صفحات

۱۳۹۶ فروردین ۱۶, چهارشنبه

نخ

نخست باید بنگریم « کجا » ایستاده ایم؟


کورش زعیم

در ایران ما، تا هنگامی که آزادی اندیشه و مذهب و آیین آزاد بود، کشوری بودیم پیشرفته، مقتدر با مردمی خرسند و سربلند. همچنانکه در اواخر ساسانیان مجبور به اطاعت از یک باور مذهبی شدیم، رو به  انحطاط رفتیم و چنان در فساد و هرج و مرج سیاسی و امنیتی فرو رفتیم که سرانجام ناتوان ترین و عقب افتاده ترین همسایه بر سرزمین ما چیره شد. تئوکراسی بر کشور چنگ انداخته بود.
طی دویست سال زندگی تحت تسلط خونین داعشوار، ملت ما مرده بود. نفس را از ما گرفته بودند و ما تنها تلاش می کردیم زنده باشیم. در سیسد سال پسین که اینجا و آنجا سربرآوردیم و دوباره خود شدیم، دانشمندان و اندیشمندان پرشمار و بی بدیل ما نشان دادند که ما چه ملتی بوده ایم. ولی بار دیگر یک تئوکراسی نوین بر کشور ما چیره شد و برای سده ها ما هیچ دانش و خلاقیت علمی بجز جنگجویی از خود بروز ندادیم، که آن هم با دعانویسی شاه سلطان حسین از بین رفت.
در دوران قاجار هم به همین بلا دچار بودیم، در حالیکه غرب عقب افتاده، با دانشی که عمدتا از ما گرفته بود، به سرعت پیشرفت می کرد و ما را در غبار تاخت و تاز خود جا می گذاشت، ما که روزی از پیشرفته ترین ملتهای جهان بودیم چنان به علت ایستایی اجباری اندیشه عقب افتاده شدیم که برای پیروزی شمشیر علیه آتش دشمن در جنگ به دعا متوسل می شدیم و فرمان جهاد به مردم پیاده می دادیم. نتیجه آنرا هم دیدیم: هم کشتار شدیم و هم سرزمین دادیم. تئوکراسی بر کشور چنگ انداخته بود.
انقلاب مشروطیت را می توان روشنگرانه ترین، پیشرفته ترین و کم هزینه ترین انقلاب جهان خواند. ملت هوشمند ایران که از تحقیر و فقر و ذلت ناشی از دیکتاتوری و تئوکراسی حاکم بی تاب شده بود با تلاشی دلاورانه قانون زمینی را جانشین تعبیر قانون آسمانی توسط تئوکراتها و سلطه آنانی کرد که نمی توانستند خود را از اندیشه های هزاره های گذشته فرهنگی دیگر رها کنند. هنوز ما در نوزادگی نظام پارلمانی و رهایی از نظام دیکتاتوری بودیم که روحانیان مجلس شورا که مردم به آنان اعتماد کرده بودند با همدستی روحانیانی دیگر از برپایی نظام جمهوری پارلمانی جلوگیری کردند و بار دیگر نظام دیکتاتوری را برقرار نمودند. دو جنگ جهانی، ایران بیطرف را ناخواسته درگیر کرد. نتیجه این شد که ما میلیونها تلفات دادیم، فقر ما مضاعف شد و عوامل بیگانه در ساختار سیاسی کشور کار گذاشته شدند.
در دوران پسا جنگ دوم، باز ملت هوشمند ایران نظام مردمسالار مورد علاقه خود را برقرار کرد، ولی این بار ما افزون بر تئوکراسی، نفوذ و دخالت پنهان و آشکار بیگانگان را هم در برابر خود داشتیم. اتحاد این دو عامل شکست و عقب افتادگی ملت ایران، نظام دموکراسی نوپای ایران را براندازی کرد و نظام دیکتاتوری به میهن ما بازگشت. این نظام دیکتاتوری برای مبارزه با جنبش دموکراسی در ایران، به بازگرداندن تئوکراتها به صحنه سیاسی و نفوذ اجتماعی پرداخت، مسجدها ساخت و نیایشگاهها خراب کرد، و در حالیکه از فعالیت ملی گرایان دموکراسی خواه بشدت جلوگیری می کرد، اجازه فعالیت، سازماندهی و ترویج دیدگاههایی را داد که همیشه وزنه بر گامهای پیشرفت اندیشه، دانش و تکنولوژی در ایران بود. وقتی آنها بسنده قدرت و پشتیبانی فرامرزی یافتند بار دیگر بر ایران چیره شدند. یک بار دیگر تئوکراسی بر کشور چنگ انداخته بود.

دوستان گرامی
مخالفت من با تئوکراسی نیست، زیرا باور دارم همه مکتب های اندیشه باید آزادی فعالیت و ترویج دیدگاههایشان را داشته باشند. ولی کاربرد سلاحهای آسمانی برای خلع سلاح اندیشه های زمینی و مردمی است که ایستایی یک کشور را در رقابت جهانی برای پیشرفت و رسیدن به سعادت ملت باعث می شود. ما نتیجه این سلطه را در سی و پنج سال گذشته دیده ایم. وقتی یک نظام سیاسی خود را محدود به یک چارچوب فکری خشکیده در زمان می کند، و مردم خود را در قفس همان محدودیت اندیشه زندانی می کند، مردم دلمرده می شوند، رودخانه های خلاقیت و پیشرفت بی آب می شوند، دریاچه ها می خشکند و مردابها تبدیل به گنداب می شوند.
کشور ما که سه دهه پیش مورد احترام همه همسایگان و تقریبا همه کشورهای جهان بود، اکنون مورد نفرت همه همسایگان و بی اعتمادی تقریبا همه کشورهای جهان است. اقتصاد ما که می رفت در ردیف ده کشور بزرگ جهان باشد، اکنون جزو عقب افتاده ترین است. فساد در دستگاه حکومتی جزو سه تا از فاسدترین کشورهای جهان است. ما سه هزار میلیارد دلار از دارایی کشور را به تاراج داده ایم: هزار میلیارد در جنگی ناخواسته طولانی و بسیار بد و غیر حرفه ای مدیریت شده، هزار میلیارد دلار تلف، اختلاس یا دزدیده شده توسط سرکردگان نظام حاکم، و هزار میلیارد دلار فرار سرمایه و مغزها و نخبگان از کشور. ما زیر فشار کمرشکن تحریم های بین المللی هستیم که نابخردی و ماجراجویی های جمهوری اسلامی آنها را به ارمغان آورده است.
ما کشوری غارت شده هستیم که از مسیری که چهار دهه پیش طی می کردیم یک سده عقب افتاده ایم، فقیر شده ایم، معتاد شده ایم، تحقیر شده ایم، صنعت و کشاورزی و زیست بوم خود را از دست داده ایم، و بطور کلی از هستی ساقط شده ایم. ما سدها هزار تن کشته در جنگی تحمیلی و دهها هزار در قتل عام و اعدام ها از دست داده ایم، در فساد اداری و شمار اعدام ها و گستردگی و پایین ترین سن اعتیاد و بیسوادی و بیکاری در جهان انگشت نما شده ایم؛ ولی در عوض دو سه هزار تن سران نظام حاکم را ابرثروتمند کرده ایم.
در پیرامون مرزهایمان خطر کمین کرده است. برخی کشورهای منطقه علیه ما متحد شده و توطئه می کنند، تروریستهای بشدت مسلح و خونخوار داعش را برای ما تدارک دیده و در چهار سوی کشور مستقر کرده اند، و در جهان ملت ما را چنان تروریست و ناانسان جلوه داده اند که در نابودی یا تجزیه میهن ما هیچکس لب به اعتراض نگشاید. ما در چنان شرایط خطرناک اجتماعی داخلی و فرامرزی هستیم که تداوم فشار دیکتاتوری و فساد حاکم برای ساکت نگه داشتن مردم که در فقر و ناامیدی بسر می برند، ممکن است به اعتراضات خشونت آمیز و شورشهای خیابانی منجر و جامعه مدیریت ناپذیر شود؛ خطری که باید از آن پرهیز کرد.

اکنون باید بدانیم که ما چه می خواهیم:
هدف ما که قشر روشنفکر و آینده نگر کشور را تشکیل می دهیم، از این گردهمایی ها اینست که به یک همگرایی دیدگاهی برسیم که برای کشورمان چه می خواهیم. ما دموکراسی می خواهیم، یعنی فرمانروایی مردم بر مردم برای مردم و با رای مردم. یعنی یک نظام سیاسی که هیچگونه وابستگی ایدئولوژیک، ابزاری، نژادی، یا فرقه ای نداشته باشد. یعنی مردم کشور آزاد باشند به هر عقیده و مذهب و فرقه و نظام سیاسی یا اقتصادی باور داشته باشند. یعنی یک نظام مردمسالار متکی به رای اکثریت با حفظ حقوق اقلیت، برابری همه شهروندان در برابر قانون و آنهم تنها قانونی که نمایندگانی که با رای آزاد مردم برگزیده شده باشند تدوین کرده باشند؛ قانونی که میان اکثریت و اقلیت، این مذهب و آن مذهب، با دین و بی دین، زن و مرد، این نژاد و آن نژاد، و این نیاکان و آن نیاکان، تفکیک و تبعیضی قایل نشده نباشد، که هیچ سازمان یا شهروندی نتواند به آزادی و حقوق شهروندی دیگری تجاوز کند، که اصول بیانیه جهانی حقوق بشر چراغ  راه حکومت و جامعه باشد.
این خواست ماست، ولی این خواست باید در چارچوب ساختاری تعریف شود که بتواند کشور را با این مشخصات اداره کند. ساختاری که از بازتولید خودکامگی جلوگیری کند، و همه مردم بتوانند در تعیین سیاستهای کشور دخالت کنند. یعنی ساختاری که همه ارزشهایی را که باشندگان کشور بر آنها باور دارند ارزش بگذارد. ساختاری که همه باشندگان کشور را به هم میهن بودن و به حفظ تمامیت ارضی کشور و یکپارچگی ملی باورمند کند. ساختار سیاسی دلخواه ما بر انتخابات آزاد استوار است، یعنی بر اصل آزادی گزینش. آزادی گزینش اصلی است که نخستین بار در جهان در منشور کورش بزرگ تضمین شد. 
ما نخست خواهان یک قانون اساسی هستیم که تفکیک قوای سه گانه، حاکمیت قانون و حاکمیت ملی را تضمین کند. من جزییات پیشنهادی خود را در نوشتاری با عنوان "ساختار دولت در ایران آینده" آورده ام.  ولی آنچه در اینجا ذکرش مهم است، سامانه انتخاباتی کشور است. ما می خواهیم همه سازمانهای مدیریتی قوه اجرائیه انتخابی باشد. از دهدار، بخشدار و شهردار تا استاندار همگی باید انتخابی باشند. من این پیشنهاد را نخست در سال ۵۸ کردم. همه این سامانه های جغرافیایی باید یک مجلس شورا، از ده تا استان، داشته باشند، تا برای مدیریت محدوده جغرافیایی خود بشرط رعایت قانونهای مصوبه سامانه بالاتر قانونگذاری کنند. یعنی، برای مثال، مجلس شورای استان بدون نقض اصول قانون اساسی یا قانون های مصوبه مجلس شورای ملی برای استان قانونگذاری کند.
من دو مجلس را برای اداره کشور پیشنهاد کرده ام؛ یکی مجلس شورای ملی شامل نمایندگان حوزه های انتخابیه در سراسر کشور بر پایه جمعیت؛ و یکی به نام "مجلس مهستان" شامل دو نماینده انتخابی از هر استان. هر قانون مصوب در یک مجلس باید به تصویب مجلس دیگر هم برسد تا به عنوان قانون به دولت ابلاغ شود. به این ترتیب، نه تنها همه باشندگان کشور در مجلس شورای ملی نمایندگی خواهند داشت، بلکه همه استانها هم با رای برابر حق قانونگذاری خواهند داشت. در مجلس مهستان صدای استان تهران با ۱۲ میلیون جمعیت با صدای استان ایلام با یک بیستم آن جمعیت برابر خواهد بود؛ و استانهای کم جمعیت خواهند توانست با قدرت برای تامین امکانات توسعه و پیشرفت خود، و حتا برگزیدن مدیران کلان کشور، مبارزه کنند.  

اکنون چگونه به آنجا برسیم:
در جامعه محروم و ناامید و خشمگینی که دهها سال است با ساختار تک صدایی زندگی کرده، و هیچ سازمان سیاسی و مدنی آزاد و مستقل بجز آنها که در ساختار حاکمیت بوده اند وجود ندارد، فرض کنید فردافرصت پیدا کنیم با همین ساختار موجود انتخابات آزاد انجام بدهیم. چنین انتخاباتی چیزی بجز هرج و مرج سیاسی و حاکم شدن دوباره همین سامانه حاکم، به علت امتیازاتی از آنها برخوردارند، دستاوردی نخواهد داشت، و دایره باطل چرخاندن مهره ها و شخصیت های درون نظام از نو آغاز خواهد شد.
پیش نیاز انتخابات آزاد، نخست آزادی بیان، آزادی گردهمایی، آزاد شدن رسانه ها، آزادی فعالیت حزبها و سازمانهای جامعه مدنی، و البته آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدنی است که باید بتوانند در مبارزه انتخاباتی شرکت کنند. حزب های سیاسی و سازمانهای مردم نهاد باید فرصت زمانی بسنده داشته باشند تا سازماندهی کنند، یارگیری و گردهمایی کنند و دیدگاههای خود را از رسانه ها به مردم برسانند. از سوی دیگر، اگر این آزادی ها بدون هیچگونه مدیریت دولتی انجام بگیرد، باز دچار هرج و مرج سیاسی، سر درگمی مردم و سوء استفاده برخی گروههای منسجم جهت دار یا عوامل بیگانه خواهیم شد.
دولت کنونی جمهوری اسلامی تلاش می کند قطار بی ترمز دولت گذشته را که، همانگونه که ما بارها هشدار داده بودیم، در سرازیری سقوط به ته دره رسید، از همان راه، یعنی در چارچوب ساختار جمهوری اسلامی، بالا بیاورد. این کاری بس دشوار و در مرز غیرممکن است. هرچند شاید بتواند بخشی از فشار طاقت فرسای کنونی بر گرده ملت ایران را بردارد، ولی با ساختار قانون اساسی کنونی و مهره هایی که در طی سه دهه گذشته مانند عروسکهای خیمه شب بازی جابجا شده اند، کشور ما تا آینده ای دور بیمار خواهد ماند. هم اکنون تلاش هایی نمایشی برای آزادتر جلوه دادن انتخابات آینده در جریان است، ولی در هر حال قصد ندارند کسانی را که به ساختار کنونی جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند اجازه فعالیت انتخاباتی بدهند. ما نیز چنین انتظاری نداریم.
ما اکنون، اگر گزینه های انقلاب یا کودتای نظامی - که هیچکدام را نمی خواهیم - کنار بگذاریم، دو گزینه در پیش داریم که راه گذر به دموکراسی را مسالمت آمیز و خردمندانه هموار کند.
راه نخست، که طولانی ولی عملی ست، این است که برای انتخابات مجلس شورای آینده، دخالت شورای نگهبان، که در هر حال غیرقانونی و وظیفه اش فقط نظارت است، لغو شود و برای نامزدانی که نام نویسی می کنند، هیچ پرسشی درباره مذهب و هیچ تعهدی در التزام به همه مفاد قانون اساسی گرفته نشود. همه رسانه ها در دسترس همه نامزدان باشند و رادیو و تلویزیون دولتی وقت مساوی برای همه نامزدان در نظر بگیرند. همه نامزدانی که در سه دهه گذشته سمت های دولتی یا انتخابی داشته اند میزان دارایی خود را در آغاز و پایان خدمتشان در جمهوری اسلامی و همچنین منابع مالی هزینه مبارزه انتخاباتی خود را اعلام کنند. در چنین شرایطی، که امکان آن بسیار اندک است، مجلس آینده می تواند سرچشمه تغییرات بنیادین در بازنگری قانون اساسی، لغو مصوبات خلاف منافع و مصالح ملی، و تصویب قانونهایی در راستای منافع ملی باشد. 
راه دیگر این است که برای جلوگیری از بحران اجتماعی پیش رو، بخش هایی از نظام، که نام نمی برم، و بشدت مخالف جریان حاکم و نگران رویدادهای ناخواسته احتمالی هستند، بتوانند برخی مقام های قدرتمند، و با امان دادن به همه دزدان و سوء استفاده کنندگان، و سران نظام را متقاعد و دولت را وادار به کناره گیری به نفع تشکیل یک دولت موقت متشکل از شخصیت های خوشنام و کارآمد جامعه در راستای ایجاد و تقویت حزبها و سازمانهای مردم نهاد و تشکیل یک مجلس بنیانگذاران برای بازنویسی قانون اساسی کنند.
البته من می دانم که این نظام و دزدان قدرتمند درون آن با زبان خوش هیچ تغییر بنیادینی را اجازه نخواهند داد، ولی امتناع آنان ممکن است شرایط را برایشان در آینده جور دیگری رقم بزند.

پیام برای دومین کنگره سکولار دموکرات ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر