا مردم را با فرهنگ رسمی همراه کنند یا فرهنگ عمومی را به رسمیت بشناسند.
همراهی مردم با فرهنگ رسمی، تنها اگر به دلیل نهادینه شدن و پذیرفته شدن درونی فرهنگ رسمی باشد، می تواند قابل قبول باشد نه این که مردم از سر محاسبه گری، در ظاهر بدان پایبند باشند و هر گاه بتوانند از آن فرار کنند. وانگهی اگر مردم فرهنگ پیشنهادی حکومت را بپذیرند، آن فرهنگ، نه رسمی و حکومتی که عمومی خواهد بود.

اما اگر مردم از سر ترس، طمع، محافظه کاری یا به هر دلیل دیگر، تظاهر به پذیرش فرهنگ رسمی و حکومتی کنند، "ریاکاری" نه پدیده ای زشت و نابهنجار که یک رویه عمومی و ناگریز خواهد بود که در آن، اگر پرده از زندگی یکی از ریاکاران بیفتد، بقیه ریاکاران در نهایت ریاکاری، او را تمسخر و نکوهش خواهند کرد و چون به خلوت می روند، خود "آن کار دیگر" را تکرار می کنند.

اگر حکومت، از ظواهر درگذرد و فرهنگ عمومی را - همان گونه که هست، نه آنگونه که نمایش داده می شود - به رسمیت بشناسد و در عین پاینبدی به اصول در دستگاه های حکومتی، وارد زندگی روزمره مردم نشود، قطعاً هم این دوگانگی و ریاکاری دسته جمعی از بین می رود، هم ارکان حکومت تقویت می شوند و هم دینداری قوام بیشتری می یابد.

و پایان سخن را به حضرت حافظ می سپارم که چه خوش فرمود:
خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم


مشیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر