مرتضی کاظمیان: زیتون
صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه در جدیدترین اظهارنظرش ـ در واکنش به موضوع حسابهای بانکی در اختیار وی ـ همزمان با تلاش برای توجیه موضوع، برای چندمین بار به تحریف رویدادهای تلخ و خونین پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ پرداخته است.
منصوب رهبر جمهوری اسلامی بر صدر دستگاه قضایی، گفته است که در جریان جنبش سبز «عدهای از اذناب داخلی [آمریکا] بهدعوت غرب در کوچه و پسکوچه آشوب به پا کردند. در این دوره یک دختر فراری از خانه را شهید دانسته و حتی سران فتنه در مراسم ختم آن شرکت کردند.»
صرفنظر از اینکه صادق لاریجانی ـ همچون دیگر اقتدارگرایان حاکم ـ چشم بر دلایل و علل اعتراض مدنی میلیونها شهروند به نتایج رسمی انتخابات ۸۸ فرومیبندد، او آگاهانه به تحریف حقیقت میپردازد.
قاضیالقضات جمهوری اسلامی به یک مورد (آنهم پروژه غیرانسانی نهادهای امنیتی ـ اطلاعاتی برای مخدوش کردن سرکوب خونین جنبش سبز) اشاره میکند اما از پاسخگویی در مورد واقعیت و چرایی ستاندن جان دهها شهروند معترض، عامدانه میگریزد.
فهرست شهدای جنبش سبز کوتاه نیست؛ از ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی و دیگر قربانیان خرداد ۱۳۸۸ تا محسن روحالامینی و محمد کامرانی و امیر جوادیفر که در کهریزک جان باختند، و از جانباختگان عاشورای ۱۳۸۸ زیر چرخ خودروهای پلیس (چون امیرارشد تاجمیر و شهرام فرجزاده) یا با گلوله (چون مصطفی کرمبیگی و سیدعلی موسوی) تا قربانیان بیگناه تظاهرات ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ (چون صانع ژاله و محمد مختاری)، و نیز مظلومانی چون هاله سحابی و هدی صابر.
نام و مشخصات دهها شهروندی که توسط بازوهای نظامی و امنیتی و سرکوب جمهوری اسلامی در خیابان یا بازداشتگاه و زندان جان باختند، ثبت و ضبط است. قاضیالقضات جمهوری اسلامی چگونه و با چه حد از بیپروایی اخلاقی و شرعی و قانونی و انسانی، به تحریف حقیقت میپردازد؟
وقتی صادق لاریجانی چنین عریان به وارونهگری رویدادی میپردازد که نه هزاران نفر که میلیونها شهروند خلاف و علیه آن گواهی میدهند، چه کسی ادعای او را درباره سلامت مالی دستگاه قضایی و حسابهای بانکی دراختیار رییس قوه باور خواهد کرد؟
قابل اشاره است که حتی درباره حسابهای بانکی دستگاه قضایی نیز توجیه و استدلال صادق لاریجانی آن است که این حسابها نه فقط در دوره ریاست وی بلکه «از سال ۷۴ و در دوره روسای قبلی و اسبق قوه قضاییه نیز بوده و با اجازه رهبر معظم انقلاب اموالی که به نحوی به قوه قضاییه مربوط میشد بهنام خود قوه قضاییه در این حسابهاست.»
به بیان دیگر، توجیه ـ و تحریف دیگر ـ رییس قوه قضاییه آن است که آنچه در حال وقوع است، پیش از این نیز (در زمان روسای سابق قوه قضاییه) رخ داده؛ صادق لاریجانی اما نمیگوید که وجوه دریافت شده توسط قوه قضاییه و اعلامشده توسط دستگاه قضایی بسیار کمتر از برآورد دولت است و افزون برآن، دستگاه قضایی تمام این وجوه را خود هزینه کرده و چیزی به حساب خزانه بانک مرکزی واریز نکرده است.
رییس قوه قضاییه همچنین نمیگوید که این نهاد با درآمد افزون بر دو هزار میلیارد دلاری و گردش پول و سود آن، چه میکند و گزارش شفاف این عملکرد مالی به کجا ارائه میشود. فراتر از اینها، وی مجوز اقدام دستگاه قضایی را «اذن مقام معظم رهبری» میداند.
بخش بسیارمهمی از مشکل دقیقا مربوط است به همین «اجازه» رهبر جمهوری اسلامی و انتصاب رییس قوه قضاییه توسط شخص اول نظام.
وقتی استقلال و عدالت و بیطرفی و انصاف دستگاه قضایی کمرنگ شود و خروجی آن (بهخصوص در حوزههای سیاسی و عقیدتی) متأثر شود از خواست و نظر و اراده هسته اصلی قدرت، وضع همین خواهد شد که هست.
بیهوده نیست که صادق لاریجانی پیوسته ـ و برای خوشآمد رأس هرم نظام سیاسی ـ جنبش سبز و اعتراضهای مدنی میلیونها شهروند را «فتنه» میخواند و به طراحی «دشمن» و آمریکا مرتبط میکند؛ کلیدواژههایی مورد علاقه رهبر جمهوری اسلامی.
صادق لاریجانی که با حکم خامنهای و بدون داشتن یک روز کارنامه مدیریتی و تجربه حقوقی از تابستان ۱۳۸۸ بر رأس دستگاه قضایی نشسته، ناگزیر است با تحریف حقیقت و تقدیس خشونت (سرکوب مخالفان و ارعاب روزنامهنگاران و منتقدان) و با تکرار سخنان خوشآیند شخص اول نظام، ریاست خود را تداوم بخشد.
بیهوده نیست که او در همین سخنان اخیرش، روایتی را بیان میکند که یادآور خاطرات و ادبیات اسدالله علم (وزیر دربار رژیم شاهنشاهی از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶) در مناسبات و مراوداتش با شاه است*.
رییس قوه قضاییه گفته است: «بهدنبال همین بحثها گفتند مقام معظم رهبری هم از رئیس قوه قضاییه بهشدت ناراحت است و حتی دیگر رئیس قوه قضاییه را نمیپذیرد؛ در حالی که من دو بار به محضر رهبر انقلاب رفتم. به دروغ گفتند رهبر انقلاب میخواهند آیتالله جنتی را مأمور انتخاب رئیس قوه قضاییه کنند که رهبر انقلاب خندهشان گرفت که این دروغها را از کجا میآورند.»
اسدالله علم نیز بارها از«شرفیاب»ی به محضر شاه مینویسد، و مکرر گزارش میدهد که «شاهنشاه به خنده گفتند»؛ «با صدای بلند خندیدند و فرمودند»؛ «شاهنشاه خیلی خندیدند»؛ «اول قدری خندیدند و بعد فرمودند»؛ «شاه به تذکرم خندیدند»؛ «اطاعت کردم»؛ «از بس به من اظهار مرحمت کردند، خجل شدم»؛ «عرضم به دل شاه نشست»؛ «راضی شدند»؛ و…
علم که عمری در خدمت شاه بود اما اعتراف تلخی دارد: «عجب زندگی کثیف و بدی دارم… هرکس در هر مقامی که هست باید مفلوک و خاک بر سر باشد… من در هر مقامی که بودهام چه وزیر و چه نخست وزیر، چه رئیس دانشگاه از این مسئله رنج بردهام که ارباب من میسازد و باز بر زمین میزندش. هیچکس به روی خودش نمیآورد؛ منجمله خودم.»
روزی دیگر ـ شاید ـ صادق لاریجانی به نتیجهای رسد که اسدالله علم چهار دهه پیش نوشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر