صفحات

۱۳۹۵ شهریور ۵, جمعه

از « پایگاه اشرف » تا « پایگاه نوژه » سخنی با آقای نوری زاده


عبدالحمید وحیدی
دوست گرانقدر آقای علیرضا نوری زاده
 دوسال پیش ، در برنامه خوب پنجره ای بسوی خانه پدری ، به درخواست من در باره نامه سرگشاده ای که به خانم شیرین عبادی ، همکارم محترم و وکیل شجاع ، اشاراتی نمودید وبخاطر احترامی که نسبت به خانم عبادی دارید، محتاطانه درباره آن نامه سخن گفتید. می دانم به علت مشغله های فراوان و مسائل بسیار مهمتر ، موضوع آنرا به یاد نمی آورید. جهت یاد آوری ، در آن نامه من خانم عبادی راچنین ملامت کرده بودم :
 شما می فرمائید که «من مسلمانم و به مسلمانی خود افتخار می کنم » ممکن است برای ما روشن نمائید که شما از کدام اسلام سخن می گوئید و....
شما برای دفاع از حقوق شهروندی جامعه بهائیان به روایاتی از آیت اله منتظری استناد می کنید.
شما برای دفاع از « دیه زن » به نظریات فقهی ایت اله یوسف صانعی استناد می کنید.
شما می فرمائید که زن در پیش از اسلام حق تملک و تجارت نداشته است ،
شما که حتی نمی دانید که همسر پیامبر پیش از اسلام، یکی از تجار بزرگ مدینه بوده است که با قدرت پول توانست در سن 40 سالگی بنیانگزار اسلام را که 25 سال سن نداشت را به تملک خود درآورد و آن گرگی را که پس از مرگش به « پیامبر زنباره » مشهور شد را  زن فرمانبردار تربیت کند ، قطعآ نمی دانید که همان پیامبر زن فرمانبردار در واپسین لحظات  زندگی خود ، فرمود که بعد از مرگش زنان او حق ازدواج ندارند ، این در حالی بود برخی از زنان زیر 18 سال سن داشتند. بنابراین شما که نه اشراف به اسلام دارید و نه به حقوق بشر چگونه خود را مدافع حقوق بشر می دانید ؟
 دوست گرامی ،
همانطور که می دانید در تاریخ 10 و 11 سپتامیر در شهر هامبورگ کنگره سالانه سکولار دموکراتها تشکیل می شود که خوشبختانه امسال، دوستان فراوانی در آن شرکت می کنند وافتخار می کنم درآن شرکن خواهم داشت . پیشاپش در برابر دوستان سکولار دموکرات  پرسشی  را مطرح کرده ، که دوستان بزرگوار سکولار دموکرات  ، جهت آگاهی همگان ، آنرا در سایت خود، در آن بخش که به کنگره مربوط می شود، با تصویر من و لینک سایت دگرباوران از آن یاد کرده اند که  این اقدام شایسته  را در راستای آزاد منشی و « ولتر گرایی » آنها  ارزیابی و سپاسگزار هستم .

                      
                                     جانم را فدامیکنم تا تو حرفت را بزنی ، هر چند که مخالف آن باشم ؛ فرانسوا ولتر
خطاب به دوستان سکولار دموکرات پرسیده ام :
آیا در ایران امروز دیگر چیزی بنام « دیانت » وجود دارد که شما خواهان جدایی آن از سیاست هستید؟ آیا تلاش شما در راستای تثبیت و تحکیم یک « اندیشه خون آشام » نیست ؟ اگر نیست ، پس تفاوت شما با این جنابان که مردم را حواله رویاهای رسولانه می کنند در کجاست ؟


با توجه به چنین مواضعی ، پی می برید که اندیشه من تا چه پایه با اسلام ، به خصوص اسلام سیاسی که بهترین میوه های آنرا در شخصیت هایی همچون بن لادن ، ملا عمر  و مسعود رجوی میابیم ، دگرباورم . بر خلاف همه من خمینی و حتی خامنه ای را هرگز در ردیف چنین افرادی قرار نمی دهم ، زیرا ، نقش این دو « ابله » دراین بوده که سخنگویی  تصمیم سازان در برابر عوام را بعهده بگیرند. در حالیکه مسعود رجوی از زمان آزاد شدن از زندان تا خلع سلاح کمپ اشرف در تمام تصمیم سازی ها نقش اصلی را داشته است.بنده با تائید آنچه که تا کنون  شما و دیگرتحلیلگران در باره شخص رجوی و فرقه گرایی او تا پیش ازاشغال کمپ اشرف بیان داشته اید، اضافه می کنم که اگر او با همان اندیشه برایران مسلط می شد ، کاری می کرد که مردم کامبوج در مقایسه او با « پولپوت » تمام گناهان دیکتاتورجنایتکار خود را به باد فراموشی بسپارند ، که خوشبختانه چنین نشد و قدرت تصمیم سازی مسعود رجوی از بعد از خلع سلاح و ناپدید شدنش به تدریج از میان رفت ، تا اینکه با بیانات آقای ترکی فیصل برای همیشه رخت بر بست ، حتی اگر ایشان به ظن برخی زنده باشد
 این سازمان که دربازسازی خود، تنها خودش نقش سازنده را ایفاء کرده است، امروزدر جهان غرب ، در زیر چشم میکروسکوبی غربی ها قراردارد. بنابراین، چنین امکانی متصور نیست  که بتوانند بدون برخورداری از یک مدیریت مبتنی بر تصمیمات جمعی به حیات و تقویت خود ادامه دهد. زیرا پاریس دیگر عراق نیست، ماموران وزارت کشور فرانسه اعضای استخبارات صدام نیستند ، اداره  وهماهنگی در میان هواداران که در سراسر کشورهای غربی پراکنده هستند ربطی به کمپ اشرف ندارد. جای تاسف است که بسیاری نمی دانند که حتی خانم رجوی نمی تواند در انتخاب لباس و رنگ آن بدون مشورت با صاحبنطران ، تصمیم مستقل بگیرد ، تا چه رسد که در تصیم گیریهای کلان رای مستقل خود را اعمال کند.  
شاید برخی تصور کنند که  فرانسویان با حمایت از سازمان ، روی نقش آینده آن در ایران حساب باز کرده اند. اما بنده با شناخت حرفه ای که از وزارت کشور فرانسه دارم و حتی در پرونده همین سازمان به دفعات مورد مشورت قرار گرفته ام ، دقیقآ می دانم که  وزارت کشورفرانسه نقش سازمان مجاهدین ، بلاخص خانم مریم رجوی را فراتر از موضوع ایران جستجو می کند.
امروز کشور فرانسه شدیدآ در گیر مبارزه با افراط گری و رادیکالیزه شدن مسلمانان مقیم فرانسه خاصه فرانسویان مسلمان تباراست و در این ارتباط هزینه های بسیار هنگفت جانی و مالی پرداخت کرده است. در این راستا ، سیاستهای متعددی را اتخاذ کرده است که یکی از منطقی ترین آنها همانا تلاش در رادیکال زدیی مسلمانان است . از دیدگاه فرانسویان یکی از کسانی که می تواند نقش مهمی ایفاء نماید ، خانم مریم رجوی است، زیرا خود او، همسر یکی از افراطی ترین در میان افراط گرایان بوده است که  هوادارانش در برابر وزارت همان کشور، برای آزادی مریم رجوی خود را به آتش کشیدند. برای فرانسویان آن گذشته مهم نیست ، بلکه امروز و آینده مهم است .امروزی که خانم مریم رجوی با آن پیشینه  از حقوق بشر و ضدیت با تروریست  سخن می گوید. 
آیا، سیاستمدارانی که در سخنرانیهای خانم رجوی در کنار او می نشینند و بعضآ سخن می گویند، می توانند بدون چراغ سبز وزارت کشور دست به چنین عملی بزنند؟ آیا فرانسویان نمی دانند که مرم ایران به رغم کمترین مساعدتی به خمینی ( در آنزمان 90 درصد مردم را در پشت سر داشت)  تنها به صرف اجازه سکنی دادن به او در شهرکی، هنوز بسیاری فرانسه را مسبب اصلی در مصیبت وارده برآنها سرزنش می کنند . چگونه ممکن است به فردی همچون مریم رجوی که امروز حتی یک در صد هوادار در ایران ندارد، سالن های بسیار بزرگ خود را با امنیت کامل در اختیار او قراردهد تا ایشان سخنرانی کند؟  تنها کسی که این موضوع را خوب می داند، همان جمهوری اسلامی است .

                                                     مریم رجوی در کمیسیون حقوق بشر سنای ایتالیا
اگر در کشور فرانسه ، مسلمان زاده هایی همچون خانم نجات بن کاظم مراکشی به پست وزارت آموزش و سخنگوی دولت و خانم راشیده داتی الچزایری به وزارت دادگستری و راما یاد سنگالی به مشاورت عالی حقوق بشر دست یافتند ؟ چگونه خانم مریم رجوی قادر نخواهد بود به عنوان رهبر« جنبش ضد خشونت » در میان مسلمانان شناخته نشود ؟ مگر در فرانسه و میان فرانسویان آدم قحط بوده است که آن مسلمانزاده ها به آن مقام ها دست یافتند ؟ خیر چنین نیست ، بلکه این سیاست است که چنین ایجاب می کند. کافی است که همین سه شخصیت که از آنها یاد کردم و دوستان بسیار نزدیک خانم رجوی هستند ، مشترکآ چنین در خواستی را مطرح نمایند، از آنجائیکه چنین عنوانی جنبه سیاسی دولتی ندارد ، هیچگونه نیازی به تصویب ندارد. زیرا سازمان می تواند در حمایت از این طرح میلیونها امضاء جمع آوری کند. حال اگر فرانسویان خانم مریم رجوی را به عنوان رهبر جنبش ضد خشونت به رسمیت بشناسند،  آیا جمهوری اسلامی می تواند در راستای چنین نگرشی از سوی فرانسویان با آن از در مخالفت برآید ؟


من به نوبه خود هم به سازمان مجاهدین و هم به کشورهای غربی که در این راستا گام برداشته اند، تبریک می گویم و آرزوی توفیق برای همه آنها آرزو و تا آنجا پیش می روم که به  رغم  مخالفت سخت در برابر «روسری » که آنرا نشان از خواری و ذلت زن در برابر مرد دانسته و آنرا نماد زن ایرانی نمی دانم ، اما به مریم رجوی می گویم که  در شرایط کنونی و در نقش مهمی که باید ایفاء کند، اگر روسری را از سر  بردارد ، قطعآ کار خلافی خواهد بود، زیرا در شرایط حاضر در برابر زنان ایرانی قرار ندارد، بلکه  در برابر زنان مسلمانی است که با پوشش های قرون وسطایی خود، زیبایی اروپا را مخدوش و با پولهای هنگفتی که برخی کشورهای خلیج فارس به پای آنها می ریزد، روز بروز رادیکالتر می شوند. حال  مریم رجوی با لباسهای شیک می تواند بعنوان پاد زهر مهمی نقش آفرینی کند .  من بر این باورم که هر اقدامی که بتواند خشونتگرایی را کاهش و در نهایت محو کند ، در هر رنگ و شکلی باید از آن ، استقبال کرد.
هر چند که در ارتباط با آنچه که بیان داشتم  مدارک ومسنداتی را دارا هستم ، اما از بیم اینکه با پرداختن به آنها ، کسانی مرا مدافع خانم رجوی وسازمان مجاهدین ( واقع در پایگاه اشرف و در کنار مسعود رجوی )  بدانند، ترجیح داده و می دهم که در این راستا سخن نگویم ، زیرا نگاه به مریم رجوی از این زاویه هرگز برای هموطنان خوشایند نیست ، چون در چنین شرایطی ، از آن بویی بر کشیده از « منجلاب پایگاه اشرف» به مشام نمی رسد. آنها تنها آن دسته ازهوداران مجاهدین را می پسندند و تا ابد بر آن مرثیه سرایی می کنند که همانند «  شهید کربلا » در خاوران بی نام و نشان دفن شده اند. آیا این نگاه همان « از بغض عمر به حب علی روی آوردن »  نیست ؟ بنابراین در می یابیم که همین « حماسه خاوران » بنوعی جاودانی کردن « سازمان » از سوی کسانی است که خود را مخالف سرسخت آن می دانند، می باشد. آنها هرگز نمی گویند که حال که این جماعت خود را وارث  آن حماسه جاویدان می داند که ما برای آن مرثیه سرایی می کنیم، چرا نپذیریم  که آنها با چهره ای دیگر در اجتماع ظاهر شوند.  
غرض من از یاد آوری منجلابی به نام « پایگاه اشرف »  ، در آنست که نشان بدهم  که اکثر ما ایرانیان از بر کت اموزش مبتنی بر « حادثه صحرای کربلا » ، از کودکی آموخته و می آموزیم که بجای زندگی در حال و آینده ، همواره در گذشته زندگی کنیم. این شیوه نگاه تنها منحصر به   « کمپ اشرف » نیست . بلکه آنرا می توان در با لا ترین سطوح در میان روشنفکران جامعه که می توان مسئولیت  واپس گرایی این جامعه را بر دوش آنها دانست ، پیدا کرد.  
جهت اثبات این مدعا ، کافی است که نگاهی داشته باشیم بر حراج خانه آن پدر که شما همواره پنجره را بروی آن باز کرده و می کنید، توسط « برادران قاچاقچی » :
 در خبر ها می خوانیم که سپاه پاسداران « پایگاه نوژه » را در اختیار روسها قرار داده است . در این راستا می خوانیم که وزیر دفاع می گوید : حضور نیروهای روسی ربطی به مجلس ندارد.  اگر نیک بنگریم در می یابیم که « برادران قاچاقچی » با دست مبارک خود تمامیت ارضی سرزمین ما را  یک بار و برای همیشه مفت و بی در دسر و با هزینه ملی همانند اقدام شاه سلطان حسین در برابر محمود افغان در اختیار روسها  قرار داده اند. با شناخت زنده ای  که امروز از اثرات موجودیت حضور روس ها به رهبری ولادیمیر پوتین در سوریه بدست آورده ایم بخوبی می توانیم در یابیم که او نسبت به سرزمین ما چه نقشه ای در سر دارد.
از آنجائیکه هر کسی نمی تواند نگاه کارشناسانه  در این زمینه ارائه دهد ، بنابراین چنین انتظاری را باید ازروشنفکران  صاحبنظری همچون آقایان پیروز مجتهد زاده و محمد امینی داشته باشند که وارد صحنه شوند و هشدارهای هوشمندانه را با استناد به وقایع تاریخی ، مردم را آگاه نمایند.          
در اینجا توجه شما را به مناظره آقایان  مجتهد زاده و محمد امینی که در تاریخ 21 اوگوست   یعنی چند روز بعد از علنی شدن حضور نیروی روس ها در پایگاه نوژه ، که در صدای آمریکا   صورت گرفت، جلب می کنم :  
کودتا از دو نگاه

 جناب نوری زاده
این دو جناب بجای اینکه متفقآ ، تصمیم بگیرند که بحث پیرامون « منجلاب 28 مرداد » را موکول و موضوع پر اهمیت حضور نظامی روس ها را مورد نقد و بررسی قرار دهند، در کمال تاسف می بینیم که آنها همان مهملاتی را که دیگر هیچ ارزشی برای هیچکس ندارد ، جز برای چنین روضه خوان های روشنفکر، مجددآ همانند دوآخوند در فیضیه قم تکرار کردند
امروز، آرزویم بر اینست که یک هموطن شیر پاک خورده ، در پاسخ به انتقاد من ،  قلم بدست بگیرد و جهت تنویر افکار عمومی بنویسد که از این مناظره که یک ساعت به درازا  کشید ، چه دانشی کسب کرده است  ؟  تصور می کنم که اگر دو نوجوان اختلاف خود را بر سر یک جریان « گردو بازی » مطرح می کردند ، به مراتب آموزنده تر می بود تا شنیدن این تکرار مکررات . چه تفاوتی  می توان یافت، میان آنها و آخوندهایی که هر سال، چند روزی را اختصاص می دهند تا حسین را از زیر خاک بیرون و تحویل « شمر ملعون »  دهند تا سرش را از تن جدا کند.  
حال توجه خواهید کرد، همین دو جناب پس از چندی که همه چیز از آب گذشت، آنچنان به مرثیه سرایی می پردازند و دیگران را ملامت می کنند که چرا تلاش نمی کنند تا به جزئیات این حضور آگاه شوند.  رفتار این جنابان همانند کسی است که هنگامی که خانه در شعله های آتش می سوزد، بجای نجات طفل ، تمام تلاش را بر این می گذارد تا یخچال را از خانه خارج کند ،  با این استدلال که اگر بعد از نابودی یخچال، دیگرغذایی نباشد، بچه چگونه می تواند به حیات خود ادامه دهد.
جناب نوری زاده ، از اینکه به قصه پردرد من عدلیه چی که از جور زمان خسته شده ام گوش دادید، سپاسگزارم . خوشخالم که شما با باز نگاه داشتن پنجره ای که به خانه پدر باز می شود ، می توانید صدای دلخراش برادران و خواهرنتان را بشنوید.
با ارادت
 عبدالحمید وحیدی مدیر سایت دگرباوران
26/08/2016
هر گونه سرکوب آزادی بیان، تجاوز به « طبیعت انسان » است
سلمتن رشدی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر