شرم مضاعف وضرورت آزادی
شعار مرگ بر دیکتاتور وجه مشترک
تمام شرکت کنند گان در جنبش اعتراضی بود. در مصداق و ماهیت آن نه جنگی بود و نه
جدلی. بعید بنظر میرسید که فردی را میتوانستی در سراسر جنبش بیابی که با این شعار
مخالفت ی بیان میکرد. حتی میتوانیم فرا تر از این رویم و کمی عمیقتر و وسیعتر به
شعار مرگ بر دیکتاتور بنگریم، آنگاه می بینیم
که مصداق جهانی و تاریخی دارد. که تاریخ بشر تاکنون نشان داده است که
دیکتاتوری در خصومت و ستیز بوده است با آزادی و رشد و تکامل انسان بعنوان یک موجود
مستقل و خود آئین. اما، ما بر خلاف این روند تاریخ حرکت کردیم، دیکتاتور را
بازگرداندیم، بجای خود، ولی آنرا مضاعف نیز نمودیم و بر آن دیکتاتوری دین را که
مظهر آن در حوزه های علمیه در دامن شریعت اسلامی، زمینه ساز تولید و باز تولید
دیکتاتوری، پرورش یافته بود بر منبر مقدس قدرت نشاندیم.
مضافا، شعار مرگ بر دیکتاتور، خبر
از تحول و دگرگونی میداد و میدهد و نیز از رهایی و آزادی، نه از بند استثمار
سرمایه و نابرابری های فقر و ثروت و یا مزد و سود سرمایه، بلکه از شرایطی که در
دامنش دیکتاتور پرورش میابد، بویژه
دیکتاتوری مضاعف دین و قدرت، دیکتاتوری بسیار مخوفتر از هرگونه دیکتاتوری
دیگری. دیکتاتور، فرمانروا ست و مردم تسلیم و فرمانبر و دیکتاتوری نظام فرمانروایی
است و فرمانبری. در این نظام، نظام دیکتاتوری مضاعف، قبل از هر چیز، دیکتاتور جلوه
ی خدای یکتا و یگانه ست. مبرا از هرگونه مسئولیتی ست. فرمان و اراده ی او همیشه
ثمر بخشد و سود آورد. دیکتاتور متکلم الوحده است. تنها او ست گوینده. جماعت، همگان
شنونده اند. مصون است از نقد و نفی. حمد و ستایش میخواهد و تملق و چاپلوسی. چیزی
نخواهد جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری. همچون خدا دهنده رزق و روزی ست و گیرنده ی
جان و زندگی. ارباب است و مالک. سرزمینی را که بر آن حکومت میکند، ملک شخصی خود
میداند، و مردمی که بر آنان حکم میراند رعیت و بنده ی خود می پندارد. دیکتاتور
صفات برجسته خداوند یکتا و یگانه را در خود جمع دارد. بنابراین بجز نظم و انضباط ،
و تسلیم و اطاعت مطلق چیزی دیگری نمیخواهد.
نیازی بگفتن نیست که در هر زمان و
مکانی که دیکتاتور وجود دارد، محرومیت از حق گزینش و تنزل شان انسان به حیوان نیز
وجود دارد. باین محرومیت است که باید پایان دهیم و باین قله رفیع هرگز صعود
نخواهیم کرد که اگر شعار مرگ بر دیکتاتور را به یک شیوه زندگی نهادین در رفتار و
کردارمان، تبدیل نکنیم.
روشن است که دیکتاتور زاییده
نمیشود بلکه در گستره ی جامعه است که پرورش مییابد. دیکتاتورها رفته اند، اما، بی
درنگ دیکتاتور دیگری برخاسته است و بر مسند قدرت جلوس یافته است. صد سال مبارزه،
بویژه انقلاب 57، بما آموخته است که ممکن است دیکتاتور را واژگون سازی، اما نظام
دیکتاتوری را بر جای خود واگذاری و یا حتی آنرا مستحکم تر سازی. همچنانکه چنین نیز
شده است. ما تخت پادشاهی را واژگون ساختیم و بر ویرانه های آن منبر روضه و خطبه را
بنا نهاده، خدای یگانه و یکتا را بر فراز آن نشانده و به حمد و ستایش او پرداخته
ایم. به ضرورت ها تن دادیم و تاریخ را فدای ضرورت ها ساختیم. چپ و راست، دین و ضد
دین با هم تبانی کردند و خداوند را از بیخ آسمانها به زمین آوردند و او را
فرمانروا و ارباب و مالک خطه ایران ساختند.
نه تنها خود را از بند های اسارت رها نساختیم، بلکه قلاده و زنجیر شریعت و
سنت را نیز به گردن انداختیم. بار این شرم مضاعف را تنها زمانی میتوانیم از دوش
خود بر داریم، که خود بندهای اسارت بار شریعت و سنت ، زمینه ساز تولید و باز تولید
دیکتاتوری را بگسلیم و از قربانی کردن
آزادی در پای ضرورت ها اجتناب ورزیم. چه
هیچ چیز ضروری تر از آزادی نیست. این یکی را بخاطر بسپار ای هموطن تا امیدوار
باشیم که روزی رهایی را در آغوش کشیم و به انسانیت خود غرور ورزیم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر