صفحات

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

انقلابی دیگر و یا اصلاح رژیم اسلامی ؟



پرویز ضرغامی

آیا انقلاب یا دگرگونی پایه ای، آنگونه استکه اصلاح طلبان حاکمیت می گویند، یعنی جنگ و خون ریزی، و یا می تواند شکل دیگری هم داشته باشد؟ بسیاری از هموطنان با دیدن نتایج انقلاب ۵۷چنان انقلاب زده و ترسیده شده اند که دانسته و یا ندانسته این شعار اصلاح طلبان حکومتی را بلغور می کنند که یک انقلاب علیه جمهوری اسلامی جز جنگ داخلی، هرج و مرج و چه بسا تجزیهء ایران و یا یک دیکتاتوری دیگر نتیجه ای نخواهد داشت. راه و نقشهء کار، اصلاح همین رژیم است و بس و با اصلاح همین رژیم به خواست مان خواهیم رسید:


یک: اینکه آنها نمی گویند چه می خواهند که مردم را بدان نوید می دهند و

دوم: اینکه چگونه این حاکمیت الله، یعنی کلام و خود خدا، را می توان اصلاح کرد؟

این طیف از هموطنان، با تزویر و ریا معنی و مفهوم انقلاب را ـ که دگرگونی پایه ای و برچیدن یک سیستم و برقراری سیستمی جدید برای مدیریت و اداره یک جامعه است ـ با این تعریف که انقلاب یعنی جنگ مسلحانه و خون و کشتار و هرج و مرج تعبیر می کنند.

البته لازم به ذکر است که اگر صفت اسلامی به یک انقلاب بدهیم حرف این افراد درست است چون هر کجا سخن از انقلاب اسلامی است آنجا بی عدالتی،کشتار و زور و نابسامانی دیده ایم. ولی خود کلمهء انقلاب آنجائی با خون و کشتار هم ردیف می شود که مردم در صدد نفی سیستمی فاسد و پوسیده بر می آیند و دیگر آن را نمی خواهند و به اعتراض و اعتصاب اقدام می کنند و رژیم حاکم بجای شنیدن صدای آنها دست به کشتار و زندان و سرکوب خواست بر حق مسالمت آمیز آنها می زند و دگرگونی و نفی رژیم نامطلوب از طرف مردم را نه با مسالمت بلکه با گلوله و از لوله تفنگ و با سرکوب پاسخ می دهد.

این پدیدهء خشونت حاکمان ربطی به انقلاب مسالمت آمیز مردمی که حق پایمال شده خود را می خواهند ندارد. این مربوط میشود به عکس العمل دستگاهحاکم و به زور سرنیزه!

پس می بینم که بسته به اینکه رژیم خواست مسالمت آمیز مردم را با اسلحه پاسخ می دهد و یا از طریق مسالمت، مفهوم انقلاب در یکی منجر بهانقلاب مسالمت آمیز می شود مانند لهستان و دیگری قهر آمیز مانند سوریه. يعنی این حاکمیت است و نه مردم که شکل آن انقلاب را روشن می کند.

همینجا بگویم که ترس طیف اصلاح طلب از انقلاب نه بدلیل شکل مسالمت و یا قهر آمیز آن است بلکه ترس آنها از انقلاب به هر شکل اش است. بسیاری ازآنها در سیستم بعدی نه تنها سهمی نخواهند داشت بلکه باید جوابگوی دزدی وکشتار و شکنجه هم باشند ولی در اصلاح این رژیم اصلاح ناپذیر آنها از خوان نعمت ومقام هم بر خوردار خواهند بود.

متاسفانه تعداد زیادی از هموطنان بدلیل ترس از بدتر شدن و هرج و مرج دریک انقلاب دیگر، با وجود تنفر از رژیم در عمل با آنها هماهنگ شده شعار این طیفاصلاح طلب را تکرار می کنند.

این سخن بجا است که اگر انقلابی کور یعنی شورش بی برنامه و بدون رهبری منجر به ناکارآمدی حاکمیت شود در آن صورت نتیجه به هرج ومرج و آشوب و در مجموعه ای مانند ایران و از این طریق به فروپاشی کشور برسد.

و یا اگر انقلابی تک رهبری و تک محوری و با هژمونی یک ایدئولوژی به پیروزی برسد، مانند انقلاب ۵۷ ایران و یا انقلاب بلشویکی روسیه، آن طبقه و یا تفکر که توانسته دگرگونی پایه ای یا انقلاب را به ثمر برساند و خواست های خودرا به جامعه تحمیل کند، رقابت و یا مغابله گرایشات دیگر جامعه را بر نمی تابد وهمه را در پروسه تحکیم قدرت خود نا کارا و سرکوب می کند.

نگاهی به پروسه انقلاب ۵۷ ایران بسیار گویا است. در سال ۵۷ هیج یک از احزاب و سازمان ها و شخصیت های موجود جز خمینی و اطرافیان اش نقشتعیين کنندهء رهبری را نداشتند، و هر چند از انقلاب دفاع می کردند پس از مدتی یکی پس از دیگری به کنار رانده شدند و یا سرکوب شدند.

این نتیجهء بیشترین انقلابات ایدئولوژیک و مخصوصاً انقلابی است که «رهبر فرزانه» و «قاعد بزرگ» و «لیدر کبیر» آن را برنامه ریزی می کند.

آنچه اصلاح طلبان وطنی آگاهانه ندیده می گیرند و با نیرنگ از آن عبور میکنند این پرسش است که انقلابی کهنه که بر پایهء فرد و یا یک ایدئولوژی و یک حزب شکل بگیرد چه نتیجه ای ببار می آورد؟

در یک کلام، انقلابی شايسته است که رهبری آن را جبهه و اتحادی از تشکل ها، احزاب و افرادی که با اهداف و شعارهای مشخص و با برنامه مشخص برای فردای ایران و با پایبندی به دمکراسی وحقوق برابر یرای تمام شرکت کنندگان و تعهد به پایبندی به اصول ذکر شده در بیانیه و نقشهء کار شکل گرفته باشد، و در پروسهء حرکت بتواند با حمایت مردمان ایران از چنان نظم و قدرتی مردمی برخوردار شود که با حمایت مردمی این رژیم پوسیده و ارتجاعی را به زانو در آورد! آیا چنین حرکتی باز به هرج ومرج و نا بسامانی و تجزیه می انجامد یا به دمکراسی و حقوق شهروندی و صلح و رستگاری جامعه؟

ممکن است ناباوان باز بگویند که خمینی هم در پاریس از دمکراسی وآزادی برای ایران می گفت. اما باید توجه داشت که خمینی همان رهبر فرزانه وآقا و "حرف حرف من است" بود که در بالا گفتیم.

در اتحاد و جبهه ای که بیان شد نه رهبر فرزانه و نه آقا و نه امامی وجود خواهد داشت و نه نظر و تفکر فرد بلکه سیاست و بینش جمع اتحاد. وبجای رهبر، سخنگوی جمع و آن هم با انتخاب جمع و بر پایهء شایستگی و پاسخ گوئی به جمع اتحاد و برای مدت معین و نه همیشگی.

باید در نظر داشت که اعضای اين «اتحاد» بر پایه حداکثر خواسته های هر گروه و یا طیف فکری پا نمی گيرد بلکه تشکل بر پایهء حداقل خواست های هم پیمانان شکل می يابد که خود بیان گر این واقعیت است که هیچ تفکر و ایدئولوژی برتری در آن حاکم نیست و در نتیجه هیچ تفکری نمی تواند خود را حاکم بر اتحاد بداند و یا بخواهد خود را بر دیگران تحمیل کند. و اگر هم چنین نظری داشته باشد به معنی زیر پا گذاشتن اصول اصلی جمع است و منزوی شده از اتحاد طرد میشود.

در اين «اتحاد» همۀ اعضاء در تصمیم گیری برابر می باشد ولی در فردای پیروزی این حقوق دمکراتیک برای همه محفوظ است که بدرون جامعه رفته و حد اکثر خواست های خود را به مردمان ایران ارائه داده و خواستار رأی آزاد مردمان برای تحقق آن شوند، همانگونه که دمکراسی حکم می کند و اجازه می دهد.

اين جبهه و یا اتحاد در همان حال که پایبندی اعضءا به اصول مندرج در بیانیه را اصل می داند در همان حال هویت تمام اعضای تشکل را محترم میشمارد. یعنی گروه ها، سازمان ها، احزاب و افراد تشکیل دهنده، ماهیت و آزادی عمل در حفظ و بیان تمام نظرات و عقاید خود را همیشه خواهند داشت، ولی عملی که نافی و یا در ضدیت با اصول اتحاد که در بیانیه گنجانده شده نمی کنند.

آنها در دیگر اعتقادات و بیان و تبلیغ آن نيز مجاز و آزادند. اتحاد ضامن این اصل دمکراتیک است که هیچ ارگان و یا تشکل و فردی حق ندارد چه قبل از پیروزی و چه بعد از آن شرایطی بوجود آورد که یکی از نیروهای دمکراتیک جامعهنتوانند بدرون جامعه رفته و نظرات خود را ارائه دهد، چه مخالف آن نظر و بینش باشند چه به هر دلیل دیگر مانند مصلحت و... این یعنی جلوگیری و نقض دمکراسی.

پس می بینیم که این نفس انقلاب نیست که ضد دمکراسی باشد بلکه اين امر به کار برد انقلاب مربوط است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی و نفی یک پدیده و بر قراری نظمی نو و همان گونه که گفته شد این می تواند سازنده و دمکراتیک باشد و یا مخرب، ارتجاعی و خانمان بر انداز مانند انقلاب اسلامی.

نتيجه را نیرو، اعتقاد، تشکل و سازماندهی حاکم بر انقلاب تعیین می کند.نیرو و تفکر حاکم بر انقلاب بعد از فروپاشی می تواند، با تکیه بر اتحاد و جبهه ای که در بالا بیان شد، اهداف خود را با قدرت تمام عملی کند و این توان را خواهد داشت که در دوران گذار یا موقت، بعد از نفی رژیم، نه تنها امنیت و آرامش جامعه را تأمین کند بلکه در همان حال نظارت و مدیریت جامعه را در دست داشته باشد تا شرایط بررسی و تدوین قانون اساسی جدید و انتخاب و حاکم شدن دولت منتخب مردم عملی شود.

آنگاه است که اتحاد بوظیفه خود پایان می دهد و کشور روند جدید خود را به پیش می برد.

يعنی اینکه این انقلاب و یا دگرگونی پایه ای خونین و یا مسالمت آمیز خواهد بود یا برعکس، به نوع رفتار حکام ارتجاعی و نامردمی بستگی دارد. اگردیکتاتور به کشتار مردم و سرکوب تشکل و رهبری مردم اقدام کند متاسفانه آن دگرگونی با خون ریزی عملی می گردد ولی اگر کوچکترین درایتی در حاکمانباشد و به ندای مردمی که حق پایمال شده خود را طلب می کنند و طالب جنگ و خون ریزی نیستند گوش دهد آن انقلاب با کمترین بها به پیروزی خواهد رسید.

نمونهء گویا انقلاب لهستان بعد از فروپاشی شوروی ست که حکام اش، با دیدن حضور میلیونی مردم مصمم ولی مسالمت جو در خیابان، مصالح کشور رادرک کردند و کنار رفتند، اما در سوریه حاکم مستبد ندای مردم مسالمت جو را با گلوله پاسخ داد و کشور را به این روز رسانددر حالی که در هر صورت رفتنی ست.

باری، امید و آرزوی ما یک دگرگونی یا انقلاب مسالمت آمیز است. آیا رژیم اسلامی این درایت را خواهد داشت که خواست مردم را بی خشونت پاسخ دهد و کنار رود، و یا هنوز از تجربهء دیگر دیکتاتورها درس نیاموخته است؟ این را آینده نزدیک نشان خواهد داد. آنچه انکار ناپذیر است آن است که مردمان ایران حق خود را خواهند گرفت چه با خشونت چه بی خشونت. و امید و آرزوی ما انقلاببی خشونت است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر