صفحات

۱۳۹۵ آذر ۷, یکشنبه

چهره های سکولاریسم


چهره های سکولاریسم (16)

ن

چهره های سکولاریسم (16)
بخش (2)
نافرمانی هندی
در واقع سیستم Durbar هویت های دینی در بین شهروندان هندی را معین میکرد. واژه Durbar در زبان اردو و فارسی به مفهوم همان «دربار» است. در هندوستانِ مستعمرهِ دعوتهای رسمی به دربار توسط پرنس های هندو با اجازه استاندارهای بریتانیایی انجام میگرفت. در دربار (Durbar)نمایندگان گروههای مختلف دینی خود را نزد قدرتمداران استعمارگر معرفی میکردند. 
در مفهومی دیگر نظم درباری هندی به روشی ارجاع میشد که اعمال قدرت سامان یافته استعمار مبتنی بود بر تقسیم معین جامعهء شهروندی هندوستان بر پایهء جدایی و اختلافات دینی که مستقل از حضور قدرت استعماری بریتانیا در این کشور وجود داشت.  وقتی که به شهروندان هندی امپراطوری بریتانیا با روشهای گوناگون ابلاغ میشد که خود را نه بعنوان شهروند هندی بلکه بعنوان مسلمان، هندو و سیک شناسایی و تأیید کنند، این بدین معنا بود که جامعه خود میبایست روند جدا سازی گروهای مختلف اجتماعی را تحقق ببخشد. باز زبانی دیگر جامعهء هندوستان توسط مدیران بریتانیانی با توجه به اختلافات دینی و کاستی تعریف میشد. هندوستان دیگر آن کشوری تعریف نمیشد که متشکل بود از شهروندان منفرد هندی در یک جامعهء بومی که تاریخ نگاران هندی آنرا شرح داده بودند.
کوروش اعتمادی
27 نوامبر 2016
****
برای اینکه پیش زمینه ترکیبِ دین، هویت و تعریف ملت را که جناح خود را مسئول انکشاف آن میدانست درک کنیم میبایست بلادرنگ کمی به عقب بازگردیم؛ یعنی بازگشتی به تاریخ مستعمرهِ شدنِ هندوستان توسط استعمارگر پیر، بریتانیا. کمپانی هند شرقی در قرن 16 میلادی با هدف کسب و انباشت ثروت در «شرق» تأسیس میگردد. در طی قرن 16 میلادی این کمپانی در طول سواحلِ هندوستان تعداد بیشماری مراکز تجاری بر پا میکند. در آغاز قرن 17 میلادی این کمپانی سُلطه کامل خود بر شهرهای مَدرَس، بمبی و کلکته را تثبیت میکند که با پیروزی ارتش بریتانیا بر حاکمان مغول حاصل میگردد. کنترل کامل نظامی بریتانیا بر هندوستان در سال 1818 متحقق میشود. از 1772 تا 1850 از کلکته تمام هندوستان به زیر سیطره بریتانیا در میاید. بعبارتی دیگر در این فاصله زمانی هندوستان دیگر مستعمره کمپانی شرق هندی محسوب میگردد. با این وجود بریتانیا در این قاره کوچک با توجه به وسعت این سرزمین و جمعیت کثریش همچنان فاقد نیروی لازم اداری و نظامی بود که قادر باشد این کشور را بطور کامل اداره کند. پس از شورش sepoy ارتش بریتانیا حدود 100 هزار سرباز در اختیار داشت تا بتواند این کشور 200 میلیونی را اداره کند. بدین خاطر بریتانیا برای اینکه بتواند این سرزمین پهناور را به زیر سلطه کامل خود درآورد، ناچار میگردد با حکمرانان مغول وارد یک سری همپیمانی های سیاسی شود. در این دوران قدرتِ سیاسی حاکمان مغول بشدت کاهش یافته بود و از سویی دیگر دولت بریتانیا برای اداره امور کشور به یک سری مدیران دولتی نیاز داشت که استخدام کند و آنها را آموزش بدهد که بعدها این مدیران را از بین مسلمانان برگزید.
در بین این مسلمانان دولتمدار یک مسلمان رفرمگرای معروفی بنام Sayyid Ahmad Khan میبود که در سال 1877 کالج Muhammad Anglo-Oriental در Aligarh را تأسیس میکند. علاقه شدید کادر اداری استعمار بریتانیا به مسلمانان هندی بعنوان همکاران و مدیران دولتی در شرحE.M. Forstres از رُمان اسلامی دکتر Aziz تحت عنوان «سفر به هندوستان» منعکس یافته است. برای بسیاری از هندوهای هندی هم پیمانی بریتانیا با امپراطوری مغول، دلیلِ سلطه و قدرت گیری مسلمانان در هندوستان محسوب میگردد.
اغلب از سوی متخصصین امور اجتماعی تأیید شده است که اطلاعات در باره هندوستان در امپراطوری بریتانیا از سوی مدیران این قدرت استعمارگر بگونه ای چشمگیر تبلیغ میشد، و واقعیت این است که این بخش از امپراطوری توسط تعداد اندکی مدیران اداره میشد که شاهد بوده اند که چگونه یک دولت توانمند جامعه را اداره میکند. این استدلال همیشه از سوی بریتانیا انکار میشود که از یک استراتژی معینی تبعیت میکند و آن «تفرقه بیانداز و حکومت کن»(divide et impera). بر اساس این استراتژی تقسیم جامعه شهروندی هندوستان بر پایه باورهای دینی انجام میگیرد. بدنبال آن دولت بریتانیا لجوجانه تأکید میورزد که هندوهای هندوستان همچون هندوها و مسلمانان هندی همچون مسلمانان مورد شناسایی و تأیید قرار گیرند. استعمارگر پیر همچنین تأکید میورزد که هندوهای هندوستان یک کاتگوری مدرن در هندوستان هستند. Amarty Sen توضیح میدهد مفهوم «هندو» به افرادی نسبت داده نمیشود که دارای یک سری باورهای هماهنگ در دوران پیش از مدرنیت بوده اند. Amarty Sen در این خصوص اشاره میکند؛ هندویسم بر خلاف اسلام و مسیحیت مبتنی بر خدایان چندگانه و نه خدای واحد، بویژه اینکه هندویسم میتواند همچنین خدایان دیگری را از ادیان دیگر وارد این آئین کند. این اختلاف بین هندوها و مسلمانان و تعیین هویت آنها با چنین کاتگوریها در دوران پیش از استعمار آنچنان قوی و مشهود نبود که در دوران استعمار و پسا استعمار مشاهده میشود. با این وجود بسیاری دیگر از مردم شناسان با مشاهدات و تحقیقاتی که دربرخی از جوامع کوچک شهروندی در هندوستان انجام داده اند متوجه شده اند که اختلافات اساسی بین باورها و رفتارهای هندوها و مسلمانان در این جوامع وجود ندارند. بزرگترین جنبش اسلامی که قصد تبلیغ و گسترش اسلام در هندوستان و جهان را بعهده گرفت، سازمان Tablighi Jammaat میباشد که در سال 1920 توسط Muhammed Ilyas (1885-1944) تأسیس میگردد. این جنبش نقطه نظرات خود را در بین نخبگان مسلمان مییابد که یک جامعه غیر کاستی است و دارای یک هویت اسلامی میباشد. آنها در رفتار و عملکرد نیز بسیار متأثر از هندوهای اطراف خود میباشند که بیم تغییر دین از اسلام به هندوسیم در بین آنها بشدت ممکن است.
اطلاعات تاریخی از دوران هندوستان مستعمره نشان میدهد کاتگوریهای «هندو» و «مسلمان» میتوانند متغییر باشند. بطور نمونه هندیهایی که فاقد کاست باشند و نمایندگی جماعات بزرگی را هم میکنند، از سوی بزرگان کاست ها هندو محسوب نمیشوند. در بسیاری از موارد هم خود هندوهای فاقد کاست خود را هندو بحساب نمیاورند. در ایالت Gujarat در حدود کمتر از صد سال پیش قتل و عام گسترده ای در این شهر علیه مسلمانان انجام میگیرد، بطوریکه در سال 1911 حدود فقط 200000 نفر که خود را «محمدیان» مینامیدند در شهر گُجرات زندگی میکردند. درک هندیها در مورد خود در سرشماری جمعیتی که از سوی قدرت استعماری انجام میگرفت نمیبایست براساس تعریف و درکی باشد که خود از هویت خود میداشتند. طرز فکر عجیبی بود کسانی خود را «مسلمانان هندی» معرفی میکردند ولی به دشواری قابل درک بود که جامعهء شهروندی هندی خود را از پیش به کاتگوریهای « مسلمان» و «هندو» تقسیم کنند. Goolam Vahed که تاریخ نگار(Durbar) «درباری» از KwaZulu-Natal میباشد شرح میدهد که در این بخش از افریقای جنوبی در دوران استیلای بریتانیا، صدهزار کارگر قراردادی مورد پذیرش قرار میگیرند و مشاهده میشود در این شهر در سال 1900 میلادی در هنگام برگزاری اعیاد رسمی مسلمانان، هندوهای که در حواشی زندگی میکردند در این مراسم شرکت میکردند. این دشوار نیست که گفته شود این نوع رویداد تاریخی در بسیاری دیگر از شهرهای هندوستان هم رخ میداده. بطور نمونه زنان نازای هندو همچون زنان مسلمان سنگ قبر افراد شناخته شده مسلمان را میبوسیدند که بسیار برای مسلمانان مقدس میباشند. امّا میبایست در نتیجه گیری محتاط بود که هندیها در ایام استعمار باورهای دینی داشتند که از بیرون مشاهده گران آنها را توحیدی و وحدت گرا ارزیابی میکردند؛ به همان گونه که توحیدگرایان بدان باور داشتند.
در واقع سیستم Durbar هویت های دینی در بین شهروندان هندی را معین میکرد. واژه Durbar در زبان اردو و فارسی به مفهوم همان «دربار» است. در هندوستانِ مستعمرهِ دعوتهای رسمی به دربار توسط پرنس های هندو با اجازه استاندارهای بریتانیایی انجام میگرفت. در دربار (Durbar) نمایندگان گروههای مختلف دینی خود را نزد قدرتمداران استعمارگر معرفی میکردند. در مفهومی دیگر نظم درباری هندی به روشی ارجاع میشد که اعمال قدرت سامان یافته استعمار مبتنی بود بر تقسیم معین جامعهء شهروندی هندوستان بر پایهء جدایی و اختلافات دینی که مستقل از حضور قدرت استعماری بریتانیا در این کشور وجود داشت.  وقتی که به شهروندان هندی امپراطوری بریتانیا با روشهای گوناگون ابلاغ میشد که خود را نه بعنوان شهروند هندی بلکه بعنوان مسلمان، هندو و سیک شناسایی و تأیید کنند، این بدین معنا بود که جامعه خود میبایست روند جدا سازی گروهای مختلف اجتماعی را تحقق ببخشد. باز زبانی دیگر جامعهء هندوستان توسط مدیران بریتانیانی با توجه به اختلافات دینی و کاستی تعریف میشد. هندوستان دیگر آن کشوری تعریف نمیشد که متشکل بود از شهروندان منفرد هندی در یک جامعهء بومی که تاریخ نگاران هندی آنرا شرح داده بودند.
هندوستان در سال 1857 بطور مستقیم تحت سلطه بریتانیا قرار میگیرد. در سال 1858 ملکه ویکتوریا اعلام میدارد که «بریتانیا بنا ندارد در مسائل سنتی و دینی مردم هندوستان دخالت بکند.» البته این اظهارات بر خلاف سیاست استعماری بریتانیا در هندوستان میبود، بطور مثال در دوران صدارت(1828-35) William Benticks دستور ممنوعیت بر علیه اقدام زنانی داده شده که بر اساس رسم هندوها، وقتی همسران آنها میمردند خودشان را بر آتشی که همسران آنها را میسوزاند پرتاپ میکردند. امّا توضیح ملکه بریتانیا مانع از آن نشد که مدیران بریتانیایی با روشی تحریک آمیز علیه این علاقه زنهای هندی قانونی را تصویب کنند که از آن میان ارتباط جنسی با دختران زیر 12 سال را ممنوع کنند.
در سیستم دربار هر گروهی دینی توسط یک تا چند رهبر نمایندگی میشد که بدون استثناء این رهبران میبایست مرد میبودند که بر پیشرفت و تحولات جامعهء کنترل و استیلای کامل میداشتند. این تفکر پیش از هر چیز توسط بریتانیا تحکیم میشد که مسیری بود در به سرانجام رساندن رفرم در قانون اساسی 1909 که بر آن اساس حوزه های انتخاباتی هندیهای مسلمان را از دیگر گروههای دینی و کاستی را مستقل و جدا کردند. مدیریت سیاسی مستعمرهِ بریتانیا زمان بسیاری را صرف کرد تا قانونگذاری شخصی هندوها و مسلمانان را ساماندهی و هویت ببخشد. قانونگذاری شخصی اسلامی و هندی در دهه 60 قرن هیجدهم میلادی به اجراء درآمد. این قوانین تعبیری بود بر طرز تفکر پارلمانی پدرسالانه با شباهت با دیگر قوانین حوزه خانواده در این مستعمره بریتانیایی که به مردان مسلمان و هندو قدرت نامحدودی را اهداء میکرد تا با ارجاع به «سنت های دینی» در حوزه خصوصی بر زندگی زنها تسلط کامل داشته باشند.        

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر