تتلو » بودن مشکل نیست ، مشکل « نفاق » شماست »
داریوش محمدپور
متولی آستان قدس دست ولایت و تمام ولایت را همزمان به دست تتلو سپرد و رفت. در تتلو بودن و تتو داشتن و ترانههای آنچنانی خواندن (ولو جفنگ باشد) فی نفسه هیچ عیب و خللی نیست. حتی اینکه یکی از قماش تتلو در ظاهر یا باطن دست ارادت به ولایت چنان کسانی بدهد هم شاید عیبی نباشد.
نکته اینجاست که امثال رییسی خارج از گردونهی رأی خریدن که بیفتند، نه تنها امثال تتلو را به خاطر ظاهر و پوشش و موسیقی و حواشیشان عقوبت و آویزان میکنند بلکه هنر و معرفت را از هر سنخی که باشد به صد تیر سهمگین تندخویی و درشتی میدرند. اما پای رأی ستاندن از مخاطبان تتلو که برسد، هیچ ابایی ندارند از عشوه کردن در برابر او. در این شیوه تنها چیزی که نیست صدق است. یعنی همدلی با تتلو و نوازش او (اگر قصهی پنهانی از ارعاب دستگاههای امنیتی نداشته باشد) از سر ریاست و دروغگویی و دروغورزی. در این دینورزی هر چه هست هواست. در هر رقعهی دلق این متولی آستانه هزاران بت شانه به شانه نشستهاند و جلوهفروشی میکنند.
این همان مشی و منشی است که برای چشیدن ولو یک قطره از جام قدرت، تن به هر رذالتی میدهد. رذالت یعنی اینکه تبسم کنی به روی آنچه بدان باور نداری و گذشته و حالات شاهدی است بلیغ بر این ناباوری و ریاکاریات. به زبان قرآن، این رفتار را نفاق مینامند. «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ». و آنها که اهل قرآناند تهی بودن دعوی این اصحاب ولایت و آستانبوسان قدرت از پس حجاب بقعهی رضا را نیک میبینند. این همان چیزی است که آن میر دلاور، آن شیر به زنجیر، هشت سال پیش در ناصیهی اینان دیده بود و آن را در گوش عالمیان جار زد (و از همین روست که هنوز در حصر است) که: «ملات سنگهای کاخ قدرت، دروغ است و فریاد حقیقتخواهی است که به زوال آن میانجامد». قصهی امثال رییسی و علم الهدی موسیقی نیست. مشکل اینها موسیقی و هنری است که قدرتمداری و ریاکاری آنان را کرنش نمیکند. و گرنه برای آنها چه شجریان چه تتلو. تو دیده بر ریاکاری و دینفروشی و دروغپروری آنها فرو ببند، عزیز دو عالم میشوی به چشمشان! مبادا کسی دردمندانه بایستد در برابر شناعتشان که نوهی پیامبر هم اگر باشد «مفتیان مزدبگیر، او را به خروج از دین و ایجاد فتنه متهم خواهند کرد».
قصهی شجریان هنوز تمامی ندارد. در این سالها سه بار (تا جایی که من دنبال کردهام) پیش آمده است که متون و مثلا اشعاری از زبان شجریان (و حالا همایون) در مجادله با این لجنپراکنان منتشر شده است که هر سه جعلی بوده است. درست همین امروز است که حجرههای دروغپراکنی حامیان رییسی این جعلیات را به پای دولت روحانی مینویسند. رسوایی نمایش اجرا کردن با تتلو برای ناظران عبرتآموز است ولی طرفه آن است که خودشان از این بازی ملالآور و مهوع درس نمیگیرند و حال که در بازیسازیهای این چند ماهشان ناکام ماندهاند میکوشند شجریان را که خود زخمخوردهی بتتراشی آن ابراهیمنام آزرصفت است، در برابر امید مردمانی بنشانند که میخواهند خار دروغ و رذیلت ریا از خاک خراسان و آستان رضا کنده شود، غافل از آنکه: «اگر از هزینههای سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمیگیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است». اینها درست همانها هستند که از سند ۲۰۳۰ لولویی ساختهاند و هر چه دروغ است به آن میبندند به این امید که کسی سراغ خواندن آن متن نرود و هرگز سوابق ماجرا را دنبال نکند. درست همان کسان که تار و پودشان دروغ و بیایمانی است فریاد بر میآورند از به باد رفتن مسلمانی!
اینکه رییسی با این دستگاه دروغسازی و دروغپروری و ریاکاری همراهی میکند تصادفی نیست. این تتلو نیست که به دستبوسی رییسی میرود. جمعی مشاور، رییسی را به دیدار تتلو میبرند که از آن نمایش تبلیغاتی برای جلب رأی بسازند. رییسی خود بخشی از همان دستگاه امنیتی است که فکر میکند با بازی کردن و بازی دادن خامانی چون امیرحسین مقصودلو – این تتلویی که امروز نام و نشان و رسم و رفتارش سنجاق عبا و قبای متولی آستانه شد – میتوانند دل از مردم بربایند. و این همه بازی از بهر این است که چهرهی دروغ و ریای مفتضحشان را پشت نقاب مردمفریب مردمدوستی و لاف محرومنوازی پنهان کنند.
آخرین برگ سفرنامهی ابراهیم رییسی همآغوش با تتلو این بود: که ستاد و استخوانبندی بالا رفتن او از نردبان قدرت یکسره چرکین است و ملوث. در سرتاسر این نهاد و ستاد سر مویی ایمان و اعتقاد نیست. همه چیز فروختنی است. کافی است بهایی به دست کنی که جویندهی متاع قدرت حاضر باشد به آن تن دهد. و چه چیزی ارزانتر از ایمان مردمان. و چه کسی فروختنیتر از رضای خراسان!
به گفتهی آن شاعر فرزانه:
ای دست حق علی بزند گردن تو را
کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد!
ای دست حق علی بزند گردن تو را
کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد!
کلمه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر