درآمد: علل عمدهی دشمنی روحانیون شیعه با آیین بهائی چیست؟ چرا رشد و بقای دینی که از رقابت در عرصهی سیاسی به شدت میپرهیزد به یکی از مسائل مهم سیاسی در ایران معاصر تبدیل شده است؟ [۱]
سکوت، جهل و نادیدهگیری
سالیانی را که من در حوزهی علمیهی قم گذراندم، کمتر به یاد میآورم که ذکری از بهائیت در دروس اساتید یا مباحث طلاب شده باشد. یک دلیلش چهبسا آن بود که بسیاری از کتب حوزوی متعلق به چند صد سال پیش است و آن زمان هنوز مسئلهای به نام بهائیت وجود نداشت. بنابراین، احکام یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان در فقه بحث میشد اما هیچ سخنی از بهائیان در میان نبود. گویی نه استاد نیازی میدید حتی از باب «مسائل مستحدثه» به آنان بپردازد و نه حتی طلاب پرسشی از این قبیل به ذهنشان خطور میکرد. در ساخت و درونمایهی مباحث کلاسیک حوزه بهگونهای رفتار میشد که گویی بهائیت هرگز پا به عرصهی گیتی نگذاشته است. این نادیدهگرفتن البته در همهی موارد آگاهانه و عامدانه نیست. غالب طلاب و روحانیان هیچ چیز از بهائیت نمیدانند مگر همان شایعات و اتهامات تاریخی. آنان از این دین و پیروانش فقط تصویر گنگ و مبهم و منفی و ناشایستی را در ذهن دارند که بسیاری دیگر از مردمان کوچه و بازار. فرق عمدهای در میان نیست و عوامفریبان و عوامزدگان بر یک کشتی سوارند. تنها تفاوت در توانایی روحانیانی است که برای تبلیغ در مناسبتهای دینی، خطابه و فنِ بیان آموختهاند. آنان البته میتوانند دربارهی همان نادانی خود و مخاطب به اثرگذارترین شکل ممکن منبر بروند، داستان بسازند، خاطره بگویند و از شهودات باطنی علمای أعلام ضد بهائیان داد سخن سر دهند. اما جهل عمومی و تاسفباری همچنان بر غالب فضای حوزههای دینی حاکم است که از جمله شامل میزان آگاهی از آیین بهایی نیز میشود.
پژوهشکدههای نوین و پاسداری از جزمگرایی شیعی
در دو دههی اخیر و با پا گرفتن دانشکدههای وابسته به حوزه و اندک مراکز پژوهشی جدی دینشناسی، دربارهی بسیاری از ادیان شرقی همچون بودیسم و هندوئیزم و دو سلف اسلام یعنی یهودیت و مسیحیت و حتی جنبشهای نوین دینی در غرب کارهای کمابیش علمی و بهدور از تعصب مذهبی انجام گرفت اما بهائیت همچنان «منطقهی ممنوعه» باقی ماند. بسنده است که به گزارش دفاع از پنج رسالهی مرتبط کارشناسی ارشد در «دانشگاه ادیان و مذاهب قم» اشاره کرد. [۲] ترجیعبند اظهارات راهنما و داور و دانشجو همگی «فرقهی ضاله» و «عقائد راستین تشیع» است و حتی چکیدهی رسالهها نیز متورم از بهاییستیزی و عبارات غیرعلمی و برآمده از تعصبات فرقهای. حتی با اینکه طلاب دانشجو همراه با آن مکانی که نامش را «دانشگاه» نهادهاند همگی بر دفاع از کیان تشیع قسم خوردهاند، باز هم برای یافتن منابع به مشکلاتی همچون «فیلترینگ» و برای تحقیقات میدانی به «منع قانونی» اشاره شده است. این بدانمعناست که حتی گردآوردن مواد خام تحقیق و اطلاعات اولیه نیز امکانناپذیر است هرچند برای هدف مقدسی چون بهاییستیزی در قالب «رسالهی دانشگاهی» باشد.
از دیگر شگفتیهای «بهاییپژوهی» در نمونهی این رسالهها میتوان به ذکر ضعف تشکیلاتی شیخیه برای مقابله با بابیت و بهائیت و حتی گلایه از روحانیت شیعه بهخاطر «فقدان کار تشکیلاتی» برای مقابله با آنان اشاره کرد. مشخص نیست که با وجود تکیه زدن روحانیت شیعه بر اریکهی قدرت در این قریب به چهل سال و رسمیت انحصاری مذهب شیعه در کل کشور و قرار گرفتن روحانیان در مسندهای سیاسی از ولایت فقیه گرفته تا نمایندگیهایش در نهادهای دولتی و نیز همگرایی یا دستکم سکوت اکثریت مراجع تقلید در قبال این سیستم سیاسی که همه و همه در سرکوب بهائیان و نقض حقوق آنان یکدست و یکصدا بودهاند، نویسندهی آن رسالهی کارشناسی ارشد چه توقع فزونتری از عالمان شیعه داشته است؟ اینگونه است که تحقیق دانشگاهی دربارهی بهائیت در زمرهی همان دشمنشناسی قرار میگیرد. دانشگاه بدل به سنگر مبارزهی ایدئولوژیک میشود و طلبهدانشجوی آن نیز جامهی «افسر جنگ نرم» به تن میکند.
قواعد مقدس رقابت ناسالم
روحانیت شیعه بابت جایگاه فرادستی که در پیش و پس از سلطنت پهلوی بهلحاظ سیاسی داشت و نیز بهجهت جایگاه اجتماعی و قدرت اقتصادی مورد احترامش در دوران شاه به رقابت ناعادلانه خو گرفته بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جمع کثیری از روحانیان تازهنفس در سِمتهای ریز و درشت حکومتی جای گرفتند و یکی از نخستین هدفهای نفرت و سرکوب هم بهائیان بودند. اکنون دیگر حتی رقابت ناسالم، نابرابر و تبعیضآمیز هم وجود نداشت و کار به حذفِ عریان رسیده بود. هر چقدر روحانیت شیعه با ظواهر و بواطن تمدن نو (منهای حرص سیریناپذیر به تکنیک و نظامیگری) به ستیزه برخاسته بود، از آن سو بهائیت به پیشواز و یاری تجدد در ایران آمد. هماوازی دین جدید با دنیای جدید منجر به خشونتبارترین واکنشها از سوی اربابان مذهب شیعه شد. اگر در شصت سال پیش «انجمن ضد بهائیت» (بعدها معروف به «حجتیه») توانسته بود پارهای از طلاب و دانشجویان مسلمان را با آموزش سازمانیافته درگیر مسئلهای به نام بهائیت کند، پس از آنکه نسل انقلابی روحانیت توانست قدرت سیاسی را قبضه کند، این مقابله بیش از هر چیز جنبهی دولتی یافت و حکومت خود متکفل آن شد. دستکم از نخستین سخنرانیهای آیتالله خمینی در آذر ماه ۱۳۴۱ که اقتصاد مملکت را در انحصار صهیونیستهای متجسد در کالبد بهائیت دانست، نام این دین کاربُردی یکسره سیاسی یافت و پس از بازگشت همان آیتالله به ایران ما شاهد بیرحمانهترین جلوههای تشیع سیاسی در سرکوب یک دین غیر سیاسی بودیم.
یکی از موضوعهایی که ارزش پژوهش دارد، مقایسهی چند و چون مقابله با بهائیت (از جهت رجوع به منابع اصلی و میزان درستکاری و امانت در نقل عقائد بهائیان) در پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن است. نتیجهی مورد انتظار میتواند آن باشد که انبوه امکاناتی که ناگهان در دستان بیکفایت روحانیت گذاشته شد، کمیت مقابله را افزود اما از کیفیت آن کاست، بر مقابلهی قضایی از طریق اعدام و شکنجه و حبس و تبعید بیشتر تمرکز کردند و با نفرتپراکنی اجتماعی بیش از هر چیز بهقول خودشان از «نقد عالمانه» باز ماندند. از آن سو، میزان اقبال به آیین بهایی در این چهار دههی نفسگیر و خونین در قیاس با دوران امنیت نسبی بهائیان پیش از انقلاب میتواند پژوهیده شود. گمان نگارنده آن است که در برابر حجم جنایتها و اتهاماتی که رقیب با تمام توان در این دههها بر پیروان بهائیت روا داشت، نتیجهی این رقابت چندان به سود قدرتمداران روحانی نبوده است. یکی از آشکارترین اسباب این ناکامی، ظهور تمامیتخواهی شیعی در پیکرهی سیاسی ایران و ترک خوردن چهرهی «مظلومیت تاریخی شیعه» است. در واقع، روحانیت با قلع و قمع بهائیان امتیاز تاریخی «ستمدیدگی» را از خود گرفت و به رقیب ارزانی کرد.
بسیاری از موسسات پژوهشی حوزهی علمیهی قم مراودات پر سر و صدایی با اربابان دیگر ادیان و مذاهب دارند. نمونهاش «موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی» متعلق به محمدتقی مصباح یزدی است که علاقهی وافری به حشر و نشر با کشیشهای کاتولیک در سراسر جهان دارد. اما تا کنون هرگز یک مُفتی سنیمذهب را به آن سرا دعوت نکردهاند. شما هر چه به گروه دیگری نزدیکتر باشید، رقابت فیمابین شدیدتر خواهد بود. یک آخوند شیعه و یک پدر کاتولیک از هم دورترند و برای همین میتوانند نشست و برخاست کنند. اما اهل سنت در ایران پس از انقلاب مجموعهی بزرگی از ناراضیان حکومت را تشکیل میدهند و زیر شدیدترین فشارها قرار داشتهاند. روحانیت شیعه با اهل تسنن احساس رقابت بیشتری میکند و برای همین رابطهی ناسالمتری با آنان دارد. این وضع دربارهی بهائیان در منتهای طیف جای میگیرد؛ اربابان مذهب شیعه بیشترین احساس خطر را از آیین بهائیت دارند و در همهی این سالیان آنقدر جرات، بزرگمنشی و اعتماد به نفس نداشتهاند که از یک عالم بهایی دعوت کنند، تریبون در اختیارش بگذارند و با او به مناظره و بحث بنشینند. یگانه پاسخ جمهوری اسلامی به این رقیب چیزی جز مُشت آهنین نبوده است و در این فرازها «جمهوری اسلامی» برابرنهادهی «قوهی قاهرهی روحانیت شیعه» است. باید از مراجع عظام و رهبری نظام پرسید که اگر این مذهب حقه است و اگر شما به برهان مبین خود ایمان دارید، چرا از چنین مواجههای تا بدین حد هراسانید؟ رفتار جمهوری اسلامی و عالمان شیعی با مخالفان عقیدتی خود آشکارا نشان میدهد که آنان خود نخستین منکر این حدیث محمد بن عبدالله هستند که «الإسلام يعلو و لا يعلى عليه». [۳]
«نظم ما در بینظمی ماست»
این جمله یکی از پرآوازهترین توصیفهایی است که روحانیت با افتخار از وضع حوزههای دینی ارائه داده است. چیزی شبیه به همین فرمول را پس از انقلاب اسلامی در شیوهی حکمرانی خود پی گرفتند. جمهوری اسلامی که خود زاییدهی اسلام فقاهتی بود، کوشید به اوضاع حوزههای دینی سر و سامانی دهد و «شورای مدیریت» را با هدف نظمبخشیدن به روندهای جاری و از آن مهمتر کنترل فعالیتهای مخالفین و مهار صداهای ناکوک با سیاست رسمیِ نظام تاسیس کرد. با اینهمه، همچنان در حوزههای علمیه گونهای هرجومرج کهن رواج دارد و در عین حال بهمحض بروز کوچکترین مخاطره برای کل ساختار روحانیت، همان هرجومرج به شکل اتحادی منسجم و یکصدا در میآید. در دل این شلختگی و عبور و مرور بیضابطهی همه چیز (از شیوههای آموزشی بگیرید تا نحوهی ملبّس شدن و سپس طی مدارج بالاتر) میتوان رگههای همبستگی در برابر دشمن واحد را سراغ گرفت. میان بیوت مراجع رقابتهای درونی است و فلان آیتالله العظمی با همتراز خودش اختلاف و حتی کشمکش دارد، اما پای بهائیت که به میان بیاید همگی هماهنگ بیانیه صادر میکنند و کفنپوشان به خیابانهای قم سرازیر میشوند. این «غریزهی بقاءِ شیعی» بیکموکاست در نظام سیاسی نیز خود را بازآفرینی کرده است و جمهوری اسلامی با وجود تحمیل شکلی هولناک از آنارشیسم بر کل کشور، در برابر هر تهدید یا اعتراضی متحدانه برخورد میکند. [۴] جناحهای سیاسی با اسامی و عنوانهای رنگارنگ یکدیگر را رسوا و افشا میکنند اما در مقابل ایدئولوژی کلان دستگاه حاکم همگی خاکسار و همنوا هستند، درست همانگونه که اصلاحطلب و معتدل و اصولگرا در لجنپراکنی ضد بهائیت و نقض حقوق شهروندی بهائیان هیچ اختلافی ندارند. هرگز نباید این واقعیتِ مالی-عقیدتی را از یاد ببریم که به همان سیاق که منافع بیشمار و کرانناپیدای روحانیت شیعه در گرو حذف رقیب نیرومند، تجددخواه و پرهیزکاری چون بهائیت است، منفعت جمهوری اسلامی نیز در همان راستا تعریف و درک میشود. در واقع، حوزه و نظام هر دو در تشخیص مصالح عالیهی خود هممسیر، بیپروا و موقعیتشناساند.
امکانپذیریِ برآمدن چهرهای دیگر از روحانیت شیعه
آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در میانهی بزرگترین بحران رژیم سیاسیاش به قم سفر کرد و بیپرده با هملباسان و طلاب و اساتید و مراجع آن شهر سخن گفت. ترجیعبند سخنان او چیزی جز این نبود که حوزه و نظام بر یک کشتی سوارند. مقصود روشن بود: اگر نظام به زیر کشیده شود، حوزه هم با آن غرق خواهد شد. او همچنین نسبت دادن «حکومت آخوندی» به جمهوری اسلامی را تهمت و دروغ آشکار دانست چرا که مسئلهی زمامداری در این سیستم همانا حاکمیت دین و ارزشهای دینی است نه فرد روحانی. آیتالله خامنهای همچنین تفکیک آخوند حکومتی از آخوند غیرحکومتی را توطئهی دشمنان دانست تا «نظام را از پشتوانهی عظیم فکری، عقلی و استدلالی علما محروم کنند» و در ادامه روحانیت و حوزهها را مادر و بهوجودآورندهی نظام خواند و نتیجه گرفت که «یک مادر، هرگز نمی تواند نسبت به فرزند خود غافل و بیتفاوت باشد و یا در هنگام لزوم از او دفاع نکند» و نسبت حوزههای علمیه و نظام را «حمایت، همکاری و کمک متقابل» دانست.
در گذشته روحانیت تنها کارمند عوام بود و امروز دو کارفرما دارد: عوام و نظام. بههمان میزان که روحانیت از دو کارفرما مزد میگیرد، استقلال و خودگردانی آن نیز بهنحو مضاعفی از میان رفته است. اکنون باید هم نقش تاریخی خود بهعنوان برآمده از حاجات عوام و برآورندهی آن نیازها را بازی کند و هم به نقش پسا انقلابی چهل سالهاش بهعنوان برآورندهی استبداد دینی و مدافع نظام و نیازمند دفاع نظام از خودش بپردازد. تعهد اخیر موجب شد که سازمان روحانیت شیعه در وخیمترین وضعیت از جهت بیبنیادی و وابستگیِ بیشینه به قدرت سیاسی قرار گیرد.
شوربختانه، سخنان رهبر جمهوری اسلامی حتی اگر در مقام توصیه بر زبان آورده شده باشد، توصیف کمابیش واقعبینانهای از وضعیت حاکم بر حوزههای علمیه است. در مورد بهائیان مسئله درست بر طبق تشبیه او قابل بازنُمایی است؛ مادر طوق لعنتی بر گردن فرزند آویخته و فرزند نیز آنرا فربهتر کرده است. در روزگار آزادیِ آگاهی و دسترسی همگانی به اخبار، کوچکترین پایمالی حقوق یک بهایی در آنی پیش چشم جهانیان قرار میگیرد. با همدلی روزافزون شُمار بیشتری از هممیهنان با ستم بر بهائیان، آیین بهایی هیچگاه همچون امروز برای جمهوری اسلامی دردسرآفرین نبوده است. اما این میان جایگاه روحانیت مستقل و نواندیش شیعه کجاست و تا چه حد میتوان به ظهور چنین مخالفت چشمگیری امید داشت؟ پرسش اصلی آن نیست که اندک کسانی از مراجع تقلید به عدم نجاست بهائیان حکم دادهاند یا حقوق شهروندی آنان را به رسمیت شناختهاند. سطح بحرانی رقابت میان تشیع و بهائیت صرفاً از جهت ماجرای «مهدی موعود»، افزون بر آنکه یکی از پایههای اعتقادی «مذهب حقه» را بیوجه میکند همچنین میتواند منجر به از دست رفتن بخش قابل توجهی از منابع مالی روحانیت شود. [۵]
آیا آیتالله خامنهای بههمان نحو که نگران پشتیبانی برخی مراجع تقلید از رهبران و بدنهی یک جنبش اعتراضی بود، میتواند نگرانی مشابهی دربارهی رویکرد آنان به بهائیان داشته باشد؟ با نگاه به پیچیدگی مورد بهائیت بهعنوان یکی از سیاسیترین مشکلات در مواجهه با یک آیین سراسر غیر سیاسی، باید گفت که اینجا نگرانی تنها از یکسو نیست. کوچکترین نرمش در بدنهی نظام و وابستگان آنان نسبت به بهائیان برای حوزهها و مراجع تقلید نگرانکننده است. [۶] با رجوع دوباره به تشبیه رهبری باید گفت که اینجا خطای مادر به خشم کودک میانجامد و سرگشتگی کودک به چهره در هم کشیدن مادر منتهی میشود. هنوز اتحاد چشمگیر و پُرمنفعتی میان این دو وجود دارد حتی اگر به قیمت آن تمام شده باشد که کودک گستاخ برای مصلحت هر دو (که همانا حفظ خودش است)، مادر را جیرهخوار و کارمند و مزدبگیر خود کرده باشد و بند نافی را که نخست خودش را تغذیه میکرد با روندی معکوس به مهمترین منبع تغذیهی مادر بدل نموده باشد. آیا ممکن است روزی پیوند مصیبتبار این مادر و کودک به سستی گراید و سرانجام از هم گسسته شود؟ آیا میتوان چشمانتظار آیندهای بود که از گلوی این مادر نوای دینجُداخواهی به گوش برسد و فرزند را یکبار برای همیشه از خود براند؟
اگر بخواهیم روشن سخن بگوییم، آزادی دینی یکی از مهمترین جلوههای حقوق شهروندی است. باید دید روزی که حظیرة القدس (عبادتگاه بهائیان) دوباره در تهران بازسازی شود و نیز اخبار نگرانکنندهای از گرویدن مردم به «فرقهی ضاله» منتشر شود، آیا شاهد افزوده شدن بر شُمار مراجع صاحب مروّت خواهیم بود یا همان اندک فتاوای شاذ و نادر نیز برگشت خواهد خورد و همگی به منافع مقدس صنف روحانیت تن خواهند داد. آن روز روزی است که میتوان چهرهی دیگر روحانیت شیعه را آزمود که تا چه حد از «قواعد مقدس رقابت ناسالم» عدول کرده است و عیار حریّت، رواداری و آزادمنشی آن را بر سنجید.
* توضیح عکس: میرزا محمد تقی مشهور به ابن ابهر از حواریون بهاءالله
پانویس:
چاپ نخست در تارنمای آسو.
آزادی اندیشه
[۱] امیر یحیی آیتاللهی (دانشآموختهی حوزهی علمیهی قم) پس از به پایان بردن دورهی کارشناسی در دانشگاه مفید، کارشناسی ارشد فلسفهی غرب را با پژوهش دربارهی «مفهوم سنت و ارتباط آن با اصلاح و انقلاب در اندیشهی سیاسی ادموند برک» از دانشگاه ملی دریافت کرد و اکنون در آلمان دورهی دکترای خود را با پژوهش دربارهی «پیوند محافظهکاری ایرانی و اصلاحگری دینی» میگذراند. از او سلسله مقالاتی در کتاب ماه تاریخ و جغرافی، تارنمای رادیو زمانه و بیبیسی فارسی منتشر شده است.
[۱] امیر یحیی آیتاللهی (دانشآموختهی حوزهی علمیهی قم) پس از به پایان بردن دورهی کارشناسی در دانشگاه مفید، کارشناسی ارشد فلسفهی غرب را با پژوهش دربارهی «مفهوم سنت و ارتباط آن با اصلاح و انقلاب در اندیشهی سیاسی ادموند برک» از دانشگاه ملی دریافت کرد و اکنون در آلمان دورهی دکترای خود را با پژوهش دربارهی «پیوند محافظهکاری ایرانی و اصلاحگری دینی» میگذراند. از او سلسله مقالاتی در کتاب ماه تاریخ و جغرافی، تارنمای رادیو زمانه و بیبیسی فارسی منتشر شده است.
[۲] بهترتیب به پیوندهای زیر رجوع کنید: بررسی مناسبات تاریخی و فکری بهائیت و تصوف؛ نقد رويكرد بابيان و بهائيان به معاد از منظر قرآن؛ بررسي منازعات شيخيه و بابيه؛ سازمان بيتالعدل و جايگاه آن در آيين بهائيت؛ مواجهه عالمان شیعی با بابیه و بهائیت
[۳] بیکموکاست قیاسپذیر با هراس از حُسن خلق و نیکرفتاری بهائیان؛ یعنی درست همان خصلتی که روحانیت شیعه هرگز نتوانست آن را در خودش یا پیروانش بیافریند، چندانکه گویی حدیث «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» از آنِ بهاءالله است و نه محمد بن عبدالله.
[۴] یگانه استثناء در تاریخ این رژیم «جنبش سبز» بوده است.
[۵] اختراع هوشمندانهی سهم امام غائب از خمس اموال (که پیشتر آنرا برخلاف اعتقاد اهل سنت نه تنها شامل غنائم که دربرگیرندهی مکاسب/پیشهها/درآمدهای شخصی نیز دانستند).
[۶] نمونهی اخیر آن دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمالآبادی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر