صفحات

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

پوپولیزم و نخبه گرایی بدیل یکدیگر هستند ، خطاب به صادق زیبا کلام


احمد فعال

حساسیت‌زدایی جامعه از مفاهیم اخلاقی، علاوه بر پیامدهای فاسد، موجب ناتوان شدن و زمین‌گیر شدن نیروهای محرکه جامعه در بدست آوردن اعتماد عمومی و بیرون شدن از مدار بسته بی‌اعتمادی و خشونت‌های روزافزون است. یکی از مفروضه‌های شما جناب دکتر زیباکلام تحلیل در مدار بسته بی‌اعتمادی است 


جناب دکتر صادق زیبا کلام عزیز

در یادداشت اخیر شما۱ پیام و رهنمودهایی چند خطاب به اصلاح طلبان وجود دارد که از نظر اینجانب استوار بر چند مفروضه یا پیش‌فرض کاملاً اشتباه هستند. در این یادداشت کوشش دارم تا توجه شما را به این مفروضه‌های اشتباه جلب کنم:
۱- اشتباه نخست و مفروضه (یا پیش‌فرض) نخست شما این است که سیاست را چیزی و یا مقوله‌ای بیرون از قدرت تعریف نمی‌کنید. از بخت بد، این اشتباه تنها متوجه شما نیست. هم روشنفکران و هم حوزه‌های آکادمی و از جمله دانشکده‌های علوم سیاسی و جامعه‌شناسی، این مفروضه اشتباه را دامنگیر دانش خود گردانده‌اند. حقیقت این است که سیاستِ آزادی هم وجود دارد، سیاستی که تصرف دولت و قدرت را هدف قرار نمی‌دهد. سیاستی که معطوف به آگاهی و مسئولیت‌پذیری جامعه در برابر حقوق و آزادی خویش است.


۲- مفروضه دوم شما این است که در سیاست قدرت، مقوله‌ای به نام اخلاق وجود ندارد. دست بر قضا این مفروضه شما، تا زمانی که سیاست در مفروضه قدرت تعریف و محصور می‌شود، درست است. ماکیاولی در جدا کردن اخلاق از سیاست تنها نبود و نیست. دیری است که اخلاق ماکیاولی سرمشق روشنفکران و حتی دینداران شده است. اما اشتباه شما درست پنداشتن این مفروضه نیست، بلکه اشتباه شما درست پنداشتن و همدلی داشتن با اصل سیاست قدرتی است که تهی از اخلاق است.

۳- در مفروضه‌ای که سیاست از اخلاق تهی می‌شود، مفاهیمی چون حق و باطل، خیانت و جنایت، صداقت و دروغ، ‌‌ مفاهیم میان تهی هستند که باید از دامن سیاست پاک شوند.
۴- آقای سعید حجاریان به دروغ (و یا به کج فهمی) می‌پنداشت که اخلاق سیاسی، اخلاق نتیجه است. چیزی بنام اخلاق نتیجه وجود ندارد. در واقع آقای حجاریان با جابجا کردن واژه فایده با اخلاق، کوشش داشت تا آنچه را که در پراگماتیزم به عنوان فایده‌گرایی یا نتیجه‌گرایی یاد می‌شود، از آن به عنوان اخلاق نتیجه یاد کند۲. توضح اینکه، امر اخلاقی در ذات خود امر اخلاقی است، اگر یک امر اخلاقی نتیجه فاسد ببار می‌آورد، از دو حال خارج نیست. یا آنکه، امر اخلاقی از‌‌ همان آغاز به دروغ و خطا امر اخلاقی پنداشته می‌شد، و یا حاصل متکی کردن امر اخلاقی بر یک رشته روش‌های غیراخلاقی، و یا متکی کردن آن بر یک رشته مفروضه‌‌ها و پیش داشته‌ها و پیش‌کرده‌های غیراخلاقی است. و الا اگر بنا باشد تا امر اخلاقی نتیجه غیراخلاقی ببار آورد، و کنش‌گران اخلاقی در برابر نتیجه کارهای خود مسئولیت نپذیرند، جز با انکار خدا و غیراخلاقی کردن امر هستی، چنین امری ممکن نمی‌شد. دروغی بزرگ‌تر از این وجود ندارد که بگوئیم، مؤمنان در برابر نتیجه کار خود مسئولیت ندارند.


۵- متأسفانه در طی ۳۷ سال که از انقلاب می‌گذرد، تا آنجا که اینجانب مطلع است، نه در جامعه ما و نه در حوزه‌های آکادمی، به کسی آموزش داده نشد که حقیقت بیرون از مصلحت مفسدت است. همچنانکه آموزش داده نشد که جز در بردگی انسان، هیچ تکلیفی را نمی‌توان بیرون از حقوق بر انسان حمل کرد. به کسی آموزش داده نشد که مصلحت روش اجرای حقیقت است، همچنانکه تکالیف روش اجرایی کردن حقوق انسان هستند. مفروضه اشتباه شما جناب دکتر زیبا کلام نوع نگاهی است که به سیاست دوخته‌اید. سیاستی که نه محلی برای حق و ناحق می‌گذارد و نه محلی برای مفاهیم اخلاقی. این نگاه تنها به فایده و نتیجه یک امر چشم دوخته است. اینکه چیز‌ها در ذات خود و یا در سرچشمه خود خوب و یا بد نیستند، بلکه تنها به حیث نتایجی که به بار می‌آوردند خوب یا بد تفسیر می‌شوند، تنها یک پیش فرض است، نه حقیقت. غافل از اینکه:



۶- اگر دارای معتقدات دینی هستید (که حتماً هستید)، چگونه است که از این آموزه قرآن غفلت می‌کنید که از قول پیامبرش می‌گوید: «اگر خداوند می‌خواست کسی شرک نمی‌ورزید» (سوره انعام آیه ۱۰۷). مگر برای خداوند کار دشواری بود که بجای انسان چند میلیون فرشته خلق می‌کرد و با سلب آزادی و حقوق آن‌ها، امر را بر سجود و قعود فرشتگان می‌گذاشت و دیگر زحمت بهشت و دوزخ را نیز که حاصل آزادی و انتخاب انسان است، بر خود هموار نمی‌کرد؟ اخلاق نتیجه‌گرایی و یا آنچه که حق و ناحق را نادیده می‌انگارد و خیانت و جنایت را در دایره مصلحت‌های خود ناچیز و یا بی‌چیز می‌پندارد، نمی‌تواند بدون انکار قول خداوند، درست پنداشته شود. تنها جریان اصول گرایی و بنیادگرایی نیست که با جبرانگاری تکالیف به انکار این قول می‌پردازد. جریان اصلاحات نیز با ایده مصلحت‌گرایی و با مفهوم دروغ و می‌ان‌تهی‌ی اخلاق نتیجه‌گرایی، به انکار این قول می‌پردازد. حاصل آنکه، حتی با فرض درست از آب در آمدن نتیجه‌گرایی، و با فرض بدست آوردن نتیجه مطلوب در انتخاب‌های سیاسی، مانند آنچه که آقای دکتر زیبا کلام در یادداشت خود تحلیل می‌کنند، به ترتیبی که مفاهیم حق و ناحق و خیانت و جنایت از تحلیل‌های ما رخت ببندند، چنین نتایج درستی نمی‌توانند جز با دامن زدن به رشته‌ای از فسادهای دیگر واقعیت پیدا کنند. این رشته فساد‌ها می‌گویند، آن نتایج درست، تنها در صورت درست می‌نمایند، یعنی تا آنجا که به تصرف قدرت منجر می‌شود، اما در محتوا اشتباه در اشتباه هستند. جلو‌تر به این اشتباهات اشاره خواهم کرد.



۷- مفروضه اشتباه دیگر شما ایده نخبه‌گرایی است. ایده نخبه‌گرایی elitismمفروضه اشتباهی است که تمام اشتباهات پیشین و مفروضه‌های پیشین را یکجا در خود جای داده است. در ایده‌ای که نخبه‌گرایی است، مردم و مشارکت مردم جز به عنوان ابزار انتخاب کردن، هیچ جایگاهی در امر سیاست ندارند. همچنانکه در بدیل متقابل و متضاد آن یعنی در پوپولیسم populism یا عوامگرایی، مردم و مشارکت مردم جز به عنوان ابزار حمایت کردن، اطاعت کردن و هورا کشیدن، هیچ جایگاهی در امر سیاست نمی‌توانند داشته باشند. در واقع همه تحلیل‌های شما درست هستند، زمانی که مردم و مشارکت آن‌ها در امر سیاسی حذف و یا نادیده انگاشته می‌شوند. می‌توانیم مدعی شویم که جامعه مستعد امر سیاسی نیست. می‌توانیم مدعی شویم که هنوز نهادهای مدنی در جامعه شکل نگرفته‌اند. این ادعا‌ها به ما می‌گویند که راه‌حل‌های سیاسی باید از جایی شکل بگیرند که جامعه مستعد امر سیاسی گردد، و یا از جایی شروع شوند که نهادهای مدنی شکل بگیرند، نه از جایی که به بی‌تفاوت کردن جامعه دامن بزند. نخبه‌گرایی آفت بی‌تفاوت کردن جامعه است، همچنانکه پوپولیسم و عوامگرایی آفت هیجانی کردن جامعه در ضد حقوق خویش است. نخبه‌گرایی به این واقعیت توجه ندارد که با فرض رسیدن به دموکراسی از راه جذب نخبگان، تنها کاری که پیش می‌برد این است که به یک نوع «دموکراسی نخبگان» دست پیدا می‌کند. یعنی آن قسم دموکراسی که تنها نخبگان بر سر تصرف قدرت با یکدیگر رقابت می‌کنند. مانند آنچه که امروز در آمریکا و یا در ترکیه می‌گذرد. از روزافزون شدن خشونت‌ها، نابرابری‌ها و تبعیض‌ها و بی‌تفاوتی‌های جامعه در این کشور‌ها صرفنظر می‌کنم، اما ایران امروز در نخبه‌گرایی دموکراسی، حتی به پای این دو کشور هم نمی‌رسد. زیرا،

الف) در این سرزمین نتیجه نخبه‌گرایی، دموکراسی نیست، بلکه پوپولیسم و عوام‌گرایی و عوام‌فریبی است. به عبارتی نخبگان هم از نمد نخبه‌گرایی، عبایی از رقابت در قدرت به تن خود نخواهند دوخت، بلکه از راه جانشین شدن عوام‌گرایی، کلاهی از عوامفریبی و عوام‌گرایی بر سر جامعه خواهند گذاشت.
ب) مردم ایران بطور تاریخی یا بر وجدان عمومی انتخاب می‌کنند و یا بر افکار عمومی. نخبگان جایگاهی در وجدان عمومی ندارند، چون وجدان عمومی محل برابری، محل آزادی و محل برانگیختگی ذخیره انرژیک جامعه است. عوام‌گرایی هم در افکار عمومی جایی ندارد، زیرا افکار عمومی محل روزمرگی است. جریان اصول‌گرایی و عوام‌گرایی نمی‌توانند میانه‌ای با روزمرگی جامعه داشته باشند، زیرا بر ارزش‌ها و وعده‌هایی تکیه دارند که هیچ ارتباطی با روزمرگی جامعه ندارند. اما آن‌ها می‌توانند در بخش‌های حاشیه‌نشین کشور، با تبدیل وجدان عمومی به اسطوره برابری، برانگیختگی ایجاد کنند. بدین‌ترتیب ما با دو جریان متقابل و متضاد روبرو هستیم که هر یک دیگری را بازتولید می‌کنند.
ج) مشکلاتی که در ایران وجود دارند، هم در کمیت و هم در کیفیت و هم در اعماق و ابعاد آن‌ها لاتعد (بی‌عدد) و لاتحصی (بی‌شمارش) هستند. همین اخیرن در جایی می‌خواندم که از قول یکی از زیست‌بوم‌شناسان کشور اظهار نظر شده است که تا ۲۰ سال دیگر باید ۵۰ میلیون از جمعیت کشور به خارج از ایران مهاجرت کنند. زیرا ایران هم به لحاظ ذخایر آب و هم به لحاظ سایر شرایط زیست بومی، محل زندگی کردن برای جمعیت کنونی نیست. به این فهرست از مشکلاتی که تنها به لحاظ اجتماعی در کشور وجود دارند، توجه کنید: از آلودگی هوا، از تصادفات جاده‌ای، از مصرف محوری جامعه که هر از چند گاهی اخبار شگفتی از وضعیت مصرف زدگی به گوش می‌رسد، از آمار خودکشی و عصبیت‌ها، از آمار طلاق و قتل‌های خانوادگی، از آمار اعتیاد و بزهکاری، از آمار زندانیان و پرونده‌های قضایی، از آمار مهاجرت‌ها و فرار مغز‌ها، از کتاب‌نخوانی‌ها، از آمار بهره‌وری و بی‌تفاوتی جامعه نسبت به سازمان‌های دولتی، از تخلفات رانندگی که همین دیروز در جایی می‌خواندم که آمار یک روز تخلفات رانندگی در تهران معادل یکسال تخلفات رانندگی در کشور سوئد است، از مفاسد اداری که سرآمد جهان هستیم، از رواج دروغ و بی‌اعتمادی‌ها که سرآمد مردم جهان هستیم، از فروپاشی اخلاق و پیوندهای اجتماعی، از وضعیت از بین رفتن جنگل‌ها و تالاب‌های کشور، از گسترش کویر و بیابان‌زایی که یک قلم آن در باره خشک شدن دریاچه ارومیه، به عنوان بزرگ‌ترین رخداد بیابان‌زایی قرن ۲۱ یاد می‌شود و... این مشکلات چیزهایی نیستند که بدون یک برانگیختگی سراسری در وجدان عمومی و مشارکت واقعی جامعه، و احساس خطر نسبت به سرنوشت خود، راه‌حل درخوری پیدا کنند. حالا مسائل و مشکلات اقتصادی و سیاسی پیشکش، گیرم جریان نخبه‌گرایی با معجزه خود و لابد معجزه گشایش درهای سبز برروی سرمایه‌گذاران خارجی، مانند ترکیه معضل بیکاری را حل کنند و آمار رشد اقتصادی را چند برابر کنند، اما این معجزه نخبه‌گرایی تازه آغاز تشدید مشکلات اجتماعی است که بخشی از آن در فهرست اشاره شد.


۸- تحلیل‌های نخبه‌گرایی، و از جمله‌ تحلیل آقای جناب دکتر زیبا کلام درست هستند، منوط به اینکه از یکسو مشکلات فهرست شده را نادیده بگیرند و از سوی دیگر نیروی محرکه جامعه را از تحلیل‌های خود حذف کنند. تمام آنچه که درباره وضعیت اصلاحات، ناکامی اصلاحات، حذف اصلاح‌طلبان و جریان اصلاحات از صحنه سیاسی کشور، نادیده گرفتن آقای هاشمی رفسنجانی در سال‌های دروران اصلاحات و راندن وی به طرف اصول‌گرایی، گفته می‌شود، تا مادامیکه نیروهای محرکه جامعه بحساب نیایند، تا مادامیکه از وجدان عمومی به عنوان عظیم‌ترین ذخایر انرژیک جامعه استفاده نشود، تا زمانیکه عمل کردن در درون جامعه به عنوان یک رخداد و یک امر سیاسی تلقی نشود، ظاهراً تحلیل‌های درستی می‌نمایند. حقیقت این است که بدون مشارکت واقعی مردم و بدون عمل کردن در درون جامعه، نه تنها این مشکلاتی که در فهرست آمدند حل نخواهند شد، بلکه دریغ از حل یکی از آن‌ها. یک مثال ساده می‌زنم. در یکی از سال‌هایی که دولت آقای خاتمی صدارت امور را در دست داشتند، توسط دولت یک روز در تهران به عنوان روز سبز یاد شد. بنا بود که در تهران کسی از اتوموبیل شخصی خود استفاده نکند. من آن روز که با تاکسی از محل منزل به اداره می‌رفتم، با چنان ترافیکی مواجه شدم که هیچ روزی چنین مواجه نشده بودم. دلیل آن روشن است، هم شخص آقای خاتمی و هم دولت وی و هم سایر اصلاح طلبان، از اندیشه‌های نخبه‌گرایی تبعیت می‌کردند و می‌کنند. با این اندیشه، هیچ طرحی که ناظر به حل معضلات اجتماعی باشد، هرگز و هرگز به ثمر نخواهد نشست. برانگیختن اعتماد عمومی مستلزم بیرون شدن از مدار بسته نخبه‌گرایی و عوام‌گرایی است.

وقتی جریان اصلاحات و یا جریان روشنفکری از عمل کردن در درون جامعه بازمی‌ماند، جز آن نیست که در فضای خالی که در جامعه بوجود می‌آید، پوپولیسم و عوام‌گرایی به سرعت این فضا را پر خواهد کرد. آقای دکتر زیبا کلام خود را تحلیل‌گر سیاسی می‌نامد، ضمن ارادت و همدلی‌ای که می‌توان در پاره‌ای از جهات با وی داشت، اما تا آنجا که اطلاع دارم، هیچگاه در تحلیل‌های خود کوشش نکرده‌اند تا راه‌حلی و یا تحلیلی از نحوه خالی و یا پر شدن فضای اجتماعی ارائه دهند.
۹- بازهم اشاره می‌کنم که تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های آقای زیبا کلام و جریان نخبه‌گرایی تا مادامیکه هیچ توجهی به نیروی محرکه مقاومت و ایستادگی نداشته باشند، یک به یک درست هستند. او فراموش کرده و از قدر و توان خود غفلت کرده است که ایستادگی او در مسئله هسته‌ای تا چه اندازه در روند مذاکرات و به فرجام رسیدن برجام اثرگذار بوده است. اگر اصلاح‌طلبان از‌‌ همان آغاز بجای دیدگاه‌های نخبه‌گرایی از نیروی محرکه اخلاقی خود و جامعه استفاده می‌کردند، هرگز به وضعیتی گرفتار نمی‌آمدند که امروز به تحلیل ناکامی آن‌ها بنشینیم. بحث اینجانب به هیچ‌رو راه‌حل در مدار بسته انقلاب و یا اصلاح نیست. اینجانب دیری است که دامن خود را از این مدار بسته‌‌ رها کرده‌ام. به عکس معتقدم که با توجه به معضلاتی که جامعه تنها به لحاظ اجتماعی با آن‌ها دست به گریبان است، راه حلی جز اخلاقی کردن سیاست، اخلاقی کردن دین و برقراری جریان اندیشه وجود ندارد.
۱۰- در بی‌تفاوت کردن جامعه و سرکوب وجدان اجتماعی، هیچ چیز با اثر‌تر از، از میان بردن امر اخلاقی جامعه نیست. تعریف امر اخلاقی به امر جنسی، باز یکی دیگر از عوامل بی‌اخلاقی کردن جامعه است. امر اخلاقی جامعه، امری است که پایبندی‌های اجتماعی را ممکن می‌سازد. تهی کردن سیاست از امر اخلاقی و تهی کردن اخلاق از عمل اجتماعی و آثار و تبعات اعمال اجتماعی، مانند آنچه که به مفاهیم حق و ناحق مربوط می‌شوند، جامعه را در برابر پایبندی‌ها سُست و بی‌تفاوت می‌کند. جامعه‌ای که نسبت به مفاهیم درست و نادرست، و یا نسبت به حق و ناحق و یا مفاهیم روشن‌تری چون خیانت و جنایت بی‌تفاوت می‌شود، معنای آن این است که هرکس می‌تواند یک دور تجربه خیانت و جنایت را پشت سر بگذارد، بعد با تعلیق گذاشتن خیانت و جنایت و تنها با بهره بردن از موقعیت‌هایی که از خلال خیانت و جنایت بدست آورده است، هم موقعیت خود و هم نام خود را به عنوان قهرمان در تاریخ ثبت کند. حساسیت‌زدایی جامعه از مفاهیم اخلاقی، علاوه بر پیامدهای فاسد، موجب ناتوان شدن و زمین‌گیر شدن نیروهای محرکه جامعه در بدست آوردن اعتماد عمومی و بیرون شدن از مدار بسته بی‌اعتمادی و خشونت‌های روزافزون است. دهمین و آخرین مفروضه شما جناب دکتر زیبا کلام تحلیل در مدار بسته بی‌اعتمادی است.
۱- برای مطالعه یادداشت آقای دکتر زیبا کلام با عنوان «پدیده از دست دادن هاشمی را تکرار نکنیم» به [این لینک]مراجعه شود. 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر