رامین کامران
چند ماهی است که اخبار مربوط به فساد حکومتگران اسلامی و وابستگان دور و نزدیک آنها، دائم رسانه ها را تغذیه میکند. علنی شدن این موارد که با فواصل نسبتاً منظم انجام میپذیرد، این تصور را به ذهن متبادر میکند که شاید برنامه ای در کار است. بخصوص که گردآوری این نوع اطلاعات برای سرویسهای خارجی که خیال متزلزل کردن حکومت را دارند، از دسترسی به اسرار نظامی بسیار آسانتر است و کاربردش ای بسا مؤثرتر. حساسیت مردم ایران که عمری توسط این و آن حکومت چاپیده شده اند، به دزدی بسیار زیاد است و کمتر کاری در نظرشان چنین قبحی دارد. شاید به این دلیل که دزدی را، بر خلاف استبداد، به هیچ صورت نمیتوان بزک کرد و تحت نام مصلحت به مردم فروخت. البته با اصراری که جناح های مختلف در رو کردن دست هم دارند، رسانه ها با کمبود خبر مواجه نخواهند شد.
ظرف چهل سال گذشته، شاید این اول بار در عمر جمهوری اسلامی باشد که اخبار دزدی بر جنایت غالب شده است و این تصور را پیش آورده که تغییری اساسی در رفتار حکومت رخ داده. سؤالاتی از نوع «فساد چطور نهادینه شده» اخیراً رواج گرفته است. باید دید چطور.
اول پاسخی که به ذهن میرسد این است که در این نظام، شاید با سرعتی بیش از نظایرش ولی به همان ترتیب، ایدئولوژی به سوهان واقعیت فرسوده شده است و توجه آرمانگرایان دیروز به سوی حفظ منافع خویش جلب گشته. این نوع واقعبینی، دیر یا زود، نزد همهُ انقلابیان پیدا میشود و خاص انقلاب ایران هم نیست. حرف نادرست نیست، ولی به تصور من باید به عقبتر بازگشت و تا زایش نظام اسلامی عقب رفت.
یکی از وجوه ذهن ابتدایی خمینی، بیسوادی تاریخی وی بود. بی باکیش در خیالپردازی سیاسی و اعتقادش به تحقق این خیالات، از همینجا برمیخاست. ذهن محدود او دو توشهُ تاریخی داشت. یکی آنچه که خود از جوانی شاهد بود و مربوط میشد به وقایع دورهُ رضاشاهی به بعد، البته از دیدگاه روحانیت که نه منطق این حرکت را دریافته بود و نه معنایی غیر از تضعیف خودش و پس رفتن اسلام از صحنهُ جامعه، از آن درک نموده بود. دوم حکایات صدر اسلام که بخش مهمی از تربیت حرفه ای و مذهبی او بود. بخش اول، موجد طلبکاری و کینه بود و دومی، تنها الگویی که برای قدرتگیری میشناخت.
به این دلیل بود که تعبیر وی از پیروزی خودش، صرفنظر از اینکه نشانهُ تأیید الهیش میشمرد، بیش از آنکه سیاسی باشد، جنگی بود ـ به عبارتی شبیه غزوات صدر اسلام و پیروزی اسلام بر کفر. بر این رویکرد دو پیامد مترتب بود. یکی از دم تیغ گذراندن مغلوبین، بی اعتنا به اینکه نبرد را باخته اند و اسیرند، امر غیرمعمول و ناپذیرفته ای نبود. نکشتن همهُ دشمنان، خود نشانهُ رحمت بود. وی بارها مستقیم و غیرمستقیم به این نکته اشاره کرد و تأسف خورد که بیش از حد نرم دلی کرده است. دوم، غارت و غنیمت که آن هم از همان روز اول پیروزی شروع شد. غصب خصوصی و ضبط عمومی اموال بازندگان انقلاب، با تأیید صریح یا ضمنی خمینی انجام گشت. ثروتهایی هم که او بین یاوران خود تقسیم کرد، تابع همین منطق بود: برندگان اموال بازندگان را به غنیمت میگیرند. خمینی آگاه بود که با تقسیم غنائم بین پیروزمندان، قدردانی آنها را نسبت به خودش برمیانگیزد و در عین حال اسباب مادی دوام شان را به عنوان طبقهُ حاکم، فراهم میاورد.
این فسادی که برخی تصور میکنند به مرور نهادینه شده، با تأسیس نظام اسلامی نهادینه شد، چون اصلاً بخشی اساسی از سازمان و کارکرد آن بود. خود این فساد مطلقاً نو نیست، هر از گاهی خبرش نو میشود.
2016 Dec 13th Tue - سه شنبه، 23 آذر 1395
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر