صفحات

۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

طرح « آشتی ملی خاتمی » برای نجات آینده ایران است

مقصود از  « ایران » همان « نظام » است 

آقای تاجزاده در گفت و گو با خبرگزاری ایلنا گفته "آشتی ملی آن‌چنان که آقای خاتمی هم تاکید کرده، برای این است که آینده ایران را نجات دهیم و سعی می‌کنیم آینده را به نحو بهتری بسازیم".او گفته است: "آشتی ملی یعنی پذیرش تکثر از موضع برابری و یکسانی نه این‌که یکی از دیگری عذرخواهی کند یا توبه‌نامه بنویسد و مواردی از قبیل. ما اگر اهل چنین کارهایی بودیم در سال‌های گذشته که در زندان بودیم به چنین روش‌هایی متمسک می‌شدیم که خودمان را نجات دهیم و بتوانیم سهمی از حکومت را به خود اختصاص دهیم."

در همین باره آقای تاجزاده افزود: "به باور من همه کسانی که به استقلال و یکپارچگی ملی و سرزمینی ایران اعتقاد دارند و حاضرند در چارچوب قانون، با نفی خشونت‌ورزی و با التزام به قانون اساسی فعالیت کنند، باید این امکان را بیابند که در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور مشارکت فعال داشته باشند و ایران و ایرانیان بتوانند از توانمندی آنها بهره برند."

محمد خاتمیحق نشر عکسKHATAMI.IR

این فعال سیاسی، تاکید می کند که منظور رئیس جمهور پیشین ایران از طرح "آشتی ملی" صرفاً تفاهم دو جناح اصلی در کشور نیست بلکه نظر آقای خاتمی "این است که همه کسانی که به قانون اساسی ملتزم هستند، بتوانند در فرآیند مدیریت کشور و در عرصه اجتماع و سیاست فعال شوند و امکان خدمت‌گذاری یابند."
به گفته آقای تاجزاده "از این منظر، 'آشتی ملی ' یعنی احیای همان شعار 'همه با هم ' ابتدای انقلاب و زنده کردن شعار 'ایران برای ایرانیان ' عصر اصلاحات."
وی تاکید کرد که این طرح به معنی نوشتن "توبه نامه" نیست، "بلکه مسئله این است که وضعیت کشور بسیار خطرناک و پیچیده است و اگر به هوش نباشیم و دست یاری به یکدیگر ندهیم و برای به رسمیت شناختن یکدیگر و تاکید بر اشتراکات تلاش نکنیم، خدایی‌ناکرده در آینده با مشکلات و بحران‌هایی به مراتب حادتر از اکنون روبرو می‌شویم."
محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران دیروز به تهدیدهای دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا علیه ایران اشاره کرده و گفته بود "معتقدم الان بهترین موقعیتی است که می توان فضای آشتی ملی را در کشور حکم‌فرما کرد".
سخنرانی آقای در میان "جمعی از ایثارگران، جانبازان و آزادگان" در دفتر کارش در تهران به مناسبت سالگرد انقلاب ۵۷ انجام شده بود و وبسایت رسمی او دیروز (سه‌شنبه ۷ فوریه/۱۹ بهمن) متن آن را منتشر کرد.

در این سخنان آقای خاتمی دونالد ترامپ را فردی با "پندار بسیار افراطی و تند و ستیزه‌جو" خواند و گفته "خطر این است که در مورد ایران، ادعاهایی دارد و مسائلی را دنبال می‌کند که جمهوری‌خواهان هم با آن موافق‌اند. این هم‌سویی حزب حاکم با تندروی‌های رئیس جمهوری که به تازگی حکومت را به دست گرفته ممکن است مسائل و خطراتی را برای ما ایجاد کند".




سر در گمی در باره پروژه آشتی ملی


 بهرام خراسانی

1) در 40 سال گذشته نخستین کسی که پرسمان آشتی ملی را پیش کشید، جعفر شریف امامی بود. دستور کار آن نیز نه آشتی در میان گرایشهای حزب رستاخیز یا دولت، که آشتی میان دولت و ملت بود. شریف امامی دیوانسالار پر پیشینه ای بود که پس از سالها دانش آموختگی در اروپا و کار در راه آهن، سناتوری و ریاست دو مجلس شورا و سنا و نخست وزیری، در سال 1357 شاه او را به امید رهایی دستگاه فرمانروایی اش از سراشیبی سرنگونی، دوباره به نخست وزیری فراخواند. 

هنگامی که شریف امامی به نخست وزیری گمارده شد ایران با گذار از درگیریهای سیاسی گاه آرام و گاه تند، نزدیک به 20 سال رشد پر شتاب اقتصادی و فرهنگی را از سر گذرانده بود. اما این رشد شتابان اقتصادی، اکنون تنگناهای اقتصادی چشمگیری را پدید آورده و جامعه را به گامه‌ی "رادیکالیسم انقلابی" رانده بود. رشد فرهنگی نیز بر آگاهی نسبی گروهی از نخبگان غیرمذهبی افزوده و چشم انداز دلخواهی از فضای باز سیاسی را به روی آنها گشوده بود. شاه یعنی شخص اول دستگاه فرمانروایی آن روز ایران، گرچه دیرهنگام صدای این رادیکالیسم انقلابی را پنهان یا آشکار شنیده بود، اما امید آن را داشت که شاید بتواند با برخی دلجوییهای کوچک و برداشتن چند گام به پس در پهنه های سیاسی، سیل به راه افتاده را به سرچشمه بازگرداند. اما این کاری بس دشوار بود به ویژه هنگامی که بیشینه‌ی نخبگان سیاسی جامعه یا در شیپور جنگ و کین خواهی میدمیدند و یا با پرتاب تیری از تفنگی، دشمن را به نبرد فرجامین فرامیخواندند. یکی از ویژگیهای هر رادیکالیسم انقلابی، چیرگی ناگزیر شور و احساس بر آگاهی و شعور و نشستن کینه به جای مهر در بخش بزگی از جامعه است. کسی که میخواهد به جنگ کسی دیگری برود، نخست باید دل از هرگونه مهر او تهی کند و جای آن را با خشم و کینه پر سازد. یعنی "و اعدولهم ما استطعتم من قوه" برای زدن زیر میز و زیر و رو کردن ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه، و بگوید هرچه بادا باد. چنین رفتاری را هیچ کس نمی آفریند، بلکه در جنین جامعه بسته میشود تا نوزادی زنده یا مرده یا زشت و زیبا، زاده شود. اینکه چرا چنین نطفه ای بسته میشود و گریزپذیر است یا ناگزیر، گفتار خود را دارد.

هنگامی که شریف امامی به نخست وزیری گمارده شد، اخم این رادیکالیسم انقلابی در درون کشور و زیر سربندهای سرخ و سیاه بسیار درهم کشیده بود. در اینجا من این سرخ و سیاه را به مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه به کار نمیبرم گرچه از نگر درونمایه تاریخی، سیاه آن به راستی ارتجاع بود و خود نیز بر سیاهی و واپسگرایی خود پرده نمیافکند. این شاید بخشی از جامعه‌ی سرخ اندیش ایران بود که برای دیدن آن سیاه، عینک سرخ بر چشم خود مینهاد. در آن هنگام، دستگاه فرمانروایی ایرن یک پیشینه‌ی درخشان اقتصادی، انبانی پر از دلار نفتی و جایگاه بین المللی گرانمایه ای داشت. هنوز هیچ دولتی در خاورمیانه یارای آن نداشت که در برابر چشم جهانیان و در همراهی با بخشی جدی اما کمابیش بدنام از اوپوزیسیون ایرانی، خواهان "اسقاط" دولت ایران شود. ده سال پیش از آن بزرگترین دولت عربی یعنی مصر و دنباله روانش که خلیج فارس را خلیج عربی خوانده بود، در جنگی که با قوم و ملت وامدار به تاریخ ایران یعنی قوم یهود و دولت اسرائیل آغازیده بود، خود اسقاط شده بود. هنوز هم این اسقاط بازسازی نشده است. دولتهای اروپایی، آمریکا و شوروی نیز هنوز پشتیبان دستگاه فرمانروایی شاه و دولت شریف امامی بودند. شریف امامی که کابینه خود را کابینه‌ی "آشتی ملی خوانده بود"، نخست وزیر شاه و فرمانبردار او بود نه رقیب او و دشمن او. شاه نیز نه نام و تصویر او را از رسانه ها زدوده بود و نه او را فتنه گر خوانده بود. او همچنین یک چهرۀ شناخته شده جهانی بود و گفته‌اند که هموند فراماسونری بوده است. اگر چنین باشد، او نه تنها دست شاه و ارتش که دست نهادهای سیاسی و اندیشگی نیرومند جهانی را نیز در پشت خود داشت، و از خانواده ای روحانی هم بود. پس از آنکه او نخست وزیر شد، در اندازه توان خود برای آشتی تلاش کرد اما این تلاش بیشتر برای خرسندسازی نیروهای مذهبی بود. برگرداندن گاه شمار عربی و اسلامی به جای گاه شمار ایرانی و شاهنشاهی، و منحل ساختن حزب رستاخیز بخشی از این کارها بود. اما رادیکالیسم انقلابی که بر اندیشه و دست نیروهای سرخ و سیاه چیرگی یافته بود، هیچ بختی برای آشتی باقی نمیگذاشت. از این رو، پس از برپایی حکومت نظامی در برخی شهرها و رویداد 17 شهریور 1357 سرانجام دولت آشتی ملی شریف امامی کناره گیری کرد و دولت نظامی ارتشبد ازهاری جایگزین آن شد. همهنگام با این رویدادها، زلزله طبس و چندین رویداد طبیعی و غیرطبیعی دیگر نیز روی داد و بر آتش کین و خشم انقلابیها افزود. من به چشم خود در طبس دیدم که یکی از روحانیان نامدار، به دروغ آن زلزله را نتیجه دفن زباله های اتمی آمریکا در طبس وانمود میکرد. سرانجام در 22 بهمن 1357 دستگاه فرمانروایی شاه فروریخت، و نیرویی که بیش از همه توانسته بود مردم کوچه و بازار را باخود همراه سازد و به زبان آنها سخن گوید نه زبان علمی و نخبگی، در گذر کمابیش یکی دو سال کنترل دربست ماشین دولتی را در دست گرفت و منبر را جایگزین تخت کرد. پیروزی زبان عامیانه‌ی کوچه بر زبان فرهیختگی، نه یک برتری که یک بیماری ملی و تاریخی است و به جای کرنش در برابر آن و همرنگ شدن با آن، باید با پراکندن بذرهای نوگرایی آن بیماری را درمان کرد. سرانجام اینکه دولت شریف امامی نه تنها نتوانست آشتی ملی را بر کشور چیره سازد، که خود و همه نخبگان نو اندیش و بورژوازی مدرن و بومی ایران را به کام نیستی فرو برد. رادیکالیسم انقلابی نه تنها بر بیدادگری، که بر هر نمود دادگرانه و منطقی پیروز شد. چرا؟

2) سید محمد خاتمی یکی از دیوانسالاران بلندپایه و از کم شمار دیوانسالاران نیک اندیش و پاکدست ایران در دوران جمهوری اسلامی است. او آدمی نیکخواه و نیک اندیش و پایبند به منافع ملی ایران است. تا هنگامی هم که او نخواهد همه‌ی باورهای مردمان ایران و دیگر جاهای گیتی را در دیگ اسلام بجوشاند و مدینته النبی را جایگزین تیسفون ایرانی و پاریس فرانسوی سازد و مردمسالاری را تنها در مردمسالاری دینی نبیند، میتوان او را به پاس پیش کشیدن پرسمان گفتگوی تمدنها، یک ایرانی تراز نوین به شمار آورد. آقای خاتمی از انقلاب به اینسو همواره پستی سیاسی در دستگاه فرمانروایی داشته و یا نماینده مجلس یا وزیر و هشت سال هم رئیس جمهور بوده است. من در جایگاه یک شهروند ایرانی، هشت سال دوران ریاست جمهوری او را بهترین دوران ریاست جمهوری در گنجایش سامانه‌ی یزدان سالار جمهوری اسلامی و با در نظر گرفتن کمبودهای سیاسی و تاریخی این سامانه‌ی فرمانروایی میدانم. به پنداشت من اکنون او بیش از هر یک از این دیوانسالاران، پذیرش مردمی دارد و مردم و طبقه‌ی میانه‌ی نوین او را گرامی میدارند. چنین نگاهی از سوی مردم به یک دیوانسالاری جمهوری اسلامی را نباید کم ارزش و بی معنا شمرد. با اینهمه، نمیتوان آن را راهگشای همه دشواریهای کشور شمرد.

این روزها آقای خاتمی خواهان آشتی ملی در ایران شده، و این شاید ما را به یاد دوران شریف امامی در سال 1357 بیندازد. گرچه این همانندسازی شاید تا اندازه ای درست باشد، اما ناهمانندیهای آن نیز بسیار است. شریف امامی از سوی شاه به نخست وزیری گمارده شده و پشتیانی میشد و در آن سامانه‌ی فرمانروایی، نخست وزیر نیرومندترین جایگاه سیاسی کشور پس از شاه بود. اما اکنون آقای خاتمی با همه احترامی که دارد، بخشی از حاکمیت حتی به او اجازۀ بیمارپرسی از شخص رهبر و تابوت گردانی و خاکسپاری رفسنجانی را نیز نداد. از این نگاه او با شریف امامی بسیار متفاوتست. یکی از تفاوتها آنست که شریف امامی پذیرش مردمی نداشت، اما خاتمی هنوز و تا آنگاه که این پذیرش را به لبخند بخشی از "نظام" نفروشد، چنین پذیرشی دارد. او گرچه هنوز برای دوران فرمانروایی خود استیضاح نشده، اما از سوی رهبری کشور فتنه گر نامیده شده و هیچ رسانه ای نباید از او نام ببرد یا عکسش را نشان دهد. همهنگام، با اینکه رهبری دل از مهر او بریده و شاید هیچگاه به او مهری نداشته است اما جوانان، وابستگان به طبقه‌ی میانه‌ی نوین، رانده شدگان از بخش یزدان سالار نظام و بسیاری از دیوانسالاران، آشکار و نهان به او دل بسته اند. از اینها که بگذریم، در سال 1357 شریف امامی در کشوری میخواست آشتی ملی بیاورد که هنوز با گونه های سرخ و انبانی پر از دلار نفتی سوار بر اسب توسعه اقتصادی بود. اما خاتمی در کشوری میخواهد دست به آشتی ملی بزند که در آمد نفت افسانه ای آن در دوران احمدی نژاد به باد فنا رفته، و اکنون انبانی تهی از دلار نفتی دارد و جمعیت جوانی که نمیتوانند کاری برای خود پیدا کنند. همچنین، اکنون نیرومندترین پشتیبان آن روز کشور یعنی آمریکا ایران را دشمنی بزرگ میداند و کشورهای اروپایی نیز پیوندهایی شکننده با ایران دارند. عربستان و شیخ نشینهایی هم که در سال 1357 از بازارهای فرودست کالاهای ایرانی بودند، اکنون رقیب ایران هستند و کانون پرورش تروریست برای جهان و خطری بزرگ برای ایران. از سالهای آغاز دهه‌ی 1360 تا هم اکنون، شیخ نشین دوبی گذرگاه و گلوگاه بازرگانی ایران شده و هنوز هم برخی کشتیهای بازرگانی بزرگ باید بار خود را نخست در دوبی تخلیه کنند و سپس از آنجا به ایران بفرستند. در سال 1357 اسرائیل کارگزار فنی و مهندسی و دوست ایران بود، اما اکنون فرمانروایان ایران این کشور را بزرگترین دشمن خود میدانند و آن را به نام رژیم اشغالگر قدس یا فلسطین اشغالی میخوانند، اما هیچگاه شعار مرگ بر فلسطین اشغالی نمیدهند بلکه میگویند مرگ بر اسرائیل. در سال 1357 ایرانیان به خودروسازان کره جنوبی آموزش میدادند، اما اکنون ایران باید از کره جنوبی کشتی و خودرو و چادر مشکی بخرد. در سال 1357، مهندسین جایگاهی برجسته در کشور داشتند و پزشک کمیاب بود و ما وارد میکردیم، اما اکنون مهندس و پزشک زیاد داریم، اما این دو کالا بی ارزش شده، و مداحان بیشترین دستمزد را میگیرند، و هرگاه نیاز باشد نزار القطری را برای نوحه خوانی از قطر دعوت میکنیم. همه اینها به این انجامیده است که جز مداحان و آدمهای نامتخصص، دیگر مردم از دستگاه فرمانروایی به ویژه بخش یزدان سالار آن بریده باشند. اکنون میتوان گفت که برخلاف آنچه به ظاهر و در برخی تظاهرات دولتی میبینم، مردم به دلیل ترس از سوریه شدن و برای نگهداری ایران از فروپاشی برنامه ریزی سکوت کرده اند و به دولت روحانی رضایت میدهند. با اینهمه، اکنون کشور از نظر پیوند دولت با ملت به شرایطی بدتر از سال 1357 رسیده است. اکنون ملت با شکافی ژرفتر نه تنها از دستگاه فرمانروایی فاصله گرفته، و بیشنه‌ی مردم با نظام قهرند و به آن بی تفاوت شده اند. فزون بر آن، برخلاف سال 1357 که جناح بندی در دستگاه فرمانروایی آنتاگونیستی نشده بود، اکنون گزافه نیست بگوییم که این چند دستگی آنتاگونیستی و آشتی ناپذیر شده است. با اینهمه، اکنون نیز گردانندگان کشور همانند سال 1357 ایران را جزیره ثبات میدانند. ثباتی که با پایان یافتن جنگ سوریه، شاید از میان برود و چیزی جز هزینه های انباشته سوریه و لبنان و عراق از آن برجای نماند. در چنین شرایطی و همواره، من بر همبستگی ملی ایرانیان و ناسیونالیسم ایرانی برای برون رفت از شرایط کنونی پای میفشارم. اما باید دید که آیا پرسمان آقای خاتمی هم جدی است یا نه، و چه جدی باشد و چه نباشد، آیا میتواند گامی فراتر از آنچه شریف امامی درپی آن بود، بردارد؟

3) ما تعریفی روشن و یگانه از آشتی ملی در دست نداریم. اما برپایه نمونه های تاریخی میتوان گفت که این گزاره در جاهایی به کار میرود که پس از یک دوره جنگ داخلی و یا سرکوبهای خشن دولتی، شرایط سیاسی دگرگون شده و با روی کار آمدن دولتی میانه رو، از مردم دلجویی میشود. مانند اینکه دولت جدید در چارچوب روشهایی مردمی و پذیرفته شده، از انبوه خانوداده های جانباختگان دهه‌ی 1360 در زندانها و یا زندانیان و تبعید شدگان پس از انقلاب دلجویی کند و زیان آنها را بپردازد. یا اینکه دارائیهای مصادره شده مردم در فرایند انقلاب را به بازماندگان آنها برگردانند. یا اینکه کارگزاران دولت نهم و دهم را که متهم به غارت ثروت ملی هستند، محاکمه و آنها را وادار به پوزش خواهی از ملت کنند. در این پیوند، اینکه آقای خاتمی درباره‌ی آشتی ملی چه گفته و چه میخواهد هنوز به درستی نمیدانیم زیر او نمیتواند در تلویزیون یا رسانه های همگانی و رویاروی با مردم سخن بگوید. اما این نگارنده چون به نیک اندیشی او باور دارم، دیدگاه او و برخی نزدیکانش را در خور بررسی میدانم تا ببینیم در این طرح چه چیزی خواسته شده است.
میتوان گفت که هر قهری پیامد پایمال شدن حقی یا تصور از این پایمال شدن است. از این رو دستیابی به عدالت اجتماعی، اقتصادی، قضایی و سیاسی برای همه شهروندان یک کشور و از میان رفتن نشانه های پایمال شدن یک حق بزرگ و فراگیر، تنها راه دستیابی به آشتی ملی است. بیدادگری در حق شهروندان در کوتاه مدت یا دراز مدت، قهر ناگزیر ملی را درپی دارد. شهروند ایرانی یعنی هر یک از ایرانیان که شناسنامه ایرانی دارد، و برپایه حقوق طبیعی یا پذیرفته شده در پیمانهای جهانی حقوق بشر بی توجه به دین، قومیت، طبقه اجتماعی، جنسیت و باورهای دینی و سیاسی، میتواند از این عدالت در برخوردار شود. بخشهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی البته این حقوق را پذیرفته، و بخشهایی از قانون نیز که اصل 57 و اصلهای وابسته به آن را دربر میگیرد، ناسازگار با بنیاد این حقوق است. همین اصول است که آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و بسیاری دیگر را سالها است که در حصر و زندان نگهداشته است. اما آشتی ملی آقای خاتمی چیست؟ آیا اگر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد از حصر آزاد شوند، به آشتی ملی دست یافته ایم؟ آیا اگر همه جناحها دوباره پشت سر رهبری جمع شوند، آشتی ملی به دست آمده است؟ آیا چنین کاری در شرایط کنونی کشور که دهها نفر خود را برای رهبر شدن آماده میکنند، شدنی است؟ آیا اگر برای دومین و چندمین بار همه‌ی اصلاح طلبان خودی و حکومتی مانند سالهای نخست انقلاب در کنار اصولگرایان سهمی در حکومت داشته باشند و حزب فقط حزب الله باشد چه؟ آیا اگر فزون بر اینها تضمین شود که همه زندایان سیاسی آزاد شوند و پس از آن هیچکس به دلیل دیدگاه و اندیشه سیاسی خود زندانی نشود چه؟ یا اگر بگویند که همه تبعید شدگان از ایران جدا از هر اندیشه ای که دارند میتوانند به میهن برگردند و بی آنکه آنها را جاسوستر از خودمان بدانیم و پیگردشان کنیم، در جامعه کاری و درآمدی داشته باشند. یا دیگر مانند دونالد ترامپ نباشیم و هر کسی را که برای دیدار خانواده اش به ایران برمیگردد، دستگیر نکنیم؟ البته آزادی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان چیز خوبی است. اما من امیدوار نیستم که اکنون هیچیک از اینها شدنی و کارساز باشند.

4) آقای مصطفا تاج زاده در گفتگوی روز 22 بهممن 1357 خود با گزارشگر سیاسی ایلنا در واشناسی دیدگاه آقای خاتمی گفته است: ".... برخلاف تبلیغاتی که ازسوی برخی انجام می‌شود تا این‌گونه وانمود کنند که منظور آقای خاتمی از «آشتی ملی» صرفاً تفاهم دو جناح است، مقصود ایشان این است که همه کسانی که به قانون اساسی ملتزم هستند، بتوانند در فرآیند مدیریت کشور و در عرصه اجتماع و سیاست فعال شوند و امکان خدمت‌گذاری یابند. تاکید دوم آقای خاتمی این بود که ما به هیچ عنوان دست از هویت، ایده‌ها و عقاید خودمان برنمی‌داریم، کما اینکه انتظار نداریم چه اصولگراها و چه دیگر نیروهای قانون‌گرای خارج از این دو جناح، برای آشتی و وفاق ملی از باورها و عقایدشان دست بکشند؛ بلکه لازم است روی این نقاط مشترک تاکید کنند ... علت طرح این مسئله آن است که جامعه ما از مشکلات فراوانی رنج می‌برد که در صورت مهار نشدن، ممکن است دیر یا زود به بحران تبدیل شوند. ..... تجربه ۳۷ ساله نشان داده که هیچ جناحی به‌تنهایی قادر به حل معضلات مذکور نیست. دلیل دوم به مخاطراتی بازمی‌گردد که پس از روی کار آمدن ترامپ، میهن ما را تهدید می‌کند و رفع و دفع آنها نیاز به همکاری و هماهنگی همه نیروها دارد؛ چراکه به‌نظر می‌رسد ترامپ به‌دنبال بهانه است که با ایران تسویه حساب کند تا درصورتی که نتواند دیگر قول‌های انتخاباتی‌اش را محقق کند، بگوید که درمورد این موضوع شعارهایش را عملی کرده است. دلیل سوم مطرح کردن ایده «آشتی ملی» به نظر من آن است که ما نه‌تنها برای حل مشکلات موجود، بلکه همچنین برای جلوگیری از وقوع مسائل جدید نیز نیاز به جراحی‌های بزرگ در عرصه‌های مختلف داریم که انجام‌شان مستلزم وفاق ملی است و هیچ‌کدام از جناح‌ها به‌تنهایی قادر به تحمل این بار بزرگ نیست. به بیان روشن برای این‌که پلاسکوهای دیگری فرو نریزد و ... باید به تفاهمی عمومی برسیم و بر اساس آن بتوانیم از تجربه، توان، دانش و استعداد همه نیروها بهره‌مند شویم. آشتی ملی یعنی احیای همان شعار همه با هم ابتدای انقلاب و زنده کردن شعار ایران برای ایرانیان عصر اصلاحات. یعنی همه نیروها به صحنه بیایند و برخلاف گذشته که روی اختلاف‌ها تاکید می‌شد، با حفظ عقاید روی اشتراک‌ها تاکید کنند و برای نجات ایران به یکدیگر دست همکاری بدهند و از کارشکنی و قهر و دشمنی دست بردارند و هر کسی که بتواند برنامه موفق‌تر یا متناسب‌تر با نظر اکثریت جامعه ارائه دهد، امکان خدمت‌گذاری بیشتری پیدا کند. بر این اساس آشتی ملی معنایی ندارد، جز این‌که نیروهای سیاسی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و جامعه و حکومت به هیچ عنوان تک صدایی اداره نشود و چندصدایی رسمیت یابد. وضعیت کشور بسیار خطرناک و پیچیده است و اگر به هوش نباشیم و دست یاری به یکدیگر ندهیم و برای به رسمیت شناختن یکدیگر و تاکید بر اشتراکات تلاش نکنیم، خدای‌ناکرده در آینده با مشکلات و بحران‌هایی به مراتب حادتر از اکنون روبرو می‌شویم. من آشتی ملی را در تدوام حرکت اصلاحی و حتی انقلاب اسلامی می‌دانم. ما همچنان با افتخار اصلاحات را دموکراتیزاسیون تعریف کرده و آشتی ملی را گامی در این راستا می‌دانیم و معتقدیم اگر بخواهیم مردم به‌رغم تنوعات فکری و تفاوت‌های سیاسی، یک واحد ملی را تشکیل دهند و یکپارچه در برابر زیاده‌خواهی بدخواهان ایران بایستند، راهی جز به رسمیت شناختن یکدیگر، به‌رغم تمام تفاوت‌ها نداریم.

5) اگر روایت آقای تاج زاده از دیدگاه آقای خاتمی را فشرده کنیم، به این میرسیم که گرچه منظور آقای خاتمی از آشتی ملی صرفاً تفاهم دو جناح نیست، اما التزام همه به قانون اساسی، یک شرط است. همچنین این روایت بر آنست که برای مشارکت در فرآیند مدیریت کشور و در عرصه اجتماع و سیاست، "تاکید دوم آقای خاتمی این بود که ما به هیچ عنوان دست از هویت، ایده‌ها و عقاید خودمان برنمی‌داریم، .... و تجربه ۳۷ ساله نشان داده که هیچ جناحی به‌تنهایی قادر به حل معضلات مذکور نیست. دلیل سوم مطرح کردن ایده آشتی ملی آن است که ما نه‌تنها برای حل مشکلات موجود، بلکه همچنین برای جلوگیری از وقوع مسائل جدید نیز نیاز به جراحی‌های بزرگ در عرصه‌های مختلف داریم که انجام‌شان مستلزم وفاق ملی است .... آشتی ملی یعنی احیای همان شعار همه با هم ابتدای انقلاب و زنده کردن شعار ایران برای ایرانیان عصر اصلاحات. من آشتی ملی را در تدوام حرکت اصلاحی و حتی انقلاب اسلامی می‌دانم".
از دید این نگارنده، گرچه پیش کشیدن چنین شعاری به خودی خود گامی به پیش و خوب است، اما در آن نه نشانی پذیرفتنی از "آشتی" دیده میشود و نه از ملت یعنی همه شهروندان ایران با هر برداشت و گرایشی. امروز که کسانی انقلابیگری همچون یک رویکرد تاریخی را به پرسش کشیده و بازسازی ویرانیهای انقلاب را یک نیاز ملی میدانند و همه رفتارهای اقتصادی کل جامعه نیز گواه بر بازگشت از انقلاب و پی آمدهای آن است، آقای تاج زاده بر پایبندی خود به انقلاب اسلامی و قانون اساسی برآمده از انقلاب و "ایده‌ها و عقاید خودمان" پای میفشارد. این نشان میدهد که ایشان هم هنوز از رادیکالیسم انقلابی دست نشسته است. رادیکالیسمی که هم اکنون دستآویز تندروهای جامعه برای سرکوب همه و از آن میان اصلاح طلبان حکومتی و شخص آقای خاتمی و آقای تاج زاده است. این گرایشها شاید بتواند راه را برای بازگشت اصلاح طلبان حکومتی به اصل خود در بخش چیره نظام کنونی باز کند، اما هیچ پیوندی با آشتی ملی ندارد. با اندوه باید گفت که این دیدگاه هنوز نه تنها از دیدگاه نیروهای پیشرو و سکولار جامعه، که از دیدگاه حزب کارگزاران و دولت روحانی نیز چند گام واپستر است. آنچه امروز جامعه را با خطر جدی فروپاشی درونی و یورش بیرونی رو به رو ساخته، واپس ماندگی و ناپایداری ژرف ساختار اقتصادی و ناامیدی از آینده در بسیاری از اعضای طبقه میانه نوین یعنی بدنه اصلی جنبش اصلاح طلبی مردم است. گزافه نیست بگوییم که رفتار و چشمداشتهای فرهنگی و اقتصادی جمعیتهای انبوه جوانان کشور، به هیچ روی با این "ایده‌ها و عقاید خودمان" یعنی "خودتان"، همسو و سازگار نیست و این به راستی خطر بزرگی برای "نظام شما" است.

6) من در جایگاه یک نفر از ۸۰ میلیون شهروند ایرانی، شکل شعار آقای خاتمی و پافشاری آقای تاج زاده بر همبستگی ملی ایرانیان را میپذیرم و آن را بایسته میدانم. اما درونمایه آن را به هیچ روی راه رهایی ایران از خطرهای آشکار درونی و بیرونی نمیدانم. همانگونه که در این خوانش هیچ نسخه ای برای بهبود اقتصاد کشور نمیبینم. همه آمارهای اقتصادی گواهی میدهند که اقتصاد ایران رو به فروپاشی کامل دارد، اما در این خوانش از آشتی ملی هیچ دارویی برای درمان این اقتصاد بیمار پیشنهاد نشده است. سرمایه های ملی از کشور و پهنه اقتصاد ملی در حال گریز پیوسته هستند، و سرمایه های خارجی پسابرجام نیز هنوز یا نیامده اند و یا اگر بیایند پهنه های کم خطر غیر تولیدی و غیرصنعتی و یا تنها پهنه های معدنی زودبازده را نشانه رفته اند. با اینهمه، من همچون یک نفر شهروند ایرانی تلاش نیروهای اصلاح طلب واقعی را در گذار آرام کشور از ناپایداریهای کنونی پاس میدارم، و پشتیبانی از آن را تا جایی که به همبستگی نیکخواهانه و غیر سرکوبگرانه ملی بیانجامد، وظیفه همه روشنفکران و سیاست ورزان بیرون از حاکمیت میدانم. تا جایی که من از راه نوشته ها و فضای مجازی دریافته ام، در چند سال گذشته و پس از روی کار آمدن آقای روحانی و با درک بایستگیهای زمان، در روش برخورد این نیروها به دولت همدلی بیشتری دیده میشود. من هوادار آشتی ملی واقعی هستم و به همه به ویژه آقای تاج زاده و هم اندیشان ایشان پیشنهاد میکنم بی آنکه بلندپروازی کنند، کمی بر رواداری خود با نیروهای اوپوزیسون بیرون از حکومت بپردازند. این نخستین گام آشتی ملی است. جمهوری اسلامی همه چیز را از این نیروها گرفته و اینک آنها چیزی ندارند که از دست بدهند. اما اگر تغییری جدی و پایدار در نیروهای اصلاح طلب بریده از جناح تندرو ببینند، میتوانند یاریهای فراوان به همبستگی ملی و گذار از بحران برسانند. این اوپوزیسیون هنوز هم از بسیاری دیوانسالاران حقوق بگیر دولت ایران، دستِ کم یک سر و گردن بالاتر است. گرچه شاید آقای تاج زاده و هم اندیشان ایشان نه خود را نیازمند هیچ اندرزی بدانند و نه کسی را شایسته‌ی این اندرز دادن، اما من به ایشان توصیه میکنم به این بیندیشند که چرا شریف امامی و شاه در پروژه‌ی آشتی ملی خود شکست خوردند.
پیروز باشیم

بهرام خراسانی
24 بهمن 1395 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر