سیاوش حیاتی ،
سخنگوی مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان، میگوید پیروان آیین یارسان از جنبههای مختلف حقوقی و انسانی در معرض تعرض و نقض حقوق شهروندی هستند.
سیاوش حیاتی، در گفتگو با تلویزیون حقوق بشر ایران میگوید، ما (پیروان آیین یارسان) در کشوری زندگی میکنیم که هزاران سال به ابا و اجداد ما تعلق داشته است. در این خانه بزرگی که وطن نامیده میشود، اتاقی از آن متعلق به ما بوده است. با تمام سختیها، شادیها، مشکلات و جنگها در کنار بقیه مردم کشورمان بودهایم و آنچه را که بهعنوان وظیفه بوده است را انجام دادهایم ولی متأسفانه ما (باورمندان به آیین یارسان) از حقوق برابر با سایر هموطنانمان برخوردار نیستیم.
او اضافه میکند، ما از طریق مسالمتجویانه تمام تلاش خود را برای رسیدن به حقوق انسانی خود انجام دادهایم. حتی در جائیکه کارد به استخوان ما رسیده است، سه تن از یاران عزیز ما به نامهای حسن رضوی، نیکمرد طاهری و محمد قنبری، خودشان را به آتش کشیدند که شاید وجدان بشریت را تکانی بدهند تا توجهی به حقوق انسانی ما (پیروان آیین یارسان) بشود.
این اکتیویست کرد آیین یارسان ساکن کرمانشاه میگوید، ما (باورمندان به آیین یارسان) از جنبههای مختلف حقوقی مورد تعرض هستیم. از نظر فرهنگی با توجه به اینکه عمدتاً کتابهای آئینی ما به زبان کردی است، ما حق آموزش زبان آئینی خود را نداریم و بچههای ما از مطالعه کتب آئینی ما محروم هستند. همچنین ما (جامعه یارسان) از حقوق سیاسی و اجتماعی نیز محروم هستیم و تشکل و نهادهای مستقل نداریم. در نهادهای قانونگذاری هیچ نمایندهای از جامعه یارسان وجود ندارد. در قوه قضائیه ما حتی یک قاضی نداریم. در قوه مجریه و نهادهای لشکری و کشوری از تمامی سمتهای مدیریتی محروم هستیم. حتی برای استخدام در ادارات بهصورت یک کارمند عادی هم باید ترک هویت کنیم.
این سخنگوی جامعه یارسان اضافه میکند، در مقابل تهمتهای ناروا و اهانتهای که به ما (مردم یارسان) میشود، با اغماض (از طرف حکومت) برخورد میشود.
او در ادامه توضیح میدهد، (جامعه یارسان) از دو طرف مورد تبعیض قرار دارد. یک تبعیض قانونی است که با استناد به قانون اساسی و دیگر قوانین وضعشده است که هیچ جایگاهی در آنها نداریم و مورد تبعیض و بی عدالتی قرار میگیریم. و بخش دوم تبعیض، مربوط به سلیقه مدیران محلی و تنگنظریهای مذهبی، سیاسی و منفعت طلبانه اشخاص و جریانات محلی است.
ما با اسلام مشکل داریم
اهل حق یا یارسان[۱] آیینی است با مناسک عرفانی که به طور عمده در کردستان ایران و عراق پیرو دارد. تاریخ دقیق شکلگیری این آیین مشخص نیست، ولی پیروان آن به ازلی و ابدی بودن آیین خود باور دارند. این دین در دورههای مختلف تاریخی مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. اگرچه قدمت قدیمی ترین متون مذهبی یارسان تا سدۀ دوم هجری و قدمت برخی از نیایشگاههای آن به پیش از اسلام نیز میرسد، اما ساختار کنونی آن از سدۀ هفتم هجری و توسط سلطان سهاک بنیان نهاده شدهاست که در اعتقادات پیروان یارسان بالاترین جایگاه را دارد.[۲]
اگرچه مجموعهای از اعتقادات خاص در میان پیروان یارسان مشترک است، اما بسته به اینکه سرسپردۀ کدام یک از خاندانهای ۱۱ گانه باشند، آداب و رسوم و باورهای متفاوتی در میان آنها وجود دارد. یارسان هچنین به نامهای اهل حق، آیین یاری، کیش حقیقت، طایفه سانو کاکهای نیز شناخته میشود.
محتویات
[نهفتن]تاریخچه
دربارهٔ تاریخچهٔ مسلک اهل حق بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.
مکری مسلک اهل حق را یکی از رشتههای انشعابی و وابسته به مذهب تشیع میداند. او معتقد است این مسلک مجموعهای است از عقاید و آرای خاصی که از عهود سالفه وجود داشته و بعدها با ذخائر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی که در مناطق غرب ایران پراکنده بودهاند، در هم آمیخته و در برخورد با حوادث، در زمانهای مختلف، اشکال گوناگونانی به خود گرفتهاست. اما بر حسب سنت خود پیروان حقیقت، این طریقه دنبالهٔ نوعی احساس ژرف مذهبی است که سینه به سینه از سلف به خلف میرسیده و نیز دنبالهٔ همان اصولی بودهاست که شاه مردان حق علی بن ابیطالب به سلمان و به عدهای از یاران نزدیک خود آموختهاست.[۳]
صفیزاده در این باره در دانشنامه نامآوران یارسان مینویسد: بنا به نامه سرانجام، این مسلک از روز ازل پی ریزی شدهاست.[۴] ولی از اسناد و مدارک خطی چنین برداشت میشود که این مسلک در قرن دوم هجری توسط بهلول کوفی و یارانش با استفاده از عقاید و ذخایر معنوی ایران مانند؛ آیین زردشتی و مانوی و بهرهگیری از دین اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقههای غالی پس از اسلام پیریزی شدهاست. ولی صفیزاده خود معتقد است پیدایش مسلک اهل حق نوعی ایستادگی در برابر اعراب بودهاست.[۴]
مینورسکی مسلک اهل حق را مشتق شده از مذهب شیعه میداند که سرانجام منجر به تشکیل یک سیستم مذهبی مجزا شده و در اساس آن افراطگرایی شیعه قابل مشاهدهاست.[۵]
نورعلی الهی در کتاب برهانالحق، مسلک اهل حق را وابسته به مذهب شیعه اثنی عشری جعفری میداند.[۶]
خواجهالدین ریشه مسلک اهل حق را نامشخص دانسته و مینویسد: در کتب قدیمه مربوط به ادیان، مانند الفرق بین الفرق و ملل و نحل شهرستانی که از آثار قرن پنجم و ششم میباشند، نامی از این فرقه برده نشدهاست. همچنین پیروان این فرقه سعی میکردند اسرار خود را فاش نکنند و این امر سبب گردیده کسی از تاریخ پیدایش مرام اهل حق اطلاعی نداشته باشد. او معتقد است برخی از اعتقادات پیروان اهل حق که پایه و اساس مرام اهل حق را تشکیل میدهند، از نظر اسلام مطرود است و معتقد بودن به این گونه عقاید سبب جدایی مسلک اهل حق از اسلام گردیدهاست. او در ادامه میگوید: ولی پیروان اهل حق پیدایش مسلک خود را از عالم الست میدانند.[۷]
گروه دیگری از نویسندگان معتقدند گر چه اهل حق خود را مسلمان و شیعه میداند و مانند شیعیان به ائمه هدی اعتقاد دارند، ولی اساس مذهب آنها صرفاً اسلامی نیست. بلکه مرام آنها مجموعهای است از عقاید و تعالیمی که تحت تأثیر افکار زرتشتی، مسیحی، مانوی وکلیمی بودهاست. آنها نشانهٔ بارز تشیع در این مسلک را اعتقاد به وجود حضرت علی میدانند، ولی معتقدند ایمان و اعتقاد پیروان اهل حق درباره حضرت علی (ع) از حد متعارف خارج شده و به درجه غلو رسیدهاست.[۸]
بنیانگذاری
بر طبق کلام سرانجام (کتاب مقدس اهل حق)، مسلک اهل حق از روز ازل وجود داشته و تعلیماتش به صورت سِر نزد انبیا و اولیا بوده و در هر دوران به گروه معدودی از یاران محرم منتقل شدهاست. تا اینکه در قرن هفتم هجری، سلطان اسحاق آن اسرار ازلی را به صورت قانون به یارانش ابلاغ کرد، از این رو، بنیانگذار این مسلک محسوب میشود.[۹]
یاران: یاران سلطان اسحاق به گروههای زیر تقسیم شدهاند: هفتن، هفتوانه، هفت نفر اهل قول طاس، هفت هفتوان، چهل تن، چهل چهل تنان، هفتاد و دو پیر، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمربند زرین، هزار و یک غلام خواجه صفت، بیور هزار غلام و بی ون غلام.[۱۰]
هفتن: مخفف هفت تن است، که از یاران طبقهٔ اول سلطان اسحاق محسوب میشوند. آنها برای هدایت مردم، در هر دورانی در قالب انبیا و خاصان ظاهر میشوند.[۱۱]
هفتن دارای مقام هفت مَلک مقرباند و نام آنها به شرح زیر است:
- پیر بنیامین (هم مقام و هم ذات جبرئیل مامور هدایت جهت رستگاری) سمت پیری بر عموم اهل حق را داشتهاست.
- داود (هم مقام اسرافیل مأمور نفخ صور جهت بیداری) سمت دلیلی بر عموم اهل حق را عهده دار بود.
- سومین یار سلطان، پیرموسی بود که سمت دفترداری و منشی سلطان را برعهده داشت. او هم ذات میکائیل بود که مأمور ثبت اعمال است.
- مصطفی داودان (هم ذات عزرائیل مامور غضب و قبض روح) ریاست امور انتظامات را عهده دار بود.
- خاتون دایراک ملقب به خاتون رمزبار (هم مقام حورالعین) علاوه بر اینکه مادر سلطان بود، شفیع یاران و رئیس جامعه نسوان اهل حق نیز بود.
- شاه ابراهیم و بابا یادگار (شاه یادگار) نیابت سلطنت عرفانی سلطان را داشتهاند، از آنجایی که سلطان خودش لقب شاهی معنوی داشت آنان را هم شاه خطاب کرد. شاه ابراهیم هم مقام عقیق (ملک طیار) و بابایادگار هم مقام ایوت میباشد.[۱۲]
تاریخچه سیاسی
پیروان این کیش آداب و آیینهای خود را در خفا به جا میآوردند و در طول تاریخ از فعالیت در امور سیاسی پرهیز کردهاند با این حال، طی قرنها شاهد موارد زیادی از فشار و آزار و اذیت اکثراً از جانب مسلمانان و یا حکومتها بودهاند. آنها میگویند پس از انقلاب اسلامی، فشار بر جامعه یارسان افزایش یافته و پیروان این کیش دچار محرومیتها و تبعیضهای زیادی شدهاند.[۱۳]
خودسوزیهای اعتراضی
در ماه خرداد سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی، سبیل یک زندانی یارسانی به نام کیومرث در زندان همدان به زور تراشیده شد که این اقدام، توهین به آداب و رسوم پیروان این کیش به شمار میرود. پس از این واقعه، یکی از جوانان یارسانی همدان به نام حسن رضوی، به نشانه اعتراض در مقابل فرمانداری همدان اقدام به خودسوزی کرد که بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چندین روز بعد در بیمارستان درگذشت.[۱۳]
در بامداد چهاردهم خرداد (چهارم ژوئن) همان سال، یکی دیگر از پیروان یارسان به نام نیکمرد طاهری در برابر دوربین، خود را آتش زد و ساعتی بعد جان باخت.[۱۳]
در پی این خودسوزیها و رفتارهای توهینآمیز عدهای از پیروان آیین یارسان تجمع اعتراضی برگزار کردند که البته در سخنانشان تاکید کردند که خواستههایشان سیاسی نیست و تنها خواهان ملاقات با مسئولان برای مذاکره در جهت جلوگیری از رفتارهای توهین آمیز با پیروان یارسان و نقض حقوقشاناند.[۱۳]
در بامداد شنبه پنجم مرداد (۲۷ ژوئیه) همان سال، یکی دیگر از پیروان کیش یارسان در نزدیکی مجلس شورای اسلامی ایران اقدام به خودسوزی کرد.[۱۴]
پراکندگی پیروان یارسان
به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، در آغاز ایجاد مسلک اهل حق پیروان آن وحدت عقیده داشتهاند. با گستردگی جماعت اهل حق و مهاجرت ایلات به دیگر مناطق به تدریج اختلافات میان اهل حق شروع شد و پیروان آن به گروههای مختلفی تقسیم شدند. علت این اختلافها عبارتند از: نقل سینه به سینه کلامها، دسترسی نداشتن پیروان به کلامهای مؤثق، سودجویی برخی از پیشوایان محلی، تفاوت زبان، ملیت، رسوم قومی و اجتماعی پیروان و بیسوادی اکثریت پیروان.[۱۵]
گروهی از اهل حق معتقدند دین آنها دین یاری است و سلطان اسحاق «در آن دوران» اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ نمود.[۱۶] از این رو ارتباطی با دیگر ادیان ندارند.
به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر در اثر آمیزش با فرق دیگر، عقاید خود را با اعتقادات آنها یکی دانستهاند، گر چه خود را یارسان مینامند، ولی عملاً از نظر اعتقادی، گروهی از آنها علیاللهی و گروهی دیگر شیطانپرست هستند.[۱۷]
به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر خود را تابع مذهب شیعه اثنی عشری جعفری میدانند و معتقدند آئین حقیقت، دین نیست و مسلک اهل حق تابع مذهب اثنی عشری جعفری است.[۱۸][۱۹]
به گفتهٔ تحفه ناصری، پیروان اهل حق به نامهای مختلف اهل حق، یارسان، نصیری، اهل طایفه، علیاللهی و شیطانپرست معروفاند.[۲۰]اما پیروان این آئین میگویند آنها یارسان یا اهل حق هستند و گروهی، به اشتباه آنان را علیاللهی یا شیطانپرست میخوانند.[۱]
بر اساس نگاهی به تاریخ و فلسفه اهل حق یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است. پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علیاللهی میشناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند. کیش یارسان آمیزهای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام. آنها مانند بوداییان به وازایش باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده میشویم. مناطق گوران و لرستان مرکز اصلی پیدایش آئین یارسان یا اهل حق است.[۲۱]
گسترش در ایران
پیشینه پیروان این مسلک در استان کرمانشاه با قومیت کرد و لک می باشد ولی اقلیتی را از بین اقوام آذری، فارسی زبانان و لر تشکیل میدهند.[۲۲] جمعیت پیروان اهل حق در ایران در محدوده ۲ میلیون برآورد میشود.[۲۲] گسترش مسلک یارسان در ایران به شرح زیر است:[۲۳]
استان کرمانشاه
شهرستان کرمانشاه و روستاهای گره بان، روستاهای منطقه عثمانوند و سان رستم، برخی از روستاهای توابع مایدشت، و روستاهای منطقه بیلوار به نامهای: میان دربند، بالا دربند، پشت دربند.
- بخشی از شهرستان اسلامآباد غرب و حومه آن
سوران علیا و سفلی، چُنگُر حدود شصت الی هفتاد روستا از کل روستاهای کوزران سنجابی که حدود ۱۳۵ روستا میباشد، و اکثزیت قریب به اتفاق ساکنان خود کوزران پیرو مرام اهل حق میباشند، احتمالاً چهل هزار نفر از مردم اسلامآباد و حومه آن پیرو این مذهبند.
شهرستان کرند غرب و توابع آن از عمده ترین مراکز اهل حق است. علاوه بر شهر کرند ساکنان قریب به ۱۲۰ روستای تابع دهستان گهوارهبه جز چند روستا که پیرو مذهب شافعی میباشند، اهل حق هستند. از روستاهای معروف منطقه کرند: حریر، سرمیل، سرخه لیزه، گهواره، بیامد، بروند، قلعه زنجیر، گردکان گور، گورا جوبو توت شامی را میتوان نام برد. جمعیت اهل حق در منطقه کرند50 هزار نفر تخمین زده میشود. علاوه بر این روستاهای بیونیش (بیونیژ) در حدود ۱۵ روستا همگی اهل حق هستند که جزو کرند میباشند.
بیش از ۲۰٪ سکنه این شهر پیرو مسلک اهل حق میباشند و حداقل ۲۳ روستا از حومه آن نیز همین مسلک را دارند. از روستاهای معروف:پس پس، رشید عباس دول الیاس، جلالوند سفلی، بَلَوان و روستاهای قَرَه بُلاغ و روستاهای تابع دهستان بزمیر آباد را میتوان نام برد. روستاهای حومه شهر در شعاع مساحت ده کیلومتری شهر قرار دارند ولی روستاهای دهستان بزمیر آباد (پشت تنگ) بیش از چهل کیلومتر از شهر فاصله دارند.
گر چه هنوز همه سکنه شهر و روستاهای حومه قصر شیرین مورد تحقیق قرار نگرفتهاست ولی به نظر میرسد اکثریت مردم آن بر مرام اهل حق میباشند.
اکثریت مردم صحنه پیرو مذهب اهل حق هستند و بسیاری از روستاهای حومه آن همین مرام را دارند. جمعیت اهل حق در بخش دینور نیز قابل توجهاست.
جمعیت اهل حق در روستاهایی از کنگاور و اسدآباد نیز قابل توجهاست..
استان لرستان
در قسمتهایی از نواحی تابعه استان لرستان نیز فرقه اهل حق به طور پراکنده سکونت دارند. از جمله این مناطق که عموماً روستایی هستند بلوران واقع در جاده اسلامآباد غرب، پل دختر و نیز حومه گراب و روستاهایی از توابع نورآباد، قسمتهایی از بوالوفا و بخشی از طایفه ذوالنوراهل حق هستند.
استان آذربایجان شرقی
در بخش ایلخچی از قصبات معروف تبریز(شهری کنار دریاچه ارومیه) عدهای از طرفداران «فرقه اهل حق» سکونت دارند. طبق تحقیقات به عمل آمده اهل حقهای این ناحیه معروف به گوران هستندکه به نظر میرسد از منطقه گوران به مرکزیت گهواره (کرند غرب) در استان کرمانشاه در گذشتههای دور به این سمت مهاجرت کرده باشند.
تهران و مازندران
در هشتگرد، رودهن، بومهن و خود تهران،ساوجبلاغ و...مراکزی وجود دارد که در آن اهل حقها ساکن اند. همچنین بخشی از مردمکلاردشت، کجور و روستاهای پول و فیروزکلا از توابع کجور اهل حق میباشند.
استان زنجان و همدان
در شهرستانهای همدان، اسدآباد و قسمتهایی از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان کم و بیش جمعیت اهل حق به صورت پراکنده سکونت دارند.
استان کرمان
در استان کرمان، در شهرستان بردسیر و شهرستان سیرجان گروه هایی از پیروان یارسان زندگی می کنند. منسجمترین گروه باقیمانده از یارسانی ها در این ناحیه در روستای سوخته چال زندگی می کند. همچنین مکان های مقدسی مانند زیارتگاه چهل تن در کوه چهل تن یا بقعۀ سه تن یا پیر برحق (پیر جارسوز) در این ناحیه زیارتگاه پیروان یارسان است.[۲۴][۲۵]
دیگر کشورها
در سراسر کردستان عراق بویژه در استانهای کرکوک و استان سلیمانیه پیروان کیش یارسان با نام کاکایی وجود دارند. با عناوین مختلف، علاوه بر فرقه اهل حق فرقههای دیگر نیز در این نواحی موجود بوده که ریشه در فرهنگ یارسانی دارند.[۲۶]جمعیتی بالغ بر ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در عراق[۲۲] تخمین زده شده است.
در ترکیه فرقههایی وجود دارند معروف به بکتاشیه (بگتاشی) وعلویان (ترکیه) و در دورهای نبض قدرت سیاسی ـ نظامی ترکیه را در دست داشتهاند. فعلاً عبادتگاه آنها تکیه نام دارد. اهل حقهای ایران آنها را یکی از شاخههای اهل حق میدانند. جمعیت ۵۰٬۰۰۰ در ترکیه تخمین زده شده است.[۲۲]
آمار دقیقی از جمعیت علویان در ترکیه در دست نیست. اساسیترین دلیل این موضوع میتواند آزارها و رنجشهای تاریخی گروههای سنی تندرو که کمابیش نیز برضد علویان رخ میدهند، باشد. جمعیت این گروه ۱۲میلیون (پیرامون %۲0 تا ۴0٪ جمعیت ترکیه) برآورد میشود. ۴۰٪ علویان کرد و زازا هستند بعبارتی ۲۵٪ کردها و زازاها علویند. بیشتر علویان در مرکز آناتولی زندگی میکنند. استان کردنشین تونجایلی(با نام پیشین درسیم) بیشینه درصد جمعیت علوی ترکیه را داراست.
در کشور اروپایی آلبانی نیز عمدتاً شیعیان آنجا تحت همین نام به بگتاشی معروفاند که شعبهای از اهل حق میباشند.
در کشور سوریه جمعیت قابل توجهی وجود دارند که تحت عناوین علویان (سوریه)، علویین، نصیریه و علی اللهی معروف هستند و عمدتاً درکردستان سوریه و در شمال و شمال غرب سوریه، سکونت دارند.
در قسمتهای شمال افغانستان و برخی مناطق دیگر این کشور جمعیت قابل توجهی تحت نام علیاللهی و یا اسماعیلیه معروف اند. فعلاً افراد این فرقه بیشتر تحت رهبری سید منصور نادری در شمال این کشور نفوذ دارند.
خاندانها
طبق دستور دین یارسان هر یک از پیروان مکلف به داشتن پیر و دلیل برای سرسپردن میباشند.[۲۷] در زمان سلطان اسحاق ، پیر بنیامینسمت پیری و داود كهو سوار سمت دلیلی بر همۀ پیروان یارسان داشتند. ولی به دلیل متأهل نبودن و نداشتن فرزند، سلطان اسحاق هفت خاندان یا دوده به نام خاندانهای حقیقت دائر نمود تا نسلهای آیندهٔ پیروان یارسان، در هر زمان پیر و دلیل داشته باشند.[۲۸] [۲۹]
نام خاندانها (دودهها) عبارتاست از:
- خاندان خاموشی
- خاندان شاه ابراهیمی
- خاندان عالی قلندر
- خاندان یادگاری
- خاندان میرسوری
- خاندان مصطفایی
- خاندان حاجی باویسی (بابو عیسی)
بعد از سلطان اسحاق در قرون یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هجری چهار خاندان دیگر نیز به اسامی زیر دائر گردید.[۳۰].[۳۱]
همچنین خاندان دیگری به نام سید درویشی از نسل سید درویش وجود داشته است که پیشتر بخشی از خاندان یادگاری بوده است و اکنون پیروان آن سیادت خاندان خاموشی را پذیرفتهاند و بخشی از این خاندان شدهاند.[۳۲]
این خاندانها به جانشینی از پیر بنیامین که پیر ازلی یارسان بوده است انجام وظیفه میکنند. جانشینی داود كهو سوار، دلیل ازلی را نیز فرزندان هفتاد و دو پیر بر عهده دارند. اما در مواردی به پیر اختیاری برای انتخاب دلیل داده شده است و بنابراین یاران برخی خاندانها با اجازۀ صاحب خاندان نسل بعدی میتواند به سمت دلیل مریدان آن خاندان انتخاب شود.[۳۳] اما سلطان سهاک جایگاه خود را به کسی تفویض ننمود.[۳۴]
عقاید
شرط ورود به مسلک
سرسپردن: بر طبق کلام سرانجام هر فرد یارسان (ذکور و اناث) مکلف است به پیر و دلیل سرسپرده شود، و در غیر اینصورت یارسان محسوب نمیشود.[۳۵] افراد سرسپرده به دو گروه چکیده و چسبیده تقسیم میشوند. چکیده شامل کسانی است که نسل اندر نسل یارسان بودهاند. چسبیده شامل گروهی است که بر اثر بیداری باطن و از روی علاقه به مسلک یارسان گرویدهاند.[۳۶]
سبیل مُهر: طبق کلام سرانجام، سبیل یکی از مقدسات آیین یارسان است و بر مردان پیروی یارسان واجب است سبیل خود را نتراشیده و مُهر (دست نخورده) نگاهداری کنند. شرط ورود به مراسم جم و نشستن در حلقۀ جم داشتن سبیل دست نخورده است. تراشیدن سبیل موجب خروج از دین و باطل شدن سرسپردگی به دین یاری میشود.[۳۷] در سرانجام از زبان داود که وسوار آمده است:
سێوێل یار شوڕەن وە رووی لێوانا تا یار بناسۆ خێش وە بیگانا سبیل پیروی آیین یاری بلند است و روی لبها را میپوشاند، تا یار، خودی را از بیگانه بازبشناسد.[۳۸]
مقدسات
کلام سرانجام: کلام سرانجام عبارت است از آداب و رسوم مسلکی و عبادات اهل حق که توسط سلطان اسحاق و یارانش بیان و نسل به نسل منتقل شدهاست.[۳۹] در قرون اولیهٔ تأسیس مسلک اهل حق، انتقال این متون توسط کلامخوانها صورت میگرفت، ولی بعدها ثبت آنها آغاز شد. این کلامها به تدریج به سبب سهلانگاری بعضی از کلام خوانها، فراموشی و همچنین سروده شدن کلامهایی به زبانهای کردی، ترکی توسط بزرگان اهل حق با یکدیگر تفاوتهایی پیدا کردند که این عوامل سبب جدایی برخی از جماعتهای اهل حق شد و امروزه نمیتوان کلامهایی که در بین اهل حق یافت میشود را همگی معتبر محسوب کرد.[۴۰][۴۱]
جم و جم خانه: محلی است که اهل حق برای اجرای مراسم خاص خود در آنجا جمع میشوند. از اینرو در بین پیروان اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است.[۴۲] از نظر اهل حق شرکت در جم به جای عبادات دائمی، کافی است.[۴۳] مینورسکی معتقد است در میان پیروان اهل حق عبادت فردی کمتر مورد توجه قرار گرفته به طوری که آنها اهمیت فراوانی برای اجتماع کردن (جم) قائلاند، زیرا در نزد آنها جم گشایندهٔ مشکلها است. جم در وقت ثابتی تشکیل میشود و در جم خانه به هنگام عبادت کلامها همراه با تنبور و با صدای بلند خوانده میشود. مراسمی مانند سرسپردن، ازدواج و نامگذاری کودک و... نیز در جمخانه انجام میشود.[۴۲]
نذر و نیاز: آنچه در جمخانه به عنوان نذر و بر طبق قانون اهل حق دعا داده شود را نذر گویند.[۴۴] نذر و نیاز از واجبات یارسان است[۴۵] و در نزد اهل حق از اهمیت و احترام ویژهای برخوردار است.[۴۶][۴۷]
روزه اهل حق: هر اهل حق مؤظف است سه روز در سال روزه دار باشد. پیروان اهل حق غالباً، آن را در زمستان به جای میآورند و به آن «روزه مرنوی» گویند. با این حال در مورد تاریخ و نام این سه روز بین تمامی گروههای اهل حق وحدت عقیده وجود ندارد. حتی گروههایی از اهل حق از جمله آتش بگی روزه مرنوی را بر خود حرام میدانند و آن را بهجای نمیآورند.[۴۸]
ارکان
- پاکی: اهل حق باید درون و برونش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن اندیشه و گفتار و کردارش، تماماً پاک و بیغل و غش باشد.
- راستی: راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن دستورها و ترک نواهی خداست. بعبارةاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند.
- نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةاخری از خود بیخود و فنا فیالله گردد.
- ردآ، خدمت و کمک و فداکاری بیریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کند.
مظهریت و جامه به جامه (دونادون، باززایی)
نوشتار اصلی: دونادون
مظهریت: مظهر در اصطلاح اهل حق یعنی روحی که در نتیجه سیرکمال صیقل پیداکرده و نور ذات الهی را منعکس میکند.[۵۱]
اعتقاد به مظهریت در مسلک اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است. در مورد مظهریت برخی میگویند دین یاری مبتنی بر اصل وحدت وجود است.[۵۲] برخی نیز میگویند اهل حق برکسی اطلاق میشود که در جستجوی جلوه ذات حق در انسان باشد. زیرا مظهریت آینهای است که منعکس کننده خداست.[۵۳]
دونادون (جامه به جامه): انسان با گردش در جامههای مختلف نتایج اعمال زندگی قبلی خود را میبیند و در انتها با عوض کردن هزار و یک قالب، روحش به ابدیت ملحق میشود.[۵۴]
خواجهالدین میگوید: پیروان اهل حق به حلول روح و تناسخ معتقدند و این اعتقاد آنها را از اسلام جدا کردهاست.[۵۵] در این مورد میان پیروان اهل حق اختلاف نظر است. گروهی از آنها به حلول روح اعتقاد دارند نه به تناسخ.[۵۶]
گروهی به سیرکمال و معاد و بازگشت روح در قالب زندگیهای متوالی با تعداد معین و زمان محدود برای طی مسیر کمال معتقدند، و از نظر آنها تناسخ و حلول روح مردود است.[۵۷]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر