صفحات

۱۳۹۵ آبان ۲۷, پنجشنبه

هیاهو برای هیچ!



حسین باقرزاده

مردم آمریکا ترامپ را انتخاب نکردند. او برآمده از یک نظام انتخاباتی قمارگونه است که در آن یک تن همه اندوخته را می‌برد و سایر بازیکنان را به خسران و زیان می‌نشاند. برآمدن او ربطی به تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آمریکا ندارد، و سدها مقاله و مصاحبه و نظریه و تحلیل که از چپ و راست در این روزها عرضه شده و می‌شود مسئله‌ای را روشن نمی‌کند دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم و راه طبیعی ان که در جهان امروز شناخته شده انتخابات است. 
نظریه انتخابات بر این اساس بنا شده که چون مردم یک کشور یا یک محل نمی توانند مستقیما و روزمره به بحث و گفتگو در باره مسایل جامعه خود بپردازند و در باره آن تصمیم بگیرند، کسانی را به نمایندگی خود تعیین می کنند تا این مهم را به انجام برسانند. این نظام انتخاباتی وقتی می تواند درست و عادلانه کار کند که نمایندگان انتخاب شده تمام طیف مردم را نمایندگی کنند. اگر ترکیب نمایندگان انتخاب شده با ترکیب آرای مردم همخوانی نداشته باشد به سختی می توان آنان را نمایندگان جامعه دانست و نظام برخاسته از ان را دموکراتیک نامید.


نظام های انتخاباتی رایج در جهان عمدتا بر دو نوع است. 



۱ - نظام نمایندگی تناسبی. در این نظام‌ها ترکیب نهاد نمایندگی با ترکیب و طیف رای دهندگان متناسب است یعنی اگر مثلا یک بلوک یا حزب سیاسی ۱۰ درسد آرا را به دست آورده باشد در نهاد انتخابی نیز ۱۰ در سد صندلی‌ها متعلق به آن خواهد بود. این نظام انتخاباتی در کشورهایی مانند آلمان و هلند به کار گرفته میشود. تناسبی بودن انتخابات معمولا به تشکبل دولتهای ائتلافی مئجر میشود و به ندرت پیش میآید که یک حزب کنترل کامل پارلمان را به دست گیرد.

۲ - نظام انتخاباتی «برنده همه اندوخته را می برد» (The Winner Takes All). این نظام ظاهرا یک بدعت انگلوساکسون است که از مهد این فرهنگ یعنی بریتانیای کبیر سرچشمه گرفته و بعد در بسیاری از کشورهای دیگر جهان و به خصوص مستعمرات سابق ان رواج یافته است. بریتانیای انگلو ساکسون‌ها نه فقط مهد یکی از قدیمی ترین دموکراسی های جهان است و پارلمان ان «مادر پارلمان ها» لقب گرفته، بلکه آن گونه که کشفیات باستانشناسی نشان می دهد (۱) انگلوساکسون‌ها از پیشگامان بازی های برد و بخت و قمار نیز بوده‌اند. از این رو شگفتآور نباید باشد اگر این قوم نظام انتخاباتی خود را نیز قمارگونه سازمان دهند و اصل «برنده همه اندوخته را می برد» را که در قمارهایی مانند پوکر به کار میرود در نظام انتخاباتی خود نیز وارد کنند. در این نظام انتخاباتی سهم صندلی‌های احزاب در پارلمان هیچ تناسبی با آرای به دست آمده آنان ندارد. این واقعیت را میتوان به خوبی در نمودار زیر از نتیجه انتخابات سراسری سال ۲۰۱۵ بریتانیا دید. سهم آرا و صندلیهای پنج حزب اصلی این کشور به ترتیب آرای اخذ شده در انتخابات ۲۰۱۵ چنین بوده است (۲) (پارلمان این کشور۶۵۰ عضو دارد):
یک نگاه سریع به این جدول به سادگی نامنصفانه بودن این نظام انتخاباتی و عواقب ضد دموکراتیک ان را به نمایش می گذارد. در این نمودار می بینیم که ۱۲/۶% آرای مردم این کشور که به نام نامزدهای حزب استقلال بریتانیا ریخته شده تقریبا تمامی بر باد رفته است (این حزب فقط یک نماینده به مجلس فرستاد. یعنی بیش از ۱۲% از مردم تنها یک دهم درسد در مجلس نماینده دآرند). هم چنین حزب لیبرال دموکرات با کسب نزدیک ۸ درسد آرای مردم فقط حدود یک در سد ار کرسی های مجلس را در اختیار دارد. از سوی دگر، حزب استقلال اسکاتلند تقریبا دو برابر سهم خود یعنی معادل ۲۰۰% آرای به دست آورده در مجلس نماینده دارد (۸/۶% نمایندگان در برابر ۴/۷% آرای مردم). یعنی این حزب تقریبا ۱۷ برابر حزب لیبرال دموکرات و ۱۵۰ برابر حزب استقلال بریتانیا در مجلس به خود نماینده اختصاص داده است.
از همه مهمتر این که حزب محافظه کار با کسب فقط ۳۷% آرای مرم ۵۱% کرسی های مجلس را گرفته و دارای اکثریت مطلق شده است. یعنی حزبی که تنها نزدیک یک سوم آرای مردم را دارد حکومت را در انحصار خود گرفته و نه فقط از سوی انتخاب کنندگان خود و بلکه از سوی ۶۳% مردم که این حزب را نفی کرده‌اند نیز تصمیم می گیرد و بر آنان حکم می راند. فساد بالقوه چنین قدرتی ناگفته پیدا است و اکثریت قاطع مردمی که آگاهانه به آن رای نداده‌اند مجبورند با عقبات تصمیمات یک طرفه این حزب بسازند و ان را تحمل کنند. از جمله همین حزب بود که بر خلاف نظر سایر نمایندگان مجلس رفراندوم خروج از اتحادیه اروپا را سازمان داد که نه فقط ۴۰ سال دست آوردهای این کشور را در پیوستگی با اروپا بر باد داد و بلکه بهای سنگینی را به خود نخست وزیر و رهبر این حزب وبسیاری از اعضای دولت او که مقام های خود را از دست دادند نیز تحمیل کرد.
نظام «برنده همه اندوخته را می برد» در بسیاری از مسابقات تلویزیونی ساخته این کشور نیز به چشم می خورد. یک نمونه بارز ان مسابقهای است به نام ضعیف ترین حلقه (The Weakest Link) که بیبیسی آن را در سال ۲۰۰۰ تولید کرد و بعد در دهها کشور دیگر نیز کپی و اجرا شده است. در این مسابقه، جمعی ۹ نفره باید به صورت یک تیم کار کنند و مشترکا با پاسخ صحیح دادن به سوالات و اقدام به موقع، جایزه نقدی را بالا ببرند و ذخیره کنند. ولی جایزه نهایی فقط به یک نفر که الزاما بیشترین سهم را در ان نداشته تعلق میگیرد و دیگران و از جمله کسانی که احیانا سهم بیشتری در افزایش و ذخیره کردن جایزه داشته‌اند دست خالی به خانه می روند.
نظام انتخابات بریتانیا و غالب مستعمرات سابق ان از جمله ایالات متحده آمریکا نیز از اصل «برنده همه اندوخته را میبرد» پیروی می کند و نتیجه این انتخابات به هیچ صورت گویای نظر و یا تمایل اکثریت مردم این کشورها نیست. آقای ترامپ نماینده مردم امریکا نیست: تنها بخشی از آمریکاییان به او رای دادهاند. آقای ترامپ نماینده اکثریت مردم آمریکا نیست: فقط ۲۶% از مردم صاحب رای به او رای داداند. آقای ترامپ در رقابت انتخاباتی اکثریت آرای مردم را به دست نیاورده است: خانم کلینتون ۶۳۰ هزار رای بیشتر از او کسب کرده است. یعنی حتی در این نظام مبتنی بر اصل «برنده همه اندوخته را میبرد» نیز قاعدتا باید خانم کلینتون رییس جمهور میشد. ولی چون اصل یاد شده این جا دو بار عمل میکند یکی در سطح ایالتها که نظام انتخاباتی الکترال بر این اصل بنا شده و یکی در نتیجه نهایی، نفر دوم در انتخابات آمریکا با رای حدود یک چهارم مردم برنده میشود و به نام همه مردم این کشور چهار سال حکومت را به دست میگیرد تا سرنوشت ملیونها انسان را نه فقط در آمریکا و بلکه در سراسر جهان رقم بزند.
آقای ترامپ نماینده مردم آمریکا یا اکثریت آنان و نه حتی نماینده اکثریت رأی دهندگان نیست. میتوان در باره عواقب این واقعیت برامده از یک نظام ناعادلانه انتخابات سخن گفت، میتوان نشان داد که برآمدن ترامپ به احساسات نژادپرستانه و ضد خارجی دامن میزند. میتوان نگران حقوق اقلیتها بود. میتوان احتمالات مربوط به عقبگردهای فرهنگی و اجتماعی را برشمرد. میتوان از تشدید بحران در کشورهای جنگ زده خاورمیانه، از فراموش شدن مردم فلسطین، از عقبگرد در مورد پیمانهای جهانی مربوط به محیط زیست، حقوق بشر، پناهندگان و مانند انها یاد کرد. و به طور خلاصه از عواقب برآمدن ترامپ سخن گفت.
ولی گفتگو در باره چرایی بر آمدن ترامپ با توسل به تحلیلهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مانند آنها اتلاف وقت است. یکی سعی میکند نشان دهد مردم (که البته منظور بخشی از مردم هستند) از حکومت ناراضی بودهاند. ولی همیشه بخشی از مردم از حکومت ناراضیاند. «مردم خواهان تغییرند». همیشه بخشی از مردم خواهان تغییر بودهاند. «طبقه متوسط یا کارگر زیر فشار قرار گرفتهاند» مگر این مسئله تازه است؟ علاو ه بر این، اکثریت همین مردمی که ناراضیاند، خواهان تغییرند و یا زیر فشار قرار گرفهاند به خانم کلینتون رای دادهاند. پس شما چه چیزی را میخواهید ثابت کنید؟ اگر همان ۶۳۰ هزار نفر بیشتری که به خانم کلینتون رای دادهاند در ایالتهای دیگری بودند امروز او رییس جمهور بود و آیا شما باز هم تلاش میکردید که انتخاب خانم کلینتون را با ارجاع به همین شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه توضیح دهید؟!
زحمت کم کنید. جامعه آمریکا تغییر چندانی نکرده است. اشکال از نظام انتخاباتی آن است. در این نظام فرد یا افرادی که نماینده اقلیتی از جامعه هستند قدرت را به دست میگیرند و بر تمامی مردم حکومت میکنند. در نتیجه، قدرت، و گاه قدرت مطلق، بین قطبهای مخالف یک دیگر دست به دست میگردد. بخشی از مردم که قدرت آنان را نمایندگی میکند شادمان میشوند و بخشی دیگر که در قدرت هیچ نماینده ندارند دچار یاس و دلمردگی. یکی میاید و با هزار زحمت رشتهها می سازد و دیگری که میاید سعی دارد بسیاری از انها را پنبه کند. نظامی نه فقط ناعادلانه و بلکه فساد اور، تفرقهانداز، و ناکارآمد و به طور خلاصه نادموکراتیک و بحرانساز.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر