پلاسکو؛ عبرتی برای آینده مدیریت بحران
فیروزه رمضانزاده
زیتون
فروریختن پلاسکو به حق یک مرثیه ملی است، آن هم در شرایطی که سالانه ۱۷ هزار میلیارد تومانی در مدیریت شهری هزینه میشود اما تنها ۵ درصد از اعتبارات کشور به موضوع مدیریت بحران اختصاص دارد و این درد است.
در این چند روز بسیاری از ناظران گفتهاند که شهرداری به لحاظ صلاحیت قانونی، موظف به پلمپ و ایمنی پلاسکو بوده است. این کاربری پرخطر درطول سالهای گذشته بیش از ۲۰ بار در مورد مسائل وموضوعات ایمنی تذکر گرفته بود.
آیا تنها ارسال اخطاری مکتوب کافی بود؟ وقتی آن زمان که ماموران چوب به دست شهرداری در طول سالهای گذشته با حملههای گازانبری و محکم خود، بارها فروشگاهها و مراکز بسیاری نظیر کارواش سعادتآباد را تعطیل و پلمپ میکردند، کار غیراخلاقی اتفاق نمیافتاد اما چطور تعطیلی کوتاه مدت و ایم سازی پلاسکو کاری غیراخلاقی و غیرعملی بود؟
در این میان، گویا لاریجانی رئیس قوه قضاییه هم در زمین قالیباف بازی میکند:« اینکه برخی تصور می کنند با پلمپ یک ساختمان همه مشکلات حل می شود، تصور اشتباهی است.»
از دیگر سو می بینیم که طرفداران و کارچاق کن های شهرداری برای فرار از مسوولیت در ادبیات خود پلاسکو را به «کارگاه» تبدیل می کنند و میخواهند طوری وانمود کنند که وزارت کار میبایست پلاسکو را پلمپ می کرد: مرتضی طلایی، نایب رئیس شورای شهر تهران:« ۱۰۰ کارگاه مشابه پلاسکو در پایتخت داریم.»
پس راه حل عملی برای تجهیز، ایمنسازی و پیشگیری چیست؟ آیا با وجود آن همه منابع و امکانات، کار مشکلی بود که وضعیت موجود در پلاسکو با نصب کپسول آتشنشانی در طبقات، لولهکشی و سایر تجهیزات ساختمانی بهروزشود؟ درحالی که هماکنون تنها در تهران؛ سه هزار ساختمان مشابه و همزاد پلاسکو نقص ایمنی دارند و به گواهی سازمان آتشنشانی تهران، حدود هفتاد درصد از ساختمانهای شهر تأییدیه ایمنی ندارند.
ازسوی دیگر، سه هزار و ۲۶۸ هکتار بافت فرسوده در تهران وجود دارد معادل ۵.۳ درصد از وسعت کل شهر که در برابر حوادث طبیعی ایمن نیستند، در بسیاری از این ساختمانهای فاقد استاندارد و فرسوده از جمله بیمارستانها که یک قتلگاه بالقوه دیگر هستند نه تنها تجهیزات اطفای حریق وجود ندارد بلکه از سیستم هشداردهنده خطر و خروجیهای فرار در مواقع آتش سوزی هم خبری نیست. اما در حال حاضر امکان جابهجایی این ساختمانها وجود ندارد چون متولیان مدیریت بحران میگویند این بناها خدمت ارائه می کنند.
البته وقتی تجهیزات و امکانات آتشنشانان ما برخلاف نیروهای امدادی بسیاری از کشورها در حد ابتداییست، وقتی گاه آنها در بزنگاه حادثه حتی از داشتن یک بیسیم ساده دستی برای ارتباط با خارج از محوطه حادثه محروماند، وقتی که در پایتخت ۱۲میلیونی فقط ۸ سگ و ۳دستگاه زندهیاب وجود دارد متوجه عمق بحران در حوزه مدیریت بحران میشویم.
سالهاست گوشها پر است از تکرار حوادث مشابه پلاسکو و درسی که مسوولان متولی باید از این حوادث بگیرند. اما آیا این همه تجربه و تکرار، عبرتآمیز بود؟ پس از حادثه خیابان جمهوری چه اتفاقی افتاد؟ اعضای شورای شهر تهران، مصوبات پرشوری برای تقویت امکانات و تجهیزات امداد و آتشنشانی تصویب کردند که همه آن مصوبات فراموش شدند. نه لباسها و نه خودروهایشان را به روز کردند و نه از هلیکوپترهای آتشنشان و بالابر خبری بود. در حقیقت هیچ عددی به حداقل امکانات ابتدایی آنها اضافه نشد.در حادثه پلاسکو هم دیدیم که آتشنشانها به جای بالابر بر بیل مکانیکی سوار شده بودند.
موضوع دیگر در مدیریت بحران، اطلاعرسانی و خودداری از وارونهنمایی و سیاهنمایی است. در حادثه پلاسکو دیدیم که چند ساعت پس از آوار، از حضور خبرنگاران مستقل برای ورود به محل حادثه جلوگیری کردند و دوربین شبکه خبر را بیست و چهار ساعته برای اطلاعرسانی قطرهچکانی و نمایشی صداوسیما روشن نگه داشتند. محدودیت خبرنگاران و عدم دسترسی آنها به محل بحران، باعث انتشار اطلاعات و خبرهای ضد و نقیض شد، برای مثال هنوز از تعداد دقیق آتش نشانان و سایر زیرآوارماندگان خبری در دست نیست و از سوی دیگر شاهد اجرای شوآف های سیاسی برای سلبریتی های هنری و سیاسی هستیم در شرایطی که هنوز تکلیف مفقودان پلاسکو روشن نشده است.
کاش مدیریت بحران در سطح کلان کشور پس از وقوع نزدیک به ۲۵۰ حادثه و آتش سوزی در شهر تهران و پس از این حجم از بیبرنامگی، سهلانگاری و بیخردی جمعی در حادثه پلاسکو به خود بیاید و راهکاری برای بالابردن حساسیت عمومی نسبت به این گونه حوادث بیاندیشد تا شاهد تکرار بحرانهای آوارشده مهیب و هولناکی مثل پلاسکو نباشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر