صفحات

۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

داس مرگ

داس مرگ دسته اش را برید !

رضا علامه زاده

براى من هم روشن است كه هدف شركت كنندگانى كه مخالف رژيم ولايت فقيه هستند در اين‌گونه مناسبات اين است كه "آن را تبديل به صحنه اعتراض" كنند ولى واقعا شما فكر مى‌كنيد كه از سال ٨٨ بدين سو مردم با شركت در مراسم رسمى سالگرد انقلاب و روز قدس و انتخابات مجلس و خبرگان و ... موفق شدند آن فرصت‌ها را به صحنه اعتراض بدل كنند؟ 

پس از آن كه داسِ مرگ به‌شكل نامنتظره‌اى دسته‌ى خودش را بريد، و مراسم "همه با هم" در تشييع جنازه هاشمى رفسنجانى تکرار شد، در يادداشت كوتاهى كه در صفحه فيسبوكم منتشر كردم نوشتم: 
"ما جوانان ديروز چه سركوفت‌ها از نسل جوان امروز نخورده‌ايم كه چرا بدون شناخت كامل از اهداف نانجيبِ روحانيت به استقبال انقلابى رفتيم كه رهبرى‌اش بوضوح به دست آنان بود؛ آن هم در زمانى كه روحانيت نه دستش مستقيما به خون مردم آلوده، و نه حرص سيرى‌ناپذيرش به قدرت و ثروت برايمان آشكار بود. نسل جوان امروز كه صابون اين روحانيتِ فاسد در هر زمينه‌اى به جامه‌اش خورده ولى باز بشكل ميليونى در تشييع جنازه يكى از همين روحانيونِ مردم‌فريب شركت مى‌كند، چه پاسخى براى پرسش‌هاى نسل جوان فرداى ايران خواهد داشت؟" كه بحث نسبتا مبسوطى را موجب شد.

حالا مى‌خواهم كمى در همين نكته باريك شده و توضیحاتی بدهم. در ضمن پاسخ برخى از دوستانى كه محبت كرده و در باره يادداشتم ابراز نظر كرده‌اند را هم داده باشم. دوست عزيزى نظری ابراز کرده که چکیده‌ی چندین اظهار نظر مشابه است. او نوشته: 
" فکر می‌کنم یک جنبه مهم ماجرا از نظر دوره مانده. مردم از این فرصت برای طرح اعتراض و شعارهای اعتراضی‌شان استفاده کردند. همچنان که در سال ٨٨ از مناسبت‌ها و برنامه‌های رسمی حکومت استفاده می‌کردند و آن را تبدیل به صحنه اعتراض می‌کردند. نماز جمعه هاشمی در سال ٨٨ و تظاهرات روز قدس و حتی عاشورای ٨٨ نمونه بارزی از ابتکار مردم برای برگزاری حرکت‌های اعتراضی‌شان است. شما همین مراسم سه شنبه را ببینید. بیش از نود درصد شعارها در باره رهبران در حصر بود و زندانیان سیاسی و جنبش سبز. من فکر می‌کنم مردم با توجه به امکانات و شرایط شان رفتار اعتراضی خود را بروز می‌دهند."

براى من هم روشن است كه هدف شركت كنندگانى كه مخالف رژيم ولايت فقيه هستند در اين‌گونه مناسبات اين است كه "آن را تبديل به صحنه اعتراض" كنند ولى واقعا شما فكر مى‌كنيد كه از سال ٨٨ بدينسو مردم با شركت در مراسم رسمى سالگرد انقلاب و روز قدس و انتخابات مجلس و خبرگان و ... موفق شدند آن فرصت‌ها را به صحنه اعتراض بدل كنند؟ و يا توانستند به هيچ‌يك از خواست‌هايشان كه در جنبش سبز فرياد شده بود برسند؟ آيا رژيم تا كنون از اين تاكتيكِ مردم براى جلوه‌فروشى بيشتر در عرصه داخلى و مناسبات بين‌المللى استفاده نكرده است؟ آيا سر دادن چند شعار با اهمیت مثل "زندانى سياسى آزاد بايد گردد" در كنار چندين شعار كم اهمیت مثل "يا حسين ميرحسين" يا "وصيت هاشمى حمايت از خاتمى" اين‌قدر براى رسيدن به دموكراسى تعيين‌كننده است كه بايد سابقه‌ى سرشار از تباهیِ يكى از سياه‌كارنامه‌ترين مقامات جمهورى اسلامى را ناديده گرفت؟
آخر كارنامه هاشمى رفسنجانى هيچ نزديكى به كارنامه‌ى آقاى منتظرى دارد كه برخى شركت در تشييع جنازه آن دو را يكسان مى‌پندارند؟ آقاى منتظرى در يك قدمىِ رهبر شدن دقيقا به دليل مخالفت صريحش با اعدام زندانیان تا آخر عمر خانه‌نشين شد و با افشاى پنهانى‌ترين راز رژيم اسلامى در كتاب خاطراتش، از جمهورى اسلامى كه خود از بنيانگذارانش بود سلب اعتبار كرد. رفسنجانى اما وقتى عليرغم همه‌ى تلاشش براى ماندن در مركز تصميم‌گيرى كمى از گردونه‌ى قدرت كنار افتاد با زيركى به گوشه‌اى از دامان مردمِ معترض آويخت تا رهبر جرات نكند او را به شكل كامل از حلقه‌ی نانجيبِ حواريونش بيرون بياندازد. ديكتاتورى، همواره و در همه جا يك عملكرد انفرادى بوده و هست. هيچ ديكتاتورى حاضر به شراكت ديكتاتورى با كس ديگرى نيست حتى اگر او در عمل و نظر هيچ تفاوتى با خودش نداشته باشد. اختلاف رفسنجانى با رهبر پس از سد شدن راهش براى برداشتن محدوديت دوره هاى رياست جمهورى آغاز شد. او امیدوار بود با این تغییر شريك دائمى رهبر باقی بماند. و پیداست که اين اختلافِ نظر با رهبر، ماهیتا كمترين شباهتى به اختلافِ نظر آقاى منتظرى با خمينى ندارد.
رفسنجانى نه تنها كمترين افشاگرى از آن همه راز كه در سينه داشت نكرد بلكه حتى يكى دو هفته پيش از مرگش باز در مقابل دوربين از خاطره‌ى راست يا دروغِ توصيه خمينى به رهبر شدن خامنه‌اى حرف زد كه ويدئويش همه جا هست. از بيان آن‌همه نامردمى كه او در دوره رياست جمهورى با مخالفينش، از نويسنده و فعال سياسى گرفته تا رقيبان حكومتى خودش كرد در مى‌گذرم چرا كه مثل نقش اثبات شده‌اش در ترورهاى حكومتى حرف‌هائى تكرارى خواهند بود. فقط به يادتان مى‌آورم که او پس از انتشار فايل صوتى آقاى منتظرى در مورد كشتار ٦٧، آن را توطئه‌اى براى لطمه زدن به شخصيت امام امت دانست. و اين هفت سال پس از نماز جمعه‌اى بود كه حاميانش آن را نشانه‌ى پيوستن او به مردم و انتقاد از گذشته سياهش تلقى مى‌كنند!
اگر براى بيرون آمدن و شعار دادن فقط بايد بدنبال مناسبات حكومتى بود بهتر نيست بجاى صبر كردن و در انتظار مرگ يكى ديگر از مقامات رژيم نشستن، همه‌ى مخالفين حكومت اسلامى را دعوت كنيم كه هر هفته به نماز جمعه بروند و چندتا شعار متفاوت سر بدهند و برگردند!؟ باز مثل برخى از دوستان نگوئيد جوانان امروز انقلاب يا جنگ نمى‌خواهند. جوانان ديروز هم خواهان آن نيستند ولى دوراهىِ تخيلىِ يا شركت در تشييع جنازه‌ى رفسنجانى، يا انقلاب و جنگ، را يك دوراهى قلابى مى‌دانند كه براى خنثى كردن پتانسيل دموكراسى‌طلبى نسل امروز طراحى شده. برخى از دوستان مى‌نويسند جوانان امروز نمى‌خواهند ايران را بهشت كنند بلكه مى‌خواهند گام به گام شرائط را بهبود ببخشند. ولى نشان نمى‌دهند كه از اعتراضات با شكوه جنبش سبز تا امروز كه هفت سال گذشته، چه بهبودى در شرائط زندگى مردم ايران حاصل شده كه توجيه‌گر تاكتيك شركت كردن در مراسم رسمىِ روز قدس و سالگرد انقلاب و عاشورا و تاسوعا باشد (تاكتيكى با عنوان "اسب تروا" كه اتفاقا سيد ابراهيم نبوى، طرفدار پروپا قرص هاشمى رفسنجانى طراحش بود!). ‌مى‌توان پرسيد حاصل "تاكتيكِ اسب تروا" جز اين كه يكى دو سال يكبار چند شعار متفاوت با شعارهاى رسمى در خيابان سر داده شده، در عمل چه بوده است؟

مبارزه با رژيم حاكم كه تنها بيرون آمدن و شعار دادن نيست. هر فرد در موقعيتى كه در جامعه دارد از امكان ابراز مخالفت مداوم برخوردار است. معلم، كارگر، وكيل، راننده اتوبوس و يا هنرمندى كه براى تشكل صنفى‌اش تلاش مى‌كند دارد مبارزه‌اى بنيادین را به پيش مى‌برد. سر زدن به خانواده يك زندانى سياسى، قومى و يا عقيدتى و دقايقى به درد دل خانواده‌شان گوش دادن كمتر از شعار دادن در مراسم رسمى نیست. اگر تنها يك هزارم از كسانى كه با شركت در تشييع جنازه‌ى رفسنجانى به ابهت آن مراسم افزودند، در سالگرد قتل فجيع فروهرها كه هر ساله با ريسك آشكار دخترشان، پرستو فروهر، در تهران برگزار مى‌شود به جلو خانه آنان مى‌رفتند هم صداى اعتراضشان رساتر بگوش مسئولان و جهانيان مى‌رسيد و هم خدمت بيشترى به اهداف دموكراسى‌طلبى مى‌كردند. و اين عمل را هرگز كسى نمى تواند به انقلابی‌گرى و جنگ‌طلبى تعبير كند.



گرچه به اصطلاح "يك دست صدا ندارد" و مبارزه با رژيم فاسد اسلامى نياز به همراهى و همگامى دموكراسى‌طلبان دارد ولى در نهايت اين وجدان فردى انسان است كه مسئوليت هر شخص را مستقلا محك مى‌زند. آيا نشستن در خانه و پرهيز از شركت در مراسمى كه براى باشكوه كردنش تعطيلى عمومى اعلام شده براى وجدان يك فعال دموكراسى‌طلب آرامش‌بخش‌تر از همقدم شدن با دجّالان حكومتى نمى‌بود؟ آن هم در معرکه‌ای که قرار بود خامنه‌ایِ فاسد با خواندن نماز ميت بر تابوت دوست ديرينه‌اش در آن جلوه‌فروشى كند؟

باز لطفا نپرسید اگر به اين حركات ايراد دارى "آلترناتيو" خودت چيست؟ اين پرسش را كسانى كه در انتخابات اخير به صرفِ نداشتن "آلترناتيو" به جانيانى امسال رى‌شهرى و درى نجف‌آبادى و خود رفسنجانى راى داده‌اند طرح می‌کنند تا عمل‌شان را توجیه کنند. "الترناتيو" من راى ندادن به امسال اين آدم‌هاست. مى‌گوئيد اين پیشنهادِ بى‌عملى به جوانان امروز است؟ مى‌گويم بى‌عملى خدمت بيشترى به جامعه مى‌كند تا عملِ غلط.
در صد بالائى از جوانان ديروز، وقتى سكان انقلاب ضدديكتاتورى سال ٥٧ به‌روشنی به دست خمينى افتاد، امروزه وجدان آسوده‌ترى مى‌داشتند اگر با رفتن به خيابان، گيرم با شعارهاى متفاوت، به سياهى لشگر انقلاب اسلامى بدل نمى‌شدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر