صفحات

۱۳۹۶ فروردین ۳, پنجشنبه

نوروز ؛ قباله « خانه » هر ایرانی است


محمد بقایی ماکان

 چنین سرزمینی و چنین فرهنگی دارای چنان قدر و بهایی‌ست که سبب شده تا سرزمینی به نام ایران پس از گذشت هزاران سال بر جای بماند. یکی از بزرگترین عوامل ماندگاری این خانه‌ی ده هزار ساله؛ نوروز است که با پیدایی خود در آغاز هر بهار به هر ایرانی به قول خیام نیشابوری در نوروزنامه‌اش این ماندگاری را هربار تایید می‌کند….

یادداشت محمد بقایی‌ماکان؛ 
نوروز؛ قباله خانه هر ایرانی‌ست
هر ایرانی از دیرترین ایام تا امروز پیوسته آمدن بهار و نوروز را انگیزه‌ای دانسته برای زندگانی بهتر همراه با نشاط و امید که زمینه‌ساز بالندگی فرد و جامعه است.
هر سال که نو می‌شود دستگاه آفرینش بر پهنه ایران بزرگ رنگ‌های نشاط‌انگیز می‌پراکند تا کشتزارهای شمال با سنبله‌های سبز در سبز و دشت‌های جنوب را با شقایق‌های سرخ بیاراید و عروس نوروز در حریر سپید عشق نرم نرمک پای گذارد و سبز و سپید و سرخ بر پهنه ایران اهورایی متجلی شود و انسانی ایرانی را به این اندیشه وادارد که نوروز به راستی قباله هویت این خانه ده هزار ساله است.
این خانه ده هزار ساله
ازماست به موجب قباله
آن روز که خاک آن سرشتند
بر سنگ قباله‌اش نوشتند
خشتی که فتاده بر زمین است
از خون دلاوری عجین است
“حبیب یغمایی”
نتیجه اینکه خانه پدری هر ایرانی دارای قباله‌ای‌ست که ویژگی‌های آن با تاریخ دیرپای آن که مشخصا در اثر سترگ فرزانه توس ثبت شده، بارز و آشکار می‌شود و این ویژگی را در هیچ سرزمینی نمی‌توان یافت. بنابراین باتوجه به قدمت این خانه و ساکنانی که در طی هزاره‌ها در آن زیسته‌اند، عشق و علاقه طبیعی انسانِ ایرانی به دلیل همان دیرینگی امری بدیهی‌ست. از اینجاست که عرق ملی ایرانیان در طول تاریخ پیوسته در جهان زبانزد بوده و از این روست که به‌رغم تهاجمات نظامی و فرهنگی، مغلوب ناملایمات روزگاران گذشته نشده و حتی بر هجوم خون‌خوارترین اقوام نیز غلبه یافته چندان که آداب و رسوم و عقاید آنان را در فرهنگ و زبان خویش مستحیل نموده است.
چنین سرزمینی و چنین فرهنگی دارای چنان قدر و بهایی‌ست که سبب شده تا سرزمینی به نام ایران پس از گذشت هزاران سال بر جای بماند. یکی از بزرگترین عوامل ماندگاری این خانه‌ی ده هزار ساله؛ نوروز است که با پیدایی خود در آغاز هر بهار به هر ایرانی به قول خیام نیشابوری در نوروزنامه‌اش این ماندگاری را هربار تایید می‌کند….
به روز فرودین؛ به جشن فرودین؛ سروش آورد تو را آگاهی و دانایی؛ سرت سبز و باد و درم خوار؛ پیش‌ات هنری و دانا گرامی؛ سرایت آباد و زندگانی بسیار…
از این گفته‌ برمی‌آید که هر ایرانی از دیرترین ایام تا امروز پیوسته آمدن بهار و نوروز را انگیزه‌ای دانسته برای زندگانی بهتر همراه با نشاط و امید که زمینه‌ساز بالندگی فرد و جامعه است. گرچه نشانه‌ها و یک قیاس نه چندان دقیق می‌تواند گویای آن باشد که جریان فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه ایرانی؛ امروز دیگر منزلت و شکوه روزگاران گذشته خود را دارا نیست. روزگارانی که بزرگترین چهره‌های فرهنگی جهان در دامان این فرهنگ پرورش یافتند و انوار افکارشان هنوز روشنی‌بخش محافل فرهنگی جهان است.
اکنون باید پرسید که تاثیر ارزش‌های فرهنگی از چه رو چندان بی‌رمق شده که به جرات می‌توان گفت وضعیتی نابسامان و دل‌گزا یافته است. پرسش اینجاست که از چه رو حداقل در 4 دهه اخیر حتی یک چهره ماندگار در تاریخ فرهنگی کشور از آن دست که پیش‌تر داشته‌ایم دیگر سربرنیاورده؟ از چه روست در کشوری که از سلسله جنبان‌های فرهنگ و مدنیت جهان است و نخستین کتابخانه‌های جهان در آن شکل گرفته، وضعیت نشر چنین تاسف‌بار است که می‌توان آن را برابر با رکود و تعطیلی مطلق دانست؟ و از چه روست که انسان ایرانی با فرهنگی که در آن؛ آب و پاکیزگی بسیار مورد توجه بوده است و معابد آناهیتا در کازورن و کنگاورش فریاد برمی‌آورند که آب و طبیعت را گرامی بدارید، مساله دهشتناکی به نام محیط زیست بر این سرزمین سایه افکنده است؟ و چرا سرزمینی که روزگاری به لحاظ اقتصادی؛ وضعیتی ممتازه داشته؛ اکنون شرایطی چنین بحرانی یافته است؟
در دیگر زمینه‌ها نیز شرایطی مشابه قابل ردیابی‌ست و شگفت آنکه هر ساله این کلمات به‌طور رسمی و غیررسمی با حالتی استغاثه‌آمیز بر زبان‌ها جاری می‌شود که “آفریدگارا حال ما را به بهترین حال‌ها برگردان” و نمی‌دانیم که تحول فردی و اجتماعی در این است که فرد و جامعه در تحول نفس خویش بی‌مدد هیچ واسطه‌ای کوشا باشد که اگر چنین کند، موجب تحسین آفریدگار خواهد شد.
شاید یکی از مهمترین معایبی که در ذهن بسیاری از آدمیان خطور کرده، این است که نه در آغاز هر سال و نه در پای هفت‌سین بلکه در تمام طول سال مصداق این گفته معروف نیستند که از تو حرکت از خدا برکت…
برگرفته از سایت حکومتی ایلنا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر