صفحات

۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

زمان انتخاب

رامین کامران
چند سال است که از همه طرف میشنویم که روسیه در شرف معامله بر سر ایران است و همین روزهاست که در مقابل امتیازی که قرار است از آمریکا بگیرد و معلوم نیست که چیست، پشتیبانیش را از جمهوری اسلامی دریغ کند. به عقیدۀ من، این تصور که بیشتر آرزوپروری خود آمریکا و خدمتگزاران ایرانیش است، خطاست. خواهم گفت چرا و این را هم اضافه خواهم کرد که چرا روسیه باید الان ـ درست به دلیل منافع خودش ـ درست عکس این رفتار کند. ولی قبل از ورود به بحث میخواهم نکته ای را بگویم.




دو کلمه قبل از دستور
حوصله ام سر آمد بسکه اززروز روی کار آمدن ترامپ، ابراز نگرانی های دو ریالی را شاهد بودم که «حالا چه خواهد شد؟»، کجا؟ در برابر دو تا ابرو بالا انداختن یک معاملات ملکی و دو تا تیمسار بازنشسته. آن هم گاه از سوی جوانانی که قرار است صاحب غیرت و همیت باشند و نمونۀ وطنخواهی. اصلاً فرض کنید که چین و روسیه، هر دو، یاری خویش را از ایران دریغ کردند. چه خواهید کرد؟ دراز خواهید شد رو به قبله؟ اگر نشسته اید و ماتم گرفته اید که فقط نگران از دست رفتن یاری این دو باشید و خیال میکنید اگر اینطور شد، آمریکا شما را بیچاره خواهد کرد، سزایتان همان بیچارگی است. مگر در طول تاریخی که اینهمه بجا و بیجا به آن مینازید، دائم محتاج کمک دیگری بوده اید که نگرانید تغییری پیش بیاید؟ مگر میشود ملتی این اندازه درمانده و از خود ناامید باشد که همۀ اوقات خود را در نگرانی از بی یاور شدن بگذراند و در عین حیات، تشییع جنازۀ خود را برگزار کند؟ مگر بقیۀ ملل چه کرده اند؟ همه به امید دیگری نشسته اند؟ باید مختصری اعتماد به نفس برای ایستادگی در برابر تعرض زبانی یا عملی دیگران، داشت. تا به حال، ترسیدن از حریف، بلایی را از سر کسی رفع نکرده است، فقط کار طرف مقابل را آسان کرده. بدانید که باج دادن هم مثل نماز خواندن است، کار یک روز و دو روز نیست، هر روز فلان قدر رکعت، مادام العمر. باجی را که یک روز دادید باید یک عمر بدهید. اگر قرار است ملتی بماند که باید به اتکای خودش بماند، اگر هم نه که این مصلحت اندیشی های از سر ضعف را ندارد. کلید خانه را یکسره بدهید دست حریف و در خانۀ خودتان اجاره نشین بشود، همانطور که دورۀ اعلیحضرت همایونی بودید. بعد هم از طرف به عنوان «خدابیامرز» یاد کنید که راه وادادگی را به ملت نشان داده بود و دیر قدرش دانسته شد.

موقعیت دوگانه
بعد از این مقدمۀ لازم، بیاییم سر روسیه و چین.
اول از همه باید به موقعیت دوگانۀ ایران در منطقه و جهان توجه داشت.
در سطح جهانی، در اتحاد کمابیش روشنی که بین چند کشور، محض ایجاد تعادل در برابر قدرت آمریکا ایجاد شده، ایران جزو سنگین وزن ها نیست. اعضای بزرگ این اتحاد روسیه و چین هستند و ایران را هنوز رسماً به پیمانهای خود، راه نداده اند. اعضای اصلی، آنهایی هستند که صاحب قدرت بازدارندۀ اتمی هستند. ایران عضو کهتر است و مهتران میخواهند کهتر هم نگاهش دارند. رفتار کلاسیک است و هدفش روشن. آگاهند که راه نزدیکی به آمریکا به روی جمهوری اسلامی بسته است. در درجۀ اول به دلیل ایدئولوژی و تجارب سی چهل سالۀ خودش، سپس به این دلیل که آمریکا هم، باز به دلیل همین تجارب اخیر و در صدر آنها حکایت گروگانگیری و مهمتر از همۀ اینها، اطمینان از اینکه این رژیم رکاب به سواریش نمیدهد، میلی به مراوده با جمهوری اسلامی ندارد وچه صریح بگوید و بخواهد و چه نه، خواستار و منتظر یافتن مخاطب جدید است.
در سطح جهانی و کلی، در شرایطی که فشار بر ایران، به دلایل منطقه ای که پایین بیشتر به آن خواهیم پرداخت، زیادتر شده است و ایران در برابر آمریکا ضعیف است، متحدانش وسوسه میشوند که از آن هر چه بیشتر امتیاز بگیرند و خلاصه اینکه بدوشندش. سیاست این است، اگر متحد ضعیفی باشد، برای ما بهتر است، نمیرد، ولی ضعیف بماند که بهتر در دست ما بازی کند. مثال نمیزنم، چون خوانندگان این سیاست را کمابیش پی گرفته اند. اگر هم نگرفته اند، میتوانند مرور کنند.

اما در سطح خاورمیانه، جمهوری اسلامی وزنۀ بسیار سنگینی است، مهرۀ اصلی است و روز به روز به یمن بلاهت های سیاسی آمریکا که شده ملعبۀ اسرائیل و مجری سیاست های با سر ولی بی ته این کشور، قویتر هم شده است. آمریکا آمده بود که خاورمیانه را تکه تکه بکند به قوارۀ اسرائیل، در عمل لقمه لقمه اش کرد برای جمهوری اسلامی و بانمک این است که دائم فحش میدهد که تو چرا آشوب میکنی! به روی خودش هم نمیاورد که اگر عملیاتی را که نقطۀ شروعش عراق بود و نقطۀ پایانش معلوم نیست، راه نیانداخته بود، جمهوری اسلامی هم پشت همان مرزهایی نشسته بود که بود و حتی یک قدم هم نمیتوانست به موقعیت امروز خویش نزدیک شود. آمریکا، به اتکای زور، تاوان سیاست مفتضح خود را از دیگران میخواهد، ولی هر قدمی که برای اخذ تاوان برمیدارد، بر زیان خود میافزاید و فریادش بلندتر میشود. به هر حال، تا اینجا این بوده و بعید هم هست که در آینده عوض بشود. هر دست بازی را که شروع کرده، بعد از مدتی عربده جویی و آدمکشی، به افتضاح به جمهوری اسلامی باخته و بعدش هم بنا کرده به فحش دادن که چرا تو منطقه را شلوغ کردی و همه چیز را خوردی! انگار نه انگار که خودش در این میان نقشی داشته!
در این حوزۀ محدود ولی بسیار مهم از بازی سیاست جهانی، ایران اهمیت بی حساب دارد، اهمیتی که ظاهراً همه به ابعاد آن واقفند به غیر از خود ایرانی ها و به همین دلیل هم برای تصور ابعاد مساعی دیگران محض تسلط به کشورشان، دچار مشکل هستند. در این بخش، ایران بازیگر اصلی است و برندۀ اصلی، حتی در سوریه که روسیه سهم اساسی در شکست داعش دارد. نوع نفوذی که جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه دارد، در دسترس هیچیک از قدرتهای جهانی نیست و همه به آن محتاجند. متحدان در اینجا نه مایل و نه قدرند که موضع جمهوری اسلامی را ضعیف کنند، چون به هر صورت، پشت او به پیشروی مشغولند.

از یکی خرج دیگری
در این منطقه که محل اصلی برد و کسب نفوذ جمهوری اسلامی است، بازی اصلی با اسرائیل جریان دارد، آمریکا با همۀ یال و کوپال، خدمتگزار این دومی است و برنامۀ او را پیش میبرد. مبارزه یک بعد ایدئولوژیک دارد که البته جلب نظر همه را میکند و برای مقالات جنجالی خوراک فراهم میاورد، ولی یک بعد عمیق و اساسی و استراتژیک دارد که رقابت بر سر قدرت است و هیچ ایدئولوژی هم نمیتواند تحت الشعاع قرارش دهد. نقداً رقابت با تمام شدت جریان دارد و اگر جمهوری اسلامی نیرویش را از منطقه استخراج میکند، اسرائیل هم طبق معمول از آمریکا و اروپا نیرو میگیرد. پیدا کردن تعادلی که دو طرف را از دشمنی باز بدارد، بسیار مشکل است. اسرائیل که از روز تأسیسش طرف مهاجم است، ظاهراً به کمتر از خوردن همه چیز راضی نیست و جمهوری اسلامی هم که از بابت استراتژیک در موضع تدافعی است، آگاه است که باید در همه جای منطقه از خود دفاع کند، چون خودش هدف اصلی است. یکی میخواهد کشور حریف را تجزیه کند و دیگری شعار نابودی کشور طرف را میدهد. به هر صورت، ایدئولوژی دو طرف هم کمکی به سرد شدن آتش مقابله نمیکند.
برای جمهوری اسلامی، پیروزی یا لااقل پیشرفت در خاورمیانه بسیار اساسی است، چون باید از اینجا بردارد و خرج تحکیم موقعیت خود در سطح جهانی بکند، حتی اگر متحدانش بخواهند توی سر مال بزنند. زیرا غیر از این سرمایۀ قابل توجهی ندارد. باید به این ترتیب مرتبۀ خود را در برابر متحدانی که در ته دل اصرار دارند نخودی نگاهش دارند، تحکیم نماید. راهی که منطق جلوی پایش میگذارد این است.
اگر شاهدیم که چین و روسیه، در عین ضعیف و زیردست خواستن ایران، مطلقاً مایل به مغلوب شدن این کشور در برابر آمریکا نیستند، برای این است که آگاهند به این ترتیب راه اصلی مانورشان در خاورمیانه بسته خواهد شد و در این منطقۀ بسیار مهم، به حاشیه خواهند رفت. هیچکدامشان هم چنان نادان نیست که تصور کند ممکن است در قبال رها کردن ایران مهره ای به این ارزش دریافت خواهد نمود، حال هر قدر هم آمریکا عشوه بیاید و اسرائیل واسطگی کند. رها کردن ایران و در عوض نزدیکی به ترکیه را هم باید منتفی شمرد. اقلاً به یک دلیل که از کافی هم کافی تر است: اردوغان در هیچ زمینه قابل اتکا نیست، نه برای ملتش و نه برای متحدانش. دادن جمهوری اسلامی و گرفتن هر چیز در برابر آن، دادن استراتژی است در عوض تاکتیک، عملی که در صدر فهرست نبایدهای هر سیاستمدار جدی قرار دارد. تا اینجا دیده ایم که روسیه و چین بسیار جدی عمل کرده اند ـ نقطۀ مقابل آمریکا. ولی از این گذشته، هیچکدام این دو کشور قادر به «فروش» ایران نیست. چون ایران متعلق به هیچکدام آنها نیست که بتوانند واگذارش کنند و اصلاً در جیب هیچکدام جا نمیشود. این شعارهایی که راجع به نفوذ روزافزون این دو کشور در جمهوری اسلامی داده میشود، بیش از آنکه بیان واقعیت باشد، از شعارهای انقلاب اسلامی گرته برداری شده که فرمانبری شاه از ایالات متحده را هدف قرار میداد، چیزی که امروز ما به ازا ندارد. آمریکایی ها هم کم به این تبلیغات مدد نمیرسانند: ما که از همینجا خوردیم، بگذار اینها هم بخورند.

اتحاد کوتاه مدت یا بلند مدت؟
حال برسم به بخش اصلی حرفم که قصدم از نگارش، طرح آن بود و لازمۀ طرحش، ترسیم سیاه قلمی که از وضعیت کلی به شما عرضه کردم.
گفتم که روسیه و چین ، در عین قرار گرفتن در یک جبهه با جمهوری اسلامی و احتیاج داشتن به آن، هر دو از ضعیف نگاه داشتن ایران سود میبرند و معامله بر سر ایران - نه فروختنش ـ بل قطع پشتیبانی از آن، برای آنها باخت مطلق خواهد بود.
نکته در این است که هم تداوم این رابطۀ همکاری، هم قدرت گرفتن جمهوری اسلامی در منطقه و هم سیاست اخیر آمریکا، بازی را به مرحله ای رسانده که باید تغییر شکل بدهد وگرنه منطقش بر هم خواهد خورد و از بابت استراتژیک تضعیف خواهد گشت. در یک کلام، چین و روسیه برای خودشان هم که شده روشن کنند که سیاستشان شان در قبال ایران، کوتاه مدت است یا دراز مدت. منظورم از داشتن سیاست «دراز مدت»، داشتن سیاستی است که ایران پس از سقوط اجتناب ناپذیر رژیم فعلی را هم در نظر بیاورد و خود را در موقعیتی قرار ندهد که هر چه رشته است، یک شبه پنبه شود. دراز مدت از بابت منطقی، نه زمانی.
تا اینجا که دیده ایم، سیاستی که ترامپ در پیش گرفته، دو محور جهانی و منطقه ای دارد که نقطۀ اشتراکشان، یا شاید بتوان گفت لولایشان، جلب روسیه است، محض دور کردن یا بریدنش از چین و جمهوری اسلامی. البته تصور نمیکنم که این سیاست به جایی برسد، ولی نقداً که شاهد حمله های ترامپ به این دو تا هستیم. دلیل اینکه جمهوری اسلامی بیشتر مورد حمله قرار میگیرد، روشن است: ضعیفتر است. در چنین وضعیتی ضربه های سنگینتر حوالۀ عضو ضعیفتر اتحاد میشود.
واکنشهای روسیه و چین را هم که نسبت به ادا و اطوارهای آمریکا در قبال جمهوری اسلامی شاهدیم که ابراز ناخشنودی کرده اند. این واکنشها اگر هم در کوتاه مدت کارساز باشد، در دراز مدت کافی نخواهد بود. از جهت مراوده با ایران و نه فقط جمهوری اسلامی.
نکته اینجاست که مردم ایران، به دلایلی که برخی به سابقۀ تاریخی شان برمیگردد، بعضی به واکنش کمابیش مکانیکی شان در برابر سیاست های جمهوری اسلامی در داخل و خارج و مقداری هم به تبلیغات پیگیر آمریکا و خدمتگزارانش، اصولاً سبک زندگی غربی را میپسندند و از این بابت تفاوتی با دیگر مردم دنیا، از جمله مردم چین و روسیه، ندارند. از زمانی که راه تجدد به کشورشان باز شده، خواستار نظامی لیبرال و دمکرات بوده اند و خود را به غربیان نزدیک حس میکنند یا میخواهند. متأسفانه این توهم نیز بینشان رواج دارد که کشورهای غربی، از آنجا که خود دمکراسی دارند، همین را هم برای بقیه طالبند. امری که درست خلاف تجربۀ تاریخی مستقیم خود آنهاست، ولی به دلایلی که بدانها اشاره کردم، در ذهن عده ای جا گرفته.
با این وضعیت و با نوع مرواده ای که تا به حال بین روسیه و چین از یک طرف و جمهوری اسلامی از طرف دیگر، برقرار بوده است و به رغم فوایدی که این رابطه تا به امروز برای کمک به تحکیم موقعیت ایران داشته است، تمایل اصلی آنها این خواهد بود که به محض سقوط نظام اسلامی، خواستار چرخشی کامل به سوی غرب بشوند. این واکنش به غرب ستیزی چندین سالۀ جمهوری اسلامی، قابل پیشبینی است، هرچند نمیتوان صرفاً به این دلیل، منطقی و مفید هم به حسابش آورد. اصولاً در سیاست خارجی، تمایلات وسیع مردمی که با شدت و حدت ابراز گردد، اسباب محدود شدن امکانات مانور دولت است و گاه دردسر ساز. ادارۀ این واکنشها همیشه ممکن نیست و هیچگاه آسان نیست. این واکنش حتماً به ضرر روسیه و چین خواهد بود، ولی احتمال دارد به ایران هم ضرر بزند.
تنها راه حفظ ایران در دراز مدت، مقصودم پس از سقوط قطعی نظام اسلامی است، این است که فواید نزدیکی به چین و روسیه، از سوی این دو کشور به مردم نمایانده و اثبات بشود تا پایه ای بشود برای حفظ مودت از سوی مردم ایران و نه فقط دولتی که به ناحق از سوی آنها حرف میزند. در اینجا نمیتوان فقط به اعلامیۀ گاه و بیگاه و در عین حال کوشش برای ضعیف نگاه داشتن ایران در موقعیت «متحد ناچار» اکتفا کرد یا از این معاملات تسلیحاتی کرد که تحویلش ده سال طول میکشد و خواه ناخواه، در موقعیت مقایسه با معاملات تسلیحاتی زمان شاه قرار میگیرد که همه نوع تسهیلات برایش فراهم میکردند. باید نزدیکی جدی بشود و ایران از حالت نخودی اتحادیه ای که قرار است قدرت آمریکا را متعادل کند، بیرون بیاید. باید فواید نزدیکی با چین و روسیه از امروز و به طرزی بارز به مردم ایران نمایانده بشود که به آنها فرصت بدهد تا به روشنی مزایای این نزدیکی را دریابند و پایداریش را خواستار گردند. میدانم توجه کافی به این نکته، از سوی کشورهایی که مردم خودشان نقش چندان فعالی در تعیین سیاست خارجی ندارد، قدری مشکل مینماید، ولی ایران این طور است و مردمش را باید به حساب آورد، حتی امروز که زیر یوغ استبدادند، وگرنه هر چه شود پایه اش بر آب خواهد بود. انقلاب اسلامی را که ضدیت با آمریکا یکی از ارکان آن بود، از یاد نباید برد.
این تصور که همین سیاست را پیش میگیریم و بعد هم که این حکومت افتاد، فکر دیگری خواهیم کرد، نادرست است، چون کوته بینانه است. فردای سقوط نظام اسلامی، برای ابراز مودت دیر خواهد بود و اگر هم گامی دراین راه برداشته شود، نتیجه ای نخواهد داد. باز شدن درهای مراوده با غرب، خودبخود موقعیت روسیه و چین را، به تناسب امروزشان که تنها معاشران جدی جمهوری اسلامی هستند، تضعیف خواهد کرد. اگر تا قبل از آن مردم به فایدۀ دوستی با این دو قانع نشده باشند، متعادل کردن سیاست خارجی ایران بسیار مشکل خواهد بود.
خلاصه کنم. نگاه استراتژیک به ایران، آنی است که فراتر از حیات نظام فعلی را در نظر بیاورد. تا آنجا که به روسیه و چین مربوط است، سیاست کج دار و مریز چارۀ کار نیست. درست برعکس، الان وقت تحکیم رابطه است و قبول ایران به عنوان متحد جدی و اساسی که در عمل هم هست ـ رسمی کردن موقعیتی که در عمل برقرار است. اگر این بازۀ زمانی بگذرد، در نهایت هر چه در دورۀ حکومت اسلامی رشته شده، با مرگش پنبه خواهد شد.

۷ فوریۀ ۲۰۱۶

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر