فریبرز رئیس دانا
ماهنامه خط صلح:
شلاق زدن به کسانی که قدرت مسلط در جامعه آنها را مجرم و گناهکار میپندارد، از دوران گذشته در نظام های خود کامگی وسلطه گرایی متمرکز یا نامتمرکز ملی و محلی به جای مانده است. این کار یک اقدام تنبیهی است.
من تقریباً در دنیای امروز استفاده از این روش را در هیچ کجای دنیا، از کشورهای بسیار کم توسعه تا کشورهای بسیار توسعه یافته، و با انواع نظامهای دینی و دنیایی و انواع ایدئولوژیهای حاکم سراغ ندارم مگر در ایران و دو سه کشور دیگر دارای دولت اسلامی (از جمله عربستان) و در چند گروه شبه نظامی اسلامی تسلط یافته در بخشی از کشورهای خاور میانه (از جمله داعش).
شلاق زدن در این کشورها و گروهها که پیشرفته ترینشان از حیث اقتصادی و اجتماعی ایران است، ابزاری قانونی یا شرعی، یا هر دو، برای مجازات به اصطلاح مجرمانی است که خلاف شماری از دستورهای شرعی- قانونی رفتار کردهاند. این مجازات در کنار حبس به مدتهای مختلف، محرومیت، گردن زنی، قطع اعضای بدن به ویژه دست و پا، سنگسار کردن، اعدام با طناب دار یا تیر باران برقرار است. بررسیهای زیادی را که خواندهام یا خودم انجام دادهام به من نشان دادند که این مجازات در اساس جنبهی انتقامگیری از مجرم مفروض دارد؛ گر چه در حقوق جاری به عنوان ابزاری برای عبرت آموزی (به ویژه وقتی در ملاء عام صورت میگیرد) و برای پیشگیری از ارتکاب جرایم و سرایتِ آن به منظور حفاظت از حقوق مردم عنوان میشود. اما این مجازات هم از حیث ریشه و پیشینه و هم از حیث تاثیرگذاری ناچیزش در پیشگیری از جرایم، بیشتر ابزاری است برای انتقام گرفتن از کسی که موازین مورد تائید و تاکید ساختار قدرت را زیر پا گذاشته است. اما کدام موازین به مواردی را برمیشمارم.
شلاق زدن به کسانی که شرب خمر کردهاند یا روابط به اصطلاح نامشروع داشتهاند یا موارد مشابه، آن نظم اجتماعی و اخلاقی را بر هم میزند که حاکمان (و سلسله مراتب شرعی و قضایی و امنیتی آن) نه تنها آنها را میپسندند بلکه برای پا بر جا نگهداشتن ساختمندی قدرت و نظم اجتماعی مطلوب خود ضروری میدانند. اما حاکمان، هر چند هم از روی نیت اخلاقی و شرعی و سنتی این پسندیدن (و ناپسندیدن) را دنبال کنند در عمل حاکمانِ نظامی هستند که اصلیترین وجه آن وجه طبقاتی است: کسانی کار میکنند، رنج میبرند و ارزش میآفرینند و کسانی قدرت دارند و در آن ارزشها را تصاحب میکنند و اگر هر دوی آنها سرشان در چارچوب نظم و محدودههای تعیین شده به کار خودشان باشد، این نظام بی درد سر به کار خود ادامه میدهد. اما در این نظام امکانات واقعی کاملاً نابرابر است و برای صاحبان مکنت و قدرت امکان خریداری مستقیم و نامستقیم و اقتصادی و سیاسی قاضی و حاکم و امکان برخورداریهای کالایی و رفاهی و جنسی و خدماتی به گونهای پنهان یا آشکار و مشروعیت یافته وجود دارد، اما برای انبوه محرومان خیر.
اما از این گونه جرایم که بیرون بیاییم، میرسیم به جرایمی که فقط جنبهی اخلاقی ندارند بلکه به دست اندازی به مال یا سرپیچی از نظم قدرت و فرمانبرداری مربوط میشود. مشخص است که در این صورت استفاده از تازیانه ابزاری برای وادار کردن به قبول نظم طبقاتی و سلسله مراتب قدرت و عبودیت است. به زبان محمد مختاری در نظم شبان رمگی، شبان باید شلاق به دست رمه را به جایی هدایت کند که خوب بچرد و سپس خوب زیر چاقوی ارباب قرار گیرد.
در دنیای سرمایه داری معاصر ایران، که نظام سرمایه داری ناکارآمد است، رانت خوار، فاسد، بسیار تبعیض آمیز و ناعادلانه، متکی به فرهنگ و روابط اجتماعی پدر سالارانه و اخلاق مداری تمرکز گرا و تظاهر آمیز، تمامی ابزارهای سرکوب کهن به یاری ابزارهای جدید میآیند تا در زیر سایهی احکام مقدس، از وجدان و شرافت نظم سرمایه سالاری و سلطهی اجتماعی موجود و سیاستهای هیپوکریسی حمایت شود. تازیانه و سنگسار در برابر زندان و اعدام.
به کاربردن پی در پی مجازات تازیانه زنی در پوشش قوانین به اصطلاح مدون و مدنی در سالهای اخیر علیه کارگران، محصلان، جوانان و هنرمندان (چه اجرا شده چه تقریباً معلق مانده) فقط نشانهی جان سختی خود به خودی ابزارهای ممکن اما ناکارآمد در سرمایهداری نوین اما بیکفایت فعلی نیست. این ابزارها به کار میروند چون صحنهی قدرت اقتصادی و ایدئولوژی سیاسی و چهرههای تقدس نمایانی آن هنوز به این ابزار نیاز دارد. حاکمان مجلس و قاضیان، چنان که تاکنون نشان دادهاند، در مجموع در کارنامهی خود بقای نظامی را که بیشترین سودها را متوجه کمترین تعدادِ افراد به قدرت نشستهی فاسد میکند و میلیونها فقیر و بیکار به جای میگذارد، در سر داشتهاند و بدان عمل کردهاند.
همان گونه که آنها معجونی از واپسگرایی و ولع سود بری نوینند، ابزارشان برای ارعاب و به سکوت و تمکین کشاندن نیز مجموعهای از ابزارهای قدیم و جدید است، بنابراین حکومتهایی این چنین، فقط تا حدی حکومتهای شلاق سالار به حساب میآیند. حتی امتیازهایی که در مواردی از حیث قانونی برای بخشهایی از جامعه (زنان به اصطلاح مجرمان سیاسی) در نظر گرفته میشود، در کنار تهدیدهای آشکار و پنهان دیگری است که از تجربههای گذشته و حال و در شیوههای کهنه و نو بر ساخته میشود. جامعه را بخشهای سنتی و روحانیت در کنار دستگاههای پیشرفتهی امنیتی اداره میکنند – و این ضرورتی است برای حفظ پایههای مادی تناقضآمیز این جامعه- بنا بر این طبیعی است که ابزارهای سرکوب و به انقیاد کشاندن نیز جنبهی ترکیبی داشته باشد.
رواج شلاق به طور عام در جامعه و به طور ویژه در فرود آوردن تازیانه بر پیکر کارگرانی که طلا استخراج میکردند و نان خالی میخوردند امری تصادفی یا سلیقهای نیست، همان طور که معدن طلا در تکاب و شرکتی که از آن بهره برداری میکرد، تصادفاً مورد بهره برداری قرار نگرفته بود. ترکیبی از قدرت اقتصادی ملیتاریستی –روحانی- بوروکراتیک بر آن چنان خوان زری سینه افکنده است و چنان ولع و شهوت مال اندوزی روحش را تسخیر کرده است که با خشونت تمام و ابزارهای کامل و ترکیبی وارد عمل میشود تا هر اخلالی در امر بهره کشی خود را در نطفه خفه کند: تازیانه و زندان برای کارگران معترض به وضع فلاکت بار خود در کانهای طلا خیز، زندان برای هنر مندان سرفراز که برای ارائهی هنر آزادوار دست به کنش مستقل هنری زدهاند، تازیانه و زندان برای محرومانی که میخواهند در راه آزادی و نه بندگی مجدد، فارغ التحصیلی خود را جشن بگیرند و بگیر و ببند جوانانی که میخواهند کمی شادمانهتر بزیند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر