صادق جلال العظم، فیلسوف سوری
صادق جلال العظم را پدر معنوی تمام نویسندگان غیرمذهبی و نوگرای عرب میدانند. این اندیشمند نامدار سوری در 1934 در دمشق به دنیا آمد. او نه تنها به فرهنگ اسلامی و عربی مسلط است، بلکه از فلسفه و تفکر غرب نیز شناختی عمیق دارد و آن را سالها در دانشگاههای معتبر تدریس کرده است. او به خاطر تلاش روشنگرانهاش در راه گسترش دموکراسی و احترام بهحقوق بشر، بارها مورد ستایش قرار گرفته است. در 28اوت امسال در شهر وایمار آلمان، مدال پراعتبار گوته به او اهدا شده است.
صادق العظم مهمترین و بانفوذترین چهرهء روشنگری در جهان عرب شناخته میشود. او در گفتوگویی کوتاه اما پرمایه با روزنامه "نویه زوریشه تسایتونگ"چکیده نظریات خود را به اختصار و روشنی بیان کرده است.
او نقد فرهنگی را مهمترین وظیفه روشنفکران جوامع عرب میداند و معتقد استکه این نقد باید به گونهای بنیادی و دلیرانه از نقد آموزهها و بنیادهای دینی ناسازگار با ساختارهای مدرن شروع شود.
صادق العظم خود این نقد را سالها پیش با نگارش کتاب پراهمیت "نقد تفکر دینی" شروع کرد و به خاطر آن رنجها و آزارهای زیادی از سوی متعصبان متحمل شد تا آنجا که گروههای افراطی به مرگ او فتوا دادند. امروزه با گسترش موج بنیادگرایی و آشکار شدن دامنه و ابعاد خطرناک آن، نظریات انتقادآمیز این متفکر پژواکی تازه یافته است.
صادق العظم معتقد است مشکل اصلی جوامع اسلامی آن است که نتوانستهانداعتقادات دینی خود را با دنیای مدرن همساز کنند. به گفتهء او بیشتر مردممسلمان رشد و رفاه دنیای مدرن را توأم با افکار و عقاید قرون وسطاییمیخواهند.
روشنفکران دینی مدام بحث و جدل میکنند که چرا جوامع اسلامی در بحران وانحطاطی همهجانبه فرو رفتهاند، آنها به همهچیز فکر میکنند جز این که اشکال این جوامع دقیقاً همین است که آنها "اسلامی" هستند و همچنان به اعتقاداتی پایبند هستند که با روزگار آنها سازگار نیست.
صادق جلال العظم، فیلسوف و اندیشور نامدار سوری، در مصاحبهای درباره رشدبنیادگرایی میگوید: «اسلامگرایان حامل نشانههای یک بیماری هستند. آنهاشکست مدرنیتهء عربی را منعکس میکنند: ناتوانی در رشد و پیشرفت جامعه، ایجاد رفاه و بهروزی و... اسلامگرایی نوعی دهنکجی به این مدرنیتهی شکستخورده است.»
کوتاهی مراجع دینی
صادق العظم مراجع دینی رسمی مسلط در جهان اسلام، مانند "الازهر" در مصر یاخاندان سعودی با تفکر جزمی وهابی را متهم میکند که با زور و تعصب از اصلاحدینی در اسلام جلوگیری کردند و نگذاشتند که این دین با نیازها و مقتضیات زمانه همساز شود. آنها از بیم از دست دادن اقتدار خود و رانده شدن اسلام به عرصه خصوصی با هرگونه نوگرایی در اسلام مخالفت کردند.
این مراجع بیم داشتند که با رشد سکولاریسم اسلام نیز به همان سرنوشت مسیحیت در غرب دچار شود، از عرصه عمومی کنار گذاشته شود و در نتیجه اقتدار آنها خدشه بردارد. هم و غم آنها حفظ اقتدار معنوی و سیاسی بود.
صادق العظم مراجع رسمی جهان اسلام را متهم میکند که زمینه را برای رشدبنیادگرایی فراهم کردند، به گونهای که ویروس آن به شکل یک "بیماری" درسراسر جوامع اسلامی منتشر شد. او تصریح میکند که فقه و اسلام سنتی لاجرم به "داعش" ختم میشود و هیچ مفری برای آن موجود نیست.
اصلاح دین مهمتر از سکولاریسم
صادق العظم برقراری سکولاریسم، اصل جدایی دین از سیاست، را بسیار مهم اما غیرکافی میداند. او معتقد است که با حفظ اعتقادات اسلامی، بر پایهء فقه واصول شریعت، سکولاریسم غیرممکن است. او میگوید پیش از هرچیز خود این تفکر باید اصلاح و با مقتضیات دنیای مدرن سازگار شود.
نویسنده "نقد تفکر دینی"، که خود را بیش از هر متفکری به ایمانوئل کانت مدیون میداند، معتقد است تنها چیزی که میتواند جوامع اسلامی را از بحران وآشفتگی کنونی نجات دهد، رفرم دینی بنيادین است، کمابیش به همان گونه که پروتستانتیسم کیش مسیحیت را برای پذیرفتن تمدن مدرن آماده کرد.
به نظر صادق العظم رفرم "اسلام سنتی" باید توسط روشنفکران مسلمان صورتبگیرد، از این رو او از نقش اندیشمندانی مانند نصر حامد ابوزید در مصر، محمد ارکون در ترکیه و محمد شحرور در سوریه ستایش میکند، اما دریغ میخورد که تلاشهای فکری این افراد هرگز به صورت جریانی نیرومند و مؤثر در نیامد تا بتواند به گونهای نهادین جوامع اسلامی را متحول کند.
به نظر او امروزه مهمترین وظیفه روشنفکران و اصلاحطلبان جوامع اسلامی آناست که عقاید دینی خود را با موازین حقوق بشر و آزادیهای فردی همخوانکنند.
او تأکید میکند که اسلام تا کنون مُصلحی ژرف بین و دلیر مانند مارتین لوتر، پایهگذار مذاهب پروتستان، به خود ندیده است.
«نگاه من به موضوع بهاییها « موضوع حقوق بشر» است و این که حالا من مسلمانم و آنها بهایی هستند و یا اینکه اصلا کدام دین خوب و کدام دین بد یا فلانی دیندار یا بی دین است، این بحثها نیست. « موضوع حقوق بشر » است و این که به هرحال یکسری اقشار در جامعه ما متاسفانه از حقوق اولیهشان برخوردار نیستند، از جمله بهاییها و این خوب نیست». دگرباور
«نگاه من به موضوع بهاییها « موضوع حقوق بشر» است و این که حالا من مسلمانم و آنها بهایی هستند و یا اینکه اصلا کدام دین خوب و کدام دین بد یا فلانی دیندار یا بی دین است، این بحثها نیست. « موضوع حقوق بشر » است و این که به هرحال یکسری اقشار در جامعه ما متاسفانه از حقوق اولیهشان برخوردار نیستند، از جمله بهاییها و این خوب نیست». دگرباور
آیا چنین بانویی مارتین لوتر نیست ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر