صفحات

۱۳۹۶ مرداد ۷, شنبه

آیا دگردیسی اقتدارگرایان ممکن است ؟

مصطفی قهرمانی 
 جوامع متکثر صحنه پیکار و همآوردی اردوگاه های سیاسی رقیب با انگاره و دیدگاه های ویژه اشان در رابطه با ساماندهی سپهر عمومی می باشد. بسیارند کسانی که از نبود و حذف جناح ها و اردوگاه های سیاسی رقیب ازچپ و راست، اصلاح طلب و اقتدارگرا و خودی و غیرخودی خرسند و شاد می گردند.

نبود نمایندگان و ساختار های عینی این اردوگاه های سیاسی بل محدود کردن، حصر و حتی از صحنه به بیرون راندن آنها یعنی پاک کردن صورت مسأله و نه تنها کمکی به حل معضل نیست شاید در کوتاه مدت همچون مُسکنی التیام بخش دردهای ما باشد یقیناً در دراز مدت به هیچ وجه مفید به فایده درمان نیست.


عدم استقبال و همراهی عمومی یک اردوگاه در انتخابات توسط شهروندان اما خود از مقوله دیگری است که نیاز به بازنگری اساسی و جدی در انگاره ها، دیدگاه ها و برنامه های آنها را طلب می کند. و این دقیقاً معضل بزرگ جناح موسوم به اقتدارگرای ایران است که در بیست سال گذشته عملاً بدون مهندسی مستقیم و غیر مستقیم در فرآیند انتخابات های ملی نتوانسته اعتماد و رأی مردم را از آن خود کند.

اقتدارگرایان به لحاظ سیاسی بخش محافظه کار جامعه و نظام سیاسی ایران را نمایندگی می کنند. اقتدارگرا نام بس جدیدی نیست که در روزنامه نگاری سیاسی ایران برای معرفی جناح راست سیاسی ایران در کنار عنوان های دیگری از جمله اصول گرا، محافظه کار و ... بکار برده می شوند.

عنوان اقتدارگرایی امّا از این جهت که این اردوگاه و اعضا و نمایندگان نام آور آن بیش از همه درعرصه سیاست خارجی بر اقتدار ولی فقیه و نقش محوری دیدگاه های متفاوت دومین رهبر جمهوری اسلامی در معادلات نظامی ـ امنیتی بیش از گذشته تأکید دارند و درعرصه سیاست داخلی نیز با توجه به آمادگی بالاتر آنها در استفاده از روش های سرکوبگرانه و خشن در مجموع شاید به واقعیت سیاسی امروز ایران نزدیکتر باشد.

اقتدارگرایی به عنوان یک جناح و جریان سیاسی نه در ایران امر نویی است و نه اینکه تنها منحصر به ایران و جمهوری
 اسلامی می باشد. اقتدارگرایان به عنوان زیر مجموعه نیروهای رجعت گرا همواره در همه نظام های سیاسی وجود و حضور دارند. 
آنان با کارویژه اصلی خود یعنی پاسداری از هسته سخت و متصلب نظام های سیاسی به مثابه نیروی بعضاً قاهر و بازدارنده خود را در برابر نیروهای تحول خواه و انعطاف پذیر قرار می دهند. آنان در این نقش اگر با ابزار و اهرم های قانونمندانه مشارکت سیاسی خود را تعین ببخشند چه بسا بتوانند عامل انسجام و تحکیم نیز باشند.
نظام سیاسی موجود در ایران جمهوری اسلامی با حاکمیت دوگانه و ناهم جنس خود با سرعت تمام به یک پیچ و گردنه تاریخی و سرنوشت ساز از برای آینده خود و میهن ما نزدیک می شود. وضعیت و مرحله کنونی را می توان به نحوی به عنوان یک منزلگاه در سیر گذار جامعه ایرانی از یک جامعه بسته آسیایی با یک سنت حکومتی و فرمانروایی پدرسالارانه به سوی یک جامعه باز شهروندی و دمکراتیک تلقی کرد. نشانه شناسی گفتار و رفتار سیاسی جناح اقتدارگرا و چهره های شاخص آن در بخش انتصابی جمهوری اسلامی همگی حاکی از

آن است که در وضعیت موجود نه فقط به شدت نگران از دست دادن تمام و کمال پایگاه ها و مواضع راهبردی خود در درون سرای قدرت موجود هستند بلکه دلواپسی بزرگتر آنان شاید بیشتر از این جهت باشد که جهت گیری کلی تحولات را به سویی ارزیابی می کنند که در آن دیگر به هیچ عنوان جایی برای آنها و تفسیر ولایی و حداکثری اشان از قانون اساسی به نفع نهادها و ارگان های بخش انتصابی و به حاشیه راندن و از درون تهی ساختن بخش انتخابی نظام متصور نمی باشد. از این رو سخت و با نگرانی بی حد و حصر در صدد فراهم نمودن عِده و عُده و توشه راه برای گذر از این گردنه سرنوشت ساز می باشند.
به باور بسیاری از اندیشمندان به نظر نمی رسد که ساختار سیاسی موجود با ولایت مطلقه فقیه به مثابه عمود خیمه جامعه ولایی مورد نظر اقتدارگرایان حتی در میان مدت نیز بدون اصلاحات و بازنگری های اساسی توان بسیج وسیع نیروهای جوان و ترقی خواه جامعه ایرانی را داشته باشد. تا چه اندازه اما آنها بتوانند درعمل آرزوها و انگاره های خود را در جهت جلوگیری از این فرآیندی که لاجرم و گریزناپذیر به نظر می رسد٬ تعین ببخشند پرسشی که پاسخ آن نه فقط به نحوه چیدمان و جدیت نیروهای تحول طلب خواهان دمکراسی و جامعه
شهروندی در مسیر اعاده مطالبات معّوقه و برحقّ خود بستگی دارد بلکه در درجه نخست به میزان انعطاف پذیری معرفتی ، فرهنگی و سیاسی خود این نیروها نیز متّکی می باشد.

اینکه اقتدارگرایان بدون چالش و تحمیل هزینه به خود و دیگران به یکباره قواعد بازی سیاسی در جوامع باز را بپذیرند ، همان طورکه تجربه دیگر کشورها بارها نشان داده است، امری است

که تصور آن مشکل است. از جانب دیگر تصور اینکه آنها داوطلبانه صحنه را به سود نیروهای رقیب ترک کنند و خانه نشین شوند نیز فاقد هر گونه شاهد تاریخی می باشد.

قبول وجود انگاره ها ، سلیقه ها و منافع متفاوت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شهروندان و نمایندگی شدن آنها به وسیله تشکل های سیاسی اما از پیش نیازهای اصلی و مرکزی سازماندهی دمکراتیک جوامع مدرن می باشد. دمکراتیزه کردن سپهرعمومی نه به مثابه ایدئولژی و آرمان بلکه به عنوان یک رویکرد امری جز باور داشتن به "خرد جمعی" و نحوه مشارکت شهروندان در این فرآایند نمی باشد.

یکی از شاخص هایی که جوامع مدرن زمانه ما بدان تعریف می گردد کثرت گرایی معرفتی و مآلاً کثرت گرایی سیاسی برخاسته از آن می باشد. تنها پندارهای سیاسی متعلق به عصر ماقبل مدرن هستند که با طرح های همه با همی به ظاهر وحدت آفرین قائل به وجود و بهرسمیت شناختن جناح ها و اردوگاه های سیاسی نیستند. همین سیرجدالی بین جناح ها و اردوگاه های رقیب است که ضامن پویایی و شفافیت نظام سیاسی جوامع مردم سالار می باشد.

دنیای ما به لطف روشنگری های مستمر و دامنه دار حوزه اندیشه و علوم و ساختارسازی های بی وقفه سیاست و اقتصاد عملی سخت متحول گشته و برای همه آنانی که هنوز دل در بازسازی دنیای کهن سپرده اند به غایت نامأنوس و غریب است. آیا اصول گرایان و اقتدارگرایان حاضر با همراهی و همدلی با این پیام ها و بازسازی و نوسازی انگاره های سیاسی و اقتصادی خود هستند؟

کم نیستند صاحب نظرانی که جریان اصولگرایی را در شکل فعلی آن در پیوند تنگاتنگ با کانون های قدرت سیاسی ناتوان، بی انگیزه و تمام شده می پندارند. از طرفی پراتیک کنش سیاسی در جوامع متکثر نشان داده است که بهر حال محافظه کاری و اصول گرایی از درون

جوامع قابل تبعید نمی باشد. از همین رو به نظر می رسد تنها دو راه برای اقتدارگرایان ما تصور است:

- همراهی با ایده های داعشی و رادیکالیزه شدن جهت بازسازی دنیای مأنوس و اساطیری خود به ضرب ترور و توپ و تانک و یا- آشتی دادن اندیشه و عمل خود و طیف اجتماعی هم پیمان خود با انگاره های دنیای مدرن یعنی آزادی، پذیرش اصل ح نقدشدن و نقد کردن ، احترام به حقوق بشر وحق زیست برای دگرباشان و دگراندیشان.

آیا این دگردیسی ممکن است؟ آیا اقتدارگرایان جرأت و توان ممکن و عملی ساختن این تحول در صورت و نهاد خود را دارند، این پرسشی است که مردم ما مشتاقانه در انتظار پاسخی برای آن هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر