این مرد با پول « امام رضا » آمده است
بیتا محمدی
پای صحبت صاحبنظران در داخل
این نظر یک فعال سیاسی در داخل درباره کاندیداتوری ابراهیم رئیسی است:
«رئیسی قبل از انتخابات میتوانست روی این حساب کند که با تبلیغات پوپولیستی در ذهن مردم فرو دست جامعه القا کند که با اسب امام رضا برای نجات آنان آمده است اما عرصه انتخابات عرصه بیرحمی است او را متهم خواهند کرد که با پولهای امام رضا آمده است. او عصبی خواهد شد، گاف خواهد داد و مجبور میشود برای مقبولیت بیشتر عوام فریبی کند. او از حالا به بعد روی لبه تیغ حرکت میکند.»
سید ابراهیم رئیسی، ولی امر کارتل مالی آستان قدس رضوی. او پیش از این تجربه مدیریتی، در مدیریت کشتار زندانیان سیاسی تجربه اندوخته است.
ابراهیم رئیسی، ولی امر کارتل مالی آستان قدس رضوی. او پیش از این تجربه مدیریتی در مشهد، در مدیریت کشتار زندانیان سیاسی تجربه اندوخته است. در عکس پوستری از تبلیغ برای کاندیدا شدن او مونتاژ شده است. این تبلیغ زیر عنوان “کمپین رئیسی بیا” سازمان داده شده است.
اسم کسی را که این نظر را داده به دلیلی معلوم نمیتوانیم بگوییم. چیزی که مهم است شنیدن نظر کسانی چون اوست که از نزدیک مسائل را دنبال میکنند، اما راهی به رسانهها ندارند.
از زمان شایع شدن احتمال کاندیداتوری ابراهیم رئیسی پای صحبت تعدادی از فعالان و تحلیلگران سیاسی در تهران نشستیم تا ببینیم که آنها این قضیه را چگونه در کنار گمانه آمادهسازی رئیسی برای نشستن بر تخت ولی فقیه مینشانند. دیر و زود مرگ خامنهای را کسی نمیداند، اما همه از سوخت و سوز آن آگاه هستند و به این جهت در اندرون رژیم مسئله اصلی مسئله جانشینی است.
اظهار نظرهایی را که جمع کردهایم، هم میتوان در پرونده انتخابات گذاشت، هم در پرونده جانشینی.
رئیسی، قضیه جانشینی و نامزد شدن برای ریاست جمهور
بعد از مدتها گمانهزنی و روایج شایعات، رئیسی، رئیس مجموعه عظیم اقتصادی آستان قدس رضوی بالاخره به صورت رسمی برای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کاندیداتوری کرد. تا پیش از این عدهای از تحلیلگران سیاسی بر این باور بودند که با توجه به گمانههایی درباره آمادهسازی رئیسی به عنوان جایگزین احتمالی علی خامنهای در پست رهبری نظام جمهوری اسلامی او امکان ندارد وارد آزمون عملی انتخابات شود. یکی از این افراد با وجود خبر کاندیداتوری رئیسی، همچنان بر حرف خود پافشاری میکند:
«هنوز هم فکر میکنم رئیسی خودش را در معرض آرای عمومی مردم قرار نمیدهد. پیش از آنکه کار به صندوق بکشد کنار خواهد کشید. ریاستجمهوری برای او لباس گشادی است. اگر همچنان در قوه قضائیه به عنوان فردی در نظر افکار عمومی گمنام و ناشناخته بود و به چنین سمتی هل داده میشد، ممکن بود اینقدر وسوسه شود که خودش را در معرض رأی دیگران مردم قرار دهد، اما حالا او طعم چیز وسوسه انگیزتری زیر زبانش رفته است. از او به عنوان جانشین احتمالی خامنهای یاد میکنند. خودتان را یک لحظه جای او بگذارید. وقتی میتواند کمی صبر کند تا رهبر بیمار فعلی بمیرد و بالاترین قدرت کشور وسط عدهای روحانی و بدون دردسرهای انتخاباتی به او قدیم شود؛ چرا باید وارد انتخاباتی شود که اگر رأی نیاورد شانس او را برای رهبری هم از بین ببرد؟»
این تحلیلگر سیاسی سپس ادامه میدهد:
«بیایید از آدمها تقدسزدایی کنیم و صرافاً در چهارچوب سیاست، انتخابات و تبلیغات سیاسی به افراد نگاه کنیم. میرحسین موسوی چطور موسوی شد؟ مردی از دوران گذشته که رد و اثری از او در اخبار مربوط به فساد نیست. پیکان سوار میشود. در هر انتخابات عدهای به نزد او میروند و از او خواهش میکنند که کاندیدا شود و او نه میگوید. وقتی نه میگوید دیگر خبری از او نمیشود تا انتخابات بعدی. وقتی در جمهوری اسلامی عدهای در همه انتخاباتها احساس تکلیف میکنند و تشنه بودن خودشان را برای قدرت نشان میدهند یک نفر هست که با رفتار خودش نشان میدهد تشنه قدرت نیست. رئیسی تا اینجا خوب جلو آمد اما با همین اعلام کاندیداتوری، رشتههایش پنبه شد. این سید نورانی و خادم امام رضا، وقت زیادی پیدا نکرد تا نمایشهای احمدینژادی خودش را با پولهای آستان قدس اجرا کند. توزیع سیبزمینی رایگان و سرکشی سرزده به فقرا با انبوهی از خبرنگاران و دوربین ها، نزدیک به یک سال زمان میبرد تا جواب بدهد. نظر من این است که رئیسی کاملا گیج شده است و بازی از دستش خارج شده است. در موقعیت رئیسی، حرکات حساب شده برای هماهنگ کردن بازی در زمین انتخابات ریاست جمهوری و ذخیره کردن مازاد آن برای تقویت احتمال جانشینی رهبر، امکانپذیر است، ولی این ظرافتی میخواهد که در توان هیچ یک از وابستگان به قدرت در این نظام نیست. کسی که به داشتن قدرت غیر پاسخگو عادت کرده است از همه ظرافتهای دنیای سیاست تهی میشود.»
یکی دیگر از فعالان سیاسی ایران در بخشی از صحبتهای خود به توضیح یک تقسیمبندی در رابطه با رفتار مهرههای درون ساختار قدرت میپردازد و تأکید زیادی دارد که توجه به این تقسیمبندی میتواند راهگشا باشد:
«قصد ندارم با اسم آوردن از کسی مطلبی را به فردی تحمیل کنم. در زمان دولت اصلاحات جلساتی بین بعضی از دوستان ما و آقای خامنهای بود. دوستان به عنوان وزیر و مدیران دولت در جلسات از نزدیک با ایشان برخورد داشتند. آن زمان به وفور از زبان افراد متعدد میشنیدم که آقای خامنهای را فردی بسیار لجباز، کینهتوز و دارای روحیه دخالتگر توصیف میکردند. صفتهای دیگری هم مطرح میکردند اما این سه توصیف بسیار رایج بود و من روی همین سه صفت که بیشتر شنیدهام و قضاوت افراد متعددی بوده است تاکید میکنم.
یک وقت شما داخل ساختار قدرت هستید و اسمی از شما در مطبوعات نیست و به اصطلاح سعی میکنید قدرت در سایه باشید. آنجا اگر کسی سوال دردسرسازی بپرسد میتوانید سر او را بی سر و صدا زیر آب کنید. من ساختار قدرت کشور خودمان را عرض میکنم که قدرت در سایه نیازی به شطرنجبازی ندارد. چماق دستش میگیرد و کوبد. اما وقتی شما به هر دلیلی از سایه بیرون آمدید و مردم در رسانهها عکس شما را دیدند و حرفهای شما پخش شد، آن وقت تغییراتی به وجود میآید. اولا بالا دستی شما وقی روزنامه دستاش میگیرد یا بولتن میخواند ممکن است حرفی از شما بشنود که به کامش خوش نیاید. من دو نمونه برای شما عرض میکنم که نشان بدهم کینه توزی و دخالت گری، بیدلیل به خامنهای نسبت داده نمیشود. آن پوزخندی که موقع نهی علنی احمدینژاد زد. عبارتش این بود که “به ما میگویند چرا علنی نمیگوئید، خب این هم پشت بلندگو!” حرف کمی نبود. این آقا رسماً آمد در نماز جمعه و اعلام کرد که نظر من به نظر احمدی نژاد نزدیک تر است و مجوز برخورد سنگین با معترضان را صادر کرد و خودش را بدتر و بیشتر از همیشه مقابل مردم قرار داد. بعد با نهی علنی احمدینژاد موجی از نقد و طنز را علیه خودش به وجود آورد.
مورد بعدی پس از برجام بود که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح به مناسبت موفقیت مذاکرات هستهای برای خامنهای پیام تبریک فرستاد و خامنهای در اولین فرصت این کسانی که به او تبریک گفته بودند را سرزنش و سپس برکنار کرد.
لطفا آن سه صفت را دوباره مورد مد نظر قرار بدهید: لجباز، کینهتوز و دارای روحیه دخالتگر! واضح است کسی که نسبت به مشابهترین روحیه سیاسی به خودش _یعنی احمدی نژاد_ و حساسترین ابزار حکومتش − یعنی قوای نظامی − گذشت ندارد، نسبت به کسی که سودای رهبری در سر دارد سختگیری بیشتری خواهد کرد. رئیسی از این به بعد مجبور است حرف بزند و موضعگیری کند. همین مسئله او را در معرض خشم احتمالی خامنهای قرار خواهد داد. رئیسی قبل از انتخابات میتوانست روی این حساب کند که با تبلیغات پوپولیستی در ذهن مردم فرو دست جامعه الغا کند که با اسب امام رضا برای نجات آنان آمده است اما عرصه انتخابات عرصه بیرحمی است او را متهم خواهند کرد که با پولهای امام رضا آمده است. او عصبی خواهد شد، گاف خواهد داد و مجبور میشود برای مقبولیت بیشتر عوام فریبی کند. او از حالا به بعد روی لبه تیغ حرکت میکند.»
یکی دیگر از فعالان سیاسی ایران تحلیلی به کلی متفاوت نسبت به رئیسی دارد و معتقد است برعکس آنچه که در رسانهها جلوه داده میشود رئیسی برای قرار گرفتن در پست رهبری مورد حمایت علی خامنهای نیست و «جلو فرستادن او برای انتخابات» راهکاری برای «سوزاندن اوست»!
تحلیل او مبتنی بر روانکاوی و نیتخوانی از فردی است که نقطه تمرکز قدرت در ساختار جمهوری اسلامی است:
«طبیعی است که بخشی از تحلیلها متوجه کلیت ساختار قدرت این نظام است. بررسی نقش نهادهای نظامی، امنیتی، قضایی، ترکیب مجلس و جناحبندی حاکم بر مجلس خبرگان، اوضاع منظقهای و بینالمللی و همچنین منافع اقتصادی و سیاسی جناحهای داخل قدرت که مجموع این عوامل در آن لحظه بحرانی که ما آنرا لحظه مرگ رهبر فعلی در نظر میگیریم واقعا تعیین کننده است. این نوع تحلیل دارای یک کاستی جدی است و باید به این مسئله توجه شود که فعلا خامنهای زنده است و تا لحظهای که زنده است دست بالا را در مناسبات مربوط به تعیین رهبر بعدی دارد. او چه میخواهد؟ به دنبال چیست؟ به دنبال این است که فرزند خودش را به جای خودش در پست رهبری قرار دهد یا در فکر تداوم گفتمانی است که او آنرا اسلام انقلابی، اسلام ناب محمدی یا اسلام استکبار ستیز میداند؟
این حرف غلطی است که فکر کنیم او نمیداند در کشور چه خبر است. او میداند مردم دیگر به حرفها و شعار او باور ندارند و اگر قدرت دستگاههای نظامی و امنیتی نبود مردم لحظهای این حکومت را تحمل نمیکردند. او بهتر از من و شما به زیادهخواهی اطرافیانش آگاه است. حاکمان خودکامه خیلی به تصویری که از آنها باقی خواهند توجه میکنند. شاید این راه درستی نیست که برای تحلیل شرایط وارد حیطه روانکاوی شویم اما او نقطه تمرکز قدرت در ساختار حاکم است. او یک فرد است که تعارض میان خودآگاه و ناخودآگاهش میتواند روی سرنوشت یک کشور تاثیر بگذارد. در بین گزینههایی که تاکنون برای جانشینی رهبری بر سر زبانها افتادهاند هیچ یک موقعیتی بهتر از هاشمی شاهرودی نداشتند اما الان او کجاست؟ میگویند خامنهای عمداً زیر پای جانشینان احتمالی خودش پوست خربوزه میگذارد. در ماجرای صادق لاریجانی به درستی ادعا میشود که دفاعی که خامنهای از او کرد در حد و اندازه دفاع از یک جانشین رهبری نبوده است. در مورد حسن روحانی شایعاتی هست که به عنوان یکی از جانشینان احتمالی رهبر عرضه شده اس اما خامنهای نسبت به او نیز رحمی ندارد. گویی خامنهای نمیخواهد تا زمانی که زنده است کسی در مقابلش عرض اندام کند. این خاص خامنهای نیست، رفتار رایج حاکمان خودکامه است. در زمان قاجار پادشاهان کسانی که احتمال میرفت سودای جانشینی داشته باشند را کور یا خواجه میکردند؛ امروز پروندههای فساد آنان را رو میکنند. تحلیلهای مربوط به جانشینی خامنهای که امروز جای پای خود را در انتخابات ریاست جمهوری و کاندیداتوری رئیسی باز کرده است همگی متوجه زمان بعد از مرگ او هستند و از این نکته غافل شدهاند که فعلا خود خامنهای زنده است و دارد بازی را نظارت میکند. خواست او چیست؟ این سوالی است که باید پاسخ داده شود و فعلا کسی جواب قاطعی به آن نداده است.»
یکی دیگر از تحلیلگرانی که بیرون از عرصه رسانه و فضای عمومی به فعالیت سیاسی خود ادامه میدهد ضمن بیان نظری بسیار متفاوت، پیششرطهای بحث حاضر را هدف گرفته و آنها را زیر سوال میبرد. او چندینبار در حین بیان نظراتش این خواهش را مطرح میکند که فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش تحلیلش به نتایجی که میتواند از این تحلیل استخراج شود توجه کافی صورت بگیرد.
«شما و همه کسانی که مانند شما چهارچوب تحلیل خود را بر پایه بحث جانشینی رهبری استوار کردهاند و آنرا به مسئله انتخابات ریاست جمهوری مرتبط میکنند برای لحظاتی به پیشفرضهای خود با دیده شک و تردید نگاه کنید. من از شما سوال میکنم بر چه مبنایی ذهن خود را کاملا روی مسئله جانشینی متمرکز کردهاید؟ شما فرض گرفتهاید که خامنهای به شدت بیمار و مرگ او بسیار نزدیک است و به همین جهت بحث جانشینی او را بسیار محتمل و توجه به آنرا موضوعی کلیدی فرض میکنید. خب چه کسی به شما گفته است که خامنهای قرار است بمیرد؟»
او تصحیح میکند که هر انسانی مجبور است نهایتا با مرگ روبهرو شود ولی میپرسد:
«ما نه به اوراق پزشکی او دسترسی داریم و نه در معرض وحی فرشته مرگ قرار گرفتهایم؟ لطفا دقت کنید. تمام این بحثها بعد از اعتراضات جدی سال ۸۸ به بعد رونق گرفته است. این آقا هربار که دچار مشکل شده است پشت تریبون آمده و با گریه اعلام کرده است که جسم علیلی دارد و با بغض بحث را به امام زمان کشانده است. خامنهای مواجه شده با بحران کوی دانشگاه تهران، خامنهای عریانی است که امکان تحلیل شخصیتی خودش را به دست میدهد. زمانی که هنوز نهادهای اطلاعاتی موازی و اطلاعات سپاه را در دست نداشت تا به قول خودش فتنهگران را جمع و سرکوب کند. یک وزارت اطلاعات ضربهخورده از ماجرای قتلهای زنجیرهای در دست دارد و قوه قضائیهای که به شدت آماج حملات روزنامههای منتقد و جنبشهای مدنی است. او میآید و احساسات مذهبی مردم را هدف میگیرد و آشکارا مظلومنمایی میکند. در اعتراضات سال ۸۸ دیگر دستش خالی نیست و آنقدرها نمیترسد اما شکاف بزرگ بین مردم و حکومتش را با چشم خودش میبیند. مشهور است که سوار بر هلیکوپتر از بالا خیابانهای تهران را دیده است. او گزارشات فراوانی را دریافت میکند و میداند که نباید مقابل موج میلیونی معترضین ۲۵ خرداد قرار بگیرد برای همین صبر میکند تا در روز عاشورا، معرضان را با لشگر یزید مقایسه کند.»
صحبتهای این فعال سیاسی بسیار مفصل و طولانی است و با شرح گستردهای از وقایع و زنجیرهای از استدلال ها وارد نتیجه گیری میشود:
«بعد از انتخابات ۸۸ همه دست خودشان را رو کردند. همه نهادهای امنیتی سرگرم معترضان شدهاند. موجی از فعالان سیاسی از کشور خارج شدهاند، شایعاتی از خروج تعدادی زیادی از نظامیان و مقامات حکومتی و پناهنده شدن آنها به کشورهای دیگر وجود دارد. مدیریت او از طرف خود روحانیون بلند پایه و موافقان نظام در معرض تردید قرار گرفته است. خطر جنگ جدی، تحریمها فلجکننده و مردم خستهاند. ناگهان خبر بیماری او به صورت گسترده مورد توجه قرار میگیرد. بله من هم مثل شما خبر دارم که او پروستات خود را عمل کرده است ولی مگر کسی با عمل پروستات قرار است بمیرد. درصد بالایی از مردان بالای ۴۵ سال در معرض خطر سرطان پرستان هستند اما میزان مرگ و میر این بیماری بالا نیست.
من فکر میکنم او خودش را به موشمردگی زده است. خب شما میتوانید این را قبول نداشته باشید اما لطفا لحظاتی به نتیجه این صحبتها فکر کنید. بعد از بنبست سال ۸۸ در ساختار سیاسی ایران دو راه حل ممکن وجود دارد. یا آشتی ملی یا ایجاد یک روزنه امید برای دور کردن یاس مخالفان و ممانعت از دستزدن آنها به حرکات انفجاری. شخصیت خامنهای و موضع گیریهای او هیچ جایی برای آشتی ملی باقی نمیگذارد. اصولا ساختار متمرکز قدرت در جمهوری اسلامی امکانی برای هیچ نوع آشتی ملی ندارد چون انحصارات در معرض فروپاشی قرار میگیرند. خب باید چکار کرد؟ به آن بنبست خطرناک نمیشد ادامه داد و امکان شورش و جنگ هر لحظه قویتر میشد. اینجا به ناگهان همه حواس به این سمت پرت شد که خامنهای قرار است بمیرد و در نتیجه از تندی بسیاری از مواضع کاسته شد. همه با خودشان گفتند به جای اینکه هزینههای سنگین را پرداخت کنیم صبر میکنیم تا خامنهای بمیرد و چانهزنی را در بالا ادامه میدهیم. این برای خامنهای به جز رقیق کردن فضای قهر میان مردم و حکومت، سود دیگری هم دارد. او میتواند از فرصت به وجود آمده برای پیشبرد برنامههای خود برای جانشینی خودش و سر و سامان دادن به نهادهای امنیتی و نظامی و نهادهای قدرت استفاده کند. ساکتین فتنه و بیبصیرتها حذف میشوند و بدنه نظام مجدداً بازسازی و ترمیم میشود. همه قدرت دست اوست، از ابزارهای سیاسی و قهریه گرفته تا نهادهای عظیم مالی مانند بنیاد مستضعفان، آستان قدس، ستاد اجرایی فرمان ماده ۱۰۰ و غیره و غیره همه در دست اوست. او چرا باید برنامهاش را برای آینده جمهوری اسلامی با کسی در میان بگذارد یا کسی را در این برنامهریزی شریک کند؟
نیروهای سیاسی ما اسیر یک احتمال خیالی شدهاند. خامنهای ممکن است امروز بمیرد یا ۵، ۸، ۱۰ یا ۱۵ سال دیگر زنده بماند اما بخش عمده نیروهای سیاسی اعم از اپوزیسیون و اصلاحطلبان، فعالیتهای خود را روی احتمال مرگ او در آینده نزدیک متمرکز کردهاند.
بعضی از فعالان سیاسی به من خرده می گیرند که خب کسی جلوی تو را نگرفته است و اگر فکر میکنی باید کار دیگری کرد تو به کار خودت بپرداز. پاسخ من این است که ما بانک و فروشگاه رقیب نیستیم که هر کدام شعبه خودمان را بزنیم و تبلیغ کنیم. مبارزه با دیکتاتوری یک مسئله جمعی، اجتماعی و ملی است. دیدگاه مبتنی بر رقابت مخرب بین گروه های سیاسی همان نتیجهای است که از عجول شدن ما به خاطر امکان مرگ خامنهای در آینده نزدیک حاصل شده است. در زمان اصلاحات بین بسیاری از گروههای فکری مخالف، گفتگوها و گاهی اکت سیاسی مشترک در جریان بود اما اکنون سطح تحلیلها به کفبینی و بزک کردن شایعات منابع ناشناس تقلیل یافته و بین گروه های سیاسی شکاف شدیدی ایجاد شده. طرفداران دولت خودشان را داخل مراسم ختم خامنهای میبینند، اصلاحطلبان از روی ناچاری دنبال آنها می دوند و نیروهای اپوزیسیون انگار که مشغول دیدن یک سریال تلویزیونی هستند و دل مشغول آنان این است که سیزن بعدی کی قرار است پخش شود. فرض کنیم خامنهای سرطان دارد و با همین سرطان ۱۰ سال دیگر زنده بماند؛ چرا آن پتانسیل اعتراضی عظیمی که به خیابان کشیده بود رها شد تا در یک بازی تکراری همه ما بر سر مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات به جان یکدیگر بیافتیم؟»
رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر