صفحات

۱۳۹۵ بهمن ۲۲, جمعه





      سالروز نکبت و مصیبت

فیروز نجومی

هم اکنون، از اینجایی که هستیم به 38 سال پیش از این بنگریم باید 22 بهمن 1357  را روز نکبت و مصیبت، بخوانیم، روزیکه شریعت اسلامی برجامعه سلطه افکن گردید . دین ما، اسلام باصل خود رجعت نموده و با ذات خویش، با قدرت یکی و یگانه و معماری نظام فرمانروایی و فرمانبری آغاز گردید. حکومت دین از همان آغازین لحظات جلوس بر مسند قدرت، زبان را از حلقوم بیرون کشید که هیچگس، هیچ نگوید مگر یک کلام: اسلام. چه شادی ها و پایکوبیها، چه امیدواریها و آرزوهایی. غافل از آنکه با کابوس چندان فاصله ای نداشتیم. چه زود رویاهای شیرین پایان گرفت. کشور بیک زندان بزرگ سراسر آلوده و نکبت تبدیل گردیده است که هر نفسی برآری از درون ویران تر شوی. حرص و طمع، انباشت ثروت و قدرت، تمامی جامعه را به فساد کشانده و برای مخفی سازی ضعف و بیماری درونی، رویای امپراطوری اسلام فقاهتی در سر پرورانده و منطقه را نیز به آتش کشانده است.


22 بهمن 1357 را نیز باید روز بازگشت بدوران هجوم تازیان به سرزمین ایران در 1400 سال پیش از این خواند، اما اینبار با لشگر و رهبری تازیان بومی و هجوم نه از بیرون بلکه از درون. یعنی که بازگشت به دوران فروریزی یکهزار سال تمدن شاهنشاهی، دوران شکست و حقارت و خواری ملی نه بدست تازیان بیگانه بلکه در دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها، تازیان بومی، مظهر و نگهبان کیش تازیان و یا "کیش اهریمنی."

چه بسیارند آنان که هنوز بر آن عقیده اند که جمهوری اسلامی، حکومتی ست ضد اسلام. یعنی که هنوز در آن پندار  تغییر ناپذیراند که  اسلامی وجود دارد بری از "مکر " و ریا، از ضروریات قدرت.

چه خوب بود آنها نیز گریبان تعصب رها ساخته و می پذیرفتند که اسلام راستین همین است که نظام ولایت ارائه میدهد، راستین تر از اسلامی که  در سرزمینی که محمد از آن بر خاسته است، جامعه ایکه هنوز به رسم و رسوم آن دوران زندگی میگذراند، حتی راستین تر از اسلام داعشی ها. که  اسلام راستین اسلامی ست که با آزادی سر سازگاری ندارد، مهم نیست کدام نسخه آنرا بر گزینی.

بعضا، ناظران و تحلیلگران و ناشران داخلی، نه از سر ترس و هراس بلکه بواسطه عقیده و ایمان داستان انقلاب اسلامی را  ا چنان می سرایند گویی که سراسر همه طرب بوده است و شادی، نه خونی ریخته شده  نه سری به زمین افکنده گردیده است، نه بنایی ویران و نه درخت تنومندی از جای بر کنده شده است، نه تجاوزی و نه شکنجه ای. آیا معلوم شده است چه بر سر آن همه احزاب و سازمان ها و گروه ها و مطبوعات و رسانه های سیاسی که در اوایل انقلاب از زیر زمین رویئده بودند چه آمد؟ چگونه ناکام هنوز شکفته نشده بودند، به خاک بازگشتند؟

بدرستی معلوم نیست که این تحلیگران نخبه از کدام انقلاب سخن میرانند؟ چه، بساط طرب و شادی، اولین بساطی بود که برچیده شد. آیت الله ها و حچت الاسلام ها به تهران همچون یک فاحشه خانه بزرگ مینگریستند. تهران همیشه بیدار و نورانی نا گهان سوت و کور گردید. سیاهی همه جا را فراگرفت. مگر نه اینکه سیاه، رنک اسلام است؟ خنده ها از لبها پرید. عشق و عاشقی بزیر زمین فرو رفت. شاید اینان از شادی اسلامیست هایی سخن میرانند که با قدرت نرد عشق می باختند. درست است بر خلاف برخی از جنبشهای ضد دیکتاتوری در کشورهای شمال آفریقا در سالهای اخیر، در انقلاب 57  تجاوز بزنی صورت نگرفت، اما زنان (زندانیان سیاسی) باکره را که بجرم "محاربه" محکوم باعدام شده بودند، قبل از سپردن به جوخه های اعدام و یا انداختن طناب شریعت بگردنشان مورد تجاوز قرار میداند تا مبادا بنا بر موازین شرع اسلام مرتکب گناهی شوند. افزوده بر این همه زنان از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود محروم گردیدند، محروم تر از مردان. حجاب را اجباری کردند. اختلاط جنسیتها ممنوع و مرد، جنس ممتاز و برتر گردید بنا بر شریعت اسلامی.  آیا نظام تبعیض و تعصب هم، نظامی ست شادی اور یا نظام نکبت بار؟ بعضا، فراموش کرده اند که  اولین جوخه های اعدام بر پشت بام امام خمینی برپا گردید. تصاویر اجساد سوراخ سوراخ شده اعدام شدگان تا چندی بر صفحه های اول روزنامه های کشور نقش می بست، چنانکه گویی برای فرو نشاندن عظش انتقام مردم بود که خون باید ریخته میشد. افزوده براین، اگر به انقلابات بزرگ دیگر ازجمله انقلاب کبیر فرانسه نظری افکنیم، مشاهده میکنیم که  از درون جنگ داخلی فرانسه دمکراسی زایش یافت، حال انکه، کشتار مخالقین و ریشه کن ساختن دگر اندیشی با ابزار گروگان گیری و جنگ و قتل عام در زندان ها و قتل های زنجیره ای و امریکا ستیزی، به استبداد مضاعف دین و قدرت، موجودیت بخشید، استبدادی سیاه تر از هر استبداد دیگری.

پس،بگذار دستگاه ولایت، سالیانه و بر حسب معمول لشگری بیارآید شگفت انگیز و خیره کننده.
 بگذار که فضای سرزمین ایران را غرق در شادی نشان دهند و بر نکبت و مصیبت پوششی زیبا بدهند. ولی،  کیست که نداند که آنچه در خیابانهای ایران در روز 22 بهمن  مشاهده میشود، چیزی نیست مگر "سیاهی لشگر،" لشگری مزد بگیر، لشگری آزموده برای شاد نمایی و هلهله های ساختگی و حمل بنر های رنگ وا رنگ و شعار ها و تصاویر مقدس ولی اول و ولی دوم. اما، اگر تا کنون لشگر ارائی ناشی از منکوب ساختن نیروهای مخالف بود و متعجب ساختن ناظران جهانی، اما امسال  لشگر بی انتهای جان برکف ولایت باید چندین بار انبوه تر سازمان داده شود. چه موجودیت نظام در معرض خطر است. لشگرارائی، نمایش شکوه و عظمت انبوه جمعیت قرار است که ضمن بوحشت انداختن استکبار جهانی، پاسخ کوبنده نظام ولایت باشد به رئیس جمهوری امریکا و مشاوران نزدیک او. حال باید دید، که در سالگرد نکبت و مصیبت، چندین پرچم آمریکا، پیکر عمو سام و دانالد ترامپ پبه اتش کشیده میشوند. آیا لشگریان ولایت از روی پرچم آمریکا و اسرائیل و انگلیس عبور میکنند و از همه مهمتر نقش شعار سنتی این روز تاریخب «مرگ بر امریکا» تا چه حدی برجسته و درخشان نمایش داده میشود. 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر