عبدالحمید وحیدی
از آنجائیکه نمی خواهم در این مطلب در باره نوع « تاریک اندیشی » و « واپس گرایی » افکار محسن کدیور سخن بگویم ، زیرا از آن بیم دارم که به این « سیه فکر» که از قضا ید بیضایی در خرافه و گزافه گوئی دارد فرصت بدهم تا مطالب بی سرو ته ای که تنها بدرد امثال همان موسوی تبریزی می خورد را با استدلالات قرون وسطایی پاسخ دهد. بنابراین تلاش کردام تا با درج مطلب خودش تحت عنوان « امتیازات و مزایای موسوی اردبیلی » نشان دهم که این « روشنفکر دینی »؟ ، تنها به صرف توجهات بی شائبه ای که آن جنایتکار به ایشان داشته بطوریکه در جه اجتهاد خود را از دستان به خون اغوشته ایشان دریافت کرده است ، چگونه چشمهای خود را بر واقعیت اعمال کثیف او بسته است . در انتهای مطلب ایشان تنها بدیگاههای آقایان حسن یوسفی اشکوری ، تقی رحمانی ، محمد جواد اکبرین نسبت به موسوی اردبیلی اکتفا می کنم تا تصور نشود بنده تحت القائات سازمان مجاهدین یا از اعضای آن هستم . پیش از این مطلب آقای اشکوری در همین نشریه منتشر شده است. در انتها دیدگاه آقای ایرج مصداقی در باره موسوی اردبیلی آمده است
سقوط مسلمانی از یک « فضیلت ظاهری » در زمان گذشته به یک « رذیلت اخلاقی » در زمان حال.
امتیازات و مزایای موسوی اردبیلی
آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی (۱۳۰۴-۱۳۹۵) روز قبل در سن ۹۱ سالگی دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. فقیهی معتدل و میانه رو که در تمام عمرش چه در گفتار و چه در کردار از افراط و تفریط پرهیز داشت. مرجعی خوش مشرب و آینده نگر و در مقایسه با متوسط حوزه های علمیه عالمی بصیر، روشنفکر و دنیادیده بود.
از سال ۱۳۷۲ با آقای موسوی اردبیلی از نزدیک آشنا شدم. ایشان مرا برای تاسیس و مدیریت گروه فلسفه دانشگاه علوم انسانی مفید – که خود ریاست عالیه آن را برعهده داشت – به همکاری دعوت کرد. پذیرفتم و تا زمانی که در قم بودم (تابستان ۱۳۷۶) انجام وظیفه کردم. رابطه من و آقای اردبیلی در این چهار سال بسیار عمیق شد. هر ماه در چندین جلسه غالبا خصوصی از تجارب علمی و عملی خود می گفت و من یافته های خود را با ایشان در میان می گذاشتم. فارسی او به لهجه شیرین آذری شنیدنی بود. با اینکه هرگز رسما شاگرد ایشان نبودم زمانی که قصد مهاجرت از قم به تهران را داشتم گواهی اجتهاد برایم نوشت (۱۴ شهریور ۱۳۷۶)، عین آنچه استاد منتظری نوشته بود. بعدا دان
ستم او را به این دلیل تحت فشار قرار داده اند: در مراجعهی سید ابوالفضل میرمحمدی از اعضای جامعه مدرسین به آقای موسوی اردبیلی ایشان پاسخ می دهد:«من فقط به یک نفر اجازه دادهام و آن هم به خاطر این بود که چند مورد بحثی که به او دادهام و از عهدهاش بر آمده است.» (صورت مذاکرات و مصوبات جلسات جامعه مدرسین، ۱ اردیبهشت ۱۳۷۷، کتاب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جلد دوم: فعالیتها ۱۳۵۷–۱۳۸۴، ص ۶۱۰)
بعد از اعتراض به قتلهای زنجیره ای و بازداشتم توسط دادگاه غیرقانونی ویژه روحانیت در اسفند ۱۳۷۷ آقایان موسوی اردبیلی و صانعی دو مرجع تقلیدی بودند که علنا از این زندانی دفاع کردند. من در آن زمان از دنیای خارج بی اطلاع بودم. در جو سنگینی که حاکمیت علیه نخستین بازداشتی معترض به قتلهای زنجیره ای ایجاد کرده بود این دفاع بسیار ارزشمند بود. اتهام اصلی من نسبت دادن آمریت قتلها به رأس نظام بود. آقای موسوی اردبیلی گفته بود: «نه اتهام به کدیور اتهام است، و نه مجازاتی که برای این اتهام در نظر گرفته شده، چرا که این کاری است ناپخته و تاسف بار. هرچه مسئولین از این کارهای ناموجه کمتر بکنند صلاح نظام و انقلاب را در نظر گرفته اند.» (روزنامه سلام، ۱۲ اسفند ۱۳۷۷)
بعد از إتمام دوران زندان تا زمان اقامتم در تهران روابط با ایشان گرمتر از سابق ادامه یافت. هر زمان که به قم می رفتم غیر از تشرف خدمت استاد منتظری (که در زمان حصر غیرقانونی ایشان از طریق آیفون منزل احمد آقا منتظری صورت می گرفت) به دیدار ایشان و آقای صانعی می شتافتم. این دیدارها سالی چند بار صورت می گرفت. علاوه بر اینها ادامه تدریس در دانشگاه مفید به عنوان استاد مدعو و هدایت پایان نامه دانشجویان آن دانشگاه وجه دیگر ارتباط با ایشان بود.
حضور فعال در همایشهای بین المللی اسلام و حقوق بشر که از ابتکارات این دانشگاه بود و نوعی جوشکنی در فضای بسته قم و روحانیت بلکه کشور بود دیگر همکاری با آقای اردبیلی بود. در سال اول با ارائه مقاله «آزادی عقیده و مذهب در اسلام و اسناد حقوق بشر» در نخستین روز همایش که با حضور ایشان و ریاست محترم جمهوری آقای سید محمد خاتمی برگزار می شد مقاله را به حسن یوسفی اشکوری تقدیم کردم که آن زمان در زندان و به اتهام ارتداد در شرف حکم اعدام بود. در دومین سال مقاله «مسئله برده داری در اسلام معاصر» را قرائت کردم که حتی هنوز هم در حوزه علمیه قم غیرقابل تحمل است. بالاخره یکی دو سال بعد با انتشار خلاصه «مقاله بازشناسی حق عقل، شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر» در کتابچه خلاصه مقالات همایش چند ساعت قبل از سخنرانی خبر دادند که سخنرانی مرا در قم ممنوع کرده اند و ایشان پدرانه برای حفظ جانم خواستند که از سفر به قم اجتناب کنم. نامه مورخ ۲۹ شهریور ۱۳۸۶ جامعه مدرسین حوزه قم به آقای موسوی اردبیلی در این زمینه بهترین سند تفاوت شگرف دو نوع تفکر در حوزه شیعی معاصر است.
این نکات را مستند به جزئیات نوشتم تا همگان بدانند که آقای موسوی اردبیلی که من از نزدیک شناختم در حد حوزه های علمیه روشنفکر، مدافع آزادی بیان و تضارب آراء بود. مجموعه نُه جلدی آثار او در فقه کیفری (فقه القضاء، فقه الحدود والتعزیرات، فقه الدیات، فقه القصاص و فقه الشهادات) بعد از ده سال تجربه مدیریت قضائی و یک ربع قرن تدریس آن مواد به رشته تحریر در آمده و در مقایسه با کارهای مشابه فقهی مزایا و امتیازاتی دارد. برخی از آراء وی را در کتاب «مجازات ارتداد و آزادی مذهب: نقد مجازات ارتداد و سبّالنبی با موازین فقه استدلالی» (۱۳۹۳) تحلیل کرده ام، خصوصا در بحث مهم «هیچکس بهصرف عنوان ارتداد به امر پیامبر و ائمه به قتل محکوم نشده است.» موسوی اردبیلی در خارج فقه و اصول شاگرد آقایان سید حسین بروجردی و سید محمد محقق داماد و در فلسفه شاگرد آقای سید محمد حسین طباطبایی بود. قبل از آن هم چند سال در حوزه علمیه نجف از دروس آقایان سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم موسوی خویی، سیدعبدالهادی شیرازی، سید هادی میلانی، شیخ محمد آل یاسین و شیخ صدرا بادکوبی استفاده کرده بود.
در شناخت آقای موسوی اردبیلی باید به حداقل سه جنبه توجه داشت: حوزوی، دانشگاهی و سیاسی.
الف. در جنبه اول ایشان مرجع تقلید بود. رساله عملیه و حاشیه اش بر العروه الوثقی را در سال ۱۳۸۰ منتشر کرد. در زمان حصر استاد منتظری در آبان ۱۳۷۶ اکثر شاگردان ایشان به درس آقای اردبیلی رفتند. جامعه مدرسین که بعد از انقلاب خصوصا از سال ۱۳۶۸ به زائده حکومت در حوزه تبدیل شده آقای موسوی اردبیلی را هرگز در عداد مراجع جایزالتقلید معرفی نکرد، در حالی که مرجعیت فرد فاقد اجتهاد مطلق را با کوپن سیاسی امضا کرد، و این مایه وهن جامعه مذکور است. قبل از انقلاب سه مسجد تاسیس شده توسط آقای اردبیلی بعلاوه کانون توحید از مراکز نواندیشی دینی و مبارزه با استبداد و تحجر بوده اند.
ب. از جنبه دوم آقای اردبیلی به تعامل واقعی حوزه و دانشگاه (و نه اربابی حوزه و رعیتی دانشگاه با عنوان فریبنده وحدت حوزه و دانشگاه) باور داشت. تاسیس دانشگاه علوم انسانی (دارالعلم) مفید در پنج رشته اقتصاد، حقوق، فلسفه، علوم سیاسی و علوم قرآنی یک واقعه مهم در فضای آکادمیک ایران خصوصا قم است. تربیت یافتگان این دانشگاه در زمره زبده ترین متخصصان ایرانی رشته های یادشده هستند. این دانشگاه ایرانی در محافل دانشگاهی جهان مرکز علمی شناخته شده ای برای علوم اسلامی است. تاسیسدبیرستانهای مفید از دیگر اقدامات فرهنگی باارزش این عالم آینده نگر است. تربیت یافتگان این مدارس چه از حیث علمی و چه از حیث ایمانی سرمایه های ملی ما هستند.
ج. اما از جنبه سوم یعنی سیاسی آقای موسوی اردبیلی باور داشت که این جنبه ضعیف ترین جنبه زندگی او بوده است. این را در مباحثات متعددی با راقم این سطور درمیان گذاشت. ایشان از اسفند ۱۳۵۸ دادستان کل کشور و از تیر ۱۳۶۰ تا پایان حیات آقای خمینی رئیس دیوان عالی کشور بوده، علاوه بر این یکی از پنج عضو اولیه شورای انقلاب اسلامی، نماینده مردم تهران در شورای بررسی نهایی قانون اساسی، نماینده مردم تهران در دوره نخستین مجلس خبرگان، عضو منصوب رهبری در شورای بازنگری قانون اساسی و امام جمعه موقت تهران تا اوایل زمستان ۱۳۷۲ بوده است. یعنی در دهه اول یکی از «ارکان نظام جمهوری اسلامی» بوده و در خوب و بد آن خصوصا دستگاه قضا شریک است. اما در زندگینامه رسمی خود در پایگاه اطلاع رسانیش ترجیح داده کمترین اشاره ای به این فعالیتهای سیاسی نکند! معنای آن نگاه انتقادی خصوصا به نتایج جمهوری اسلامی است. او بزرگترین منتقد فعالیتهای سیاسی خود بود. سیاست را خوب می فهمید، و از مقتضیات بیرحمانه اهل سیاست کاملا مطلع بود. مسلما موافق وضع موجود نبود، هرچند اهل اعتراض علنی از سنخ استاد منتظری هم نبود.
در آخرین خطبهاش در نماز جمعه تهران در ۳ دی ۱۳۷۲ با ظرافت انتصاب مرجع توسط مرجع سابق را خلاف رویّۀ سنتی شیعه دانست و تصریح کرد که هیچیک از مراجعِ درگذشتۀ پس از انقلاب ازجمله آقای خمینی کسی را برای پس از خود تعیین نکردهاند. بعد از وفات آقای سید محمد رضا موسوی گلپایگانی (۸ آذر ۱۳۷۲) و خیز رهبری برای مرجعیت این بیانات بسیار معنی دار بود. (تفصیل مطلب را در کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه» آورده ام) وی در خطبه دوم همان نماز جمعه گفت:
«من در اینجا میخواهم یک مطلب تلخی را بیان کنم … من به دلیل کهولت سن باید حرفهایم را هرچند برای عدهای ناخوشایند باشد بزنم، زیرا معلوم نیست از عمر من چیزی باقی مانده باشد و دوباره فرصتی برای بیان این حرفها بهدست آورم. عزیزان من! ما انقلاب کردیم. این انقلاب برکتها و پیامدهای مثبت فراوانی داشته است. اما من معتقدم که ما در برخی موارد ندانسته بد عمل میکنیم و به انقلاب آسیب میزنیم. یکی از اشتباهات ما که موجب خدشهدارشدن و آسیبدیدن انقلاب میشود، این است که گمان میکنیم هر کس ستایشگر باشد، دوست است و هر کس منتقد باشد، دشمن است. والله چنین نیست، بسیارند ستایشگرانی که به آنچه میگویند اعتقاد ندارند و قلبشان، سخنانشان را تکذیب میکند و بسیارند افرادی که از روی دلسوزی داد میزنند و انتقاد میکنند. این درست نیست که هر کس بگوید بالای چشم انقلاب ابروست، به او گفته شود که تو ضد انقلاب هستی، تو ضد ولایت فقیه هستی و اصلا انقلاب و ایران و امام را قبول نداری! اینگونه با منتقدین برخورد نکنیم. اینگونه برخوردها نادرست و خیانت به انقلاب است. بگذارید اگر دوستان انقلاب حرفی انتقادی دارند آن را بیان کنند. ممکن است یک مطلبی را بگوید که غلط باشد، اما زبان غلطگو را که نمیبُرند، بلکه با زبان آرام و با استدلال با او صحبت میکنند تا متوجه اشتباهش شود…. باید مقداری به خودمان بیائیم. دوستانمان را نرنجانیم. از دیگران انتظار نداشته باشیم که هر چه ما میگوئیم همان را تکرار کنند و کاملاً پیرو ما باشند. چنین چیزی ممکن نیست. خداوند میفرماید: و قد خلقکم اطوارا [شما را به گونههای مختلف بیافرید، نوح ۱۴] خداوند خود قیافۀ من و تو را مخالف یکدیگر آفریده است. همچنانکه قیافههایمان با یکدیگر تفاوت میکند، فکرهایمان هم با یکدیگر تفاوت دارد. پس چرا به دنبال تحمیل عقیدۀ خود به دیگران باشیم؟ والله تحمیل عقیدۀ خود به دیگران نه به صلاح انقلاب است نه عملی موفقیتآمیز است … ممکن است افرادی از سخنان من سوءبرداشت کنند و خیال کنند که من قصد دارم بهطور غیرمستقیم و در پرده حرفهایی بزنم. اما حرف من این است که ما باید دوست را از دشمن تشخیص دهیم. باید از معیارهای غلط استفاده نکنیم. انتقاد کردن دلیل بر دوستی یا دشمنی نیست.» (همپای انقلاب: خطبه های جمعه آیت الله العظمی موسوی اردبیلی، دانشگاه مفید، ۱۳۸۵، ص ۷۳۸ – ۷۳۷).
آقای اردبیلی در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۹۱ در سخنان مهمی در پایان درس خارج فقه خود صریحا از ملت ایران عذرخواهی کرد:
«اگر بنده کاری کردهام که نباید میکردم یا ترک فعلی کردهام که باید انجام میدادم، از همه عذر میخواهم، از همه حلالیت میطلبم. من از طرف خودم حرف میزنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان میکنم همه ما، همه مسئولین، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. ضرورت این کار البته برای مسئولینی که در لباس روحانیتند بیشتر است.» (فرارو، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت اله العظمی موسوی اردبیلی)
این در حکم وصیت سیاسی آقای اردبیلی است.
او واقعا نگران بود و عمیقا به آخرت باور داشت. بعد از سکته اوایل زمستان ۱۳۷۲ خود ایشان برایم نقل کرد که حیات برزخی را مشاهده کرده است و باور نمی کرده بتواند به دنیا بازگردد. از آن زمان کاملا از سیاست جمهوری اسلامی فاصله گرفت و خود را وقف فعالیتهای حوزوی و دانشگاهی کرد. او با سکوت معنی دارش در حد خود به وضع موجود اعتراض کرد، حداقل دیگر با حاکمیت همراهی نکرد. در دو جریان إصلاحات و جنبش سبز از اعتراض برحق مردم دفاع کرد. برای دفاع از حقوق زندانیان بیگناه جنبش سبز در بهمن ۱۳۸۸ با ویلچر به دیدار رهبر رفت: «من سران معترضین شما را می شناسم و شهادت می دهم قصدشان اصلاح امور کشور بر اساس قانون اساسی است. برای حل سریع بحران همه زندانیان وقایع اخیر را بدون قید و شرط آزاد کنید.» (جرس، ۱۹ بهمن ۱۳۸۸) هرچند به تقاضایش وقعی گذاشته نشد. او محصوران آزاده مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را بیگناه می دانست.
ای کاش موسوی اردبیلی نقدهایش به دوران مسئولیت خود را نوشته باشد. افسوس که تا زنده بود لب به سخن نگشود و اسرار تاریخ معاصر ایران را با خود به گور برد. او در نهایت به همان نتیجه ای رسید که استاد منتظری رسیده بود، البته به شیوه خاص خودش. ارکان جمهوری اسلامی یک به یک از محصول کار خود تبری می جویند، «فاعتبروا یا اولی الابصار».
درگذشت این عالم ربانی را به بیت محترم موسوی اردبیلی، خصوصا فرزندان، شاگردان، مقلدان و علاقه مندان آن مرجع فقید تسلیت عرض می کنم. برای آن تازه درگذشته رحمت، مغفرت و رضوان و برای بازماندگان صبر و اجر مسئلت دارم.
منبع: سایت شخصی نویسنده
درس های عبرت آموز از مرحوم موسوی اردبیلی
حسن یوسفی اشکوری
بنابراین ، محسن کدیور باید بیاموزد که درجه اجتهاد دریافتی از دستان نامبارک فردی همچون موسوی اردبیلی نه تنها برای او « فضیلت ظاهری» به بار نمی آورد، بلکه باید از آن به عنوان یک «رذیلت اخلاقی» یاد کن
موسوی اردبیلی مسئول کشتار وحشتناک سال 67
ایرج مصداقی
درس های عبرت آموز از مرحوم موسوی اردبیلی
حسن یوسفی اشکوری
به گمانم بزرگترین ویژگی منفی موسوی اردبیلی این بود که از شفافیت وافی و صراحت لازم در اعلام مواضع و عمل برخوردار نبود. زنده یاد دکتر کاظم سامی-که این روزها مصادف است با قتل وی، قتلی که از قضا در زمان صدارت موسوی اردبیلی بر دستگاه قضا اتفاق افتاد- میگفت هر کس تخصصی دارد و تخصص موسوی اردبیلی این است که طوری حرف بزند که کسی نفهمد چه میگوید!به هر تقدیر میخواهم خاطره ای از موسوی اردبیلی بگویم که از نوع تفکر مقام عالی قضایی در «نظام مقدس جمهوری اسلامی» حکایت می کند.
در خرداد داغ ۱۳۶۰ (۱۷ خرداد) روزنامه «میزان» (ارگان نهضت آزادی ایران) همراه چند روزنامه و نشریه دیگر در یک روز توقیف شده و -عملا برای همیشه-تعطیل شدند. هرچند این توقیف مستقیما به دست اسدالله لاجوردی،دادستان انقلاب وقت تهران، انجام شد ولی با تصویب شورای عالی قضایی بود. در آن زمان چند تن از نمایندگان مجلس از جمله نگارنده با انتشار بیانیهای به این توقیف غیر قانونی اعتراض کردیم که البته طبق معمول، هرگز پاسخی نشنیدیم و در عمل بیاثر بود.
چندی بعد -تاریخ دقیقاش را به یاد ندارم- همراه با نمایندگان شهرهای استان گیلان برای حل مشکلی در ارتباط با جنگلهای گیلان با آقای موسوی اردبیلی به عنوان دادستان کل کشور دیداری داشتیم. پس از ورود به دفتر کار ایشان و حین خوشوبش و احوالپرسی و پیش از ورود به موضوع اصلی، رو کردم به آقای اردبیلی و گفتم: راستی حاج آقا! سئوالی داشتم. گفت: بفرمایید. گفتم: دلیل و یا دلایل شما برای توقیف روزنامه میزان چه بوده است؟ گفت: چطور؟ گفتم: میخواستم بدانم در این مورد به کدام ماده قانونی استناد کردهاید؟ لحظهای سکوت کرد و بعد با نگاهی عاقل اندر سفیه، رو کرد به من و با همان لحن خاص خودش گفت: ها! من همان جوابی که به آقایان (اعضای نهضت آزادی) دادم به شما هم میدهم. بعد اندام تنومندش را در صندلی دادستانی کل جابهجا کرد و با لحن کشداری گفت: وقتی آقایان همین سئوال را از من پرسیدند، به آنها گفتم شما زرنگ تشریف دارید! شما میخواهید جواب منرا بشنوید و بعد بروید جوابش را پیدا کند و در دادگاه بگویید! ولی من حالا نمیگویم، جوابم را در دادگاه خواهید شنید، در آنجا به شما خواهم گفت مستندات قانونی من برای توقیف میزان چه بوده است!
در خرداد داغ ۱۳۶۰ (۱۷ خرداد) روزنامه «میزان» (ارگان نهضت آزادی ایران) همراه چند روزنامه و نشریه دیگر در یک روز توقیف شده و -عملا برای همیشه-تعطیل شدند. هرچند این توقیف مستقیما به دست اسدالله لاجوردی،دادستان انقلاب وقت تهران، انجام شد ولی با تصویب شورای عالی قضایی بود. در آن زمان چند تن از نمایندگان مجلس از جمله نگارنده با انتشار بیانیهای به این توقیف غیر قانونی اعتراض کردیم که البته طبق معمول، هرگز پاسخی نشنیدیم و در عمل بیاثر بود.
چندی بعد -تاریخ دقیقاش را به یاد ندارم- همراه با نمایندگان شهرهای استان گیلان برای حل مشکلی در ارتباط با جنگلهای گیلان با آقای موسوی اردبیلی به عنوان دادستان کل کشور دیداری داشتیم. پس از ورود به دفتر کار ایشان و حین خوشوبش و احوالپرسی و پیش از ورود به موضوع اصلی، رو کردم به آقای اردبیلی و گفتم: راستی حاج آقا! سئوالی داشتم. گفت: بفرمایید. گفتم: دلیل و یا دلایل شما برای توقیف روزنامه میزان چه بوده است؟ گفت: چطور؟ گفتم: میخواستم بدانم در این مورد به کدام ماده قانونی استناد کردهاید؟ لحظهای سکوت کرد و بعد با نگاهی عاقل اندر سفیه، رو کرد به من و با همان لحن خاص خودش گفت: ها! من همان جوابی که به آقایان (اعضای نهضت آزادی) دادم به شما هم میدهم. بعد اندام تنومندش را در صندلی دادستانی کل جابهجا کرد و با لحن کشداری گفت: وقتی آقایان همین سئوال را از من پرسیدند، به آنها گفتم شما زرنگ تشریف دارید! شما میخواهید جواب منرا بشنوید و بعد بروید جوابش را پیدا کند و در دادگاه بگویید! ولی من حالا نمیگویم، جوابم را در دادگاه خواهید شنید، در آنجا به شما خواهم گفت مستندات قانونی من برای توقیف میزان چه بوده است!
لحظاتی من و دوستان مبهوت به سیمای جناب دادستان کل کشور خیره شدیم و واقعا در برابر چنین برهان قاطعی می شد گفت: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
زیتون
سکوت موسوی اردبیلی در تصمیمات مرگ آفرین
مقاله آقای کدیور در مورد موسوی اردبیلی قابل تامل است. ایشان شناخت فقهی از موسوی دارد . برخی از نظرات موسوی با نگاه های مرسوم فقهی فرق داشت و مدرسه مفید جریانی پیشرو در قم است. اگر چه محتوی این مدرسه منتظرى ماب است تا موسوی ماب.
به تصریح آقای کدیور که درست هم می گوید بعد از سال۱۳۷۲ ایشان بعد از سکته از سیاست فاصله بیشتری گرفت.هم چنان که در سال ۱۳۹۱ ه.ش از برخی از اشتباهات حلالیت طلبید و چنین گفت:”اگر بنده کاری کردهام که نباید میکردم یا ترک فعلی کردهام که باید انجام میدادم، از همه عذر میخواهم، از همه حلالیت میطلبم. من از طرف خودم حرف میزنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان میکنم همه ما، همه مسئولیم، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. ضرورت این کار البته برای مسئولینی که در لباس روحانیتند بیشتر است. “
اما مگر توبه از کار غلط از میان بردن اثر کار نیست؟ یا راه آن سکوت است؟
قران و شرع هر توبه ای که با حق الناس ربط داشته باشد را نمی پذیرند مگر این که شرایطش را به جای آوریم. موسوی اردبیلی چنین نکرد. او در بسیاری از تصمیمات مرگ آفرین حکومت یا همراه بود یا سکوت کرد.
منتطری هم به سکوت و غفلت وتوام با رضای وی در مورد اعدام های ۱۳۶۷ اعتراض کرده است.
روایت است امام محمد غزالی که در تحکیم حکومت عباسی و سلجوقی سنگ تمام گذاشت و اسماعیلیان را بسیار سرکوب کرد و در آخر عمر به عرفان محفلی روی آورد و می ترسید که در در دوره خدمت به خلفا خطایی کرده باشد و هم می ترسید در عرفان خود تند نرفته باشد.
اما سخن از موسوی اردبیلی است. برای ما مقام علمی وی چند ان مهم نیست. رئیس قوه قضائیه فعلی هم کم سواد نیست اما رفتارش مهم است. مقام علمی موسوی اردبیلی در حوزه هم تحول ایجاد نکرده است.
حال سوال این است که چرا مقامی که تا این حال محافظه کار بوده در راس قوه ای قرار گرفته است که در تلخ ترین سال ها بر مرگ آفرینی ها یا بر این اعمال صحه گذاشته است یا سکوت کرده است. به عنوان مثال وی از وضع زندان اوین اطلاع کامل داشت اما اقدامی در جهت اصلاح آن نکرد ولی منتظری مدام اعتراض می کرد.
حکایت است که آقایان بهشتی و هم هاشمی از ایشان به عنوان همراه موافق و با نفوذ در کارها استفاده می کردند . مرحوم بهشتی برای روحانیت در حکومت ایران شان رهبری قائل بود و حق ویژه در اعمال نظر نهائی را باور داشت و آقای هاشمی در این مورد با دکتر بهشتی هم نظر بود . سوال ما این است.
البته در نظر آقای کدیور او سکوت نکرده تا حد توان اعتراض خود را بیان کرده است.
ملی مذهبی
مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی اگرچه در سیرتِ حوزوی و دانشگاهیاش، تجربه و کارنامهای مکرّم و مغتنم داشت اما در سیرهی سیاسیاش مجموعهای از ابهامها و اتهامها را بیپاسخ گذاشت و درگذشت. او با سخنانی در دهم خردادماه سال نود و یک از «کارهای کرده و ناکرده»ی خود ابراز نگرانی کرد و رفتار خود و دیگران را مسبّب رسیدن به «وضع موجود» دانست و بابت آنها از مردم عذرخواهی کرد: «من از کارهای کرده و نکردهی خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود»؛
این یادداشت اشارتی است به کارهای «ناکرده»ی آن مرحوم؛ ایشان نه تنها به مبنای خود دربارهی «ضرورتِ اجتهادِ تجربهشدهی رهبری» پایبند نماند بلکه حتی در سختترین روزهای آیتالله منتظری در نقد مرجعیت آقای خامنهای نیز از آنچه میدانست و بدان معتقد بود هیچ نگفت؛ او را تنها گذاشت و سکوت کرد. این در حالیست که مرحوم موسوی اردبیلی در جلسات مذاکرات متمّم قانون اساسى وقتی قرار شد شرط مرجعیت را از رهبری حذف کنند گفت که باید مشخص شود قرار است در حذف این شرط تا کجا کوتاه بیاییم و تنزل کنیم؟ حتی تا اینجا که «اگر همین امروز وقت به او بدهند این برود بنشیند استنباط [کند] میخواهیم تا اینجا تنزل کنیم؟… از این هم تنزل کنیم، استعدادش را دارد اما این استعداد یک مقدار زیادی کار کردن میخواهد، طلبهی فاضلی است. اما طلبهای است که انصافاً اگر یک مقدار زحمت بکشد… اگر بگوئیم قدرت استنباط دارد، همین که میگویند قدرت استنباطش را دارد اما اصلا استنباط نکرده، رویش کار نکرده، چه نکرده ولی هر کس نگاه میکند میگوید بله، اگر ایشان در آن رشته بودند، کار بکنند یک چیزی میشوند؛ تا اینجا میخواهیم بیائیم یا از این هم میخواهیم پائینتر بیائیم؟… نگرانی من فقط این است.»(جلسهی پنجم از مذاکرات متمّم قانون اساسى سهشنبه دوازدهم اردیبهشتماه شصتوهشت)
تنها یکماه بعد از این سخنان، با درگذشت آیتالله خمینی کسی به رهبری انتخاب شد که حتی یک اثر فقهی نداشت و در هیچ مقالهای استنباط فقهیاش را در معرض داوری قرار نداده بود و دقیقا همان اتفاق افتاد که مرحوم موسوی اردبیلی در آن جلسه نسبت به آن هشدار داده بود: «وقت به او بدهند این برود بنشیند استنباط کند؛ میخواهیم تا اینجا تنزل کنیم؟» با اینهمه اما رهبر جدید نه تنها به عنوان فقیه معرفی شد بلکه دیری نگذشت که به مقام مرجعیت نیز ارتقاء داده شد؛ روندی که آیتالله منتظری به شدت نسبت به آن اعتراض کرد:
«حالا صرف نظر از مسالهی رهبری، مرجعیت را چرا دیگر؟ شما که در شان و حد مرجعیت نیستید. من قبلا به ایشان تذکر دادم، در شرُف فوت مرحوم آیتالله اراکی بود، من به وسیلهی آیتالله مومن راجع به چند چیز برای ایشان (آقای خامنهای) پیام دادم . این صورت متن پیام است؛ به دست ایشان هم رسیده است… به ایشان پیام دادم: نگذارید قداست و معنویت حوزهها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود. تیپ فلان (تیپ ۸۳ رزمی تبلیغی امام صادق سپاه) چه حقی دارد بیاید در قم یک عده بچه راه بیندازد و حوزه را به هم بزند؟ به مصلحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دفتر شما رسما اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفهی ادارهی کشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمیشود و رسما مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافی السابق به حوزهها ارجاع دهید… خود آیتالله مومن به من گفت یکی از این آقایان که میرود در دفتر ایشان در قم مینشیند و مسائل را مطابق نظر آقای خامنهای جواب میدهد به ایشان گفتم که ایشان که رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ایشان جواب میدهید؟ گفت ما روی تحریرالوسیلهی امام جواب میدهیم!… خُب این معنایش مبتذل کردن مرجعیت شیعه نیست؟ اینکه آمدند در شب بعد از فوت آیتالله اراکی، عدهای بچه راه انداختند در خیابان جلوی جامعه مدرسین، مثل همین الان که راه میاندازند… به زور هفت نفر را به عنوان مرجع گفتند که ایشان را هم جزء [آنها] کنند، در صورتی که ایشان در حد فتوا و مرجعیت نیست. بنابر این مرجعیت شیعه را مبتذل کردند». (سخنرانی بیستوسوم آبانماه هفتادوشش)
پس از این اعتراض، مرحوم موسوی اردبیلی که خانهاش تنها یک خیابان با خانهی مرحوم منتظری فاصله داشت دید که چگونه با چراغ سبز رهبری، به خانهی او حمله کردند و هر چه بود ویران کردند و حتی به آرشیو صوتی و تصویری درسهای او هم رحم نکردند و از همان روز حصر پنجسالهی ایشان آغاز شد اما حتی کلمهای در اینباره نگفت در حالی که همین روش را در سایر مسائل هم تجربه کرده و ثمرهی آن را دیده بود. در نمونهای دیگر مرحوم آیتالله منتظری (در فایل صوتی منتشر شده) میگوید که آقای موسوی اردبیلی با اعدامهای دههی شصت نیز مخالف بود و در خیلی زمینهها فردی لیبرال بود اما در عمل رفتار دیگری داشت… نمونههایی از این دست در خاطرات نزدیکانشان نیز گفته شد.
میتوان گفت که آن مرحوم اگر صاحب مبنایی در نظر بود اما در عمل به هر علتی (مصلحت یا ترس) بنایی که میساخت هیچ ربطی به آن مبنا نداشت. این فاصلهی مبنا و بنا دستِ کم در سهم کسی که از چهرههای برجستهی انقلاب و از مسئولان حلقهی اول آن بود کار را به جایی رساند که وقتی میخواست برای حل بحران سال هشتاد و هشت قدمی بردارد نیز دیگر دیر شده بود و راه به جایی نبرد. سخن این نیست که با حفظ شرط فقاهتِ تجربه شده در رهبری، دیوار نظام به این کژی و ناراستی که امروز هست نمیرسید؛ بلکه مسئله اینجاست که کسی اگر حداقل به مبنای خود فادار نباشد چه توقعی از دیگران میتواند داشته باشد.
او راست میگفت که «از کارهای کرده و نکرده خود» نگران است و «اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود»؛ اما سهم برخی در بنا نهادن خشتهای کج چنان است که وقتی «تا ثریا میرود دیوار کج» دیگر برای هر کاری دیر است جز «عذرخواهی».در ا
ینجا این پرسش پیش می آید که چه تفاوتی میان محسن کدیور و روح اله خمینی که پس از گذشت دهه ها ، حسد فضل اله نوری را از خاک بیرون آورد و اورا بعرش کشاند ، می توان یافت ؟ آیا اگر به فرض محال محسن کدیور روزی به قدرت برسد، با برداشتی که از موسوی اردبیلی ارائه می دهد ، همان کار آقای خمینی را در حق موسوی اردبیلی انجام نخواهد داد ؟ آیا زمانیکه گفته میشود که نباید فریب هر « روشنفکر دینی » را خورد ، سخن گزافی است؟
این یادداشت اشارتی است به کارهای «ناکرده»ی آن مرحوم؛ ایشان نه تنها به مبنای خود دربارهی «ضرورتِ اجتهادِ تجربهشدهی رهبری» پایبند نماند بلکه حتی در سختترین روزهای آیتالله منتظری در نقد مرجعیت آقای خامنهای نیز از آنچه میدانست و بدان معتقد بود هیچ نگفت؛ او را تنها گذاشت و سکوت کرد. این در حالیست که مرحوم موسوی اردبیلی در جلسات مذاکرات متمّم قانون اساسى وقتی قرار شد شرط مرجعیت را از رهبری حذف کنند گفت که باید مشخص شود قرار است در حذف این شرط تا کجا کوتاه بیاییم و تنزل کنیم؟ حتی تا اینجا که «اگر همین امروز وقت به او بدهند این برود بنشیند استنباط [کند] میخواهیم تا اینجا تنزل کنیم؟… از این هم تنزل کنیم، استعدادش را دارد اما این استعداد یک مقدار زیادی کار کردن میخواهد، طلبهی فاضلی است. اما طلبهای است که انصافاً اگر یک مقدار زحمت بکشد… اگر بگوئیم قدرت استنباط دارد، همین که میگویند قدرت استنباطش را دارد اما اصلا استنباط نکرده، رویش کار نکرده، چه نکرده ولی هر کس نگاه میکند میگوید بله، اگر ایشان در آن رشته بودند، کار بکنند یک چیزی میشوند؛ تا اینجا میخواهیم بیائیم یا از این هم میخواهیم پائینتر بیائیم؟… نگرانی من فقط این است.»(جلسهی پنجم از مذاکرات متمّم قانون اساسى سهشنبه دوازدهم اردیبهشتماه شصتوهشت)
تنها یکماه بعد از این سخنان، با درگذشت آیتالله خمینی کسی به رهبری انتخاب شد که حتی یک اثر فقهی نداشت و در هیچ مقالهای استنباط فقهیاش را در معرض داوری قرار نداده بود و دقیقا همان اتفاق افتاد که مرحوم موسوی اردبیلی در آن جلسه نسبت به آن هشدار داده بود: «وقت به او بدهند این برود بنشیند استنباط کند؛ میخواهیم تا اینجا تنزل کنیم؟» با اینهمه اما رهبر جدید نه تنها به عنوان فقیه معرفی شد بلکه دیری نگذشت که به مقام مرجعیت نیز ارتقاء داده شد؛ روندی که آیتالله منتظری به شدت نسبت به آن اعتراض کرد:
«حالا صرف نظر از مسالهی رهبری، مرجعیت را چرا دیگر؟ شما که در شان و حد مرجعیت نیستید. من قبلا به ایشان تذکر دادم، در شرُف فوت مرحوم آیتالله اراکی بود، من به وسیلهی آیتالله مومن راجع به چند چیز برای ایشان (آقای خامنهای) پیام دادم . این صورت متن پیام است؛ به دست ایشان هم رسیده است… به ایشان پیام دادم: نگذارید قداست و معنویت حوزهها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود. تیپ فلان (تیپ ۸۳ رزمی تبلیغی امام صادق سپاه) چه حقی دارد بیاید در قم یک عده بچه راه بیندازد و حوزه را به هم بزند؟ به مصلحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دفتر شما رسما اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفهی ادارهی کشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمیشود و رسما مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافی السابق به حوزهها ارجاع دهید… خود آیتالله مومن به من گفت یکی از این آقایان که میرود در دفتر ایشان در قم مینشیند و مسائل را مطابق نظر آقای خامنهای جواب میدهد به ایشان گفتم که ایشان که رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ایشان جواب میدهید؟ گفت ما روی تحریرالوسیلهی امام جواب میدهیم!… خُب این معنایش مبتذل کردن مرجعیت شیعه نیست؟ اینکه آمدند در شب بعد از فوت آیتالله اراکی، عدهای بچه راه انداختند در خیابان جلوی جامعه مدرسین، مثل همین الان که راه میاندازند… به زور هفت نفر را به عنوان مرجع گفتند که ایشان را هم جزء [آنها] کنند، در صورتی که ایشان در حد فتوا و مرجعیت نیست. بنابر این مرجعیت شیعه را مبتذل کردند». (سخنرانی بیستوسوم آبانماه هفتادوشش)
پس از این اعتراض، مرحوم موسوی اردبیلی که خانهاش تنها یک خیابان با خانهی مرحوم منتظری فاصله داشت دید که چگونه با چراغ سبز رهبری، به خانهی او حمله کردند و هر چه بود ویران کردند و حتی به آرشیو صوتی و تصویری درسهای او هم رحم نکردند و از همان روز حصر پنجسالهی ایشان آغاز شد اما حتی کلمهای در اینباره نگفت در حالی که همین روش را در سایر مسائل هم تجربه کرده و ثمرهی آن را دیده بود. در نمونهای دیگر مرحوم آیتالله منتظری (در فایل صوتی منتشر شده) میگوید که آقای موسوی اردبیلی با اعدامهای دههی شصت نیز مخالف بود و در خیلی زمینهها فردی لیبرال بود اما در عمل رفتار دیگری داشت… نمونههایی از این دست در خاطرات نزدیکانشان نیز گفته شد.
میتوان گفت که آن مرحوم اگر صاحب مبنایی در نظر بود اما در عمل به هر علتی (مصلحت یا ترس) بنایی که میساخت هیچ ربطی به آن مبنا نداشت. این فاصلهی مبنا و بنا دستِ کم در سهم کسی که از چهرههای برجستهی انقلاب و از مسئولان حلقهی اول آن بود کار را به جایی رساند که وقتی میخواست برای حل بحران سال هشتاد و هشت قدمی بردارد نیز دیگر دیر شده بود و راه به جایی نبرد. سخن این نیست که با حفظ شرط فقاهتِ تجربه شده در رهبری، دیوار نظام به این کژی و ناراستی که امروز هست نمیرسید؛ بلکه مسئله اینجاست که کسی اگر حداقل به مبنای خود فادار نباشد چه توقعی از دیگران میتواند داشته باشد.
او راست میگفت که «از کارهای کرده و نکرده خود» نگران است و «اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود»؛ اما سهم برخی در بنا نهادن خشتهای کج چنان است که وقتی «تا ثریا میرود دیوار کج» دیگر برای هر کاری دیر است جز «عذرخواهی».در ا
ینجا این پرسش پیش می آید که چه تفاوتی میان محسن کدیور و روح اله خمینی که پس از گذشت دهه ها ، حسد فضل اله نوری را از خاک بیرون آورد و اورا بعرش کشاند ، می توان یافت ؟ آیا اگر به فرض محال محسن کدیور روزی به قدرت برسد، با برداشتی که از موسوی اردبیلی ارائه می دهد ، همان کار آقای خمینی را در حق موسوی اردبیلی انجام نخواهد داد ؟ آیا زمانیکه گفته میشود که نباید فریب هر « روشنفکر دینی » را خورد ، سخن گزافی است؟
متاسفانه، محسن کدیور فراموش کرده است که امروز، به شکرانه عملکرد نظام ولایت ، مسلمانی از یک « فضیلت ظاهری » در زمان گذشته، به یک « رذیلت اخلاقی » در زمان حال سقوط کرده است.
بنابراین ، محسن کدیور باید بیاموزد که درجه اجتهاد دریافتی از دستان نامبارک فردی همچون موسوی اردبیلی نه تنها برای او « فضیلت ظاهری» به بار نمی آورد، بلکه باید از آن به عنوان یک «رذیلت اخلاقی» یاد کن
ایرج مصداقی
موسوی اردبیلی در طول دوران زندگیاش تا مقطع انقلاب ضدسلطنتی، مطلقا فعالیت سیاسی نداشت و یکی از زمینههایی که در آن فعال بود ردیه نویسی بر آثار بهاییت بود... در سالهای بعد از انقلاب و تحت مدیریت موسوی اردبیلی بیرحمی در مورد بهاییان تشدید شد... وی در مقام دادستان کل کشور و عضو شورای عالی قضایی در اعدامهای بیرویه و دستهجمعی پس از ۳۰ خرداد ۶۰ مسئولیت مستقیم داشت و هرگز به جنایات صورت گرفته در زندانها اعتراضی نکرد
میرکریم موسوی کریمی معروف به سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی ۸ بهمن ۱۳۰۴ در اردبیل در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در مکتبخانه آغاز کرد و بین سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۳۹ در شهرهای اردبیل، قم و نجف به تحصیل حوزوی پرداخت. در سال ۱۳۴۷ به تهران عزیمت کرد و پیشنماز مسجد امیر در امیرآباد شد.
سیدعلی اردبیلی یکی از فرزندان وی، داماد سید جواد شهرستانی داماد و نماینده آیتالله سیستانی در ایران است و از این طریق موسوی اردبیلی با خاندان خمینی، خویی و سیدمحمد روحانی وصلت کرد چرا که نوههای آنان نیز دامادهای شهرستانی هستند.
موسوی اردبیلی در طول دوران زندگیاش تا مقطع انقلاب ضدسلطنتی، مطلقا فعالیت سیاسی نداشت و یکی از زمینههایی که در آن فعال بود ردیه نویسی بر آثار بهاییت بود. کتاب «جمال ابهی» یکی از آثار موسوی اردبیلی است که در پاسخ به اظهارات بهاییان نوشته شده است.
سیدعلی اردبیلی یکی از فرزندان وی، داماد سید جواد شهرستانی داماد و نماینده آیتالله سیستانی در ایران است و از این طریق موسوی اردبیلی با خاندان خمینی، خویی و سیدمحمد روحانی وصلت کرد چرا که نوههای آنان نیز دامادهای شهرستانی هستند.
موسوی اردبیلی در طول دوران زندگیاش تا مقطع انقلاب ضدسلطنتی، مطلقا فعالیت سیاسی نداشت و یکی از زمینههایی که در آن فعال بود ردیه نویسی بر آثار بهاییت بود. کتاب «جمال ابهی» یکی از آثار موسوی اردبیلی است که در پاسخ به اظهارات بهاییان نوشته شده است.
وی در جریان انقلاب به عنوان یکی از اعضای شاخص «روحانیت مبارز» از سوی خمینی به عضویت شورای انقلاب در آمد و همراه با مهندس بازرگان مأمور مذاکره با سولیوان سفیر آمریکا در ایران شد.
وی پس از پیروزی انقلاب به همراه بهشتی و رفسنجانی و خامنهای و باهنر در اسفندماه ۱۳۵۷ به منظور قبضه قدرت حزب جمهوری اسلامی را بنیان گذاشتند.
از دیگر مشاغل و مسئولیتهای او پس از انقلاب میتوان به عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی، نمایندگی دورهی مجلس خبرگان رهبری، دادستانی کل کشور، ریاست دیوان عالی کشور و ریاست شورای عالی قضایی، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی و مسئولیت اجرای فرمان هشت مادهای خمینی در سال ۱۳۶۱ اشاره کرد.
از دیگر مشاغل و مسئولیتهای او پس از انقلاب میتوان به عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی، نمایندگی دورهی مجلس خبرگان رهبری، دادستانی کل کشور، ریاست دیوان عالی کشور و ریاست شورای عالی قضایی، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی و مسئولیت اجرای فرمان هشت مادهای خمینی در سال ۱۳۶۱ اشاره کرد.
موسوی اردبیلی در اسفند ۱۳۵۸ در حالی که هنوز شورای نگهبان تشکیل نشده بود و او یکی از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی به شمار میرفت، برخلاف قانون اساسی به حکم خمینی دادستان کل کشور شد تا زمینهی تسلط تام و تمام روحانیت بر مقدرات کشور را فراهم کند.
پرفسور محمود آخوندی یکی از حقوقدانان برجسته کشور درمورد چگونگی حضور موسوی اردبیلی در دادگستری پس از انتصاب از سوی خمینی میگوید:
«شادروان فتح الله بنی صدر دادیار و مامور خدمت در اداره حقوقی دادگستری بود. دفتر کار او درست مقابل دفتر کار من قرار داشت. به این اعتبار هر روز او را می دیدم. همکار بسیار خوب و ارزندهای به شمار میرفت. به این اعتبار هر روز او را می دادم. همکار بسیار خوب و ارزندهای به شمار میرفت. چهره بسیار اندیشمندانهای داشت. خیلی با ذوق و مطلع بود. در انشای متون حقوقی همتا نداشت. به جرأت میتوانم بگویم که در بین کسانی که از چهل سال گذشته به این طرف در دادگستری خدمت قضایی کردهاند و من افتخار آشنایی با آنان را دارم، کم مانند بود و کسی را به درایت و هوشمندی و خردمندی ایشان ندیدم.
من و بنی صدر (برادر ابوالحسن بنی صدر) علاوه بر همکاری اداری، باهم دوستی صمیمانهای هم داشتیم. به این اعتبار روزی به من تلفن زدند و خبر دادند که دو نفر از آقایان روحانی؛ یکی شادروان آیتالله بهشتی و دیگری آیتالله موسوی اردبیلی، اولی به سمت ریاست دیوان عالی کشور و دومی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدهاند و به سوی دادگستری حرکت میکنند. آن گاه به من سفارش کردند تا جریان را به اطلاع آقای فتحالله بنی صدر برسانم تا میز دادستانی کل کشور را ترک کنند و به خانه خود برگردند. مبادا از سوی کسی یا کسانی با بی احترامی روبرو شوند.
با شتاب تمام، خودم را به دفتر آقای بنی صدر رساندم. برایم خیلی سخت بود که این خبر را که برای آقای بنی صدر ناخوشایند بود، به ایشان برسانم، ولی چاره ای نداشتم. بالاخره به طریقی جریان را گفتم. ایشان پس از شنیدن خبر با ناباوری خاص و در حالی که تعجب از نگاهشان موج می زد خبر را تکذیب کردند و اعلام داشتند چنین چیزی امکان پذیر نیست؛ زیرا هنوز شورای نگهبان قانون اساسی تشکیل نشده است. اگرچنین جریانی وجود داشت بیتردید برادرم ابوالحسن آن را به من اطلاع میداد تا غافلگیر نشوم. آنگاه اضافه کرد که امکان ندارد که رئیس جمهور از چنین جریان مهمی بی خبر باشند. سپس کمی در فکر فرو رفت. من بازگشتم زیرا وظیفهام را انجام داده بودم. ساعتی بعد که در دفترم مشغول بودم شنیدم الله اکبر گویان او را با صندلیاش از دفتر دادستانی بیرون میکشند. » (۱)
«شادروان فتح الله بنی صدر دادیار و مامور خدمت در اداره حقوقی دادگستری بود. دفتر کار او درست مقابل دفتر کار من قرار داشت. به این اعتبار هر روز او را می دیدم. همکار بسیار خوب و ارزندهای به شمار میرفت. به این اعتبار هر روز او را می دادم. همکار بسیار خوب و ارزندهای به شمار میرفت. چهره بسیار اندیشمندانهای داشت. خیلی با ذوق و مطلع بود. در انشای متون حقوقی همتا نداشت. به جرأت میتوانم بگویم که در بین کسانی که از چهل سال گذشته به این طرف در دادگستری خدمت قضایی کردهاند و من افتخار آشنایی با آنان را دارم، کم مانند بود و کسی را به درایت و هوشمندی و خردمندی ایشان ندیدم.
من و بنی صدر (برادر ابوالحسن بنی صدر) علاوه بر همکاری اداری، باهم دوستی صمیمانهای هم داشتیم. به این اعتبار روزی به من تلفن زدند و خبر دادند که دو نفر از آقایان روحانی؛ یکی شادروان آیتالله بهشتی و دیگری آیتالله موسوی اردبیلی، اولی به سمت ریاست دیوان عالی کشور و دومی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدهاند و به سوی دادگستری حرکت میکنند. آن گاه به من سفارش کردند تا جریان را به اطلاع آقای فتحالله بنی صدر برسانم تا میز دادستانی کل کشور را ترک کنند و به خانه خود برگردند. مبادا از سوی کسی یا کسانی با بی احترامی روبرو شوند.
با شتاب تمام، خودم را به دفتر آقای بنی صدر رساندم. برایم خیلی سخت بود که این خبر را که برای آقای بنی صدر ناخوشایند بود، به ایشان برسانم، ولی چاره ای نداشتم. بالاخره به طریقی جریان را گفتم. ایشان پس از شنیدن خبر با ناباوری خاص و در حالی که تعجب از نگاهشان موج می زد خبر را تکذیب کردند و اعلام داشتند چنین چیزی امکان پذیر نیست؛ زیرا هنوز شورای نگهبان قانون اساسی تشکیل نشده است. اگرچنین جریانی وجود داشت بیتردید برادرم ابوالحسن آن را به من اطلاع میداد تا غافلگیر نشوم. آنگاه اضافه کرد که امکان ندارد که رئیس جمهور از چنین جریان مهمی بی خبر باشند. سپس کمی در فکر فرو رفت. من بازگشتم زیرا وظیفهام را انجام داده بودم. ساعتی بعد که در دفترم مشغول بودم شنیدم الله اکبر گویان او را با صندلیاش از دفتر دادستانی بیرون میکشند. » (۱)
پس از در اختیارگرفتن قوه قضاییه توسط حزب جمهوری اسلامی وضعیت حقوق بشر در کشور رو به وخامت گذاشت و شکنجه که پس از فروپاشی رژیم سلطنتی برای مدت کوتاهی از زندانها رخت بربسته بود دوباره اعمال شد.
بنیصدر اولین رئیس جمهوری اسلامی در ارتباط با پیگیری شکایات واصله در مورد شکنجه و بدرفتاری در زندانها میگوید:
بنیصدر اولین رئیس جمهوری اسلامی در ارتباط با پیگیری شکایات واصله در مورد شکنجه و بدرفتاری در زندانها میگوید:
«وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم، کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده ، ۲۵۰ مورد شکنجه ، ۳۱ مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد ». (۲)
از آنجایی که روحانیت و به ویژه موسوی اردبیلی که یکی از دشمنان شناخته شدهی بهاییت به شمار میرفت وضعیت پیروان این آیین رو به وخامت گذاشت و سرکوب شدید آنها در دستور کار قرار گرفت.
«به گزارش جامعه جهانی بهایی ۳۷ شهروند بهایی در طی سال ۱۳۵۹ خورشیدی در ایران به قتل رسیدند. بیست و یک نفر از این افراد به حکم دادگاههای انقلاب در ایران اعدام شدهاند، اما بقیه این اسامی از قربانیان ترورهای حکومتی یا غیر حکومتی هستند.» (۳)
اعضای شورای ۹ نفرهی مدیران منتخب جامعهی بهائی ایران، که به نام محفل ملّی بهائیان ایران شناخته میشد به همراه دو مشاور در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۵۹ توسط گروهی، که خود را مأمور معرفی میکردند، دستگیر شدند و همان موقع سربه نیست شدند.
از همان ابتدا بهشتی و اردبیلی با وجود اطلاع از منشاء قتلها مسئولیت آنها را به عهده نگرفته و ضمن اظهار بیاطلاعی این قتلها را به گروههای خودسر نسبت دادند.
هشت نفر از اعضای شورای مدیریتی جامعه بهایی ایران موسوم به محفل روحانی ملی بهاییان ایران در شامگاه ۲۲ آذرماه ۱۳۶۰ خورشیدی، بازداشت و پس از دو هفته در سحرگاه ششم دی ماه به جوخه اعدام سپرده شدند. موسوی اردبیلی، دادستان کل انقلاب ابتدا منکر اعدام این هشت شهروند بهایی شد، ولی پس از انتشار گسترده خبر مزبور، اعلام کرد که هیچ انگیزه مذهبی در اعدامها دخالت نداشته است و این هشت نفر به اتهام جاسوسی برای قدرتهای خارجی اعدام شدهاند. (۴)
در سالهای بعد و تحت مدیریت موسوی اردبیلی بیرحمی در مورد بهاییان تشدید شد و براساس گزارش جامعه جهانی بهایی ۱۵۷ شهروند بهایی طی این دوره اعدام یا به قتل رسیدند که ۱۹ نفر از این تعداد را زنان بهایی تشکیل میدهند. (۵)
در سالهای ۵۹ و ۶۰ با تشدید فعالیت چماقداران که تحت عنوان «امت حزبالله» و با هدایت دادستانی انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران صورت میگرفت هر هفته صدها حمله به مخالفان صورت میگرفت و ده ها دختر و پسر جوان در کوچه و خیابان به قتل رسیدند با این حال حتی یک نفر دستگیر و محاکمه نگردید.
موسوی اردبیلی به همراه بهشتی و حزب جمهوری اسلامی در غائلهی ۱۴ اسفند ۱۳۵۹که طی آن چماقداران حزب جمهوری اسلامی در معیت پاسداران کمیته و سپاه پاسداران به سخنرانی رئیس جمهوری در دانشگاه تهران حمله کردند چنانچه انتظار میرفت جانب چماقداران و اجامر و اوباش وابسته به حزب جمهوری اسلامی را گرفت و به زعم خود پروندهی قطوری علیه بنیصدر تهیه کرد که تنها پس از تعلل نیروهای انتظامی در برخورد با چماقداران دستور داده بود مهاجمین را دستگیر و تحویل دستگاههای ذیربط بدهند.
موسوی اردبیلی به همراه بهشتی و حزب جمهوری اسلامی در غائلهی ۱۴ اسفند ۱۳۵۹که طی آن چماقداران حزب جمهوری اسلامی در معیت پاسداران کمیته و سپاه پاسداران به سخنرانی رئیس جمهوری در دانشگاه تهران حمله کردند چنانچه انتظار میرفت جانب چماقداران و اجامر و اوباش وابسته به حزب جمهوری اسلامی را گرفت و به زعم خود پروندهی قطوری علیه بنیصدر تهیه کرد که تنها پس از تعلل نیروهای انتظامی در برخورد با چماقداران دستور داده بود مهاجمین را دستگیر و تحویل دستگاههای ذیربط بدهند.
موسوی اردبیلی سال بعد در روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ و در مقام رئیس دیوان عالی وقت کشور در یک مصاحبه مطبوعاتی به ماجرای ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ اشاره کرده و در اظهار نظری غیرحقوقی که نشاندهندهی عدم آگاهی او از ابتداییترین موازین حقوقی و قضایی بود گفت : «موضوع در قوه قضائیه بررسی شد و برای رئیس جمهور پرونده جنایی تشکیل گردید ، حکم رئیس جمهور وقت به خاطر اقدام علیه نظام اعدام بود …» (۶)
فرزند موسوی اردبیلی یکی از کسانی بود که هنگام حمله به سخنرانی بنیصدر توسط مردم دستگیر شد اما پدر به جای رسیدگی حقوقی به پرونده به دفاع از فرزند پرداخت و یک هفته بعد در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ارگان حزب جمهوری اسلامی گفت:
«دستگیری یک فرد در جریان ۱۴ اسفند دلیل چماق دار بودن او نیست در این روزها اول عکس پسر مرا انداخته بودند ولی اسمش را ننوشته بودند بعد کسی به من نشان داد گفتم شاید او هم بوده بعد از او پرسیدم گفت بله من ایستاده بودم یک نفر از این مجاهدین هم کوچه مرا دید و رفت و گفت : پسر موسوی اردبیلی اینجا است و آمدند و ریختند به سر من و مرا کتک زدند و بعد هم بردند همانجایی که می بردند افراد را تحویل دادند یکی از افراد دفتر آقای بنی صدر مرا شناخت و سوار ماشینش کرد و مرا به خانه آورد.» (۷)
«دستگیری یک فرد در جریان ۱۴ اسفند دلیل چماق دار بودن او نیست در این روزها اول عکس پسر مرا انداخته بودند ولی اسمش را ننوشته بودند بعد کسی به من نشان داد گفتم شاید او هم بوده بعد از او پرسیدم گفت بله من ایستاده بودم یک نفر از این مجاهدین هم کوچه مرا دید و رفت و گفت : پسر موسوی اردبیلی اینجا است و آمدند و ریختند به سر من و مرا کتک زدند و بعد هم بردند همانجایی که می بردند افراد را تحویل دادند یکی از افراد دفتر آقای بنی صدر مرا شناخت و سوار ماشینش کرد و مرا به خانه آورد.» (۷)
نکتهی حائز اهمیت در داستانی که موسوی اردبیلی سرهم کرده این است که پسر وی با این که مورد ظلم و تعدی قرار گرفته اما گزارش آن را به پدرش که دادستان کل کشور است نمیدهد تا پدر با دیدن عکس وی در مورد موضوع سؤال کند!
موسوی اردبیلی در مقام دادستان کل مسئول رسیدگی و تشکیل پرونده برای غائله ۱۴ اسفند شد. نتیجه «تحقیقات» وی در ۱۰۰۰ صفحه منتشر شد. در گزارش مزبور وی علنا از چماقداران تجلیل کرد و از حمله به دفتر بنیصدر و دفاتر همکاری مردم با رئیس جمهور در سراسر کشور استقبال کرد.
موسوی اردبیلی در مقام دادستان کل مسئول رسیدگی و تشکیل پرونده برای غائله ۱۴ اسفند شد. نتیجه «تحقیقات» وی در ۱۰۰۰ صفحه منتشر شد. در گزارش مزبور وی علنا از چماقداران تجلیل کرد و از حمله به دفتر بنیصدر و دفاتر همکاری مردم با رئیس جمهور در سراسر کشور استقبال کرد.
موسوی اردبیلی یکی از مسئولان کودتا علیه بنیصدر اولین رئیس جمهوری اسلامی و فجایع به بار آمده بعد از آن بود. وی در گزارش رسمی خود تلویحاً وقوع را تأیید کرد و گفت: «حکم امام (عزل کردن بنی صدر از فرماندهی کل قوا) کافی بود که بنی صدر را به اختفای کامل ببرد و از لحظه و انتشار حکم عملاً بنی صدر از کلیه اقتدار خویش منعزل گردید و محل سکونت و محل کار وی به تصرف سپاه و کمیته در آمد» (۸)
وی در مقام دادستان کل کشور و عضو شورای عالی قضایی در اعدامهای بیرویه و دستهجمعی پس از ۳۰ خرداد ۶۰ مسئولیت مستقیم داشت. پس از قتل بهشتی در ۷ تیرماه ۱۳۶۰ او با حکم خمینی به ریاست شورای عالی قضایی و دیوان عالی کشور رسید و مسئولیتی مضاعف در سرکوب و کشتار دههی ۶۰ یافت.
وی به عنوان رئیس دستگاه قضایی کشور وظیفه تدوین قوانین کیفری، جزائی و حقوقی دادگستری و انطباق آنها با موازین شرع و فقه اسلامی را داشت و سیستم قضایی مبتنی بر شریعت و فقه را پایهگذاری کرد که بیش از سه دهه آثار وخامتبار آن گریبانگیر مردم ایران است.
وی به عنوان عضو ارشد نظام در کلیه جلسات سران نظام و تصمیمگیریهای دههی سیاه ۶۰ شرکت داشت.
در دوران هشتسالهی هدایت شورای عالی قضایی و دیوان عالی کشور و دوران یکساله مسئولیت دادستانی کل کشور ، حتی یک بار نشد که موسوی اردبیلی نسبت به جنایات صورت گرفته در زندانها اعتراض مشخصی بکند. آیتالله منتظری در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ با نگارش نامهای به خمینی نسبت به عملی او و شورای عالی قضایی اعتراض کرد.
در دوران هشتسالهی هدایت شورای عالی قضایی و دیوان عالی کشور و دوران یکساله مسئولیت دادستانی کل کشور ، حتی یک بار نشد که موسوی اردبیلی نسبت به جنایات صورت گرفته در زندانها اعتراض مشخصی بکند. آیتالله منتظری در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ با نگارش نامهای به خمینی نسبت به عملی او و شورای عالی قضایی اعتراض کرد.
« محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
«پس از سلام، با اینکه مدتی است موفق به زیارت حضرتعالی نشدهام و تصمیم داشتم برای امور جاریه کشور که طبعا هر کدام مسئولی دارد مزاحم اوقات شریف نشوم، ولی بر حسب احساس وظیفه شرعی لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالی را به جریاناتی که در مهمترین ارگانهای ضامن بقاء انقلاب و کشور میگذرد جلب کنم:
۱- ضعف شورایعالی قضایی و بالنتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند میگویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی رویه و احیانا بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقت فرسا رو به افزایش است.
«پس از سلام، با اینکه مدتی است موفق به زیارت حضرتعالی نشدهام و تصمیم داشتم برای امور جاریه کشور که طبعا هر کدام مسئولی دارد مزاحم اوقات شریف نشوم، ولی بر حسب احساس وظیفه شرعی لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالی را به جریاناتی که در مهمترین ارگانهای ضامن بقاء انقلاب و کشور میگذرد جلب کنم:
۱- ضعف شورایعالی قضایی و بالنتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند میگویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی رویه و احیانا بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقت فرسا رو به افزایش است.
آمار زندانیان به حدی است که بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیر انسانی بمانند؛ حتی به آنها نوعا امکانات نماز خواندن هم داده نمیشود؛ و به تعبیر یکی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران کننده است. اعدامهای اخیر معمولاً از مهره های رده سوم و چهارم و سمپاتها میباشد و مهره های اصلی کاملا به کار مشغولند و از اعدامشدگان قهرمانسازی کرده و افراد دیگری را به دام انداخته و به میدان میفرستند. اگر مهره های اصلی و موثر اعدام میشدند و کار توجیهی روی اغفال شدگان انجام میشد نظیر آنچه با گروه فرقان انجام شد، امید بود که ریشه این گروهها و فکر آنها کنده شود، ولی با زیاد شدن آمار معدومین ممکن است در کوتاه مدت جریان ترور ضعیف گردد ولی بالاخره با شکل و تجربیات پیچیدهتری جوانه میزنند و مشکل همچنان باقی است. زمزمههایی حتی از خانواده های متعبد و مذهبی شروع شده که معلوم نیست گسترش نیابد، چون خون طبعا تحریک کننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموری در زندانها میگذرد که اگر حضرتعالی اطلاع داشتید قطعا به آنها رضایت نمیدادید. البته این مطالب را کسی به حضرتعالی مینگارد که از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعی دارد عقل و فکر را حکم قرار دهد و تحت تاثیر احساسات آنی واقع نشود....» (۹)
موسوی اردبیلی در جریان کشتار ۶۷ به عنوان رئیس شورای عالی قضایی نقش مهمی داشت. به همین خاطر در نامهای به خمینی خواهان چگونگی اجرای فرمان قتلعام زندانیان سیاسی در سراسر کشور میشود. احمد خمینی در نامهای به پدرش مینویسد:
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیتالله موسوی اردبیلی در مورد حكم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه
سئوال مطرح کردند :
١- آیا این حكم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداد اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟
٢ - آیا منافقین که محكوم به زندان محدود شدهاند و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند ولی بر سرموضع نفاق میباشند محكوم به اعدام میباشند؟
٣ - در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل آنند؟
فرزند شما، احمد»
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیتالله موسوی اردبیلی در مورد حكم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه
سئوال مطرح کردند :
١- آیا این حكم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداد اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟
٢ - آیا منافقین که محكوم به زندان محدود شدهاند و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند ولی بر سرموضع نفاق میباشند محكوم به اعدام میباشند؟
٣ - در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل آنند؟
فرزند شما، احمد»
و خمینی در زیر نامه پاسخ داده است:
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حكم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است .
روح الله الموسوی الخمینی»
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حكم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است .
روح الله الموسوی الخمینی»
موسوی اردبیلی پس از گرفتن چنین دستور العملی و در هماهنگی با رفسنجانی سخنان شدیداللحن و بیسابقهای در نماز جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ ایراد کرد که تیغ نیری و هیئت کشتار ۶۷ را تیز کرد:
«مساله منافقین برای ما مشکل بزرگی بود. تعداد زیادی از آنها از ایران رفتند و در عراق برای خودشان بساط و دستگاه سازمان درست کردهاند. جمعی از آنها هم در ایران در زندانها هستند. ما اگر جنگ را تمام میکردیم تازه گرفتار مشکل منافقین بودیم. برای ما حل مشکل منافقین به آسانی ممکن نبود و هزینههای فراوانی داشت، اما پیش از قبول قطعنامه، خداوند این مشکل را مثل آب خوردن حل کرد. (تکبیر نمازگزاران) (۱۰)
وی در ادامه از زبان مردم خواهان اعدام بدون محاکمه مجاهدین شد:
«…. خاک بر سر منافقین با آن سیاست و تحلیلشان!… اینها نمیدانند که مردم ایران، منافقین را از هر حیوانی بدتر میدانند. (تکبیر نمازگزاران) مردم ایران چنان از دست منافقین خشمگین هستند که قوه قضاییه از سوی افکار عمومی تحت فشار بسیار زیاد است. مردم میگویند چرا منافقین را محاکمه میکنید؟ اینها که محاکمه ندارند. حکمش معلوم است، موضوعاش هم معلوم است، جزایش هم معلوم است. قوه قضاییه در فشار است که اینها چرا محاکمه میشوند؟ چرا همه اینها را اعدام نمیکنید؟ چرا بعضی از آنها زندانی میشوند؟ (شعار نمازگزاران: منافق زندانی، اعدام باید گردد) (۱۱)
«…. خاک بر سر منافقین با آن سیاست و تحلیلشان!… اینها نمیدانند که مردم ایران، منافقین را از هر حیوانی بدتر میدانند. (تکبیر نمازگزاران) مردم ایران چنان از دست منافقین خشمگین هستند که قوه قضاییه از سوی افکار عمومی تحت فشار بسیار زیاد است. مردم میگویند چرا منافقین را محاکمه میکنید؟ اینها که محاکمه ندارند. حکمش معلوم است، موضوعاش هم معلوم است، جزایش هم معلوم است. قوه قضاییه در فشار است که اینها چرا محاکمه میشوند؟ چرا همه اینها را اعدام نمیکنید؟ چرا بعضی از آنها زندانی میشوند؟ (شعار نمازگزاران: منافق زندانی، اعدام باید گردد) (۱۱)
وی همچنین موافقت خود را با اعمال حداکثر بیرحمی اعلام کرد و گفت:
«…. قاضی از یک طرف باید رعایت ضوابط محاکمه را بکند و از طرف دیگر در فشار افکار عمومی است … مردم آنقدر برای نابود کردن منافقین به قوه قضاییه فشار میآورند که حتی از قوه قضاییه انتظاراتی بیشتر از اختیاراتش دارند … من با شما هماهنگ هستم و به شما حق میدهم و میگویم اینها نباید عفو بشوند. (تکبیر نمازگزاران) من این حرف را تحت تاثیر جو بر زیان نمیآورم، بلکه به دلیل اطلاع از شدت لجاجت آنها این حرف را میزنم.» (۱۲)
«…. قاضی از یک طرف باید رعایت ضوابط محاکمه را بکند و از طرف دیگر در فشار افکار عمومی است … مردم آنقدر برای نابود کردن منافقین به قوه قضاییه فشار میآورند که حتی از قوه قضاییه انتظاراتی بیشتر از اختیاراتش دارند … من با شما هماهنگ هستم و به شما حق میدهم و میگویم اینها نباید عفو بشوند. (تکبیر نمازگزاران) من این حرف را تحت تاثیر جو بر زیان نمیآورم، بلکه به دلیل اطلاع از شدت لجاجت آنها این حرف را میزنم.» (۱۲)
تلاش موسوی اردبیلی برای پیوند زدن قتلعام زندانیان به خواست مردم دروغ وقیحانهای بود که او تولید کرد چرا که مردم روحشان هم خبر نداشت که از ۸ روز پیش جوخههای اعدام دسته دسته زندانیان را به کام مرگ میفرستند.
آیتالله منتظری در دیدار با اعضای هیأت کشتار ۶۷ در مورد نقش موسوی اردبیلی در کشتار ۶۷ میگویند:
«متاسفانه بدبختی ما این است که دستگاه قضایی ما در رأساش شخصی (عبدالکریم موسوی اردبیلی) قرار گرفته که خودش با این چیزها مخالف است، اونوقت میآید تو نماز جمعه اون جور شعار میده و وقتی هم میخواهد از امام سؤال بکنه، به جای اینکه برند پیش امام و بگند آقا به این وسعت مصلحت نیست ، ضرر داره، مینویسد ایا حالا استفتاء کنیم ایا حالا تو مثلا فرض کنیم تو استانها اعدام کنیم یا تو شهرستان اعدام کنیم؛ این سؤال را از امام میکنه. اینم بدبختی ما است که در دستگاه قضایی ما در راسش، همچین شخصی قرار داره ، بیرودر بایستی، من این واقعیت رو دارم میگم گوش میدین که.» (۱۳)
«متاسفانه بدبختی ما این است که دستگاه قضایی ما در رأساش شخصی (عبدالکریم موسوی اردبیلی) قرار گرفته که خودش با این چیزها مخالف است، اونوقت میآید تو نماز جمعه اون جور شعار میده و وقتی هم میخواهد از امام سؤال بکنه، به جای اینکه برند پیش امام و بگند آقا به این وسعت مصلحت نیست ، ضرر داره، مینویسد ایا حالا استفتاء کنیم ایا حالا تو مثلا فرض کنیم تو استانها اعدام کنیم یا تو شهرستان اعدام کنیم؛ این سؤال را از امام میکنه. اینم بدبختی ما است که در دستگاه قضایی ما در راسش، همچین شخصی قرار داره ، بیرودر بایستی، من این واقعیت رو دارم میگم گوش میدین که.» (۱۳)
و در ادامه در مورد اردبیلی میگویند:
«این مسئله که آقای موسوی اردبیلی که من میدونم خودش از همه لیبرال تره، تو نماز جمعه میگه که این همه بایستی اینها باید اعدام بشن،اصلا من مخالف با عفو بودم خودش بیش از همه (مخالف تره)جو و اینها حالا اینجور میگه؟ و بعدم تو نماز جمعه شعار میدن زندانی منافق اعدام باید بشه. آخه ما که میفهمیم اینها دارن جو دارند درست میکنند که دیگه. این جوه است که داره میکنه حتی منم بعضی از اینا میان میگن آی این یارو داره از منافقین حمایت میکنه بر پدرشون اما آخه این میشد؟»
«این مسئله که آقای موسوی اردبیلی که من میدونم خودش از همه لیبرال تره، تو نماز جمعه میگه که این همه بایستی اینها باید اعدام بشن،اصلا من مخالف با عفو بودم خودش بیش از همه (مخالف تره)جو و اینها حالا اینجور میگه؟ و بعدم تو نماز جمعه شعار میدن زندانی منافق اعدام باید بشه. آخه ما که میفهمیم اینها دارن جو دارند درست میکنند که دیگه. این جوه است که داره میکنه حتی منم بعضی از اینا میان میگن آی این یارو داره از منافقین حمایت میکنه بر پدرشون اما آخه این میشد؟»
و در خاتمه راجع به شورای عالی قضایی که در رأس آن موسوی اردبیلی است، میگویند «برین شورای عالی قضایی معرکه بگیرین. مرده شورشون ببره»
موسوی اردبیلی در ۱۹ آذرماه ۶۷ به صحنه آمد و به دروغ مدعی شد که تنها زندانیانی اعدام شدهاند که از سالها پیش حکم اعدام گرفته بودند و حاضر به توبه نشده بودند:
«افراد زیادی از آنها محاکمه شده بودند و حکمشان تأیید شده بود اما به خاطر روال عادی و اینکه تا آخرین مرحله فرصت توبه و بازگشت به آنها داده میشود اجرای حکم به تعویق میافتاد. اما متأسفانه این افراد نه تنها اصلاح نشدند بلکه از طرق مختلف در زندان دست به تحریکاتی زدند که این تحریکات پس از عملیات مرصاد به اوج خود رسید و به این ترتیب عناد خود را با نظام به اثبات رساندند و آدم محکومی که حکم محکومیتش تأیید شده و به او نیز فرصتی برای اصلاح شدن دادهاند تازه در زندان مأمور زندان را کتک میزنند.» (۱۴)
خمینی که کشتار ۶۷ به دهانش مزه کرده بود در ۱۱ دیماه ۶۷ به دنبال کنار زدن «پیچ و خمهای اداری» بود، با دور زدن اردبیلی و شورای عالی قضایی، نیری و رئیسی را انتخاب نمود تا به منظور اشاعهی جو سرکوب و اختناق به پروندههای ویژه رسیدگی کنند. خمینی دو هفته بعد ضمن ابراز تعجب از کمکاری مقامات قضایی خواستار سرعت بخشیدن به صدور احکام وحشیانه شد.
دو هفته پس از صدور این حکم، خمینی قساوت و درنده خویی رایج در دستگاه قضایی رژیم را که به تازگی از کشتار زندانیان سیاسی فارغ شده بود کافی ندانسته و ضمن ابراز تعجب از کمکاری و عدم حساسیت مقامات قضایی، نیری و رئیسی را مأمور کرد تا به صدور احکام وحشیانه سرعت بخشند.
دو هفته پس از صدور این حکم، خمینی قساوت و درنده خویی رایج در دستگاه قضایی رژیم را که به تازگی از کشتار زندانیان سیاسی فارغ شده بود کافی ندانسته و ضمن ابراز تعجب از کمکاری و عدم حساسیت مقامات قضایی، نیری و رئیسی را مأمور کرد تا به صدور احکام وحشیانه سرعت بخشند.
موسوی اردبیلی در نماز جمعه ۳۰ دیماه ۱۳۶۷ به منظور حفظ موقعیت خود و نشاندادن سرسپردگیاش به خمینی، گفت:
«مشکلات دست و پاگیر سیستم قضایی مانع صدور احکام بود و اخیراً به حضرت امام اطلاع داده شد که صدور احکام به علت مشکلات دست و پاگیر به طول میانجامد. ایشان بذل توجه و عنایت فرمودند و با ارسال نامهای تأکید کردند نباید اجرای احکام خدا به تأخیر بیافتد. »
و اضافه کرد:
«مشکلات دست و پاگیر سیستم قضایی مانع صدور احکام بود و اخیراً به حضرت امام اطلاع داده شد که صدور احکام به علت مشکلات دست و پاگیر به طول میانجامد. ایشان بذل توجه و عنایت فرمودند و با ارسال نامهای تأکید کردند نباید اجرای احکام خدا به تأخیر بیافتد. »
و اضافه کرد:
«تا امام این را فرمودند و ما احساس کردیم این اجازه را از طرف امام داریم... در عرض ۲۴ ساعت حکم داده شد:
۴ نفر اعدام شدند، ۲ تا دست بریده شد، ۳ نفر به زندان رفت»
۴ نفر اعدام شدند، ۲ تا دست بریده شد، ۳ نفر به زندان رفت»
موسوی اردبیلی همچنین خبر داد:
«دفتر پیگیری شب و روز حاضر است و موضوعات را میتوان با یک تلفن به اطلاع آنها رساند.»
«دفتر پیگیری شب و روز حاضر است و موضوعات را میتوان با یک تلفن به اطلاع آنها رساند.»
و در ادامه، تصریح کرد:
«فقط بگویید یک چنین قضیهای اتفاق افتاده ما با استفاده از امر امام با ایجاد محاکم فوقالعاده فوری در عرض ۳ روز ۴ روز ۵ روز مسئله را خاتمه میدهیم.»
«فقط بگویید یک چنین قضیهای اتفاق افتاده ما با استفاده از امر امام با ایجاد محاکم فوقالعاده فوری در عرض ۳ روز ۴ روز ۵ روز مسئله را خاتمه میدهیم.»
بنا به دستور خمینی در بهمن ۱۳۶۷ در جلسه فوقالعاده رؤسای سه قوه با حضور اعضای شورای عالی قضایی، کلیه امور مربوط به شعب دیوان عالی کشور، دادگاه عالی قم، دادسراها و دادگاههای انقلاب، دادگاه انتظامی قضات (بخش مربوط به محاکم انقلاب)، بازرسی کل کشور، پلیس قضایی، سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی و رفع مشکلات قضایی و اداری آنها در حوزه مسئولیت موسوی اردبیلی قرار گرفت. (۱۵)
دلیل ماندگاری موسوی اردبیلی در قدرت و هدایت دستگاه قضایی در دههی سیاه ۶۰ فرمانبرداری مطلق او از خمینی و سکوت در مقابل جنایات بود.
موسوی اردبیلی پس از مرگ خمینی یکی از کاندیداهای مدلهای مختلف شورای رهبری محسوب میشد اما با خیمهشب بازی رفسنجانی و جعل خاطره از خمینی در دیدار سران و تأیید آن به شکل دیگری از سوی احمد خمینی، زمینه را برای انتخاب خامنهای فراهم کرد. اردبیلی که انتظار چنین معرکهگیری و دروغپردازی از سوی رفسنجانی و احمد خمینی و یارانش را نداشت، به شدت رنجیده شد. به ویژه که متوجه شد از آنجایی که رقیب خامنهای بود، او چشم دیدناش را ندارد.
موسوی اردبیلی پس از مرگ خمینی یکی از کاندیداهای مدلهای مختلف شورای رهبری محسوب میشد اما با خیمهشب بازی رفسنجانی و جعل خاطره از خمینی در دیدار سران و تأیید آن به شکل دیگری از سوی احمد خمینی، زمینه را برای انتخاب خامنهای فراهم کرد. اردبیلی که انتظار چنین معرکهگیری و دروغپردازی از سوی رفسنجانی و احمد خمینی و یارانش را نداشت، به شدت رنجیده شد. به ویژه که متوجه شد از آنجایی که رقیب خامنهای بود، او چشم دیدناش را ندارد.
رفسنجانی در خاطرهی ۲۹ مرداد سال ۱۳۶۸ مینویسد:
«ساعت هشت صبح آقای موسوی اردبیلی آمدند. از برخورد رهبری در خصوص عزل ایشان از ریاست قوه قضائیه و نصب آقای [محمد] یزدی ناراحتاند. گفتم تقصیر خودتان است که پیشنهاد کنارهگیری دادید و گرنه شاید آقای خامنهای پیشقدم نمیشدند. ایشان گفتند که در مراحل آخر مذاکره، اعلان آمادگی برای خدمت یک دوره پنجساله نمودم. گفتم شرطهایی داشتید. لازم نبود شرط میکردید. ... پیشنهاد عضویت در شورای نگهبان را به شرط اینکه در آنجا بتوانند تحول ایجاد کنند، با افراد جدید قبول میکنند، که معلوم نیست آقای خامنهای قبول کنند. پیشنهاد شده که رهبری، ایشان را به عضویت شورای مدیریت حوزه [علمیه] قم منصوب کنند و در نماز جمعه تهران، نقش اصلی به ایشان داده شود. شب با آیتالله خامنهای جلسه داشتیم. خواستههای آقای [موسوی] اردبیلی مطرح شد. در مورد نماز جمعه تا حدودی موافقند. در مورد شورای مدیریت [حوزه علمیه قم] نیاز به بررسی دارد و در مورد شورای نگهبان با اصل عضویت موافقند.»
«ساعت هشت صبح آقای موسوی اردبیلی آمدند. از برخورد رهبری در خصوص عزل ایشان از ریاست قوه قضائیه و نصب آقای [محمد] یزدی ناراحتاند. گفتم تقصیر خودتان است که پیشنهاد کنارهگیری دادید و گرنه شاید آقای خامنهای پیشقدم نمیشدند. ایشان گفتند که در مراحل آخر مذاکره، اعلان آمادگی برای خدمت یک دوره پنجساله نمودم. گفتم شرطهایی داشتید. لازم نبود شرط میکردید. ... پیشنهاد عضویت در شورای نگهبان را به شرط اینکه در آنجا بتوانند تحول ایجاد کنند، با افراد جدید قبول میکنند، که معلوم نیست آقای خامنهای قبول کنند. پیشنهاد شده که رهبری، ایشان را به عضویت شورای مدیریت حوزه [علمیه] قم منصوب کنند و در نماز جمعه تهران، نقش اصلی به ایشان داده شود. شب با آیتالله خامنهای جلسه داشتیم. خواستههای آقای [موسوی] اردبیلی مطرح شد. در مورد نماز جمعه تا حدودی موافقند. در مورد شورای مدیریت [حوزه علمیه قم] نیاز به بررسی دارد و در مورد شورای نگهبان با اصل عضویت موافقند.»
البته در عمل خامنهای که سرمست از پیروزی بود و مشق ولایت فقیه میکرد با هیچیک از پیشنهادات موافقت نکرد و او برای همیشه از صحنهی سیاسی حذف شد و در شهریور ۱۳۶۸ به قم رفت و با تأسیس دانشگاه «دارالعلم» مفید و انتشار رسالهی عملیه ادعای مرجعیت کرد. مرجعیتی که هیچگاه توسط جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به رسمیت شناخته نشد.
اگر چه وی همیشه شخصیتی مردد و متزلزل داشت اما ضربهای که در سال ۱۳۶۸ خود باعث سرخوردگی شدیداش شد و دیگر گرد مسائل سیاسی نگشت.
وی در سال ۱۳۷۱ دچار سکتهی مغزی شد و نیمی از بدنش فلج شد اما با رسیدگیهای صورت گرفته بطور نسبی سلامتش را بازیافت. بیماری او مزید بر علت شد و به گوشهنشینی و انزوای بیشتر او منجر گردید. وی تنها هنگام حمله به منزل آیتالله منتظری که مهاجمان نقشه قتل وی را داشتند لب به اعتراض غیرعلنی گشود و در جریان سرکوب جنبش ۸۸ ضمن دیدار با موسوی لب به اعتراض گشود که با حملهی حسین شریعتمداری روبرو شد. (۱۶)
موسوی اردبیلی در مورد سکوتش در ارتباط با مسائل داخلی گفت:
«می گویند چرا درباره مسائل داخلی سکوت کرده اید؟ حال آن که در مسائل داخلی هم حرف زدیم، اما صدایمان به جایی نرسید». و همچنین تأکید کرد: «اگر شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران، سرداده می شود، دانشجویان و مردم با غزه مخالف نیستند، بلکه با من مخالف هستند که از آن- یعنی غزه- طرفداری میکنم و در واقع میخواهند حربه را از طرف مقابل بگیرند.»
وی در سال ۱۳۷۱ دچار سکتهی مغزی شد و نیمی از بدنش فلج شد اما با رسیدگیهای صورت گرفته بطور نسبی سلامتش را بازیافت. بیماری او مزید بر علت شد و به گوشهنشینی و انزوای بیشتر او منجر گردید. وی تنها هنگام حمله به منزل آیتالله منتظری که مهاجمان نقشه قتل وی را داشتند لب به اعتراض غیرعلنی گشود و در جریان سرکوب جنبش ۸۸ ضمن دیدار با موسوی لب به اعتراض گشود که با حملهی حسین شریعتمداری روبرو شد. (۱۶)
موسوی اردبیلی در مورد سکوتش در ارتباط با مسائل داخلی گفت:
«می گویند چرا درباره مسائل داخلی سکوت کرده اید؟ حال آن که در مسائل داخلی هم حرف زدیم، اما صدایمان به جایی نرسید». و همچنین تأکید کرد: «اگر شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران، سرداده می شود، دانشجویان و مردم با غزه مخالف نیستند، بلکه با من مخالف هستند که از آن- یعنی غزه- طرفداری میکنم و در واقع میخواهند حربه را از طرف مقابل بگیرند.»
موسوی اردبیلی بهتر از هرکس به نقش خود در کشتار ۶۷ و آن جنایت بزرگ واقف بود؛ به همین دلیل پس از انتشار فایل صوتی دیدار آیتالله منتظری با اعضای هیأت کشتار ۶۷ تا دم مرگ ترجیح داد سکوت کند و این پروندهی ننگین را باز نکند. بود و نبود او در صحنهی سیاسی کشور هیچ تأثیری ندارد. اما با مرگ وی، رازهای بسیاری به خاک خواهد رفت و بخشهای ناگفتهای از تاریخ میهنمان همچنان در پرده خواهند ماند.
ایرج مصداقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر