آتا انوری
گر چه پیکرش پس از ۱۶۲ سال در زیر خروارها خاک در چاهی در جنوب تهران مدفون است، اما هنوز ندای آزادی خواهانهاش برای رهایی زن از یوغ سلطه جامعهای مرد سالار در آفاق طنین انداز است. زنی زیبا روی که در هنگامه تیره روزی موقعیت اجتماعی زن و فضایی مملو از جزم اندیشی مذهبی در سرزمین ایران پا به دنیا گذارد، بالید، بسیار سفر کرد و کلام، اندیشهها و باورهایش را بیحجاب بیان کرد و در نهایت به فتوای علمای شیعی اعدام شد و رخ در نقاب خاک در کشید.
فاطمه برغانی معروف به طاهره و قرت العین در سال ۱۸۱۷ میلادی در قزوین و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. طاهره تحصیلات خود را در علوم اسلامی چون علم رجال، فقه، حدیث، ادبیات فارسی، علوم عربی، تفسیر قرآن و فلسفه اسلامی ادامه داد و چنان در آنها شهره شد که گوی سبقت از برادران خویش ربود و پدرش بارها افسوس میخورد کهای کاش طاهره پسر بود تا نادره زمان میشد. (۱). طاهره در ۱۳ سالگی به اجبار پدر به عقد پسر عمویش ملامحمد برغانی در آمد و ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر بود. وی در ۱۹ سالگی با خواندن آثار شیخ احمد احسایی بنیانگذار فرقه شیخیه به این مذهب علاقهمند شد و بدان پیوست. پس از آن رسالههایی در باره آراء و اندیشههای شیخیه نگاشت. طاهره برای شرکت در مجالس سید کاظم رشتی، جانشین شیخ احمد احسایی، به کربلا شتافت ولی چند روز پس از وفات وی به آنجا وارد شد. در زمان حضورش در کربلا زنان و مردان در مجالس سخنرانی و درس او حضور مییافتند تا از علم و بینشش بهره برند و قدرت بیان و کثرت تبیانش زبانزد خاص و عام بود. (۲). طاهره با خواندن اولین اثر باب به نام احسن القصص در ۲۸ سالگی به آیین بابی ایمان آورد و در نامهای خطاب به او ایمانش را به وی اعلان داشت. طاهره اولین زن مومن به آیین بابی و نیز یکی از ۱۸ یار اولیه برگزیده باب (حروف حی) بوده است (۳).
طاهره پس از ایمان به آیین بابی در ایران و به خصوص در کربلا به انتشار و توضیح امر جدید میپرداخت وگاه آشکارا به برآمدن این آیین جدید زبان میگشود. وی رسائلی نیز در اثبات آیین بابی به علما و مجتهدین بزرگ عراق نگاشت. در پی بیان این عقاید جدید، بسیاری از علما از شیعی و شیخی زبان به اعتراض و مخالفت گشودند و به خصوص از اینکه یک زن درنهایت شجاعت اعلان امری جدید را میکند و قرآن و مفاهیم سنتی اسلامی را با شیوه و تفسیری نوین بیان میکند، به غضب آمدند. این شجاعت و نواندیشی او حتی به مذاق بابیان محافظه کار نیزخوش نمیآمد تا چه رسد به فقهای شیعه که قرابتی با دگر اندیشی و تفکرات نوین نداشتند؛ و در نهایت سبب گشت که او را از عراق اخراج کنند (۴).
طاهره، بدشت و نسخ رسوم کهنه
در میان وقایع زندگی طاهره، مجمع بدشت مهمترین نقطه عطف در رسالتی بود که او در ارتباط با زنان ایران زمین و نیز آیین بابی به نمایش گذارد. این مجمع در روستای کوچکی به نام بدشت در نزدیکی شاهرود، میانه راه تهران به مشهد، و در سال ۱۸۴۸ برپا شد. در آن زمان باب به دستور علما و نیزفرمان محمد شاه در قلعه ماکو زندانی بود و پیروان او و از جمله برجستهترین بابیان مانند محمد علی بارفروشی، حسین علی نوری و طاهره قرت العین در این گردهمایی شرکت داشتند و در واقع این مجمع به فرمان باب و به میزبانی میرزا حسین علی نوری که در همین مجمع به نام بهاء معروف شد، صورت گرفت. لقب طاهره (به جای قرت العین) در همین مجمع و توسط بهاءالله به وی اعطا شده است. دو هدف برای این گردهمایی عنوان میشود: ابتدا رهانیدن باب از زندان ماکو و دیگری اعلان انفصال آیین بابی به عنوان آیینی مستقل از دیانت اسلام. مقصود دوم چالش بسیاری را در میان خود بابیان نیز برانگیخت زیرا که بسیاری از آنان نیز به دیانت بابی به عنوان ادامهای از فرقه شیخیه یا حداکثر فرقهای دیگر از تشیع ایمان داشتند و با وجود پذیرفتن باب و دستوراتش، همچنان احکام و اصول اسلام را رعایت میکردند. باب با نزول کتابی جدید در ماکو به نام بیان فارسی که در میان کتب و آثار او به همراه بیان عربی، کتاب اصلی بابیان به شمار میرود، بدشت را فرصتی برای اعلان شریعتی نوین و منفک از اسلام در نظر گرفت و به پیروانش اعلان نمود که دور اجرای احکام اسلامی به سر آمده است.
اما نکته مهم در این ماجرا این است که این رسالت سخت و عظیم را بر دوش طاهره به عنوان یک زن و در واقع تنها زن حاضر در میان ۸۱ شرکت کننده در جمع گذارد (۵). نگاشتهها و آثار زیادی از قلم باب در این مجمع خوانده شد و تعدادی از بابیان که از طاهره برای اجرا نکردن رسوم سابقه به باب شکایت کرده بودند، این جواب را از وی دریافت کردند که «دربارهء کسیکه لسان عظمت او را طاهره نامیده من چه میتوانم بگویم». در همین مجمع طاهره به گفته برخی بیحجاب سر و به روایت بعضی دیگر بینقاب در جمع پیروان حاضر شد؛ در حالیکه عطر و گلاب بر خود افشانده بود و به خواندن آیاتی از قرآن و نیز آثار باب مشغول بود. این واقعه سبب اضطراب شدید جمع شد و عدهای فریاد زنان و واویلا کنان فرار کردند زیرا طاهره را مظهر عفت و بازگشت فاطمه زهرا به این عالم میدانستند و عدهای نیز چنان به وحشت افتادند که به آیین بابی پشت کردند. حتی یکی از بابیان چاقو از عبا برکشید و گلوی خود را برید تا شاهد این صحنه نباشد؛ اما طاهره بیتوجه به این اضطرابات گفت که: «من هستم آن کلمهایکه حضرت قائم به آن تکلّم خواهد فرمود و نقباء (برگزیدگان) از استماع (شنیدن) آن کلمه فرار خواهند نمود (حدیثی مشهور و مورد قبول تشیع در ظهور امام زمان). بعد به کمال صراحت بیان کرد که» جشن بگیرید. امروز روز عید و جشن عمومی است روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شده «(۶).
طاهره، منادی عصری نوین
طاهره طلایه دار عصر نوینی در ارتباط با زن و مرد بود که انسانها نه بر اساس جنسیت بلکه بر اساس قابلیت و تلاششان ارزیابی میشوند. سراسر زندگی طاهره از تحصیلاتش در زمانه محدودیتهای شدید زنان برای کسب علم و دانش گرفته تا ایمانش به آیینی نوین بابی که اکثریت ایرانیان با آن به مقابله پرداخته بودند و مبارزه با رسوم، تفکرات و عادات ناصواب قدیمی به خصوص در ارتباط با زنان، نمونه چشمگیری از زنی ست که در لوای آیینی نو، نگاه و تعریفهای سنتی از مرد و زن، روابط میان ایشان و البته زندگی اجتماعیشان را بازتعریف نموده است. تقریبا در تمام ادیان زنی به عنوان» زن ایده آل «به پیروان آن آیین معرفی میشود؛ چونانکه در میان هندوان، سیتا مظهر زنی است که تا آخر عمر بر سر پیمان با همسر خویش ایستاد و بهای زیادی نیز پرداخت؛ در دیانت مسیحی، تصویر مریم مقدس به عنوان سمبلی از مادر بودن در جلوی دیدگان مسیحیان آویخته شده است. در اسلام شیعی فاطمه زهراء دختر حضرت محمد، نمونه کاملی از مادر، همسر و دختر مسلمان را به نمایش میگذارد. در آئینهای بابی و بهایی نیز طاهره قرت العین به عنوان زن ایده آل به تصویر کشیده میشود. این زن تفاوت قابل ملاحظه و در مواردی تضاد آشکاری با الگوهای زنان در ادیان پیشین دارد (۷). طاهره در ارتباط با مرد زندگیش نیست که معنا مییابد؛ او به خودی خود دارای ارزشی والاست و میتواند به عنوان یک عامل موثر تحول اجتماعی دوشادوش و نیز گاهی پیشتر از مردان حرکت کند.
طاهره آغاز دورهای را صلا زد که در آن زن با مرد برابر است. برابریای که نه از دل جهان غرب و اندیشههای مدرن آن بلکه برآمده از آیینی نوخاسته از ایران زمین بود. او نوای آزادی زنان را که در اندرونیها و در چهارچوب خانهها و زندانِ تفکرِ جامعه اسیر بودند، بلند کرد. روزگاری که دیگر بتهای تقالید و ناآگاهی در هم شکسته میشود و تفرس و تحقیق جای آن را میگیرد یا آنگونه که او میسراید:
محکوم شود ظلم به بازوی مساوات معدوم شود جهل ز نیروی تفرس (۸)
او با فروافکندن حجاب از سر، مرز میان اندرون و برون زن را ازمیان برد. او مخالف تبعیض جنسیتی بود و رابطه زن و اجتماع را بر هم زد. در عصری که سکوت و خانه نشینی و تسلیم و اطاعت ارزشهای زن را تشکیل میداد، او بر علیه این سکوت و خموشی قیام کرد و نه تنها با علم و دانش و تغییر عقیده و سر فرو نیفکندن در برابر روزمرگی زن، پیام خود را به ایران و ایرانیان فغان کرد بلکه به گفته فرزانه میلانی اشعار و غزلیات زیبا سرود و از سنت شکنی و نوآوری زن ایرانی زبان به سخن گشود و اولین صدایی شد که از گلوی یک زن برای آزادی زنان زمانهاش به بیرون تراوید. اشعار و نوشتههای طاهره در رونق یافتن و نضج گرفتن ادبیات زنان نقش داشته است و این سنت در شعر با وی آغاز شده است (۹).
همچنین است ارتباط ظریف و زیبایی که میان کلام و شعر طاهره و پرده از روی برگرفتن یا حجاب از سربرداشتن او است، شکل میگیرد و«طاهره پرده از کلام و سیمای خویش بر میگیرد و صدای رسایش در فضای زمانهاش طنین میافکند» (۱۰).
اشعار طاهره نیز آیینه تمام نمای افکار و عقایدش است و آغاز دوران جدیدی را نوید میدهد که در آن:
دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر دیگر نشود مسجد دکان تقدس
ببریده شود رشته تحت الحنک (عمامه) از دم نه شیخ به جا ماند و نه زرق و تدلس
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات آسوده شود خلق ز تخییل و توسوس
گسترده شود در همه جا فرش عدالت افشانده شود در همه جا تخم تونس (۱۱)
در عصر جدیدی که طاهره یکی از نمادهایش است و البته آن را در زندگی و اشعارش ترسیم میکند، دیگر چهره و سیمای زن اهریمنی تصویر نمیشود و صدایش روح انگیز و تعالی بخش ارواح و افکار. برای قرنها حجاب نمادی برای پاکدامنی زنان و راهی برای نجات مردان از کمند فتنه روی خوش زنان تفسیر میشد؛ اما در این عصر، این خصلت معنوی در درون مردان و زنان هر دو چنان پرورده میشود که رخساره خورشیدوش زن در آیین بهایی نماد جمال و زیبایی خداوند میشود و بهاءالله، وحی خداوند را در هیبت حوریهای زیبا که گیسوان مِشکینِ عنبرفام مجعد و رویی سپید و ماه گون دارد، به تصویر میکشد و زمانی که میخواهد از عیان شدن اسرار الهی و رموز دیرینه عرفان سخن به میان آورد آن را به» حوریه الهی که از قصر روحانی بیستر و حجاب «(۱۲) آشکار میشود، تشبیه میکند و جمال و لطافت و طراوت معانی جدیدی را که در نتیجه این ظهور هویدا شده به» عروس معانی بدیعه «ای مانند میکند که از مستوری در» ورای پردههای بیان «به درآمده و» چون شعاع منیر دوست «(۱۳) عیان شده است. طاهره نیز بیپرده از حقیقتی که دریافته است سخن میگوید و رابطه میان آشکارا بیان کردن حقیقت و پرده از روی کشیدن را اینگونه به شعر میآورد:
آمد او با جلوههای سرمدی ظاهر او بنمود وجه احمدی
عالمی را از شرر پر شور کرد آدمی را او سراسر نور کرد
طاهره بردار پرده از میان تا بیاید سر غیبی در عیان (۱۴)
و در شعری دیگر ظهور آیین بابی و آغاز دوری نوین را اینگونه توصیف میکند:
ای عاشقان،ای عاشقان، شد آشکارا وجه حق رفع حجب گردید هان از قدرت رب الفلق
علم حقیقی شد عیان، شد جهل، معدوم از میان برگو به شیخ اندر زمان بر خیز و برهم زن ورق. (۱۵)
طاهره با پرده برداشتن از رخساره زیبایش، نماد دیگری از آیینی جدید به نمایش میگذارد که نگاه کهن و فرتوت عصر سنتی از زن را در میپیچد و چهره زن را به نمادی اهورایی و جلوهای از جمال الهی بدل میکند. سمبلی که در آن، دین و خداوند در برابر زیبایی نمیایستد بلکه خودِ زیباییست؛ جای آنکه برقع سیاه بر روی سپید زن برکشد، پرده پاکدمنی بر دیده قلب مرد و زن میآویزد؛ چونانکه بهاءالله تصویر ایده آل آینده جامعه برآمده از آیین نوینش را اینگونه ترسیم میکند:
« آمدهام که در این عالم پر آلایش که از ظلم ظالمین و تَعدّی خاءنین، باب (در) آسایش بر تمام وجود مسدود (بسته) است، به حول الله و قوّته، چنان عدل و امانت و صیانت و دیانتی در آن ظاهر و باهر (آشکار) نمایم که اگر یکی از پرده نشینان خَلف (پشت) حجاب که پرتو جمالش آفتاب را به ذرّه در حساب نیاورد و در شئون تن، بینظیر و بیمثال باشد به جمیع جواهرها و زینتهای خارج از احصای اولی النهی (بیرون از تصور عقلا)، مزیّن و بیحجاب از خلف حجاب بیرون آید و به تنهائی بیرقیب (بدون مراقب و همراه) از شرقِ اِبداع تا غربِ اختراع سفر نماید و در هر دیاری، دیّار (مسافر) و در هر اقلیمی سیّار (در حرکت) شود، انصاف و امانت و عدل و دیانت و فقدان خیانت و دنائت (پستی) به درجهای باید برسد که یک نظر خیانت و شهوت به جمال و عصمت او باز نگردد تا بعد از سِیر در دیار با قلبی بیغبار و وجهی پر استبشار (شادی و طراوت) به محل و موطن (دیار) خود راجع شود. »(۱۶)
طاهره در سال ۱۸۵۰ میلادی و در ۳۶ سالگی، در هنگامه کلان کشی بابیان در ایران به جرم ارتداد، ایمان به دیانت بابی و انتشار این امر اعدام شد. وی را به فرمان شریعت کیشان خداناپرست پس از سه سال حبس خانگی در منزل کلانتر تهران، با دستمالی خفه کردند، در چاهی در باغ ایلخانی افکندند و بر پیکر بیجانش خاک و سنگ ریختند (۱۷)؛ اما نتوانستند طنین نوا و یاد و فرزانگیش را به دود تیره تعصب و بیداد پنهان دارند.
گرچه در زادگاهش ابرهای تیره تعصب مذهبی سبب گشت تا شهرتش چونان که هست، عیان نشود، ولی نامش در سر لوحه اولین کنفرانس حقوق زنان در آمریکا (در شهر آلبانی در ایالت نیویورک) نزدیک به صد سال پیش نگاشته شد. تا پنجاه سال پس از مرگ طاهره، نامش دراروپا و آمریکای شمالی و در میان گروههای پیشرو، شعرا، هنرمندان و روشنفکران بلندآوازه شد و مطالبی در ستایش او به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ایتالیایی، فرانسه و روسی به نگارش درآمد. در شرق نیز بیش از هر جای دیگر در هندوستان درباره او سخن گفته شد. محمد اقبال لاهوری، شاعر و متفکر برجسته مسلمان، چنان شیفته شخصیت و اشعار طاهره شده بود، که در کتاب جاوید نامه که شرح سفر معنویش در ملکوت است، طاهره را به عنوان یکی از سه شهید تاریخ برمی گزیند که راهبر او در این سفر شود.» سارا برنارد «معروفترین هنرپیشه تاتر فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم از دونویسنده زمان خود» کاتوله مندس «و» جولز بویس «خواهش کرد که نمایشنامهای را درباره ژاندارک ایرانی (طاهره) بنویسند و او روی صحنه بیاورد. بعدها،» گرینوسکایا «-دراماتیست روسی- چنین نمایشی رادر تاتر سن پطرز بورغ اجرا کرد (۱۸) و بعد از آشنایی با این نمایش بود که تولستوی نویسنده و صلحجوی روسی نسبت به نهضت باب و آئین بهائی کنجکاو و علاقهمند شد و در پاسخ به ارفع الدوله سفیر ایران در استامبول نوشت که:» کلید صلح جهان در دست آن زندانی عکا یعنی بهاءالله است »(۱۹).
مورد طاهره هیچ ربطی به زین البکری ندارد ، تنها جهت آگاهی از سرنوشت یک دختر در جوامع اسلامی، بیان شده است
زینت البکری ، نخستین زن « گردن شکسته » مصر
زینت البکری ، نخستین زن « گردن شکسته » مصر
غسان حمدان
«گردنشکسته» لقبِ دختری است كه علیه رسم و سنت شورید. در طول تاریخ زنان زیادی كشته یا اعدام شدهاند، اما لقبِ مقصوفه را نخستین بار به زینب البکری دادهاند. «مقصوفه» واژهای عربی به معنای کسی است که با وارد آمدنِ ضربه به گردنش به قتل رسیده است. به نظر میرسد گردنِ زینب را شكسته باشند تا درس عبرتی شود برای دیگر زنانی كه قصد سنتشكستی داشتند.
زینب از خانوادهای اشرافی در مصر و منتسب به خلیفه اول مسلمین بود. عموی او نقیب الأشراف و شیخ طریقت البكریه مصر بود. پس از فوت وی، این مقام به پدرش شیخ خلیل از علمای الازهر رسید، اما بزرگان از دادن این عنوان به او – به دلیل علاقه وی به پسران جوان – خودداری کردند، و این مقام را به برادرش شیخ عمر مکرم دادند. در سال ۱۷۹۸ که نیروهای فرانسوی به فرماندهی ناپلئون بناپارت به مصر لشكركشی كردند، شیخ عمر پس از مقاومت زیاد شكست خورد و از مصر گریخت و برای آمادهسازی قیام مردمی علیه اشغالگران به سرزمین شام رفت. شیخ بکری از این فرصتِ به دست آمده برای نزدیک شدن به ناپلئون استفاده كرد و با اهدای یکی از بردههای خود به او گفت که عنوان نقیب الأشراف توسط عمر مکرم غصب شده و خودش برای این عنوان شایستهتر است. چنین شد كه ناپلئون حکم نقیب الأشراف (رئیس سادات هاشمی) را برای او صادر کرد.
برخی مورخان میگویند که زینب عاشق بردهای به نام الغازی، یكی از ندیمان پدرش، بود. پدرش برای این كه دل ناپلئون را به دست بیاورد، دخترش را همراه پنج دختر دیگر از اشراف مصر به محل اقامت وی برد. الجبرتی، مورخ معروف مصر، بر رابطه زینب و ناپلئون تاکید میکند اما مدت زمان آن را مشخص نکرده. برخی از مورخان میگویند که تنها یک شب بوده زیرا ناپلئون از بوی عطر او متنفر بوده است. آنها همچنین مدعی هستند كه پس از پیروزی انگلستان در جنگ دریایی نیل كه به خروج ناپلئون و ابقای سربازان فرانسوی از مصر منجر شد، زینب به معاشرت با این سربازان پرداخته، با آنها شراب مینوشیده، مثل آنها لباس میپوشیده و بین مردم رفت و آمد میکرده است.
گروه دیگری نیز اتهام رابطه جنسی زینب البكری را رد میكنند. اینها میگویند حتى فكر كردن به رابطه جنسی با مردان نامحرم در آن زمان بسیار بعید است، چه رسد به برقراری رابطه جنسی با مردان فرنگی غیرمسلمان. آنها جرم زینب را كشف حجاب و فعالیت زنانه وی در جامعه مردسالار میدانند. اما چون بیحجابی دلیلی برای اعدام نمیشود، وی را به زنا متهم كردند تا دیگر زنان را بترسانند.
الجبرتی درباره پایان کار زینب چنین مینویسد: «پس از گذشتِ دو سال و وقوع انقلاب قاهره، منزل البکری مورد حمله افراد شجاع و باغیرت واقع میشود، خانهاش غارت شده و خانوادهاش مورد هتک حرمت قرار میگیرند. در ۴ اگوست ۱۸۰۱، پنج زن به اتهام داشتن روابط نامشروع با اشغالگران اعدام شدند. یکی از آنها زینب البکری بود که رابطه کوتاهمدتی با ناپلئون داشت.»
زینب به دلیل رابطه با فرانسویها «فاسد» شده بود. كدخدای دولت كه فرستاده باب العالی عثمانی بود دستور داد زینب و پدرش را بیاورند. پس از غروب آفتاب، البكری كه به شدت کتک خورده بود را در خیابانها گردانده و به سرای دولتی بردند. بزرگان قاهره شفاعت وی را كردند و وی از مرگ حتمی نجات یافت. اما یک بردهفروش مدعی شد شیخ خلیل غلامان زیباروی را به زور از وی میخریده است. دادگاه به نفع بردهفروش حكم صادر كرد و شیخ خلیل بکری منزوی شده و در تنهایی به دور از انظار عمومی زندگی کرد و در روزگارِ حکومت محمدعلی پاشا در انزوا از دنیا رفت.
اما زینب سرنوشتِ تلختری پیدا کرد. وی با وجودی كه زیر شكنجه توبه کرد، پدرش وی را مایه شرمساری خود دانسته او را عاق كرد. زینبِ بیست و شش ساله به اعدام محكوم شد و همان روز گردنش را در ملا عام خرد كردند. این اعدام موجب وحشت در مصر شد و زنان بسیاری كه شوهرانشان از مصر فرار كرده بودند، برای رهایی از سرنوشتی مشابه با ترکها ازدواج کردند، چرا که طبق توافق دولتی، معاشرت زنانِ مصری با افسران و سربازان عثمانی مجاز بود. به گفته الجبرتی این عمل موجب نجات جان تعداد زیادی از زنانی شد که با فرانسویها رابطه برقرار کرده بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر