گویا نیوز بخش یکم
رابطه ایرانی با قرآن جادویی باقی مانده است، این رابطه با خرد و عقل تنظیم نمی شود، بلکه با حس عاطفی میان برده و ارباب، با حس مطبوع خودآزاری، با حس روان پریشانگشته، با حس ناخودآگاه اطاعت از مقررات و تابوهای قبیله ای، نزدیکی و همخوانی پیدا می کند. بقول کارل گوستاو یونگ: گاه جمعیت انبوهی وجود دارد که در ناخودآگاهی گسترده و فشرده زندگی می کند و براحتی آنرا تکرار می کند
جامعه ما نقد هرمنوتیک قرآن را نمی شناسد و در بهترین شکل تفسیر دینی یا تحلیل دین خو جای تحلیل علمی را گرفته است. من بنوبه خود در نوشته های گوناگون به بررسی جامعه شناسانه و تاریخی از اسلام و شیعه گری پرداخته، بشیوه آکادمیک مبانی ایدئولوژیک دین را نقد کرده و با صراحت و سادگی، اندیشه خود را مطرح نموده ام. کسانی هستند که زبان مرا نمی پسندند زیرا زبانم شفاف است به کسی نمی خواهم باج بدهم، در پی سیاست مصلحت گرایانه نیستم و حقیقت جوئی و توسعه اندیشه انتقادی جدی را هدف خود قرار داده ام. افزون بر این کسان فراوانی هستند که بارها مرا مورد توجه و مهر خود قرار داده زیرا همدلی و همسویی فکری انگیزه اصلی بوده است. من با تمام اندیشمندانی که به نقد فلسفی و هرمنوتیک و جامعه شناسانه و تاریخی از دین اسلام پرداخته اند همدل و هم پیمان هستم زیرا این نقد یکی از نیازهای برجسته جامعه ماست و در برابر فشارهای ایدئولوژیک و سیاسی و دینی نباید عقب نشینی کرد. در این نوشته پرسش اینجاست که منشا قرآن کجاست و چگونه قابل فهم است؟ دینداران می گویند قرآن کلام الله است، برخی نواندیشان دینی می گویند قرآن الهام محمد است و پژوهشگران جدی دانشگاهی برآنند که قرآن نوشته تاریخی و التقاطی است. در این نوشته ها در ابتدا به پدیده دین پرداخته، پاتولوژی روانی ناشی از آن را به گفتگو می گذارم و سپس به نقد رازهای دینی دست زده و در بخش های دیگر منشا تاریخی و هرمنوتیک قرآن را مورد بررسی قرار می دهم.
گسترش خردگرایی یا قرآن گرایی
برای گسترش خردگرایی و فراهم نمودن شرایط رشد سکولاریسم در جامعه و نیز جهت توسعه افکار فلسفی و تئوری های علمی ما باید به تاریخ علمی و هرمنوتیک پدیده دین توجه جدی نمائیم. زمانی که ذهنیت جامعه رازگرا و معجزه پرست و خرافه پسند می باشد و ذهن تمام هستی خود را در یک دین خلاصه و محدود می کند، ما با پدیده ازخودبیگانگی روانی مواجه می باشیم زیرا انسان قدرت فکری و شکوفایی خود را از دست داده و افقهای گسترده آزمون و شناخت را نفی می کند. از دلایل این مسخ شدگی، یکی به سبب استبداد و گهنگی جامعه و نبود سکولاریسم، وجود روحیه درمانده و دنباله رو و شخصیت سست فاقد فردیت است، و دیگری، فقدان درک علمی پدیده دین از جانب شخصیت های فرهنگی و اجتماعی و نبود تحقیق و بررسی ابژکتیو و دانشگاهی در باره آن در جامعه می باشد. روشن است که نتیجه این وضع در جامعه ایران، تولید و تقویت شخصیت های دینی و روان دین خو است. جامعه شناسی سنت ها و روانشناسی رفتارهای جامعه نشان می دهند که ایران بطور ژرف دینی است. در درازای تاریخ، قدرت سیاسی فردی و دین اسلام نقش بزرگی در شخصیت پروری دینی افراد بازی نموده اند. منظور ساختن شخصیتی است که روحیه استبدادی و تعصب اعتقادی مذهبی را در خود حفظ کرده است. بطور عموم نقد قدرت های کوچک و بزرگ و نقد نظام های استبدادی و توسعه پرورش دمکراتیک و فرهنگ بردبارانه، نقش برجسته ای در توسعه خردگرایی می تواند بازی کند. این امر میسر است ولی مشروط به اینکه نخبگان خود بردبار و دمکرات و همیار خردگرایی باشند. فرهنگ دربرگیرنده تمدن، ادبیات، شعر، فلسفه، معماری، هنرهای بومی، جشن ها و آروزهاست. اسلام فرهنگ کهن ما را ضربه زد و ما را از منشور کورش و پیام گاتها تهی نمود و اعتقادات بدوی و خشونت و تبعیض را بر ما مستولی ساخت و هر تمایل به سوی خرد را مضمحل نمود.
استبداد، انسان دمکرات نمی آفریند و دین اسلام نیز فرد با اندیشه باز نمی آفریند. یکی از ویژگی های این دین مطلقیت اعتقادی است زیرا خود را آخرین دین می داند و هر اقدام انتقاگرانه به خود را بشدت محکوم می کند. قرآن سرشار از احکام یک جانبه و فرمان های الهی است که جایی برای اندیشه انسان باقی نمی گذارد. این دستگاه اعتقاد جزمی زمانی که در مغز انسان جای گرفت، رفتار روانی را تابع مطلق خود می سازد. شیوه قرآن در هر سوره تکرار این حکم است که الله رحیم است و در هر سوره انسان را به تبعیت الله فرامی خواند و هرگونه سرپیچی را گناه و مستحق عقوبت و جهنم می داند. خشم الله سراسر قرآن را فراگرفته است، او همیشه در حال کینه پراکنی و جنگ است. الله رحیم است، اگر بنده اطاعت از او را بطور قطع رعایت کند ولی نسبت به دیگری و غیرخودی بیرحم و سنگدل است. فردی که زیرفشار تبلیغ مداوم قرآنی قرار می گیرد، بمرور قدرت تفکر را از دست داده و خواهان هماهنگ بودن دنیا با فضا و احکام قرآنی می گردد. قرآن هم رحیم است و هم مطلق طلب و بی رحم است. حکم مطلق گرای قرآنی و «حقیقت مطلق الله» و فضای ایدئولوژیک آن، به تولید روانی متعصب و فلج، افزایش دنباله روی و تنبلی فکری و بی مسئولیتی و بالاخره به رشد روش و رفتار پاتولوژیک فرد تبدیل می شود. قرآن مدام در پی اطاعت انسان است: قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ.(بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد). فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي.( از من پيروی كنيد و اطاعت فرمان من نمائيد.). اطاعت از فرمان الله بمعنای اجرای دستور الهی در تمام زمینه ها می باشد. قرآن می افزاید: «كافران را در هرجا که پیدا کردید آنها را گردن بزنید تا زمین از خونشان رنگین شود.»،(سوره محمد – آیه ۴). اینگونه جملات باز تکرار می شود تا ذهن به خشونت خو کند: «الله به شما نصرت داد تا آنهایی را که کافر شده اند گردن زنید و بکشید.»(سوره آل عمران- آیه ۱۳۵). در واقع انسانی که به اطاعت محمد برآید تاریخ خود را باید فراموش کند. بنابراین انسانی که گذشته تاریخی و فرهنگی و اسطوره ای خود را فراموش می کند، انسانی که فاقد فرهنگ فعال و فاقد خردگرایی استوار است، قربانی قرآن و اسلام است. اسلام با خشونت و کشتار آمد و با تکرار سنگین اقدام های گناه آلود ذهن را تابع خود ساخته و باعتبار نظام تبلیغاتی، خود را به یک کلیت مقدس تبدیل نموده و حس پنجگانه انسان و عملکرد مغز را بخود وابسته می سازد.
زیگموند فروید می نویسد:«دین انسانها را در باره منشااشان و پیدایش جهان آگاه می سازد، دین انسان را در برابر پیچ و خم های زندگی مطمئن می کند و امنیت خدائی و ارضای نهایی تولید می کند، دین عقاید و کردار آنها را با اتکا به قواعد ناشی از اتوریته خود جهت می دهد.» سپس فروید می گوید دین در تضاد با علم قرار می گیرد.(«کنفرانس های تازه در باره پسیکانالیز»، ۱۹۱۵/۱۹۱۷). بمعنای دیگر دین قوی است و سیمان همبستگی یک گروه می شود زیرا روانشناسی و سیاست به گروه می بخشد. دین با اعتقاد و اطاعت رفتار انسانی را جهت می دهد. ولی علم خواهان تجربه و دقت است، علم می داند که در پی کشف حقیقت باید سازش ناپذیر بود و در این مسیر مسائل گنگ و مبهم را نمی تواند تحمل کند. علم تمام زمینه های فعالیت انسانی را عرصه مداخله خود می شناسد و بطور قطع دین در آنجا که یک قدرت می کوشد زمینه ای را از این مداخله منع کند، بطور شدید انتقادی می شود.(همانجا).
دین یک مجموعه از عوامل انرژی دهنده و متحد کننده و عناصر شناختی و افسانه ای دوران معینی را فراهم می آورد تا خود را نیرومند و کامل و جهت دهنده یگانه نشان دهد. دین وانمود می سازد که دانش خدایی است و از دانش بشری بی نیاز است. دین شیفته می کند ولی در پی اطاعت و انحصار است. برای حفظ انحصار، دین به مقابله با علم و خرد فردی برمی خیزد زیرا خواهان ابدی ساختن رازها و معماها خود در ذهن و باور انسان است.
کلام الله و وابستگی پاتولوژیک روانی
در دین اسلام معما و راز سرگشتگی و مفاهیم گنگ و احکام تعبدی بسیار است. تمایل این دین برای تولید انقیاد و اطاعت و تسلیم فراوان است و رازداری ارادی یا ناخواسته گرایش به اطاعت را افزایش می دهد. البته بخشی از رازهای ادیان بلحاظ دوری زمانی و کنده شدن از عناصر مشخص تاریخی است، ولی برخی معماها ارادی و افسونگرانه می باشند. می گویند موسی عصای خود را برزمین افکند و آن عصا مار شد و یا برای گذشتن از آب، آبها کنار رفتند تا قوم او نجات یابد. می گویند عیسا فرد نابینا را دوباره بینا ساخت. می گویند پیامبر اسلام ماه را دوشقه کرد. می گویند امام زمان پس از ۱۲۰۰ سال هنوز زنده است و باز می آید. این افسانه گوئی ها در پی ایجاد شیفتگی احساسی و روانی و وابستگی پاتولوژیک افراد هستند. این افسانه گوئی دینی درپی بخواب کردن خردانسانی است. بنابراین رازگشایی از ادیان یکی از راه های دریافت خرد و توانایی انسان است. البته از نگاه آنتروپولوژیک، افسانه سازی کار ذهنیت و حافظه انسان است و تمایلی برای دوری از واقعیت خشگ و سخت است. ولی به گفته روانکاو فرانسوی «ارنست دوپره» در کتاب «پاتولوژی ذهنیت و شورانگیزی»، در موارد زیادی ما با یک پاتولوژی و پرت وپلا گویی ذهنی و هذیان گویی مواجه هستیم. در چنین مواردی جنبه خودبزرگ بینی با فلج بودن عمومی ذهن پیوند خورده است. این عملکرد بیمارگونه ذهنی، پدیده واقعی را جابجا کرده، تمایل به دروغگویی و غلو دارد، حادثه غیرواقعی و غیر تاریخی می آفریند و روایتی مسخ شده دارد.
جامعه ای مانند جامعه ایران دین زده است. جامعه دین زده، جادوپرست است، رازپرور است، وهم آلود است، بت پرست و مرده پرست است، به آسمان نگاه می کند، از نیروی خود غفلت می کند، عاشق معمای دینی است، امامان موهوم را دوست دارد، برای هرکاری بسم الله می گوید و به قرآن سوگند یاد می کند، فلج کننده اندیشه های باز و انتقادی است. اسلام و شیعه گری بطور عمیق جامعه را دین زده نموده اند و به افراد آسیب مهلک رسانده اند. تمام دستگاه روحانیت آیت الله ها و تمامی رسانه های حکومتی و نظام آموزشی ذهنیت مردمان را مورد تعرض و دستکاری مذهبی قرار داده اند و استقلال فکری را ضربه زده اند. روشن است در شرایط جهانی و تکنولوژیکی کنونی، جامعه ایران و اعضای آن در روندهای مدرنیزاسیون حرکت می کنند و دارای رفتارهای سکولار هستند. این افراد به غرب مسافرت می کنند، رسانه های خبری را گوش کرده یا نگاه می کنند، نزد پزشک می روند، دارای کامپیوتر هستند و از شبکه های اجتماعی بهره می برند، لوازم آرایش شرکت های بزرگ بین المللی را می خرند، خودرو سوار می شوند، فرزندانشان به مدرسه و دانشگاه میروند، دارای کارت و حسابهای بانکی هستند، پول های خود را به بانک می سپارند تا بهره بانکی بالا بگیرند، با حسابگری دقیق سرمایه گذاری در ساختمان سازی می کنند تا رانت کلان بدست آورند، در شرکت های خصوصی و اداره های دولتی استراتژی دارند و برای شغل و امتیازات خود محاسبه می کنند، و این افراد همیشه عقل ابزاری خود را برای مصرف و زندگی روزمره بکار می گیرند. ولی همین افراد همه امام زمانی هستند، به خدا و محمد و علی سوگند می خورند، برای پلوی امام حسین بسیج می شوند، برای امام حسین که تشنه لب کشته شد غمگین شده و ناله می کنند. همین افراد به الله امید می بندند و آرزو دارند به مکه و کربلا بروند و در برابر آستان قدس رضوی در مشهد و امامزاده قاسم در شمیران احساساتی شده، به یاد گناهان خود می افتند و آرزوی بخشش و رفتن به بهشت دارند. بنابراین، این افراد بطور چشمگیر و انبوه خرافه گرا و آسمان گرا می باشند. آنها تابو پرور هستند و معماهای غیرعقلانی و هذیان های عجیب در روان آنان موج می زنند. هویت هستی شناسانه آنان از مذهب و تابوهای دینی و منش های اعتقادی بطور عمیق تاثیر گرفته است. آسیب دینی شخصیت ها را ازخودبیگانه نموده و خردگفتاری و اجتماعی را ناتوان ساخته است.
ایرانیان قرآنی را که نمی شناسند به سر می گیرند، در محرم برای حسین بنی هاشم و شخصیت های خودپسند و اسطوره ای و مبهم مانند حسین و ابوالفضل و رقیه گریه می کنند، بر سرگور آنها برخود می کوبند و آرزوی بهشت و سلامتی دارند، آرزوی رفتن به شهرهای عربی کربلا و مکه دارند، برای مهدی امام غایب موهوم و ندیده خود جشن بازگشت برگزار می کنند، دعای امامان عرب می کنند، نماز برای الله می خوانند و از خواندن آیات عربی قرآن بدون آنکه چیزی بفهمند سرمست می شوند، گاه خود در فلاکت اقتصادی قرار دارند ولی برای ضریح امامان که دشمنانان ایرانیان بوده اند پول خرج می کنند، برای روزهای سوگواری عربان آش نذری و شله زرد و قیمه پلو تقسیم می کنند. این ایرانیان از کورش و فردوسی و رستم و رازی و کسروی چیز زیادی نمی دانند، ولی برای «حضرت زینب و دوطفلان حضرت مسلم» اشک می ریزند و تعزیه می خوانند. این ایرانیان و بسیاری از نخبگانشان تهاجم عرب را برکت می دانند و با خشم به پادشاهان هخامنشی و ساسانی حمله می برند. همین ایرانیان امروز هر اندیشمند نقاد اسلام سامی و حقیقت جو را به دشنام می گیرند. این رفتارها بیان شخصیت دوگانه و آسیب دیده ایرانی است.
روانگسیختگی (شیزوفرنی یا اسکیزوفرنی) یک اختلال روانی است که مشخصهٔ آن ازکارافتادگی فرایندهای فکری و پاسخگویی عاطفی نامناسب است. این پاتولوژی بیان نوعی اختلال در عملکرد روانی و رفتاری و اجتماعی و در حالت های شدید بصورت توهم شنیداری و توهم های عجیب یا نزدیک به جنون خود را نشان می دهد. این پدیده می تواند خود را در توهم و آشفتگی های فکری و کلامی و ارزشی نشان دهد. روان گسیختگی فرد می تواند ژنتیک باشد و نیز در نتیجه شرایط و روندهای اجتماعی و خانوادگی و شخصیتی باشد. از نظر جامعه شناسی روند سنگین تاریخ و رویدادهای اجتماعی و تاثیر فشارهای ایدئولوژیک و مذهبی و عوامل شکل دهنده ذهنی، روان گسیختگی را میسر می سازد. ایرانیان دچار روان گسیختگی بوده و دستخوش انحراف در احساس و عاطفه و فکر می باشند. دین اسلام به دست و پای ایرانی گره خورده است و با مزاحمت مزمن ذهنیت او را بیمار ساخته است. هیچ یک از این رفتار ها ربطی به منش خردمندانه و مناسبات عاطفی خانوادگی و انسانی ندارد. روان ایرانی در بند موهومات و اسطوره مذهبی است و تا زمانی که این روان دچار روانپارگی و مسخ است، ساختن جامعه آزاد و حقوق بشری و متکی بر ارزشهای انسانی و آزادی کامل فکری ناممکن است.
برای جامعه ما تلاش برای فروافکندن تقدس دین، روند آزادی آفرین است. بسیاری از نخبگان و روشنفکران به رازگشایی نپرداختند زیرا خود زیر نفوذ رازهای دینی باقی ماندند. به گفته آلبرت انیشتن بزرگترین معجزه فیزیک آنست که ثابت کرد هیچ معجزه ای وجود ندارد. ما برخلاف گفته انیشتن، زندگی می کنیم و زندگی امان با معجزه و توهم مذهبی و رفتار بت پرستانه ترکیب شده است. در غرب مدرنیته و رشد فلسفه و علوم انسانی و تمامی دانشهای تازه گام به گام دین را به عقب راندند و جادوگری و معجزه جوئی را بی اعتبار ساختند. در جامعه مدرن غربی دین و گرایش به آسمان و معجزه گرایی و مراسم دینی وجود دارد، ولی مدیریت جامعه و فضای فرهنگی جامعه در سکولاریسم حرکت می کند و نفس می کشد. تمدن کنونی غرب با اندیشه و ابتکار انسانی اوج گرفت. ما در درون دین ماندیم ولی غرب تجربه دیگری پیش گرفت.
بخش نخبگان اندیشه ورز غرب با نقد از پدیده دین نشان دادند که ذهنیت انسان پهنه های گسترده ایی را درپیش پای خود باز می کند و خرد و دانش ابعاد شگفت انگیزی پیدا می کند. بررسی های تاریخی علمی در باره قرآن در دو سده اخیر در مراکز دانشگاهی و پژوهشی غرب اجازه دادند تا در مورد دین اسلام رازگشایی شده و باورهای رایج و عامیانه و ایدئولوژیک و دینی مورد نقد قرار گیرد. همانگونه که غرب در نشاندادن اهمیت تمدن و فرهنگ کهن مانند تخت جمشید و کیش مانی و زرتشت نقش درجه اول را داشت، در مورد نقد اسلام و باستانشناسی ریشه های تکوین قرآن نیز نقش درجه یکم داشت. ایرانیان تحصیلکرده مسخ شدگانی بودند که فاقد نقد تاریخی از دین بودند. بسیاری از آنان زیر عنوان «تمدن اسلامی» و تحت تاثیر اشخاصی مانند محمدغزالی و آثارش مانند «احیا علوم الدین» و «تهافه الفلاسفه» در باره «ارزشهای اسلام» نوشتند و راه را بر عقلانیت غیر دینی امروزی بستند. غرب کار فلاسفه یونان را پیش گرفت ولی ابوحامد محمدغزالی در تهافت الفلاسفه نوشت «ریشه کفر آنها (گمراهان) شنیدن نامهای بزرگ و دهشتناک است از قبیل سقراط ، بقراط، افلاطون و ارسطو و امثال آنها». غزالی می گوید «رگ کودنی» در «گمراهان» دیدم و برآن شدم تا کتابی بنویسم که «هم بر فیلسوفان پیشین رد باشد» و هم تناقض سخنان فیلسوفان را برملا کنم زیرا «غائله و خلل های» اعتقاد آنان «مضحکه خردمندان» است و می افزاید که ابونصرفارابی و و ابن سینا نیز گمراه هستند و «به ابطال چیزهایی» را گفته اند.(تهافت الفلاسفه برگ ۲ و ۴). غزالی در همین کتاب می گوید «از خدا می خواهیم که به جلال بینهایت و بخشش بیکران خود انوار هدایت را بر ما فروریزد و تاریکی گمراهی و ضلالت را بر روی ما ببندد»(همانجا). دگماتیسم و ضدیت غزالی با فلسفه و اندیشه انتقادی یکی از ریشه های فرهنگ دین خو و ناتوانی خردگرایی در جامعه ما می باشد.
یک فرهنگ دین خو و مسخ شده ناتوان از شناخت علمی و دقیق دین است، تاریخ دانان ایرانی دیندار بوده و با دین اسلام کنارآمده و در قبال آن سیاستی تشویقی و شیفتگی روانی داشته اند. آنان ستایش از دین را جایگزین پژوهش علمی و ابژکتیو قرار دادند، آنان گفته دین اسلام را بعنوان «حقیقت مطلق» در نظر گرفته و از آنجا که فاقد متد تحقیقی و روش هرمنوتیک و دیدگاه علمی بودند، اعتقاد دینی را بعنوان بررسی «علمی» نشان دادند.
جلوه هایی از حقیقت گوئی در تاریخ ما وجود داشته است. تاریخ طبری، نوشته محمد بن جریر طبری با داده های تاریخی و با روش دقیق اجازه داد تا موضع رسمی دینداران شیعه به پرسش کشیده شود. این کتاب، تاریخ را از زمان خلقت شروع کرده و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی و نیز پادشاهان ساسانی میپردازد. در تاریخ طبری آمده است که امام حسن و امام حسین در جنگ عمر علیه ایران شرکت کرده اند و خشونت حمله اعراب را نشان می دهد و اینگونه داده های تاریخی گفته های رسمی شیعه را مورد تردید و رد قرار می دهد. بعلاوه در زمانی نزدیکتر نوشته های انتقادی علی دشتی در «بیست سه سال» و عبدالحسین زرین کوب در «دو قرن سکوت» از جمله تلاش های نادر فرهنگی است که خود را از مسیر فرهنگ مسلط اسلامی خارج می کند. حال آنکه خیل عظیم روشنفکری و سیاسی و دانشگاهی و روزنامه نگاران در سازش با اسلام قرارگرفته و هرانتقادی به اسلام را منع و سرکوب نمودند. در واقع جامعه پژوهشگران ایرانی با تاریخ اسلام از نظر علمی تصفیه حساب نکرده اند و روشنفکران ایرانی اسیر تابوهای ذهنی و روانی بوده و قادر به انتقاد علمی به دین نیستند. هر چند برای دل خوشی خود گاه حرف کارل مارکس را تکرار می کنند و از دین بعنوان «افیون» یاد می کنند، ولی آنها در شرایط ایران از نقد مستقیم هراس دارند و انواع و اقسام دلایل را مطرح می کنند تا بی عملی و تسلیم خود را توجیه کنند. در محیط دانشگاهی ایران نیز به لحاظ استبداد سیاسی آموزشی و فقدان یک ذهنیت آکادمیک و علمی و نبود شجاعت نظری، تحلیل جدی تاریخی و جامعه شناسانه و فلسفی در رابطه با دین صورت نگرفته است زیرا پاتولوژی وابستگی دینی و دین خویی آنها را فلج ساخته است.
قرآن یک موضوع تاریخی
جامعه شناسی دین در بررسی قرآن و اسلام در میان نخبگان ایرانی و دانشگاهی در سرآغاز کار است. تولید این گونه نوشته ها هنوزمحدود است و افراد خواننده این نوشته ها نیز معدود می باشند. ما نیازمند توسعه فرهنگ نقد دین هستیم. در سراسر دانشگاه های غرب تحقیقات تاریخی در باره ادیان و از جمله اسلام بسیار فراوان است. در دو سده اخیر مطالب بسیار جدی و آکادمیک در بررسی ادیان و نیز دین اسلام چاپ شده و متاسفانه جامعه ایران از آنها بی اطلاع است. قرآن بعنوان یک موضوع تاریخی و اجتماعی مورد تحقیق و انتشار بوده و مراکز آکادمیک پیوسته کنفرانس و سیمنار برپا ساخته و تابو و تقدس به کنار رفته است. این پژوهش ها از اسلام رازگشایی کرده و کار آکادمیک و هرمنوتیک را به جای تقدس و اعتقاد نشانده است. یکی از رازهای پایدار در اسلام، ماهیت قرآن است. در این زمینه، آثار تئودر نولدکه، فرانسوا دروش، رژیس بلاشر، توماس رومر، ژاکلین شابی، میشل انفری، و دیگران، قرآن را به لحظه تاریخی و تاریخ هرمنوتیک خود کشانده و از حالت ابهام و جادویی آنرا خارج ساخته و بمثابه یک نوشته تاریخی و سیاسی و جنگی و قبیله ای معرفی می کنند.تمامی این پژوهش ها نشان می دهند که قرآن یک مجموعه جمع آوری شده و تنظیم شده و دستکاری شده در طی ۲۰۰ سال است. قرآن، کتاب کنونی، هرگز از ابتدا چنین نبوده و محصول یک تاریخ و دوره های تاریخی و ساختار التقاطی و متنوع می باشد. همین واقعیت در مورد تورات و انجیل نیز صادق است. قرآن نه نوشته و نسخه آسمانی است و نه محصول نبوغ و الهام محمد است. رساله ای است که حوادث دوره ای، افسانه ها و اساطیر، حکایات جنگی و رقابت های قبیله ای، احکام و قواعد زندگی در جامعه بدوی، مقررات حقوقی و اجتماعی سرزمین حجاز، شیوه تصرف و تحکیم قدرت سیاسی، برخی احکام نیایشی و اطاعت در برابر الله را در خود جمع کرده است. این کتاب بازتاب تاریخ و جامعه بوده و بیان اهداف حاکمان می باشد و بناگزیر تغییرات بسیار زیادی را در خود گنجانده است.
در میان ایرانیان، ما تعداد معدودی روشنفکر و دانشگاهی هستیم که همین راه پژوهش علمی را در پیش گرفته ایم. هدف، بازگشت به کارعلمی در باره دین است تا توهم گرایی و دین خوئی و تفسیر مذهبی مورد نقد جدی قرار گیرد. دین اسلام و شیعه گری منجر به ازخودبیگانگی ایرانیان شده و خردگرایی ضربه مهلک خورده است. در جامعه ایران دین اسلام مورد تحلیل هرمنوتیک و علمی قرار نگرفته است بلکه تمام آیت الله ها و حوزه های دینی و نواندیشان دینی، تفاسیر گوناگون ولی موافق با دین ارائه نموده اند و روشنفکران دانشگاهی و چپ و لائیک و سیاسیون جامعه از این فرهنگ رایج تبعیت نموده اند. اکثر محققان و استادان ایرانی با تقدس گرایی نسبت به دین هرگز قادر نبودند تا قرآن را مانند یک کتاب تاریخی مطالعه کنند و ریشه های نگارشی و اعتقادی آن را در فرهنگ یهودی و مصری و عیسوی و ایرانی و یونانی و نیز جدال ها و سنت های قبیله ای در حجاز و یمن دریابند و اهداف سیاسی خلفای چهارگانه و بنی امیه و عباسیان را در شکل دهی قطعی قرآن درک نمایند. بسیاری از روشنفکران ایرانی حتا بخش لائیک آنها که فاقد درک علمی از چگونگی پیدایش و تدوین تاریخی قرآن هستند، درپی آن برآمدند تا از قرآن دفاع سیاسی کنند و بعنوان دین توده محترم بشمارند. دقت و کیفیت کار دانشگاهی فراموش شد و ستایش و کرنش از یک متن دینی در دستور قرار گرفت.
در فرهنگ اروپایی خیل عظیم روشنفکران و روزنامه نگاران و دانشگاهیان و نویسندگان، علیرغم اعتقاد دینی بسیاری از آنها به مسیحیت، در زندگی و کار و فکر خود با انجیل رابطه ای کاملن عادی و زمینی دارند و آنرا یک کتاب تاریخی می بینند. سکولاریسم در ذهن آنان جای گرفته است. سکولاریسم به آنها آموخته است که مناسبات با کتاب دینی باید بدون راز و اسطوره و شیفتگی پاتولوژیک و افراطی باشد. باور دینی و پرسش های معنوی آنها، رفتار اجتماعی و فرهنگی آنها و استقلال و داوری عقلانی آنها را فلج نکرده و نابود نمی کند. بعلاوه شهروندان مسیحی هنگامی که روز یکشنبه به کلیسا می روند، در آرامش، گاه کتاب انجیل را به دست گرفته و همراه با کشیش، نوای مذهبی سر می دهند و پس از یک ساعت نیایش و موسیقی دینی یا کلاسیک، کتاب را بر سرجایش گذاشته و در آرامش و احترام کلیسا را ترک می کنند. این شهروند نه کتاب انجیل را می بوسد، نه آنرا بر سر می گذارد و نه گریه و هیاهو می کند.
حال آنکه رفتار ایرانیان به گونه دیگری است. مردم با قرآن رابطه ای بیمارگونه و مسخ شده و رازآلود دارند. البته آنها عربی نمی دانند و به ترجمه فارسی آن بی توجه اند یا چیزی نمی فهمند، ولی جسم قرآن را با احتیاط بلند می کنند، آنرا چند بار می بوسند، دستخوش احساس گنگ و عجیبی می شوند، گاه دعا به عربی می خوانند و گاه شیون می کنند. اکثر نخبگان ایران از دانشگاهی، مهندس، روزنامه نگار، تاریخدان، آموزگار، روشنفکر، هنرمند، نویسنده، ترانه خوان، سیاسیون مذهبی و چپ و ملی گرا و تحصیلگردگان، به قرآن قسم می خورند، آنرا مقدس و آسمانی می دانند، با احتیاط مذهبی آنرا جابجا می کنند، دستخوش نوعی ترس درونی هستند. آنها قرآن سامی را که منشور استعمارگران عرب و خلیفه بغداد در زمان گذشته بود و امروز منشور آیت الله های حاکم بر ایران است را در قلب خود می گذارند و روان خود را به آن می سپارند.
رابطه ایرانی با قرآن جادویی باقی مانده است، این رابطه با خرد و عقل تنظیم نمی شود، بلکه با حس عاطفی میان برده و ارباب، با حس مطبوع خودآزاری، با حس روان پریشانگشته، با حس ناخودآگاه اطاعت از مقررات و تابوهای قبیله ای، نزدیکی و همخوانی پیدا می کند. بقول کارل گوستاو یونگ : گاه جمعیت انبوهی وجود دارد که در ناخودآگاهی گسترده و فشرده زندگی می کند و براحتی آنرا تکرار می کند. اعضای این جمعیت قربانیانی هستند که در یک سطح بدوی زندگی می کنند و به سطح بلوغ و رشد نرسیده اند. آنان دارای آگاهی و درک محدود و کم دامنه ای هستند و گاه دستخوش روان رنجوری کم و بیش حاد می گردند.(برگ ۱۳۷/۱۳۸، «دیالکتیک من و ناخودآگاه»). ایرانی امروز دچار ازخودباختگی تاریخی شده و هرچیز منفی دین سامی را به عنصر هویتی خود تبدیل می کند. او قرآنی را که ربطی به تاریخ فرهنگی باستانی او ندارد و نمی فهمد، به تقدس ارتقا داده و برآن نماز می گذارد. او قرآن را همچون منبع و کتابی برای تحقیق در باره اعتقاد و زندگی و جدال عرب برای سلطه گری، مطالعه نمی کند بلکه بعنوان راز جاودانه الله می بیند.
در تاریخ جامعه ما در زمان هجوم عرب آئین های زرتشتی، مسیحی، مانوی، مزدکی، بودایی، زروانی، کیومرثی موجود بودند، ولی انحصارگری اسلام و خشونت حافظان آن و روانپرشی و عقب نشینی، میدان را به اسلام سپرد و این ایدئولوژی دینی و شیعه گری آن، ذهنیت را تابع شریعت سامی نمود. یونانی ها و مغول ها بر ایرانیان تاختند و ویران کردند ولی اسلام و قرآن عربی، نه تنها ویرانی مادی و تمدنی تولید کردند بلکه ویرانگری را به اعماق ذهن و روان ایرانی کشاندند و ایرانیان را ازخودبیگانه نمودند و رفتار ایرانی و واکنش های روانی و گفتاری و فرهنگی او را داغ مقدس زدند.
(ادامه دارد)
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
ــــــــــــــــــ
منابع برای این نوشته:
کارل گوستاو یونگ « دیالکتیک من و ناخودآگاه»
ابوحامد محمدغزالی، «تهافت الفلاسفه»
ارنست دوپره، «پاتولوژی ذهنیت و شورانگیزی»
زیگموند فروید، «کنفرانس های تازه در باره پسیکانالیز»
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران».
بخش دوم مطلب
هیچ فکر متینی نمی تواند بپذیرد که شناخت جامع بوده و اطلاعات و تئوری در باره پدیده های گوناگون کامل می باشد، ولی قرآن این ادعای غیرعلمی را دارد. حال آنکه این متن خود مجموعه ای از باورهای دینی و جزمیات و تعصبات و اسطوره های افسانه ای کهن می باشد و ما در فصل دیگر نشان خواهیم داد که آنچه قرآن در خود دارد محصول سنت های دیگر و تاریخ بومی و محصول افزوده های متعدد در طول یک تاریخ طولانی است.
قسمت اول این نوشته را از اینجا بخوانید.
در بخش اول گفتیم که جامعه ایران بجای خردگرایی به قرآن گرایی روی آورد و این امر به شیفتگی و روانپریشی پاتولوژیک ایرانیان منجر شد. در این بستر ذهنی، قرآن بمثابه یک پدیده جادویی و سحرآمیز و مقدس باقی ماند و این وضع مانع توسعه اندیشه مستقل و آزاد شد. در این بخش ادعای قرآن مبنی بر «آسمانی بودن» را نقد کرده، سپس ادعای دیگری مبنی بر «کامل» بودن قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم و آنرا بعنوان یک عامل بازدارنده اندیشه تحلیل می کنیم.
کتاب آسمانی یا کتاب تاریخی
قرآن ادعا می کند که کلام الله است و از آسمان می آید. حال آنکه بطورقطع چنین نیست. در طول تاریخ بشریت ما همیشه شاهد نگارش و پخش کتابهای دینی و فلسفی و تاریخی و اقتصادی و ادبی و حماسی در دنیا بوده ایم. سرچشمه نگارش همه این آثار هوش و توانایی انسان تاریخی بوده است. تمامی کتابهای فلسفی یونان و کتابهای اساطیری و شعری و دینی در ایران باستان و خاورمیانه و هند و چین و یونان و سایر نقاط جهان ناشی از تلاش انسان است. فقط انسان هایی که به بلوغ فکری و استقلال نظری و خرد مستقل نرسیده اند معتقدند کتاب از آسمان می آید، تنها ذهنیتی که در مدار اعتقادات دینی دور می زند، تحولات جهان را از نظر علمی نمی داند و ناتوان از اندیشیدن است، برآنست که کتاب مقدس را خداوند ارسال می کند.
حماسهٔ گیلگامش یا حماسهٔ گیلگَمِش یکی از قدیمیترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در «میان رودان» شکل گرفتهاست. این حماسه که به میانهٔ هزارهٔ سوم پیش از میلاد میرسد و به زبان سومری بوده است، کار انسان است. قديمى ترين كتاب مقدس بوداييان به زبان پالى موسوم به «تری پيتاكا»، به معنی «سه سبد يا سه زنبيل » حكمت يا كانون پالی می باشد که طی قرن پنجم تا سوم پیش از میلاد پس از مرگ بودا توسط پیروان او نوشته شده است. کتاب «وداها» یا دانش، کتاب آئین هندوگرایی است و کهن ترین نوشته به زبان سانسکریت هند و اروپایی است که ناریخ نگارش آن به 600 تا 1750 پیش از میلاد برمی گردد.
ایلیاد اثرحماسی، نوشته هومر شاعر نابینای یونانی است. آثار فلسفی مانند رساله «جمهور» و «ضیافت» را افلاطون در قرن پنجم پیش از میلاد نوشته است. دین مانی در سدهٔ سوم میلادی در ایرانشهر بوجود آمد و گفته می شود مجموعه آثار دینی مانوی که خود مانی نوشته، هفت کتاب به گویش مادری یعنی آرامی شرقی است. نخستین اثر به نام انجیل، نزد ایرانیان با عنوان اِوینگلیون و با صفت «بزرگ» یا «زنده» همراه است. باعتبار گفته ابوریحان در حمله عرب «قتیبه بن مسلم باهلی» نابودی کتاب و کتابخانه در دستور قرار گرفت و نیز از نظر ابن خلدون بسیاری از نوشته های ایرانیان و بناها در حمله عرب نابود شدند. بنابراین از نظر برخی پژوهشگران بسیاری از آثار مانی توسط هجوم عرب نیز نابود شد.(«فرهنگ ایرانی»، محمد محمدی، چاپ توس، تهران 1374).
گویند زرتشت از جانب اهورامزدا آمده است، گویند تورات توسط یهوه به موسی وحی شده است، گویند انجیل مقدس است و گویند قرآن توسط الله به محمد وحی شده است. نه اوستا، نه تورات، نه انجیل، نه قرآن، هیچ یک از این کتابها از آسمان و نیروی خدایی نیامده اند بلکه محصول تاریخ می باشند. روش ما تاریخی و جامعه شناختی می باشد و با دقت هرمنوتیکی همراه است. ما ادعای ادیان را حقیقت مطلق و آسمانی نمیدانیم بلکه این گونه ادعا را به نقد تاریخی و هرمنوتیک می کشانیم. با توجه به روش انتخابی بلادرنگ باید افزود بررسی و تحلیل این آثار بسیار دشوار بوده زیرا آنها محصول برش های تاریخی و سبک های نگارشی و تاثیرپذیری چندجانبه فرهنگی و زبانی و اجتماعی و جغرافیایی گوناگون می باشند.
اوستا و تورات امروزی محصول چند سده تنظیم و افزایش هستند، انجیل امروزی محصول چند قرن نوشتن و بازنویسی است و قرآن امروزی محصول بیش از دویست سال، تنظیم و جمع آوری و تغییر و دستکاری می باشد. بطور کوتاه چند نکته را یادآوری کنیم که جنبه تاریخی کتاب دینی را بروز می دهند.
بنابر نظر برخی، زرتشت در سی سالگی وحی دریافت کرد و به پیشگاه اهوره مزدا شتافت. دین زرتشت متکی بر اوستا می باشد و این مجموعه با نوشته ها و گفتارهای گوناگونی است که در دوران های بسیار متفاوت تنظیم شده است. «ژان وارن» پژوهشگر فرانسوی می گوید با احتیاط می توان مطرح ساخت زرتشت در قرن هفتم پیش از میلاد زیسته است و کتاب او، اوستا، توسط زرتشتیان در طول تاریخ تنظیم و دستکاری شده است. به نظر او «گاتها» یا «گاهان»، تنها بخش از اوستا می باشد که دربرگیرنده غزلها و نیایش هایی است که توسط زرتشت تهیه شده است.(«زرتشت، پیامبر ایران»، پاریس 2006). البته متفکران دیگری مانند ایران شناس انگلیسی و متخصص زرتشت «مری بویس» در کتاب «زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها» می نویسد: «می توان با حدسی منطقی گفت که زرتشت تقریبا در زمانی میان 1700 تا 1500 پیش از میلاد می زیسته است.»(چاپ ققنوس، برگ 24).
او می افزاید این دین بیان اعتقاد مردمان شبانکار و استپ ها می باشد و آب و آتش و گیاه و ایزدانی که متعلق به طبیعت هستند در این نوشته منعکس است و «آموزه های او از نسلی به نسلی به میراث نهاده شدند و سرانجام در روزگار ساسانیان، یعنی فرمانروایان سومین شاهنشاهی ایران، به نگارش درآمدند. زبان این زمان، فارسی میانه بود که آن را پهلوی هم می نامند.».( برگ 41).
کتاب مقدس یهودیان «تنخ» به یکباره بوجود نیامده بلکه محصول قرنها روایتگری و تکرار سینه به سینه، گردآوری نوشته های پراکنده، ترکیبی از گفته های پیش از دوران موسی و دوره آغاز یهودیت و دورانهای پس از آن است. کتاب مقدس یهودیت مجموعه ای از افسانه ها و نیایش ها و تاریخ شاهان بنی اسرائیل و هخامنشیان و شاهکارهای ادبی مانند غزل غزلهای سلیمان می باشد. غزل غزلهای سلیمان که از بخشهای تنخ عبری و عهد عتیق بوده از بخش های کتاب مقدس یهودیان است و نویسندگی کتاب به سلیمان نسبت داده می شود. تاریخ نگارش غزل غزلها را قرن دهم قبل از میلاد و در زمان سلطنت سلیمان، پسر داود پادشاه دوم، دانستهاند، پادشاهی که دارای فرمانروایی دانا بوده و بر یک قلمرو پادشاهی در سرزمین اسراییل حکم می رانده است. تورات بخشی از مجموعه «تنخ» بوده و دارای پنج کتاب است: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد، تثنیه. بخشی از تورات دارای 613 فرمان است و به باور یهودیان از جانب خداوند است که از زمان بردگی در سرزمین مصر تا زمان آزادی در سرزمین کنعان به صورت وحی بر پیامبران نازل شده است. «عهد عتیق طی حدود نه قرن، از سده یازدهم تا دوم قبل از میلاد تدوین شد.»(برگ 20 دیباچه، «کتابهایی از عهد عتیق»).
تاریخ مسیحیت سرشار از تضاد است. گفته می شود مسیح که به زبان آرامی سخن می گفت و نیز به زبان عبری می خواند، نوشته ای از خود بجا نگذاشت. او از سال 28 میلادی به موعظه پرداخت و در سال 30 میلادی مصلوب گشت. گویند هفتاد سال پس از مرگ او پنج تن از حواریان و چهار تن از پیروانش، تعداد 27 فصل عهد جدید را به زبان یونانی نوشتند. از نظر مقامات کلیسایی شهادت و نوشته چهار حواری: متی، مرقس، لوقا، یوحنا، اساس واقعی انجیل را تشکیل می دهد. حال آنکه این تفسیر از جانب برخی مورخان مورد انتقاد است زیرا در قرن دوم میلادی چهار انجیل هنوز تنظیم نشده بود و میان این انجیلها، بعنوان نمونه در باره تولد مسیح و محل تولد او اختلاف نظر است.(رجوع شود به «انجیل و اختراع تاریخ» از ماریو لیورانی، چاپ بایارد 2008). بعلاوه از میان نسخه های فراوان و کهن، نسخه «واتیکان» و نسخه «سینایی» متعلق به قرن چهارم میلادی است و نسخه «اسکندرانی» در قرن پنجم میلادی تنظیم شده است و به نظر پژوهشگران این نسخه ها توسط کلیسا و شخصیت های گوناگون تغییرهای مختلفی به خود دیده اند. بگفته برخی از محققان اسطوره مسیح بمرور شکل گرفت و دکترین مسیحیت تحت تاثیر فرهنگ مصری و یهودی و یونانی و آئین مهر یا میترائیسم ایرانی بوجود آمد. بعنوان نمونه داستان میترا خدا/آفتاب پارس قرن ها پیش از تاریخ یا اسطوره مسیحیت وجود داشته است. حال بنا بر برخی منابع تاریخی باید یادآوری کرد که میترا از یک زن باکره در 25 دسامبر متولد می شود و وظیفه اش مبارزه با بدی است و همراه او 12 حواریان وجود دارند که بطور مشترک در کار معجزه بوده اند. میترا شام آخر را با آنها می خورد، پیش از آنکه برای رهایی انسان بمیرد. او در گورش به خاک سپرده می شود و سه روز بعد دوباره زنده می شود و در آینده روزی برای داوری نسبت به مردگان و زندگان بازخواهد گشت. این داستان به گونه شگفتت انگیزی به حکایت زندگی مسیح نزدیک است و به همین خاطر برخی از پژوهشگران، مسیح را شخصیت تاریخی نمی دانند و او بازتاب اسطوره و افسانه ایرانی و هندواروپایی، میترائیسم، آیین مهرپرستی و نیز داستانهای اسطوره ای مصریان ارزیابی می کنند. (رجوع شود به «دوران اول کلیسا»، ماری فرانسوا بسلز، گالیمار 2004 پاریس).
نگاه کوتاه بالا نشان می دهد که ادیان محصول تاریخ و تناقضات و افسانه ها و اسطوره ها می باشند و ما پیوسته باید با دقت علمی به باستان شناسی دینی بپردازیم، لایه های داستان و واقعیت را بشکافیم تا از اعتقادات جادوزده بیرون بیایم. انسان زمانی که توانایی توضیح علمی جهان را ندارد به خدا، آسمان، غیب، رازگویی و خرافات روی می آورد. دانش و دانستنی از آزمون و تجربه بشری و قدرت فکر و خلاقیت انسانی و شکست و عدم موفقیت و بررسی نارسایی ها، مایه می گیرد و توسعه می یابد. زمانی که انسان برای درک جهان و ستارگان و گردش فصل ها و شگفتی های انسان و جانور و گیاه، شناخت ندارد و با معما روبروست، به نیروی غیبی و خدا روی می آورد. دین توضیحی برای معما ها می باشد، ولی این توضیح در افسانه و اسطوره و جزمیات و احکام خشک باقی می ماند. از نظر جامعه شناسی دین بازتاب نوع جامعه و لحظه تاریخی و اجتماعی و سنتی آن جامعه و تلاشی برای ایجاد نیرویی گروهی برای مقابله با ترس و نگرانی و نیز وسیله ای برای حاملان خود جهت کسب موقعیت در جامعه یا در قدرت است. ارائه و معرفی «کتاب مقدس»، بیانگر قدرت طلبی و تمایل به جمع آوری پیروان می باشد، این کتاب «مقدس و آسمانی» معرفی می شود تا افراد در رازگویی و اطاعت بمانند. اگر کتاب مشترک بعنوان کتاب شخصی و زمینی معرفی شود برای توده معتقد، قابل استحکام نیست. ذهن رازآلود در سکون خود، راز و ابهام می طلبد. در شرایط ناتوانی خرد و نبود استقلال روانی و فکری نزد انسان، خرافه گرایی و مراسم جادوئی و معما پروری و شخصیت پرستی و امامزاده پرستی و دعاخوانی و شوریدگی روانی، نیرومندترین ابزار برای ادامه بردگی روانی و تولید ازخودبیگانگی است.
بنابراین کتابی مانند قرآن که تولید انسانی و تاریخی است، از دسترس دور می شود، «آسمانی» و «حقیقت مطلق» می گردد، تا از شکنندگی خود در ذهن عامیانه بکاهد. در گفتار دینی، خدا بالاترین ارزش است زیرا خدا انسان نیست، خدا شبیه انسان نیست، خدا بی نهایت است، خدا خالق هستی است، خدا معجزه می کند، خدا انرژی جاودانه است، خدا همه چیز را می داند، خدا تنها تصمیم گیرنده هستی است، خدا ابدی است، خدا یکتا و بالاست، به همین دلیل خدا آسمانی و مقدس است. حال آنکه ازهمین دیدگاه انسان میرنده است، انسان گناهکار است، انسان پست است و به همین خاطر برای کاهش گناه ابدی خود باید خدا را نمازبگذارد و اطاعت کند. خدا مظهر قدرت است و انسان فرومی افتد. انسان باید بپذیرد که تنها خدا و کلام او مقدس است و انسان مقدس نیست. به هنگامی که این آهنگ سنگین دینی و روانی مدام نواخته شد و انسان خدا را مقدس خواند، بردگی او در برابر قدرت الهی ثابت شده است.
در واقع اگر دقت کنیم تمامی صفات خدا در برابر دانش و واقعیت و خردگرایی قرار می گیرد و زمانی که انسان خود را خوار نموده و ارزش خود را فراموش می کند، خدا پیروز می شود و قداست او مسلم می گردد. «امیل دورکیم» جامعه شناس فرانسوی در «اشکال ابتدایی زندگی دینی» می گوید جوهر دین تقدس است. با توجه به این گفته اگر دین مقدس نباشد پایداری ندارد و بعلاوه جامعه باید بپذیرد که دین مقدس است، غیر شخصی است و بیانگر کل جامعه می باشد. از سوی دیگر در جامعه تمایلی برای منطقی فکر کردن وجود دارد و بطور مداوم انسان با زندگی واقعی روبرو است، ولی دین او را به اوهام و به کنده شدن از زمین دعوت می کند. در چنین بسترروانی و آنتروپولوژیکی پر از کشمکش است که خدا پیروز می شود و قداست او و کلام او مسلم می گردد. در چنین بستری است که کتاب دینی بدون چون و چرا توسط افراد مقدس تلقی می گردد. قرآن مانند هر کتابی دارای تاریخ است، ولی «مقدس» می گردد تا از بررسی و انتقاد تاریخی به کنار بماند.
در مورد قرآن در طول تاریخ تهاجم عرب تا حاکمیت امروز اسلام در ایران، تمام حاکمان استعمارگر عرب تا حاکمان مستبد خرافاتی سلسله های حاکم، و در دوران کنونی، آیت الله ها و دیوانسالارها و نظامیان و نواندیشان دینی و روزنامه نگاران شیعه و ایدئولوگهای ریز و درشت متخصص دین، همه و همه بنام الله و با سوگند به قرآن، برای سلطه و منافع دینی و سیاسی و اقتصادی خود، از قداست دین اسلام و قرآن کریم، حرف زده اند. در این مسیر، چپها و سلطنت طلبان و دمکراتها و جمهوری خواهان و روشنفکران غیر مذهبی با طرح «احترام به دین توده ها» به کمک آنها شتافته اند. روشن است بازتولید مناسبات ایدئولوژیک سلطه گری از یکسو متکی بر ضمانت و تلاش شاهان و حکمرانان بعنوان حافظان دین اسلام بوده و از سوی دیگر این بازتولید براساس فعالیت روحانیون درباری و خارج دربار و تمام سلسله مراتب روحانیت و گروهبندی های نواندیش دینی و نخبگان شیعه میسر بوده است. همه این پروپاگاندکنندگان دین با امکانات کلان مالی و اداری و اجتماعی، گفتند و نوشتند که دین الهی است، قرآن آسمانی است و هر دومقدس هستند. این بازتولید دینی و ایدئولوژیک پایه آموزش و تربیت مذهبی نسلهای انسانی در جامعه ما شد، نسلهای مسخ شده و ازخودبیگانه که تاریخ خود، اساطیر و افسانه های خود، شخصیت ها و قهرمانان خود، اندیشمندان خود و متفکران منقد اسلام را فراموش کردند و نامهربانی کردند و به همه این ارزشها تاختند. در ذهن و احساس جامعه «قرآن» مقدس شد، ولی اوستا و منشور کورش از یاد رفت، میراث میترائیسم و مانی گرایی ناشناخته باقی ماند، شاهنامه فردوسی فرعی و اغلب محدود به نقالی شد، حافظ در نزد توده بیشتر برای فال گیری معروف شد، رباعیات خیام گاه زمزمه شد، آثار رازی گمنام باقی ماند، آثار ابوعلی سینا در زبان عربی باقی ماند و خرمن فرهنگی ایران و جهان در تاریکی ماند. قرآن مقدس شد و همراه با نهج البلاغه و انواع و اقسام دعاهای عربی، به هر خانه و کاشانه راه یافت و همچون ارزش مطلق مقدس، در ذهن و قلب افراد جای گرفت. این است روند تقدسگرایی که به ناتوانی خردگرایی و ناتوانی استقلال فکری رسید و به تراژدی ازخودبیگانگی و مسخ ایرانیان منجر گشت.
ادعای قرآن: کلام الله
به گفته فیزیکدان مشهور، استفان هاوگینگ از سال 1949 که تئوری بیگ بانگ تدوین شد ما با انکشاف جهان و گسترش فاصله مواجه می باشیم و منشا جهان یک حادثه کوانتیک است. او می گوید پرسش در باره منشا جهان مانند پرسش در باره خداست. دینداران می گویند منشا همه چیز در جهان موجود، خدا می باشد. حال اگر بپرسیم نیروی پدید آورنده خدا چیست و یا کیست؟ دینداران می گویند خدا ازازل بوده است. از نظر علمی به اینگونه پرسش ها بطور منطقی می توان پاسخ داد، بدون آنکه به قدرت آسمانی و خدا نیازی باشد. پیدایش جهان هستی با بیگ بانگ به 14 میلیارد سال برمی گردد.(«آیا معمار بزرگی در جهان وجود دارد؟»، برگ 208، 108، انتشار پاریس). شناخت کنونی در باره جهان باعتبار تجربه ها و فرضیه های علمی و پیشرفت دانش در نزد بشر میسر گشته و علم فیزیک بسیاری از رازهای جهان را بازکرده است. شناخت بی انتهاست زیرا پیچیدگی های گسترده و تحول ها و تغییرات بعدی بسیارند. کلام الله رازگشا نیست بلکه ابهام برانگیز است و حال آنکه شناخت علمی و عقلانی راه گشا و پویاست.
برخی از متفکران مانند «رودولف اوتو» فیلسوف آلمانی در کتاب «اندیشه قدسی» معتقد است که پایه دین تجربه قدسی یا اهورایی است. «برانیسلاو مالینوفسکی»، مردم شناس لهستانی امریکایی می گوید دین هم اعتقاد به مشیت الهی و هم اعتقاد به جاودانگی را دربرمیگیرد. این ویژگی ها یعنی قدسی بودن و اعتقاد به مشیت الهی، با تجربه های تاریخی و فرهنگی و شیوه های زندگی و عواطف معین مردم هر سرزمین خاصی تقویت می گردند. مردمی که در تاریخ فرهنگی و دینی خود بسیار دین خو هستند این گرایش ها را پررنگ تر از خود بروز می دهند.
بعلاوه از یاد نباید برد که قدرت های حامی دین، ساختارهای کهنه سنتی جامعه و نبود فضای باز اندیشه گری و انتقاد خردگرا، تمایل به قدسی گرایی را همیشه تشدید نموده است. ساختار جزمگرای برخی ادیان مانند اسلام فونکسیون و عملکرد فعالیت ذهنی را کاملن محدود نموده و افراد را از اندیشه گری دورکرده و آنها را به وسیله و ابزار اراده الله تبدیل می کند. در یهودیت به لحاظ ترکیب کتاب تورات و سنت فکری و آموزشی یهودیان، فرصت و امکان تولید فکری و نوشتن پیوسته بالا بوده است، حال آنکه چنین سنتی در نزد عرب در سرزمین خشگ حجاز وجود ندارد. تعبدگرایی و اسطوره سازی و افسانه گویی یکی از مشخصات قرآن است. از جمله افسانه گویی ها، دو ادعای بزرگ قرآن می باشند: یکم قرآن کلام خدا می باشد،
دوم قرآن کامل است. در تاریخ تبلیغ دین اسلام، ما پیوسته با این گونه ادعاها مواجه می باشیم و هدف چنین گفتاری طرح آفرینش جهان توسط الله بعنوان مظهر قدرت بی انتها و کلام او بعنوان حقیقت جاودانه و در نتیجه حفظ راز و معما برای تاثیرگذاری روانی از یکسو و از سوی دیگر تقویت این فکر نزد انسان که گسترش اندیشه و خردگرایی بیهوده است زیرا خدا همه شناخت های لازم را از پیش فراهم نموده است. به بیانی دیگر خدا خارج از زمان است و قادر است کتابی ارسال کند که حامل ارزش فرا زمانی و فرا طبیعی می باشد. در واقع مفهوم زمان در این ادعا متوقف می شود و تاریخ از حرکت می ماند و طبیعت مادیت خود را از دست می دهد، زیرا اعتقاد بیان شده در قرآن، کافی برای همه زمان ها می باشد و انسان نیازی برای کسب دانش و شناخت ندارد.
در قرآن آمده و مسلمانان می گویند: قرآن کلام خدا است و جنبه آسمانی و مقدس دارد. قرآن ریشه دین را در فطرت انسان می داند و به آن اشاره نموده است و در سوره روم می آید: «فاقم وجهک للدین حنیفا»، چهره خود را به شکل پایدار به سوی دین کن. «فطره الله التی فطر الناس»، بر تو باد این فطرت الهی یعنی همین دین که فطرت مردم است. به بیان دیگر طبق نظر قرآن، سرشت قرآن الهی است و انسان باید به سوی آن جهت گیرد؛ قرآن سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او توسط جبرائیل بر پیامبر اسلام محمد بن عبدالله نازل گردیده است.
سنت اسلامی برآنست که قرآن معجزه ای الهی است و بمثابه کتاب آسمانی یک بار به صورت کامل توسط جبرئیل در شب قدر به پیامبر گفته شده است. سوره نحل می گوید: «نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِین.» این کتاب را بر تو فرو فرستادیم در حالی که برای هر چیزی روشنگر است، و (نیز) هدایت و رحمت و بشارت برای ایمان آورندگان است. برخی دیگر از آیات قرآنی در این باره چنین می گویند: «ولو کانَ مِن عندِ غیرالله لوجَدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء 82)، اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف فراوانی مییافتند. «کتاب انزلناه الیک لتُخرِجَ الناسَ مِنَ الظُلماتِ الی النور» (ابراهیم 1)، قرآن کتابی است که ما آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکیها به روشنی وارد سازد. «انا انزلناه قراناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف 12)، ما آنرا به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید. «و کتاب انزلناه مبارک» (انعام 92)، این کتاب مبارکی است که ما آنرا ارسال کردیم.
باور اسلامی اعلام یک حکم مبنی بر آسمانی بودن قرآن است. روشن است که تمامی ادعای بالا مبنی بر آسمانی بودن قران، فقط ادعای کاتبان و نویسندگان قرآن و حاکمان است. هیچ کتابی آسمانی نیست زیرا این ادعا غیرعلمی و ضدتاریخی است. برای این ادعا هیچ دلیل جدی و علمی وجود ندارد، هیچ تجربه و هیچ مدرکی و هیچ آزمایشی در نظر گرفته نمی شود. بر خلاف روش علمی، دین می گوید و پیروان باید معتقد باشند و بپذیرند. برای ادعای آسمانی بودن، کوچکترین شاهدی ارائه نمی شود و روشن است که قبول این ادعا زمانی میسر است که فرد اعتقاد دینی داشته باشد، به مشیت الهی معتقد باشد و بر پایه خرد علمی عمل نکند. حال آنکه از نظر علمی ما به مدارک، شواهد، تجربه، داده های تاریخی نیاز داریم تا یک ادعا به صورت یک فرضیه علمی مورد بررسی قرار گیرد و تائید شود.
روش علمی، پرسش و تحقیق و تجربه و آزمون است حال آنکه روش دینی تعبد و قبول است. سیر جهان هستی از بیگ بانگ تا امروز و تمام تئوری های علمی و تجربه بشری، هرگز این ادعا را تائید نمی کند. خدایی وجود ندارد و نبود شناخت کامل و تاریکی ها، دلیلی بر وجود خدا نیست و بنابراین خدایی که وجود ندارد، کلامی هم ندارد. از نظر علمی هرچه زمان و دانش به پیش رفته است خدا عقب نشینی کرده است. در واقع دانش و تجربه و اگاهی بشری، بیانگر شکست خداست. هرچند خدا در ذهن و ناخودآگاه انسان بطور ژرف ریشه دوانده و پایدار است.
مسلمانان خود می گویند و خود تصدیق می کنند و برای آنها محکمترین دلیل آسمانی بودن قرآن اینستکه محمد سواد نداشته و قرآن اعجاز الهی است. البته این گفته، ادعای سبکسرانه ای بیش نیست زیرا صرفنظر از اینکه پیامبر اسلام سواد داشته یا نداشته، جمع آوری دستنوشته ها روی پوست حیوان و چوب و سنگ و پاره هایی از قرآنهای اولیه و یا نگارش ها و تنظیم های گوناگون سیاسی این کتاب، که بعدها به بنام قرآن معرفی می شود، در زمان طولانی پس از مرگ محمد صورت می گیرد. بنابراین ادعای آسمانی بودن قرآن یک افسانه سازی غیرتاریخی برای «مومنان» است. کاتبان که افراد نویسنده قرآن بوده اند پیوسته در طرز نگارش قرآن سلیقه شخصی را دخالت داده اند و اقدام خلیفه سوم، عثمان، برای حذف برخی نسخه ها و جمع آوری و انتخاب نسخه رسمی، سرآغاز ساماندهی برای یک نوشته سیاسی دینی یگانه برای قلمرو اسلامی است. قرآن آسمانی نیست، تولید تاریخ و اجتماع و محیط خود است و بر پایه ضرورت حکومتی و ویژگی سیاسی و اجتماعی یک دوره خاص تدوین شده است. نویسندگان و عوامل تنظیم کننده قرآن گوناگون می باشند و روشن است که «قرآن کامل» که توسط محمد ارائه شده باشد و نتیجه «وحی» باشد، جز یک افسانه، چیز دیگری نیست و این مطلب را با دلایل علمی، با مدرک و گواهینامه پژوهشی، در فصل های بعدی نشان خواهم داد. قرآن مانند کتابهای دینی دیگر کتابی تاریخی و التقاطی می باشد و به هیچوجه یک اثر آسمانی و غیبی نمی باشد.
ادعای قرآن: دین کامل
آیا شناخت کامل است؟ تاریخ دانش بشری و تمام تئوری های علمی نشان می دهند که شناخت نه تنها محدود و کم دامنه و نسبی است بلکه بعلاوه تحول دینامیک جهان و تمامی پدیده های طبیعت و اجتماع و تغییرات جوهری و جهشی در تمامی عرصه های زندگی و طبیعت و کهکشانها، بطور مدام شناخت بشری را به پرسش می کشاند و ضرورت کسب دانش جدید را با قدرت تمام به نمایش می گذارد. قرآن نه تنها فاقد شناخت کامل است بلکه بعلاوه مطالب موجود در قرآن و حدیث های ساخته شده پیامبر در تناقض با شناخت علمی و خردمندانه است. تمام ادعای قرآن در باره زمین و آسمان اشتباه و افسانه ای است و در مقابل دانش فیزیک مدرن قرار می گیرد، تمام ادعای قرآن در باره پیدایش انسان و جانداران ضدعلمی است و در مقابله با نظریه داروین و دانش بیولوژی و آنتروپولوژی قراردارد، تمام ادعای قرآن در باره تاریخ بشری و ادیان به افسانه آمیخته و بنابراین اشتباه و غیر علمی است. ادعای های قرآن متکی بر افسانه های کهن یهودیت و مصری و سومری و مسیحیت و غیره بوده، دستخوش محدودیت زمانی بوده و از نظر هرمنوتیک، نه خدایی است و نه کامل است.
بعنوان نمونه در برخی آیات ادعا می شود که قرآن دین «حنیف» بوده و دربرگیرنده همه دانستنی ها می باشد و سایر ادیان باطل می باشند. منظور «دین حنیف»، دین ابراهیم است که یکتاپرستی را در دستور قرار داده و مخالف بت پرستی است و اسلام خود را ادامه دهنده و تنها سنت راستین ابراهیم می داند. در این زمینه ما می دانم که شخصیت تاریخی ابراهیم مورد بحث جدی تاریخ نویسان است و هیچ سند و مدرک و نشانه باستانشناسانه ای جهت اثبات شخصیت تاریخی او وجود ندارد. داستان ابراهیم در کتاب «پیدایش» از عهد عتیق آمده و سپس این اسطوره را قرآن در سوره انعام مطرح می سازد. در قرن نوزدهم میلادی «پیتر فون بوهلن» دین شناس لوتری اعلام کرد که ابراهیم یک شخصیت اساطیری است و دارای واقعیت تاریخی نبوده است و پژوهشگر بزرگ «ژولیوس ولهوسن» استاد دین شناسی در دانشگاه «گرویفوالد» آلمان و بنیانگذار مکتب مطالعات تاریخی در باره تورات مطرح کرد ما هیچگونه دلیل تاریخی در باره ابراهیم نداریم. بنابراین ادعای قرآن تکرار یک اسطوره از تورات می باشد و فاقد خصوصیت علمی است.
بعلاوه قرآن ادعای دانشی کامل دارد. این ادعا یکی از عوامل ایدئولوژیکی دگماتیسم اسلامی است که پیروان این دین را بی نیاز از جستجوی دانش می کند. اسلام مشوق دانش آموزی نیست و آنجا هم که میگوید دنبال علم بروید منظورش قرآن و احکام و روایات محمد است. اسلام برآنست که تمام آینده بشری در متن آن ترسیم شده زیرا الله آگاه بر همه چیز است. آلبرت انیشتن می گفت :«هرچه می آموزم بیشتر به نادانی خود پی می برم.» گفتار کوتاه انیشتن چکیده تجربه و شناخت دانشمندان جهان است، حال آنکه غرور و خودپسندی منش دینی واقعیت تفکر و مغز انسان را نفی کرده و نادانی دین سازان و دگماتیسم دینی را بعنوان دانایی خدایی و دانش جاودانه نشان می دهد. دانش محصول تجربه و آزمایش و حرکت اندیشه است و در طول تاریخ گسترش یافته و بی انتها می باشد. به گفته انیشتن:«همزمان با گسترش دایره دانش ما، تاریکی ای که این دایره را در بر می گیرد نیز گسترده می شود.».
برای قرآن تنها دین معتبر، اسلام است و ادعاهایی که بعدها پیدا میشود انحراف از آن دین اصلی و از آن فطرت اصلی است. قرآن می گوید: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما». ابراهیم نه یهودی بود نه نصرانی، حنیف بود و مسلم. برای قرآن هر چند موسی و عیسی پیامبرند ولی همه پیروان آنها باید به «دین آخر» بپیوندند زیرا در گمراهی باقی خواهند ماند. از نظر قرآن یهودیت انحرافی است از اسلام حقیقی، نصرانیت هم انحرافی است از اسلام حقیقی و اسلام یک چیز یگانه بیشتر نیست. سپس قرآن می گوید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیء». هیچ چیزی را در کتاب (تکوین و تشریع) فروگذار نکردیم. قرآن ادعا دارد در 114 سوره و 6236 آیه تمام دانستنی ها را قرارداده و هیچ تغییری (لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ) در آن قابل قبول نیست. به بیان دیگر قرآن مدعی انحصار در داشتن یک راهنمای کامل و ابدی است. این تلاش قرآن که ابراهیم را از مالکیت دین های قبلی خارج سازد تاکتیک رقابتی برای جلب اجباری دیگران به خود بوده تا انحصار دین حنیف و دین ابراهیم را داشته باشد. پیشبرد دین و غلبه سیاست محمد در گرو عقب راندن ادیان دیگر بود. از آنجا که دین یهود و نصارا و تمامی قبایل متعلق به این ادیان در حجاز گسترده بوده و دارای میراث کهن بودند، اسلام مشروعیت خود را با انحصاری نمودن آموزه ها و سمبل های آنان و شخصیت های اسطوره ایی دین های دیگر برپاساخته و خود را آخرین دین معرفی می کند تا هیچ انتخابی برای باورهای دیگر باقی نگذارد. قرآن دین های دیگر را باطل دانسته و خود را دین ابراهیم و حنیف معرفی نموده و اعلام می دارد که دارای همه دانستنی ها می باشد و نیازی به دیگر ادیان نیست. در سوره «فاتحه»، مسلمانان در هر نماز خود تکرار می کنند که الله آنها را به راه مستقیم محمد دعوت کرده و آنها باید از راه کسانی که مورد «خشم الله» بوده یا «گمراه» شده اند جدا باشند و پژوهشگران تاکید می کنند که در آیه «صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.» منظور قرآن از افراد مورد خشم، یهودیان هستند و گمراه شدگان، نصارا می باشند. قرآن طرفداری بردباری نیست و یهود و مسیحی را «نفرین» می کند تا اعتقاد روانی و ایدئولوژیک پیروان خود را قطعی کند. قرآن بشکل تکراری دیگر دین ها را دفع کرده و حاملان آنها را خطاکاران و گمراهان قلمداد کرده تا مسلمانان فقط در انحصار گروهی و روانی اسلام باقی بمانند. به بیان دیگر رشد توسعه طلبی طرفداران محمد در حجاز و تصرف املاک و باغ های یهودیان و مسیحیان بسود خانواده و طرفداران خود، با جدال برای تصاحب سمبول ها و نشانه های تاریخ گذشته نیز همراه است. پیامبر اسلام خواهان حذف تاریخ مستقل دیگران است و به همین خاطر تصاحب سمبولیک و خشونت بار پیامبران یهود در دستور کار او نیز می باشد. اسلام درپی بی تاریخ نمودن قبایل و خانواده های غیرخودی است. اسلام چهره های دینی مانند ابراهیم، داوود، سلیمان، موسی، مسیح را در قرآن می آورد تا خود را تنها وارث معتبر معرفی کند و تکلیف دیگران را روشن سازد. به همین خاطر است که قرآن می نویسد: « ابراهیم نه یهودی بود نه نصرانی، حنیف بود و مسلم.». دستبرد تاریخی قرآن و وصل کردن قهری پیامبران یهود و نصارا به «مسلم»، بیانگر قصد خودسرانه و توتالیتر تنظیم کنندگان قرآن است.
اسلام، عامل بازدارنده در روند ذهنی
دو عامل برشمرده یعنی «آسمانی بودن قرآن» و «کامل بودن قرآن» از جمله ویژگیهای تعبدی دین است که ذهنیت را از تلاش برای فکرکردن بازمی دارد. پیروان دین در دفاع از شریعت خود نه با اندیشه بلکه با عاطفه دین خو حرف می زنند، آنها گفتار پیش ساخته ای دارند که تنها وظیفه اش دفاع یک جانبه و تعبدی از دین است. بعنوان نمونه وقتی از تئوری داروین صحبت می کنید دینداران بلافاصله با انگیزه دینی و دگماتیسم دینی و بی توجه به تحول دانش بشری، داروین را مورد خشم قرار می دهند زیرا می دانند که پذیرش نظریه داروین سرآغاز سقوط اعتقاد دینی در باره تحول جهان و انسان است. در ذهنیت آنها اگر داروین مورد تائید قرار گیرد نظر الله در باره خلقت و انسان نادرست از آب درمی آید و ناقص بودن و موهوم گوئی قرآن آشکار می گردد.
هر چند این اعتقاد قرآنی از دین یهودیت سرچشمه گرفته ولی به یک دگم قطعی و ثابت در ذهن مسلمان متعصب تبدیل می گردد و او را از اندیشه کردن دور می کند و حقیقت بی انتهای جهان به «حقیقت الهی» محدود می شود. دینداران متعصب با دین خود دارای رابطه فشرده عاطفی بوده و واکنش های احساسی مانع هرگونه فکر کردن است. بعلاوه آداب و رسوم دینی و خودشیفتگی جمع نسبت به دین بر خلاف عقل گرایی و متانت فکری عمل کرده، عواطف و احساس های افراد را گسترش می دهد. دینداران مسلمان به لحاظ تاثیر ساختار ذهنی قرآن و تعبد و تحکم موجود در آن، تمایل شدید به دگماتیسم و تحجرفکری دارند. البته این تنگ نظری اعتقادی و تمایل به فناتیسم از زمینه تاریخی و استبدادی و سنت های ایدئولوژیک نیز بهره گرفته اند. ولی فرهنگ هایی وجود دارند مانند فلسفه یونان که مستعد زایش و پرتوانی اندیشه هستند. سنت فرهنگی و تربیت یهود از ابتدا تا امروز تعداد بیشماری آثار فلسفی و تاریخی و ادبی و هنری بوجود آورده است. در جهان امروز متفکر و نویسنده و رمان نویس و فیلسوف یهودی تبار بسیارند و آنها نقش بزرگی در ارتقا فرهنگ جهانی بشری ایفا نموده اند. در اسلام و سنت قرآنی چنین نیست. رونق تبادل افکار و ترجمه در دوران عباسیان از قرآن و تحجر فکری سرچشمه نمی گرفت، بلکه ناشی از تلاش های ایرانیان، سوریان، بربرها، یهودیان و در پیوند با افکار یونان باستان و بیزانس و شخصیت هایی مانند هارون الرشید و اداره کنندگان ایرانی تبار دستگاه مامون بود. قرآن نظام اعتقادی بسته بوده و هرگونه گشایش بسوی فرهنگ های دیگر را دفع می کند. اگر به وضعیت تولید فکری کنونی در کشورهای عرب توجه کنید ما متوجه می شویم که میزان تولید فکر فلسفی و هنری و ادبی بسیار ضعیف است. میزان ترجمه از منابع زبانی دیگر به زبان عربی بسیار محدود است.(رجوع شود به «مدیترانه، مادر زبانهای ما»، لوئی ژان کالوه، پاریس 2016). بزرگانی مانند «ابن خلدون» بربرتبار خود را از ساختار تعبدی و تنگ قرآنی بیرون آورد و بعد انتقادی به فکر خود بخشید. در دوران مدرن «نجیب محفوظ» برنده جایزه ادبی نوبل با آزاد فکری رمان های خود را می نویسد و به همین خاطر اسلامگرایان علیه او فتوای مرگ صادرکردند و یکبار او را در 82 سالگی در قاهره با چاقو زخمی نمودند و او تا آخر زندگی توسط نگهبانان مراقبت می شد. قرآن و اسلام راهگشای توسعه فکری و هنری و شاعرانه و علمی نیست و به همین خاطر تمام روندها و گرایش ها که در چارچوب فضای قرآنی هستند نازا باقی می مانند.
هیچ فکر متینی نمی تواند بپذیرد که شناخت جامع بوده و اطلاعات و تئوری در باره پدیده های گوناگون کامل می باشد، ولی قرآن این ادعای غیرعلمی را دارد. حال آنکه این متن خود مجموعه ای از باورهای دینی و جزمیات و تعصبات و اسطوره های افسانه ای کهن می باشد و ما در فصل دیگر نشان خواهیم داد که آنچه قرآن در خود دارد محصول سنت های دیگر و تاریخ بومی و محصول افزوده های متعدد در طول یک تاریخ طولانی است. بافت قرآن التقاطی از اعتقادات و سنت ها و سلیقه های کاتبان متعدد و متنی ناشی از اراده و خواست حاکمان در دوره های گوناگون تاریخی سیاسی می باشد. روشن است پذیرش امکان اشتباه یا نقد افسانه سرایی قرآن، اسطوره «قرآن کامل» را بی ثبات می سازد. بنابراین مسلمانان همیشه گفتار دوگانه داشته و دارند. آنها از یکسو می گویند باید دنبال علم رفت حتا اگر آن علم در «چین» باشد. در این مورد باید توجه داشت که این «علم» برابر معارف دینی و سنت قرآنی است و بمعنای دانش مدرن نیست. ولی از سوی دیگر همین نخبگان و یا افراد مسلمان در برابر اندیشه، ترسان هستند و در رفتار خود به مقابله می پردازند و برای مقاومت خود توجیه دینی و ایمانی می سازند. در ذهنیت آنها انتقاد به قرآن و انتقاد به پیامبر و امامان، گناه و توهین و ارتداد شناخته شده و خطر فروریزی باورها یا روانه شدن به جهنم آنها را نگران می کند. آنها ذهن تنبل و سست و جزمگرا دارند، سکون منطبق با احکام شریعت را قانون طبیعی می دانند و آرامش روانی خود را در همین وابستگی دینی می بینند.
از دیدگاه نقد جامعه شناسانه در باور دینی هنگامی که الله و آسمان بطور قطع در هستی مداخله می کند، انسان نقشی ندارد. آسمان نقطه آغاز و نقطه پایان می گردد و زمین و اجتماع تابع سرنوشتی می گردند که آسمان تعیین کرده است. بعلاوه در چنین حالتی، تلاش انسان برای دانش به چه دردی می خورد، زمانی که تمامی دانستنی ها در قرآن از دیرباز فراهم گشته است؟ نتیجه چنین کلامی جز تسلیم گرایی و بی مسئولیتی و محکوم بودن در دایره موجود، چه چیز دیگری می تواند باشد؟ تربیت دینی بازتولید نظام بسته جزمی را تعقیب می کند و ذهنیت فرد در جامعه اسلامی با ساختاری مواجه است که اندیشیدن در آن فلج شده است. تولید توده های تقدیرگرا و خرافی، فاقد شخصیت مستقل، عقب ماندگی اجتماعی و فرهنگی، از جمله نتایج دکترین قرآنی است. هر چقدر ذهنیت انسانی به این دکترین جزمی نزدیک باشد، زایش فکری محدود و نوآوری خشک می گردد. مکتب قرآنی، مسلمان تابع و متعصب می طلبد. عقل به لحاظ ماهیت خود، متقاضی ریزبینی، کاوش، برهان طلبی، پژوهش و تفکر انتقادی بوده امّا «خضوع و عبودیت» در ذات خود خواستار تسلیم و پذیرش بی قید و شرط می باشد. قرآن خواستار عبودیت است و نسل انسان را به کافر و مومن تقسیم می کند و از انسان می خواهد تا از فرمان الله تبعیت کند. در قرآن می آید: دین تنها از آن خداست، گوهر دین تسلیم و تعبد محض در برابر الله است، انسان بدون حس تعبد در برابر الله پوچ و بی معناست. (رجوع شود به سوره بقره و آل عمران). در قرآن ارتداد و خروج از دین محکوم و قابل مجازات شدید است و احادیث، مجازات ارتداد در اسلام را گردن زدن، سوزاندن، به صلیب کشیدن یا تبعید شدن معرفی میکنند. در قرآن سنت بردبارانه وجود ندارد زیرا اصل برای قرآن نه تنها مسلمان بودن بلکه «مومن» بودن است و دوری از کلام قرآن غیر قابل تحمل است.
ایدئولوژی دینی ساختار ذهن را تنظیم و تعیین می کند. ساختار دینی ذهنی مجموعه ی طرز فکر و دیدگاه، نوع احساس و عاطفه، شیوه زندگی و سلیقه، شیوه زبان و واژه ها، معیارهای ارزشی و فرهنگی و غیره را شکل می دهد. ساختار دینی ناشی از قرآن تقدیرگرا و تعبدگراست. این ساختار خردآموز نیست بلکه در پی شیفتگی رازآلود و متوهم ذهن است. زمانی که شیفتگی به قرآن و فضای اعتقادی و موهومات اسلامی و فضای ارزشی و سمبل های قرآنی و شیعه گری، حاصل شد و مشروعیت یافت، انسان خردمند جای خود را آرام آرام به جادوگری روانی و اوهام پرستی می سپارد. انسان قرآن زده خرد و عقلانیت را فراموش کرده است.(ادامه دارد).
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه فرانسه
--------------------------------------------------------------------------------
منابع :
زرتشت، «گاتها»
محمد محمدی، «فرهنگ ایرانی» چاپ توس، تهران، 1374
ماری فرانسوا بسلز، «دوران اول کلیسا»، گالیمار پاریس
ژان وارن، «زرتشت، پیامبر ایران»، پاریس
مری بویس، «زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها»، چاپ تهران
«کتابهایی از عهد عتیق»، چاپ تهران
رودولف اوتو، «اندیشه قدسی»، پاریس 1995.
استفان هاوگینگ، «آیا معمار بزرگی در جهان وجود دارد؟» چاپ پاریس 2010
امیل دورکیم، «اشکال ابتدایی زندگی دینی»، چاپ پاریس
ماریو لیورانی، «انجیل و اختراع تاریخ»
لوئی ژان کالوه، «مدیترانه، مادر زبانهای ما»، پاریس 2016.
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران».
بخش سوم
در دو بخش پیشین نشان دادیم که چگونه ایرانیان دستخوش قرآنگرایی شدند و قرآنی را که یک کتاب تاریخی است به کتاب آسمانی تبدیل کردند. اسلام، بهعنوان کلامالله، جادوگرانه بر ذهنها نشست و گرایش به خردگرایی را مورد ضربه قرار داد. در این بخش پس از توضیح هرمنوتیک و نقد مجتهد شبستری، به تحلیل هرمنوتیکی قرآن، توضیح روش تئودور نولدکه و نقش سیاست در قرآن، میپردازیم
روش هرمنوتیک در پژوهش قرآن
بررسی ما از قرآن متکی بر دیدگاه هرمنوتیکی و تاریخی و جامعه شناسانه می باشد. واژه «هرمنوتیک» از ریشه یونانی است و به معنای گفتار، تفسیر نوشته، ریشه یابی متن و تئوری خوانش می باشد. هرمنوتیک کلاسیک بشکل منطق ارسطوئی یا تفسیر کتاب دینی بود و هرمنوتیک مدرن تئوری خوانش و تبارشناسی شناخت در زمینه فلسفی و ادبی و تاریخی و روانکاوی و حقوقی و جامعه شناسی و دینی می باشد. تئوریسین هایی مانند مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور، میشل فوکو، یورگن هابرماس، فردریش شلایرماخر، ویلهلم دیلتای، هانس روبر ژوس، فردریش نیچه، ژاک لاکان، ژاک دریدا، از برجسته ترین اندیشمندانی هستند که این روش را بکارگرفته یا تدوین نموده اند.
هانس گئورگ گادامر در سال ۱۹۶۰ کتاب خود «حقیقت و روش» را در باره هرمنوتیک فلسفی منتشر کرد. از دیدگاه گادامر هر عمل فهم را می توان به دو ویژگی نسبت داد. از یکسو، کل فهم پدیده ای است که در ذات خود تاریخی است و از سوی دیگر هر فهمی با پیشداوری آغاز می شود. برپایه این دیدگاه، هیچ تفسیری وجود ندارد که متاثر از سنتهای تاریخی و فرهنگی مخصوص آن نباشد. با وجود این، اگر چه هر تفسیری با جهت گیری یک زاویه خاص آغاز می شود، ولی این بدان معنا نیست که تفسیر در چارچوب پیش فرض هایی که آن را ممکن می سازند اسیر و محصور می ماند. گادامر استدلال می کند که ما باید تفسیر را به منزله فعالیتی خودنگرانه تلقی کنیم که جهت گیری های موجود در آن می توانند از طریق مشارکت و گفت و شنود فعال با متن، مورد نقد قرار گیرند. به دیگر سخن، متن بنا به دیدگاه گادامر، دریافت کننده منفعل معنایی نیست که خواننده فعالانه به آن تحمیل می کند، بلکه خود متن دارای شخصیت است و مقاومت می کند. در مورد هرمنوتیک، گادامر از معضل ذهن و هنر فهمیدن سخن می گوید و می نویسد:«وظیفه هرمنوتیک عبارتست از فهم معنای گفتار بر مبنای زبان». این روش به معنای قرار دادن موضوع در بطن و در لحظه تولد و زندگی پدیده یا رویداد خاصی با توجه به عوامل پیرامونی آن می باشد. پدیده ای که از تاریخ خود کنده شده باشد قابل فهم نیست. نه تنها تاریخ جلو آمده و زمان ها تغییر یافته اند بلکه بعلاوه عوامل شرکت کننده در لحظه و پیدایش، متعدد و پیچیده و پنهان و آشکار بوده و توضیح ساده انگارانه و یک جانبه و مکانیکی، قادر به تحلیل علمی نیست.
بنابر تعریف فیلسوف فرانسوی «پل ریکور»: هرمنوتیک «به معنای رمزگشایی از نمادهایی است که معنای دوپهلو دارند»، تفسیر از این نگاه در حکم «کاری است فکری که باید معنای باطنی را در معنای ظاهری رمزگشایی کند و سطوح معنایی منضم در معنای تحت اللفظی را وابگشاید.»(«نزاع در تفسیر ها»، چاپ سوی ۱۹۶۹). برای «پل ریکور» هرمنوتیک روش بدگمانی نسبت به حوادث بوده و پرسشگر است. آنچه که خود را حقیقت می نمایاند چه بسا ظنین است و از میزان آگاهی ما سوء استفاده می کند. به گفته او ثمره این ویرانگری نجات آگاهی است، زیرا سبب می شود که آگاهی خودش را بهتر بشناسد و از بند توهمات برهد.(همانجا). هرمنوتیک فقط رازگشایی نمی کند بلکه کارش قابل فهم کردن معانی یک متن است و معنای یک متن کار ساده ای نیست زیرا باید به ساختار زبانی و فرهنگی و به جهان آن متن وارد شد. جهان آن متن یعنی فرهنگ و رفتار و روان و تاریخ و ایدئولوژی و آنتروپولوژی و منافع و ارزش های نهفته در آن و این امر کار بسیار پیچیده ای است. البته ما فقط وارث و کشف کننده «میراث» پیشین نیستیم بلکه خود نیز دارای نیروی تحلیلی بوده، توانایی داشته و تاثیر گذاریم. بنابراین بقول پل ریکور «هویت روایت ها» بسته به افراد و جامعه نیز دارد زیرا ذهن کنونی ما در جستجوی تاریخ گذشته است. ذهن های گوناگون تحلیل های گوناگون تولید می کنند. پس همیشه باید محتاط باشیم زیرا ما به پدیده تاریخی نزدیک می شویم ولی بر آن تصاحب و تسلط نداریم و بقول ژاک دریدا هرمنوتیک کاملن واقف است که تمام وجود هستی هرگز به فهم در نمی آید. (رجوع شود به «هرمنوتیک»، ژان گروندن، نشر ماهی تهران ۱۳۹۳). حال با توجه به دشواری دسترسی به شناخت، آیا ما ناتوانیم و از پدیده خارج می مانیم؟ آیا در گرداب نیهیلیسم نادانی ماندگار می شویم؟ همانگونه که شلایرماخر وظیفه هرمنوتیک را فهم معنای گفتار بر مبنای زبان می داند، بنابراین ما از طریق زبان و تعقل به حقیقت نزدیک می شویم. زبان هم بر اساس قواعد دستوری و هم روان شناختی است که ناخودآگاه فرد را می نمایاند، زبان فعال است و وسیله رسیدن به شناخت است. «یورگن هابرماس» با آشنایی از افکار «گادامر» در کتاب «منطق علوم اجتماعی» صحبت از دلبستگی به شناختی «رهایی بخش» که قوه محرکه علوم اجتماعی است، می کند. برای او زبان در خود نیست بلکه نافذ بوده و می تواند به درون برود. از نظر او عقل بر زبان متکی است و «عقل گرایی بالقوه ی مستتر در ذات زبان» است، که راهنمای ما برای شناخت حقیقت می باشد. بنابراین با توجه به آنچه که گفتیم از نظر هرمنوتیک شناخت تبارشناسانه امکانپذیر است و ما می توانیم با دقت علمی و با روحیه کنکاش به جستجوی دین و نسخه های متون دینی برویم، این پدیده تاریخی را تحلیل کنیم و رازهای آن را بازگو نمائیم. هرمنوتیک دین گرا نیست، ایدئولوژی گرا نمی باشد، دارای روش از پیش ساخته شده نیست، بلکه جریان سیال و همه نگر و بدور از ارزش گذاری، در پی حقیقت می باشد
مجتهد شبستری، شگرد تاکتیکی یا روش هرمنوتیک
آقای محمد مجتهد شبستری نواندیش دینی، با انتشار کتابش «هرمنوتیک، کتاب و سنت» در سال ۱۳۷۵ به عنوان طرفدار این روش در عرصه دینی معروف شد. ابراز موافقت با این روش از جانب ایشان، این توهم را بوجود آورد که گویا ایشان دارای روش بی مانند و علمی در تحلیل دین بوده و روزنامه نگاران و نخبگان دینی اعلام کردند که در برابر فقه سنتی، نواندیشان اسلامی مبتکر میباشند و راه اصولی دین را می نمایانند. حقیقت چیست؟ در مخالفت با این تبلیغ دینی، بلادرنگ اعلام میکنم که مجتهد شبستری به تحریف آشکار از هرمنوتیک دست زده زیرا در کار خود، این روش را مشروط به پذیریش امر مقدس دین اسلام می کند و شکل گیری تاریخی و انسانی و اجتماعی و جغرافیایی و زمینی دین را از تحلیل خود خارج می کند. ایشان قرآن و دین اسلام و جنبه الهی آنرا بعنوان پیش شرط بحث خود می آورد و تنها خواهان مدرن کردن فقه شیعه است. ایشان در تحلیل قرآن و اسلام بهیچوجه روش هرمنوتیکی نداشته بلکه بعنوان یک مصلح دینی عمل می کند. حال آنکه هرمنوتیک روش ابژکتیو و علمی و فاقد جانبداری نسبت به دین است. ایشان در استفاده از هرمنوتیک دست به انتخاب شخصی خاص زده و پس از یادآوری برخی اصول هرمنوتیک، در بکارگیری هرمنوتیک در مورد مشخص اسلام این روش را پیگیری نمی کند و آگاهانه دین و قرآن را از میدان تحلیل جدی هرمنوتیکی بیرون می برد. ایشان بعنوان فردی دیندار و معتقد، از واژه هرمنوتیک بهرگیری کرده و تاکتیک می زند تا قرآن الهی باقی بماند و محمد و علی از قداست مذهبی برخوردار بمانند. نوشته ایشان را در باره هرمنوتیک بخوانید و متوجه می شوید که روش هرمنوتیک مجتهد شبستری به جانبداری از دین اسلام کشیده می شود. بطور مسلم ایشان برای ارائه تفسیر های جدید از اسلام و هماهنگ کردن این دین با دوران حاضر تلاش کرده و در برابر فقه شیعه، «روش هرمنوتیک» را برای نوعی «اجتهاد» جدید و «تفسیر قابل قبول اسلام در این عصر»، مطرح می کند.(برگ ۳۳). ولی شیوه ایشان ایجاد سوء تفاهم است. اصلاح فقه شیعه معادل کار هرمنوتیکی نمی باشد. درگیری گرایش های دینی در دنیای شیعه و تفاسیر گوناگون آنها از دین اشان، بمعنای بهره گیری علمی و بیطرفانه از هرمنوتیک نیست. تلاش ایشان بر درستکاری و فهم درست روشنفکرانه از مقوله هرمنوتیک استوار نیست. اقدام ایشان از نظر علمی و اتیک روشنفکرانه کاملن قابل انتقاد است.
البته ایشان با این زبان، شیفتگان بسیاری را در میان نواندیشان دینی و روشنفکران غیردینی و لائیک بوجود آورد. ولی این شیفتگی، از شناخت علمی بدور است و وسیله دیگری برای حیات بخشیدن به دین اسلام و شیعه گری در جامعه ایران است. در انتقاد به ایشان انگیزه ما آکادمیک و روشنفکرانه است و از هرگونه مصلحت طلبی سیاسی و کرنش فکری بدور است. در اینجا معضل ما طرح اصلاح دینی نیست بلکه نقد هرمنوتیکی دین است. ایشان بنام هرمنوتیک حرف می زند ولی شرط های اساسی در بکارگیری روش خود دارد و آن اینکه پذیرش اسلام بعنوان دین اصل است ولی در فقه شیعه، باید اجتهاد نمود. برای شبستری این امر فقط از راه فقه و اصول شرعیت میسر نیست بلکه باید به «موضوعات انسان شناسی علمی و فلسفی، جامعه شناسی، تاریخ، علم اقتصاد و سیاست، روانشناسی» نیز دست یافت. او می گوید:«فقیه این عصر برای تنقیح پیش فهم های خود باید تقیقات این علوم را مورد توجه قرار دهد.»(برگ ۵۰). او می نویسد «حل بسیاری از مشکلات جمهوری اسلامی ایران تنها » از این مسیر می گذرد.(برگ ۵۳). ایشان در پی مدرن کردن فقهای شیعه می باشد. ایشان به دین اسلام معتقد است، به نبوت و حکومت پیامبر اسلام ایمان دارد، به امام علی و مالک اشتر ارادت دارد، به مرجع قرآن باور دارد و می گوید «قرآن آمد تا به آنچه هست، جهت نوینی در مسیر توحید بدهد.»(برگ ۶۲). پیام مرکزی ایشان این است که باید واقعیت گرا بود و احکام را منطبق با روز کرد. باید افزود ایشان مخالف سکولاریسم می باشد(برگ ۱۰۲) و خواستار آنست تا طلاب علوم دینی حوزه های دینی، فلسفه و علوم غربی را بخوانند تا به بازسازی فقه بپردازند(برگ ۲۲۰). شبستری می نویسد: «انسان مکلف در برابر خدا انسانی می شود که در جامعه و تاریخ زندگی می کند. در پرتو این توجهات معلوم می شود آنچه در باره نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از یک دین الهی میتواند انتظار داشت معنا بخشی به اصول ارزشی نهایی است و نه شکل نظام ها و نهادها.»(برگ ۹۵). برای آقای شبستری «اصول ارزشی» در اصول دین اسلام است. این نگاه خواهان پیوند دمکراسی و حقوق بشر با اصول ارزشی قرآنی است. حال آنکه این امر ناممکن است. متن و آیات قرآن در تضاد با برابر حقوق بشری و در تضاد با دمکراسی و آزادی است. بنابراین متوجه می شوید که دغدغه خاطر آقای شبستری نه تحلیل هرمنوتیکی از قرآن، بلکه او با بکارگیری علوم غربی در پی اصلاح فقه می باشد. معضل ما بیهچوجه چنین موضوعی نیست. این جدال، جدال درونی جناح دینداران جامعه است. ما خارج از آنها هستیم و مسائل ما نباید در زیر سقف خواستهای آنان باشد. معضل اساسی، نقد دین و تمامی «ارزشهای» ناخرمندانه و فلج کننده آنست، معضل ما توسعه خرد و آزادی فکر فلسفی است. ما مانند بسیاری از روشنفکران مسخ شده نمی خواهیم در ستایش «ارزش دینی» مبهوت باقی بمانیم. نواندیشان دینی ابهام گوئی دارند و دیگر روشنفکران و سیاسیون شیفته ابهام نواندیشان دینی می باشند. ابهام گوئی نواندیشان و افسانه سرایی آنها در باره قرآن در تقابل با شفافیت علمی و آکادمیک است. آنها برای حفظ اسلام در این ابهام فلج کننده همیشه باقی خواهند ماند. در آخر باید افزود که از نظر آقای شبستری متن قرآن در عین حال که بنا بر تصریح قرآن و اعتقاد مسلمانان منشا وحیانی (الاهی) دارد کلام انسانی (پیامبر) هم هست. شبستری معتقد است که قرآن کلام محمد است ولی منشاء الاهی داشته است. برخی نواندیشان دینی دیگر مانند عبدالکریم سروش نیز می گوید قرآن الهامی است که بر زبان محمد جاری است. برخلاف این افسانه سازی و دینی سازی نواندیشان، باید گفت دین اسلام و قرآن منشا الهی ندارد و «الهامی» نیز برای محمد اتفاق نیافتاده است. ما میدانیم که این گونه گفتار نواندیش برای آیت الله ها و فقه سنتی شیعه قابل قبول نیست زیرا از تفسیر حوزوی فاصله دارد. ولی این جدال درون دینی، جدال ما نیست. این گونه گفتار وهم آمیز نواندیشان برای ما ضدعلمی و ضد آکادمیک است و
کاملن در برابر روش هرمنوتیکی قرار می گیرد. در جامعه ایران باید هرمنوتیک را به جایگاه واقعی خودش برگرداند.
دیدگاه نواندیشان، نگرشی دینی و اعتقادی بوده و هیچ رابطه ای با شناخت علمی و هرمنوتیکی ندارند. در واقع اینگونه گفتار شناخت نیست، بلکه تکرار یک اعتقاد و باور دینی می باشد و بناگزیر در برابر روند کشف حقیقت قرار می گیرد. این معماران دینی پیوسته در پی حفظ و تقویت «راز و معمای» قرآن در ذهن جامعه اند تا جاودانگی دین تامین گردد. از نظر هرمنوتیک و جامعه شناسی این دیدگاه ها غیر علمی بوده و شناخت درستی ارائه نمی کنند و تنها رازگرایی و دین خویی را تقویت می کنند. در عرصه تئوریک و فلسفی و جامعه شناختی ما نیازمند تحلیل هرمنوتیک تبار شناسانه قرآن هستیم تا جادوی آن فرریزد و این متن به یک سند تاریخی عادی تبدیل گردد. ما باید نظام ارزشی حاکم بر جامعه را برهم زنیم، این کار بسیار سترگ و دشوار است ولی یک ضرورت است. ایدئولوژی دینی و «ارزش» های آن، اندیشه خردمندانه را فلج کرده و نابود می سازد. در این نقد علمی تاریخی کوتاهی نباید کرد و می دانیم که در برابر ما، آیت الله ها و نواندیشان و روزنامه نگاران اسلام دوست و روشنفکران غیردینی شیفته اسلام و نواندیشی دینی، ایستاده اند. گرایش برای کشف حقیقت به ما شجاعت می بخشد.
«تئودور نولدکه» و آغاز اسلام شناسی علمی
در سال ۱۸۶۰ «تئودور نولدکه» استاد دانشگاه گوتینگن آلمان کتاب برجسته خود «تاریخ قرآن»، را منتشر ساخت. او که خاورشناس بود و به زبانهای سامی مانند عربی و سریانی و عبری و آرامی و همچنین به زبان فارسی خوب آشنا بود اولین بار شیوه پژوهش علمی تازه ای بکار گرفت. او بدور از «اسلام شناسی رسمی»، ترتیب تاریخ آیات قرآن را مورد بررسی قرار داد و به این ترتیب برای اولین بار مطالعه قرآن را از میدان تفسیر و توضیح مذهبی خارج نمود و روش تحقیقی غیر دینی را در پیش گرفت. هدف اصلی کتاب «تاریخ قرآن» ارائه «تاریخ انتقادی نوشته قرآنی» بود. از این پس قرآن وارد تاریخ می شود، به یک جامعه معین تعلق دارد و مورد بررسی علمی و متخصصانه قرار می گیرد. با کار او قرآن به یک موضوع تحقیق تبدیل می شود و از تقدس خارج می گردد. البته این کار سترگ توسط سه شاگرد و پیرو او تکمیل شده و گسترش یافت و طی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۸ دوباره چاپ شد. امروز صد و پنجاه سال از انتشار اثر علمی «نولدکه» گذشته است، ولی این کتاب سرآغاز یکسری تحقیقات برجسته در باره اسلام و قرآن شد و متفکران آلمانی و فرانسوی و آمریکایی و ایتالیائی و انگلیسی عرصه تحقیق را انکشاف دادند و بطلان تفاسیر و تاریخ نوشته شده توسط مسلمانان را به اثبات رساندند.
در ارزیابی تحقیقات تئودور نولدکه، سمینار مارس ۲۰۱۱ بابتکار پژوهشگران آلمانی و فرانسوی تحت عنوان «منشاهای قرآن و قرآن زمان های اولیه» برگزار میگردد و بر اهمیت الگوی پژوهشی او و نتایج کار او تاکید می شود. در این کنفرانس بر اهمیت نوشته «تاریخ قرآن» و پژوهش تاریخی و تاریخ گذاری نولدکه بعنوان یک نوآوری برجسته ارزیابی می شود. در روش جدید، متن دینی قرآن مانند یک اثر تاریخی زمینی و در رابطه با تاریخ جامعه عربستان مورد بررسی قرار می گیرد. «تئودور نولدکه» در روش زمانی خود قرآن را در رابطه با دوران مکه و دوران مدینه تحلیل کرده و همه نوشته هایی را که کارپردازان عثمان در قرآن نهایی وارد نکردند را بررسی قرار می دهد. او کار بررسی را بر پایه اسناد فراوان و متنوعی به پیش می برد: اسناد کتابخانه «ساکس کوبور گوتا»، دستنوشته های قرآنی در قاهره طی سالهای ۱۸۰۸ تا ۱۸۰۹ ، آثار و دستنوشته کهن که توسط «ژوان گوتفرید واشتان» کنسول پروس در دمشق از سال ۱۸۴۸ تا ۱۸۶۲ گردآوری شده بود، دستنوشته روی پوست که توسط «ژان ژوزف مارسل» در زمان لشکرکشی به مصر جمع آوری شده بود، آثار موجود در کتابخانه برلن در سال ۱۸۵۱ و بالاخره اسناد کلکسیونر های خصوصی. این کار سترگ به «تئودور نولدکه» نشان داد که قرآن بازتاب تاریخی محلی و واقعیت شبه جزیزه عربستان و منطقه حجاز و درگیری های میان اقوام منطقه بوده است. این پژوهش روشن نمود که این کتاب یک تاریخ دارد و جنبه الهی و آسمانی ندارد و هنگامیکه به لحظه تاریخ و جامعه آن زمان نگاه میشود معنای آیات و اشارات آن روشن می شوند. البته این تاریخ از زمان ما بسیار دور است و به همین خاطر پژوهشگران و متفکران بسیاری به تحقیقات موشکافانه و دراز مدت پرداخته و در شرایط کنونی این کار تحقیقی ادامه دارد. مجموعه ای از فعالیت های باستانشناسی و زبانشناسی و تحقیقات تاریخی و بررسی مناسبات اقوام عرب با نصارا و یهود، معمای آیاتی مانند «اصحاب فیل»، «البروج»، «فاتحه» و غیره را آشکار می سازد. این آیات از وقایع زمان خود یا تاریخ پیشین خود می گویند. سوره فاتحه از ضدیت و مخالفت پیامبر اسلام با مسیحیان سرگشته و گمراه و یهودیان مورد خشم و غضب محمد صحبت می کند. روش هرمنوتیک «تئودور نولدکه» آشکار ساخت که توضیح رسمی مسلمان مبنی بر آسمانی بودن قرآن کاملن بی پایه و اساس است و دانش تاریخی و تبارشناسانه فهماند که عصبانیت و خشم پیامبر اسلام علیه نصارا و یهود، معنای اجتماعی و تاریخی دارد.
قرآن و زبان عربی
زبان عرب از خانواده زبانهای آفریقایی آسیایی و از شاخه زبانهای سامی می باشد و با زبان عبری یهودیان هم ریشه می باشد. بنابر گواهی برخی متخصصان اولین نشانه کتبی ابتدایی این زبان به سده چهارم بعد از میلاد میرسد. قبایل عرب پیش از اسلام دارای سنت شفاهی و شعر شفاهی بودند. این زبان شفاهی فاقد هماهنگی بوده و بنابراین با گویش های مختلف قبایل بوده است. زمانی که آیات قرآن به محمد «الهام» می شود، زبان کتبی عربی وجود نداشته، «آیات» شفاهی بوده و در دوره بعد قرآن بر اساس کلام شفاهی و حافظه کاتبان «تنظیم» می گردد. شکل نوشتاری و کتبی و دستوری قرآن در سده هشتم میلادی تحقق می یابد.(رجوع شود به آثار «سمیر ابوعبسی، استاد زبان در دانشگاه «تولدو» در اوهایو، مقاله بزبان فرانسه «تاریخ و تحول زبان عرب» در «دفترهای اسلام» تاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۲). زبان کتبی عربی در زمان پیامبر اسلام، محمد ابن عبدالله (۵۷۰ تا ۶۳۲ میلادی) وجود نداشت. زبان عرب، زاده اراده سیاسی عثمان خلیفه سوم و دوران بنی امیه (۶۶۱ تا ۷۵۰ پس از میلاد) و دوران بنی عباس (۷۵۰ تا ۱۲۵۸ پس از میلاد) می باشد. زبان عربی زمان محمد، فاقد نگارش، فاقد قواعد دستوری روشن، فاقد واژه های متنوع، فاقد مبانی فونولوژیک و گرافیک بوده است (رجوع کنید به «مدیترانه»، لویی ژان کالوه، ۲۰۱۶ پاریس). باید دانست که خرده نوشته ها بر پوست و چوب پراکنده و نامفهوم بوده و مجموعه ای یکتا و همگون و کتبی ناممکن بود. بنابراین قرآن امروز، هرگز نمی توانسته زاده الله یا هوش محمد و یا حتا نبوغ کاتبان دوران عثمان باشند.
بعلاوه قرآن از نظر فیلولوژیک و فونولوژیک و گرافیک و نگارشی در حالت های متنوع وجود داشته و این امر ناشی از شفاهی بودن آن و متنوع بودن راویان و کاتبان در دوران گوناگون می باشد. گفته می شود در زمان زندگی پیامبر ۳۷ نفر حافظ کل قرآن بودند و تعداد «کاتبان وحی» که برای خود نسخهای برمیگرفتند به بیش از پنجاه نفر میرسیدهاست.(تاریخ قرآن، کامیار، برگ ۲۵۵). ناگفته نماند که بنابر کارشناسی پژوهشگران قرآن محصول زمانهای مختلف و طولانی، یعنی دوره پیش از پیامبر تا سده ها پس از مرگ او میباشد. بعنوان نمونه در نسخه خطی قرآن دمشق و نیز نسخه خطی قرآن صنعا که در شرایط حاضر توسط پژوهشگران «کالج دو فرانس» و زیر نظر «فرانسوا دورش»، مورد بررسی قرار گرفته ما مشاهده میکنیم که واژه ها فاقد واکهها (مُصَـوِّتها) می باشند. در این زبان واکههای کوتاه زِبَـر (فتحه)، زیر (کسره)، و پیش (ضمه) نامیده میشوند که در موارد ابهامزدایی بهصورت سه نشانه (ـَــِــُ) به حروف افزوده میشوند. واکه ها در حروف الفبا نماینده ندارند و در مقابل حرف (شکل)، به آنها «حرکت» (نشانه) میگویند. در زبان عربی این واکه ها تغییرات مهم معنایی بوجود می آورند. دستنوشته های کهن قرآن نشان می دهد که آیات فاقد واکه ها می باشد و کلمات پاک شده بسیار اند و در زمانهای طولانی، کاتبان با سلیقه خود نگارش می کرده اند. کلام قرآن کلام الله نیست، بلکه واژه ها و جملات ساخته شده توسط بشر است. کلام قرآن کلام غیبی نمی باشد زیرا زبان عربی بشکل کتبی وجود نداشت و آن تکه پاره هایی که در حیات محمد در حجاز موجود بود، هیچ ربطی به قرآن امروزی مسلمان ندارد.
آشفتگی و التقاط در نوشته قرآنی
آیا قرآن یک اعجاز است؟ آیا نوشته قرآنی شگفت آور است؟ اینگونه توصیف ها فقط از جانب مسلمانان ناآگاه و مبلغان دین صورت می گیرد. تحقیقات متعددی که در غرب در باره تورات و انجیل صورت گرفته است تجربه بزرگی برای بررسی اسلام است. آثار دینی کهن بند به بند مورد تحلیل قرار گرفته و جنبه جادوئی خود را از دست داده اند. تحقیقات در باره قرآن در محافل آکادمیک غرب امروز به امر عادی تبدیل شده و این تحلیل تنها به تاریخ متن محدود نمی شود بلکه به ارزیابی زبانشناسانه نیز توجه دارد. بخش های بسیاری از قرآن بسیار گنگ و نارسا و بی معناست. مسلمانان می گویند ابهام های موجود در قرآن، بیانگر رازهای الهی می باشد. حال آنکه این ابهام ها ناشی از گنگی و فقدان کیفیت زبانی قرآن می باشد و ناشی از التقاطی است که در دوره های متفاوت کاتبان گوناگون به متن افزوده اند.
متن قرآن از زمان عثمان شروع شد و تا سالیان متمادی ادامه داشت و در طی این مسیر قرآن رنگ های مختلف به خود گرفت. برخی از مورخان مانند «ویلیام مونتگمری وات» و «ریچارد بل»، برخورد خوشبینانه ای ارائه نموده و می گویند قرآن کم و بیش ثابت مانده است و اگر هرگونه تغییری از راه افزودن، حذف کردن، و یا تغییر در متن قرآن اتفاق افتاده بود، کم وبیش با قطعیت کشمکش در میگرفت، ولی ما رد و نشان کمی از کشمکش مشاهده میکنیم. این نظر بطور گسترده توسط تحقیقات جدید و پژوهشگران معتبر رد شده است. البته این دو مورخ می افزایند سبک قرآن تغییر یافته است و کار عثمان مبتنی بر آتش زدن قرآن های دیگر یک خطای بزرگ بوده است. این مورخان ابراز می کنند کسانی زیادی رفتار عثمان را توهین آمیز یافتند و عثمان خلیفه سوم، سرانجام بسیار غیرمحبوب شد. بعلاوه این متخصصان میگویند که ما در قرآن شاهد دگرگونیهای تند ریتم، تکرار واژههای یا عبارات در آیات کنار هم، حضور ناگهانی آیهای که موضوعی متفاوت با آیات اطرافش دارد، برخورد متفاوت با یک موضوع در آیات کنار هم، شکافها در ساختار گرامری، دگرگونیهای ناگهانی در درازای آیات، تغییر ناگهانی سوم شخص به نخست شخص، یا مفرد به جمع، و کنار هم آمدن آیاتی که در ظاهر معنی متفاوتی دارند هستیم. (رجوع شود به «مقدمه بر قرآن» دانشگاه ادنبورگ ۱۹۷۷). این آشفتگی در سبک و بافت قرآنی نتیجه جبری سرهم کردن پاره گفته ها توسط افراد متعدد، در فضای فرهنگی و روانی دوره های گوناگون و سلیقه های فردی کاتبان و حکم حاکمان می باشد. متن قرآن یک سبک درهم و آشفته و پراز تناقض و ابهام است و از نظر زبانی به گفته برخی متخصصان بسیار ابتدایی و نامنزه و بدون کیفیت است.
بسیارند از دانشمندانی که از تغییرات فراوان در قرآن می گویند زیرا نیازهای هر دوره متفاوت بوده و تلاش برای تغییر و دستکاری در زبان همیشه ادامه پیداکرده است. قرآن از زمان پیش از تولداش، از زمان زندگی محمد و چهار خلیفه و از زمان دوران بنی امیه و بنی عباس، مایه گرفته و تاثیر پذیرفته است. ساختار التقاطی قرآن را تاریخ بوجود آورده است. التقاط قرآن در طول تاریخ اش، ناشی از سنتهای متفاوت، کپی برداری های گوناگون، کتابت های رنگارنگ، سلیقه های مختلف، عاریت گرفتن از ادیان دیگر و خواست های حاکمان گوناگون می باشد. میراث دین یهود و مسیحیت در قرآن فراوان است.
نکته اساسی اینستکه در قرآن ما شاهد جا پای اشکار تورات و انجیل هستیم زیرا قرآن در رقابت با دین های پیش نمی توانست خود را از نوشته های پیش بی نیاز کند. سوره علق چه از نظر روش بیانی، نیایشی و نیز در مضون از تورات و انجیل وام گرفته است. سوره اخلاص بطور گسترده ملهم از تورات و انجیل است.(قرآن روشهای جدید، ، آنژلیک نوویرس، چاپ پاریس، برگی ۱۲۷تا ۱۴۴). محققانی هستند که دیدگاههایی تازه مطرح ساخته و جنبه های ترکیبی و التقاطی نوشته قرانی را با کتاب های دینی تورات توضیح می دهند. برای نمونه «جان وانسبرو» بر این باور است که قرآن کنار هم گذاشته شده متون مقدس دیگر، از آن میان متون مقدس مسیحی-یهودی است.(قرآن چیست؟ سال ۱۹۹۹). «گرد پوین» میگوید که قرآن ملغمهای از متونی است که برخی از آنها چه بسا صد سال پیش از محمد هم وجود داشتهاند(همانجا).
قرآن برای قدرت سیاسی
بعلاوه ما اگر به رقابت خلفای چهارگانه توجه کنیم متوجه می شویم که این رقابت برای کسب قدرت و اتوریته بوده و این جدال خود را در مسابقه برای جمع آوری قرآن، نشان می دهد. خلفا خواهان قرآن خود بودند. پس از مرگ محمد در سال ۶۳۲ میلادی جنگ قدرت میان خانواده ها بالا می گیرد. یکی از جلوه های برجسته این درگیری، نزاع سران بر سر نوع قرآن است. هر یک از خلفا و بزرگان می خواهد خود را وارث محمد نشان دهد و قدرت را تصاحب کند. قرآن بعنوان سند حاکمیت زیر کنترل چه کسی تنظیم می شود؟ کنترل قرآن و تعیین محتوای درونی آن بیان مشروعیت قدرت سیاسی است. قرآن مورد دعوای سران عرب است، زیرا مسئله اینجاست که چه کسی بینش خود را تحمیل کرده و امتیازات خود را با متن قرآن تضمین می کند. جمع آوری و تهیه قرآن از این جدال بیگانه نیست. بعنوان نمونه درگیری حاد و نزاع عثمان و علی ابن ابیطالب و سوزاندن نسخه قرآن علی توسط عثمان، حادثه جالبی در تحلیل قدرت است.
علی ابن ابیطالب نسخه خود را تهیه می کند تا سلیقه خود را غلبه دهد ولی عثمان در برابر او ایستاده است. «سلیم بن قیس هلالى »، که او را بعنوان «تاریخ نگار شیعه» معرفی می کنند و مرگ اش را در سال ۷۶ هجری قمری می دانند، در کتاب خود از سلمان روایت می کند که علی ابن ابیطالب پس از درگذشت پیامبر خانه نشین شده و به جمع آوری قرآن روی آورد؛ سلیم بن قیس می گوید بالاخره پس از تلاش زیاد علی نسخه قرآنی خود را با بهره گیری از کاغذ ها و چوب ها و پوست و پارچه در یک مجموعه تنظیم نمود و برآن مهر زد. علیرغم این روایت، تاریخ ثبت کرده است که عثمان خلیفه سوم جهت تحکیم قدرت خود، علی را خانه نشین ساخته، از قدرت کنار زده و تنها انتخاب معقول برای منافع خود را نابودی قرآن علی می داند. متاسفانه از این نسخه اثری برجا نیست تا بتوان جنبه های دیگری از قرآن را دریابیم. همین اندازه بدانیم که بنابر گمان برخی محققان نسخه علی میزان سه برابر بیشتر برگ داشته است.
قرآن ابن مسعود نیز جنبه دیگری از رقابت طلبی سران عرب است. در کتاب «صحیح بخاری»، عبدالله بن مسعود از اولین حافظین قرآن در زمان پیامبر شمرده شده است. او دارای نفوذ بسیار بود و مردم کوفه اصحاب و طرفداران او بحساب می آمدند. ابن مسعود نیز نسخه قرآن خویش را تنظیم کرده بود و آنرا از دیگر متون معتبرتر می دانست. در نسخه او ترتیب سورهها و بخشهای قرآنی تفاوتهایی داشت. بعنوان نمونه در نسخه او سوره حمد، سوره ناس، سوره فلق نیامده است. از ابن مسعود روایت شده است که سوره مائده در زمان پیامبر چنین بوده است: «یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک، ان علیا مولی المومنین…» یعنی: «ای پیامبر آن چه به تو نازل شدهاست را ابلاغ کن که علی مولای مومنان است.» (دانشنامه رشد). میان او که فرد شناخته شده و معتبری بود و عثمان اختلافات بسیار فراوانی وجود داشت. در این شرایط عثمان، ابن مسعود را امر کرده «مصحف» خود را تحویل نماید تا به همراه دیگر «مصاحف» از بین برده شود. بنابه برخی روایات، ابن مسعود به این امر تن در نداد و به همین سبب به امر عثمان مضروب شد.(ابن ابی داوود، برگ ۱۳ تا ۱۸). بهرحال گویند نسخه ابن مسعود نیز سوزانده می شود.
عثمان با توجه به وجود نسخه های گوناگون و احتمال سردرگمی ها و اختلافات و دودستگی ها و جنگ میان جناح های مختلف در قلمرو اسلامی، تصمیم می گیرد تا برای نسخه رسمی قرآن شورایی تشکیل شود. این جمع تصمیم می گیرد برخی نسخه ها را نابود و برخی دیگر را بعنوان انتخاب رسمی مورد تائید قرار دهد. نسخه عثمانی بعنوان متن رسمی و پایه جهت حکمرانی، نه تنها باید متن رسمی برای شبه جزیره حجاز و عراق بلکه برای ایران و سوریه و مصر نیز باشد. برای تحقق این امر، عثمان فرمان جمع آوری همه نوشته ها و روایت ها و نسخه ها و گفتارها را می دهد تا یک متن واحد تولید شود. براساس این تصمیم تعداد زیادی از اسناد و دستنوشته ها و نسخه ها از جمله نسخه علی ابن ابیطالب و ابن مسعود سوزانده می شود. عثمان نسخه آماده شده در مدینه را به مراکز مختلف مانند مکه، بصره، کوفه، دمشق و قاهره ارسال می کند.
(ادامه دارد)
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع :
محمد مجتهد شبستری، «هرمنوتیک، کتاب و سنت»، انتشارات طرح نو، تهران، چاپ هفتم ۱۳۸۹،
ژان گروندن، «هرمنوتیک»، نشر ماهی، تهران، چاپ اول ۱۳۹۳،
فرانسوا دروش ، «قرآن، روشهای جدید»، ۲۰۱۳ پاریس،
تئودور نولدکه، «تاریخ قرآن»
برونو اولمر، «قرآن، منشا کتاب»، مستند، تلویزیون «آرته» فرانسه
لویی ژان کالوه، «مدیترانه، مادر زبانهای ما»، ۲۰۱۶ پاریس
گئورگ گادامر، «حقیقت و روش»، ۱۹۶۰
پل ریکور، «نزاع در تفسیر ها»، چاپ سوی ۱۹۶۹پاریس
ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، «مقدمه بر قرآن» دانشگاه ادنبورگ ۱۹۷۷
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران».
از: گویا
بخش پنجم
آیا قرآن از ابتدا دارای منشا آسمانی و الهی است یا محصول یک تاریخ متضاد و بسیار طولانی میباشد؟ آیا قرآن دارای زبان عربی فصیح و روشن و اعجازی عربی است یا از زبانی گنگ و نارسا برخوردار بوده و نتیجه کارپردازی چند سده تلاش سیاسی و دستوری و آوایی و زبانی، بشمار میآید؟ مبلغان روانپریش دینی و رسانههای مبلغ اعتقادات دینی خرافه گرا، قرآن را رویاهای پیامبر، الهام محمد یا کلامی که از طریق جبرائیل از الله به پیامبر ارسال شده است، میدانند. هر یک از این ادعاها جز افسانه گوئی و اوهام پراکنی و اعتقادات ضدخرد، چیز دیگری نیست
در چهار شماره پیشین به نقد قرآن و ازخودبیگانگی نسبت به آن پرداخته و به توضیح قرآنهای گوناگون و اهمیت کشف هرمنوتیکی ریشه قرآن اقدام نمودم. در این بخش به هرمنوتیک زبانشناسی قرآن پرداخته، بر نظریه نزول قرآن انتقاد نوشته، بر اهمیت نسخههای صنعا و ضرورت نقد دین تاکید میکنم.
قرآن نازل نشده است
آیا قرآن از ابتدا دارای منشا آسمانی و الهی است یا محصول یک تاریخ متضاد و بسیار طولانی میباشد؟ آیا قرآن دارای زبان عربی فصیح و روشن و اعجازی عربی است یا از زبانی گنگ و نارسا برخوردار بوده و نتیجه کارپردازی چند سده تلاش سیاسی و دستوری و آوایی و زبانی، بشمار میآید؟ مبلغان روانپریش دینی و رسانههای مبلغ اعتقادات دینی خرافه گرا، قرآن را رویاهای پیامبر، الهام محمد یا کلامی که از طریق جبرائیل از الله به پیامبر ارسال شده است، میدانند. هر یک از این ادعاها جز افسانه گوئی و اوهام پراکنی و اعتقادات ضدخرد، چیز دیگری نیست. این اعتقادات بیانگر معنویت و آرمانگرایی و ارزشهای برجسته انسانی نیست، بلکه باورهای ضد علمی، ضد تاریخی و ضد خرد وعقل است. هدف این گونه تبلیغات ایدئولوژیک دینی بازتولید وابستگی روانی به اوهام و احساسات آرکائیک و پاتولوژیک و بازتولید مسخ شدگی و ازخودبیگانگی انسانها میباشد. من در تحقیقات کنونی خود برای اولین بار در زبان فارسی در باره قرآن، نظریه علمی و هرمنوتیک و جامعه شناختی و تاریخی جدیدی مطرح میکنم و تا کنون نشان دادهام که قرآن نه کلام الهی است، نه الهام محمد است، بلکه یک کتاب تاریخی است که طی یک روند ۲۰۰ ساله تنظیم شده است و دارای منشاهای گوناگون دینی و اجتماعی و نوشتاری و زبانی میباشد. این گونه بررسی علمی و هرمنوتیکی از سده نوزدهم در غرب شروع گشته ولی تبلیغات و فشارهای سیاسی و اسلامی حکومتی و نخبگان سنتی و نواندیش اسلامی و نیز دین خوئی روشنفکران چپ و ملی و جمهوری خواه مسخ شده، مانع توسعه این روشهای علمی در دنیای اسلامی شده است. ما روشنفکران ناباور و دانشگاهی با روش علمی و با دقت، کار خود را باید پیگیری کنیم و از فشارها نهراسیم. هدف ما جستجوی حقیقت است، ما تابع روسانتیمان بدوی و انتقام جوئی نیستیم، ما با اتکا به عقل و روش علمی، نادانیها و زخمها و آسیبها و ازخودبیگانگیها و بحرانها را مورد بررسی قرار داده و در برابر هیچ قدرتی تسلیم نمیشویم.
در زمینه قرآن شناسی، ما اعلام نمودیم که این کتاب برخلاف آنچه که خود اعلام نموده، به تاریخ تعلق دارد و خود دارای تاریخ است. قرآن آفریده قدرت الهی و آسمانی نیست، قرآن را انسانها در دورانهای گوناگون بوجود آوردهاند. در باره قرآن، آیات چنین میگویند:
سوره النحل میآورد:
«وما کاملن اگاهیم که میگویند انکس که مطالب این قرآن را به رسول میآموزد، بشری است اعجمی غیر فصیح و رسول این قرآن را خود بزبان عربی فصیح درآورده». (۱۰۳)
سوره الشعرا میگوید:
«واین قرآن به حقیقت از جانب خدا نازل شده. جبرئیل روح الامین نازل گردانید. و آن برقلب تو فرودآورده، تا خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترسانی. به زبان عربی فصیح.» (آیههای ۱۹۲ تا ۱۹۵).
در برابر این ادعای قرآنی، بلافاصله بگوئیم که بنابه تحلیل زبانشناسان و اسلام شناسان آکادمیک، بخش مهمی از مطالب این قرآن در ابتدا ناشی از «بشر» غیرعرب خارج از سرزمین حجاز بوده، زبان آغازین قرآن نه عربی بلکه پارههای ناشی از آرامی و سیریاک و عبری بوده، ساختار نوشتار قرآنی طی دویست سال تغییر و تنظیم و دستکاری تهیه شده، و قرآن فاقد فصاحت و روشنایی ساختاری و دستوری و محتوایی محکم میباشد. این ابهامها و ناروشنیها از تاریخ قرآن جدا ناپذیر میباشند. بنابراین به تاریخ واقعی قرآن باید رجوع کرد و با شیوه هرمنوتیک تاریخی و تبارشناسی گسترده به واقعیت آن نزدیک شد. البته همانگونه که در آیه سوره الشعرا مشاهده میکنیم اعلام میشود که خدا قرآن را نازل کرده است و جبرائیل رابطه برای وحی به محمد بوده است. به این ترتیب «قرآن» از نظر قرآن دارای منشا ازلی و الهی و آسمانی است. ما بمثابه جامعه شناس و متفکر علمی نمیتوانیم چنین جزمیات غیرعقلانی را بپذیریم. ازل یعنی چه؟ از نظر واژه شناسی ازل یعنی زمان بی ابتدا. حال زمان بی ابتدای قرآن چیست؟ زمان هستی شناسانه فلسفه؟ زمان پیدایش انسان؟ زمان کهکشانها؟ زمان بیگ بانگ؟ زمان ادیان ابراهیمی؟ زمان از نگاه پتاهوتپ در مصر باستان؟ زمان در فلسفه هندی با چرخههای پیوسته از آفرینش، نابودی و نوزایی جهان؟ زمان افلاتون و ارسطو؟ زمان آلبرت انیشتن و استفن هاوگینگ؟ زمان کانت و هایدگر؟ پرسش ما اینستکه زمان الله چیست؟ آیا از ازل یا از ابتدای هستی قرآن نوشته شده است؟ اگر چنین است پس چرا تمام فضای موجود در قرآن، جغرافیای آن، جدالهای قبایل، خشونت جنگی محمد، قواعد اجتماعی موجود در قرآن، همه و همه با شرایط معین و ویژهای ارتباط برقرار میکنند و در پیوند با زمان مشحص هستند؟ تمام قرآن زمانمند است و بند بند آن با تاریخ ارتباط دارد.
ادعای دین مبنی بر ازلی دانستن و آسمانی دانستن قرآن مورد قبول علم نمیتواند باشد زیرا هیچ نوشتهای از خلاء زاده نمیشود، بلکه محصول یک محیط و تاریخ و زبان انسانهاست. بعلاوه روش ما در بررسی همه ادیان متکی بر معیارهای یگانه علمی است. قرآن مسلمانان به همان شکلی ارزیابی میگردد که سایر کتابهای مذهبی مانند تورات و انجیل و اوستا، مورد تحلیل قرارگرفته شدهاند. قرآن نازل نشده است، قرآن ساخته و تدوین شده است. بینش تاریخی و هرمنوتیک، پشتوانه چنین کشفی است. کتاب دینی را دیدگاه دینی نمیتواند تحلیل علمی کند، کتاب دینی با بینش دانشگاهی و پژوهشگری تاریخی قابل ارزیابی درست است. در نوشتههای پیشین نشان دادیم که قرآن محصول تاریخ است و بطور دقیق، با دلایل فراوان، غیرآسمانی بودن قرآن را شکافتیم. حال در اینجا به کار تبارشناسی تاریخی ادامه میدهیم. تمامی قرآن با انسانها، حوادث، جدالها، منافع گروهی و شخصی، خشونتهای اجتماعی و سیاسی، اساطیر و تابوها، مقررات و سنتهای دوران خود و دوره پیش از تولد خود درگیر است و بنابراین کلام و روح قرآن سرشار از نشانه و بار تاریخ است. قرآن جهانشمول و انیورسال نیست، قرآن بطور عمده بازتابی از دنیای اقوام سامی میباشد.
قرآن با میراث دیگران
دانشمندان بسیاری هستند که قرآن را به بررسی انتقادی سپردهاند و رازهای آن را آشکار ساختهاند. قرآن خود را ازلی و آسمانی و مقدس معرفی میکند، ولی تاریخ این ادعا را نفی کرده و نشان میدهد چگونه بند بند قرآن از دادهها و پدیدهها تاثیر گرفته است. یک کتاب دینی در پی حفظ راز و ابهام است تا قدرت تاثیری گذاری خود را نگهداری کند. حال آنکه بررسی تاریخی به اجزا و امور خرد و کلان پدیده میپردازد تا به واقعیت آن پی ببرد و بناگزیر راززدایی میکند. مورخان جدی با پرسشگری و جستجوگری رازگشائی نموده و با توجه به نگرش و سلیقه و هدفی که دارند به انتخاب دست میزنند و از بستر ذهنی راز و جادو و تقدس بیرون آمده و روشنایی آور هستند. یکی از کلیدهای رازگشایی قرآن مطالعه زبانشناسانه قرآن است و دانشمندان متعددی این جنبه را مورد تحلیل خود قراردادهاند.
جلال الدین الاسیوطی حکیم شافعی اشعری و صوفی بسال ۱۴۴۶ میلادی در قاهره متولد گشته، از پدر و مادر ایرانی زاده شده و معروف به «فرزند کتاب» بوده است. او که فردی پرکار و کتاب خوان و تفسیرگر بود، «متهم» به «اجتهاد» شده و توسط روحانیون رسمی و سنتی مورد طرد قرار گرفت. او دارای شخصیتی عرفانی است و ادعا داشت که ۶۲ بار محمد پیامبر را در خواب دیده است. او نگاه موشکافانهای به قرآن دارد و با کار خود به رازگشایی در مورد «قرآن مقدس» دست زده است. از میان کتابهای جلال الدین الاسیوطی باید از «درباره علوم قرآنی» نام برد. جلال الدین الاسیوطی در این کتاب بیان میکند که در قرآن ۶۶۱۶ واژه غیر عربی وجود دارد. او میگوید این صفتها و قیدها و واژههای خارجی در قرآن از زبان فارسی، نباتان، عبری، سیریاک، یونانی، قبطی، هندی وغیره آمده است. این تحقیق نشان میدهد که متن قرآن، که «الهی و مقدس» معرفی میشود، از زبانهای غیر عربی مردم دیگر بسیار وام گرفته است.
قرآن خود را بیان فصیح عربی و کلام الله میداند ولی در واقع دارای زبانی است که محصول محیط و تاریخ است. قرآن مانند همه زبانها متاثر از حوادث است و واژههای غیر عربی - که ریشه عربی ندارند ولی شکل عربی به خود گرفته و معرب گردیده - درآن وجود دارد. در این زمینه کتاب «المذهب فیما وقع فی القرآن من المعرب» نوشته جلال الدین سیوطی، میگوید: «قول صحیح همین است و ابومیسره تابعی بر این باور بوده که در قرآن از همه زبانهای مجاور وجود دارد. این مطلب از سعید بن جبیر و وهب بن منبه نیز نقل شده است.». اینک برخی واژههای غیر عربی که با دگرگونی معرب شده و در قرآن آمده است:
اباریق، جمع ابریق: معرب: آب ریز.
اکواب، جمع کوب: فنجان، کوزه: «یطوف علیهم ولدان مخلدون. باکواب و اباریق».
ارائک، جمع اربکه: تخت. «هم و أزواجهم فی ظلال علی الأرائک متکئون».
تنور، جوالیقی و ثعالبی گفتهاند: فارسی معرب است. «و فار التنور».
جناح، معرب گناه. «فمن حج البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف بهما».
سجیل، اصل آن: سنگ گل کلوخ. «ترمیهم بحجاره من سجیل».
سرداق، معرب: سرادر، در سرا، سرا پرده. «أحاط بهم سرداقها».
سرابیل، جمع سربال: شلوار. «وجعل لکم سرابیل تقیکم الحر».
مسجد، که برخی آن را معرب مزگت دانستهاند که به معنای معبد یا عبادت گاه.
بسیاری از پژوهشگران معاصر نیز تحلیل زبانشناسانه نزدیک به نظر الاسیوطی دارند و بعنوان نمونه برآنند که کلمه قرآن واژه عربی نیست بلکه دارای منشا «سیریاک» بوده و این واژه بمعنای «کتاب نیایش» دینی که در کلیسایهای سوریه رایج بوده میباشد و بعلاوه کلیسای شرقی در پیوند تنگاتنگ با مراسم و کتاب یهودیان بوده و قرآن را متاثر ساخته است. همانگونه که «تور ژولیوس افریم آندرا» پژوهشگر اسلام شناس سوئدی میگوید میتوان مطرح کرد یکسری آیات قرانی، در اصطلاحات و سبک بیان خود همان دعاهای یهودیان میباشد. بعنوان نمونه در قرآن میآید: «ما را به راه راست هدایت کن». حال آنکه در تورات نیز آمده است: «خدایا بمن بیاموز ومرا به راه راستی هدایت کن». این پژوهشگر سوئدی در آثار خود مانند «منشاهای اسلام و مسیحیت» و «محمد، زندگی و دکترین او» که در سال ۱۹۴۵ به نگارش درآمد معتقد است که محمد از منابع عبری و مسیحی و نیز از مبلغان مذهبی کلیسای نستوریان پارس تاثیر گرفته است.
از نظر زبانشناسان واژه هایی مانند: الله، قرآن، آیه، سوره، عربی نیستند و از ریشه عبری و آرامی میباشند و علت استفاده این کلمات اینستکه محمد و اعراب بازرگان بطور فعال با مردم مناطق دمشق و مکانهای دیگر سوریه که به زبان آرامی سخن میگفتهاند در ارتباط قرار داشتند و همچنین با اقوام یهود مناسبات تنگاتنگ اجتماعی و زبانی و آئینی داشتهاند. در اواخر قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ برخی از پژوهشگران مانند «کارلو فون لاندبرگ» سوئدی (۱۸۴۸/۱۹۲۴)، «مارتین هارتمن» آلمانی (۱۸۵۱/۱۹۱۸)، «کارل ولر» آلمانی (۱۸۵۷/۱۹۰۹)، «تئودور نولدکه» آلمانی (۱۸۳۶/۱۹۳۰)، «آلفونس مینگانا» آلمانی (۱۸۷۸/۱۹۳۷) معتقدند که بخش بزرگی از قرآن از آواها و سرودها و ترنمهای مسیحی منشا گرفته است. در سال ۱۹۷۰ «گونتر لولینگ» اعلام کرد که بخشهای مهمی از قرآن، از آوازهای مسیحی قبل از تولد محمد بوده است. (رجوع شود به کتاب «مسیح طبق نظر محمد»، از «ژرار مردیلا» و «ژرم پریور»، انتشارات سوی فرانسه ۲۰۱۵ برگ ۱۵۰/۱۵۱).
یکی از پژوهشگرانی که در درک از اسلام و مطالعات قرآنی پرسشهای اساسی تولید کرد «جان وانسبروق» (۱۹۲۸/۲۰۰۲) میباشد. این پژوهشگر آمریکایی در «مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی» لندن درس میداد. او تحلیل از قرآن را متکی میکند به فهم و درک اسطورهها و تصورات تک خدایانه یهودی مسیحی که در قرآن موجودند. او معتقد که اسلام از جهش و تغییر و استحاله یک فرقه یهودی مسیحی که در پی گسترش خود در سرزمین عرب بود ناشی شده است. به نظر او قرآن نتیجه جمع آوری دویست ساله، نتیجه کار تلفیقی از منابع گوناگون یهودی و مسیحی است. کار مهم او قطع کردن رابطه زمانی میان محمد و متن قرآنی است. او اعلام داشت که قرآن یک پدیده جدی است و باید بطور جدی تاریخ آن مورد مطالعه قرار گیرد.
بدین ترتیب متوجه میشویم که مطالعات زبانشناسی بخشی از رازهای قرآن را میشکافد و ما را در بطه ویژگی زبان قرآن قرار میدهد. زبان قرآن «آسمانی و مقدس» نیست بلکه زبان درحال شدن و تغییر است و بعنوان یک پدیده تاریخی، از دوران خود متاثر است.
تمام نوشتهها در تاریخ بشری نتیجه ملاقات عقل و تجربه و افکار و تناقضات و همسوییهای اندیشه و احساس بشری میباشند. فرهنگها و ادیان و تجربهها درهم تنیدهاند. اسطورهها و باورهای انسانها مهمترین تاثیر را در هنر و بناسازی و پیدایش دین داشتهاند. چنانکه در مستندات تاریخی به چشم میخورد، در سنگ نبشتهها و متون کشف شده مذهبی برای نمونه «الحانی» در وصف مردوخ الهه سومریان، هنر و خلاقیت در جریان بود و بناگزیر با باورها ترکیب یافته بود. از این میان میتوان به آثاری همچون بناهای بابل که ترکیبی از معماری با شکوه آن دوران و نگاهی اساطیری به جهان هستی است، اشاره کرد. کتابخانهها مجموعه هاى مرجع بزرگ براى نسخه هاى آثار دینی و علمى و تاریخی کلاسیک به عنوان یک نهاد، وجه مشخصه تمدن بابل و آشور در اواخر هزاره دوم و اول پیش از میلاد یعنى اواخر عصر برنز (۱۵۰۰م ـ ۱۰۰۰پیش از میلاد) و عصر آهن (۱۰۰۰پیش از میلاد به بعد) بودند. معابد و کاخها و برخى شخصیتها، مجموعه هاى متون علمى، دینى و ادبى کلاسیک را در اختیار داشتند. کتابخانهها تشکیل دهنده بخشى از معابد و کاخها بودند و مورد بهره برداری افراد قرار میگرفتهاند و از یک سینه به سینه دیگر انتقال داده میشدهاند. هر اثر تازهای افکار پیشینیان را در خود جای میداد و به این ترتیب تمدن انسانی به جلو آمده است. در تمدن و فرهنگ و فلسفه و ادبیات جهانی کنونی نیز این تاثیرپذیری متقابل ادامه دارد. بعنوان نمونه بازگشایی شیوه جدید در بررسی تاریخ قرآن و اسلام توسط «تئودور نولدکه»، سرآغاز تحقیقات جدیدی شد و به دیگران آموخت چگونه از زیر نفوذ اسلامگرایان خارج شوند و تحقیق مستقل علمی خود را سازماندهی نمایند. امروز در تحلیل علمی قرآن، تولید فکری بی نظیری وجود دارد که منبع آموزش نسلهای جدید پژوهشگر میباشد. این تحلیل زبانشناسانه و هرمنوتیک در خدمت رازگشایی از قرآن بوده تا ذهن بتواند با استقلال بیشتری عمل کند.
رازگشایی از زبان قرآن
«کریستف لوکزنبرگ» نام یک پژوهشگر و فیلولوگ آلمانی است که از تبار لبنانی مسیحی بوده ودر دانشگاه آلمان تدریس میکند. او نویسنده کتاب معروفی زیر عنوان «خوانش سیریاک/آرامی قرآن: مقدمه برای رازگشایی از زبان قرآن» که در سال ۲۰۰۰ بزبان آلمانی منتشر شد. او برآنست که قرآن در اصل متکی بر «لکسیونر» بوده است. «لکسیونر» کتاب یا مجموعهای دربرگیرنده آوازها و سرودهای دینی مسیحی بوده و منبع وامگیری و تاثیر پذیری قرآن است.
البته پیش از «کریستف لوکزنبرگ» دیگر پژوهشگرانی مانند «آلفونس مینگانا»، «تئودور نولدکه»، «آدلف فون هارناک»، به مطالعات زبانشنانه و تاریخ قرآن پرداخته بودند. ولی او این عرصه مطالعه تاریخی را گسترش داد و هرچند همه محققان همیشه با او هم نظر نبودهاند، ولی عرصه تحقیقاتی او پرسشهای جدی برای اسلام شناسان علمی و آکادمیک باز کرد. او نیز معتقد است که خط قرآنی از ابتدای دین محمد موجود نبوده، حتا نشانههای روی حروف ناممکن بوده و فقط از سده هشتم زبان عربی شکل میگیرد و به فرمان «احجاج ابن یوسف» حاکم ناحیه عراق که در ۶۹۴ تا ۷۱۴ میزیسته است، نشانه گذاریهای عربی آغاز میشود. «کریستف لوکزنبرگ» برآنست که قرآن اغلب گنگ و ناروشن است. یکی از علتهای برجسته این امر، آنستکه قرآن در اصل از سرودهای دینی به زبان سیریاک و آرامی گرفته شده است. کار تحقیقاتی کریستف لوکزنبرگ، تطبیق واژههای قرآن با واژههای سیریاک میباشد و او معتقد است که برخی از آیات قرآنی از زبان سیریاک به عربی بد ترجمه شده است. بعنوان نمونه «حوری» معادل باکره با چشمان سیاه نیست بلکه بمعنای انگور سفید است. یا «خاتم النبیین» بعنوان پیامبر «آخرین»، نادرست بوده بلکه بمعنای «شاهد و نشانه» است و «خاتم» بیانگر شهادت او به آمدن پیامبران پیشین میباشد. مطلب زبانشناسانه کریستف لوکزنبرگ این واقعیت را یکبار دیگر تاکید میکند که ترجمهها و تفسیرهای دینداران مسلمان قابل اعتماد نیست زیرا از دقت علمی برخوردار نمیباشند.
در همسویی با گفته کریستف لوکزنبرگ باید یادآوری نمود که کار علمی از کار دینی جدا است. تفسیر مسلمانان در باره خاتم که در یکی از سورههای قرآنی آمده، تفسیری جانبدار است و از معنای ابتدایی آن دور شده است. قرآن در آیه ۴۰ سوره احزاب تعبیر خاتم النبیین را برای محمد چنین به کار برده است: «ما کانَ محمدٌ أبا أَحَدٍ مِنْ رجالِکمْ وَلکن رسولَ اللّهِ و خاتمَ النبیین». از نظر مسلمانان خاتم النبیین به معنای ختمکننده پیامبری است و مسلمانان آنرا معادل خاتمیت و ختم کننده میدانند. در مسلمانان «خاتم» را بعنوان آخرین گرفتهاند، حال آنکه «خاتم» بمعنی مُهر است و در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: «خاتم، بکسر تاء و بفتح آن انگشتری است (غیاث اللغات). این مؤلف نویسد که مختار فصحای عجم بفتح است و یکی از ثقات در تألیف خود نوشته که خاتم بفتح تاءفوقانی مهر و انگشتری و جز آن که بدان مهر کنند. پس خاتم بمعنی ما یُختم باشد و آن انگشتریست. خاتم بفتح و کسر تاء انگشتری که در دست کنند. مُهر و انگشتری نگین کنده که با آنها کاغذ و غیره را مهر کنند و در این صورت بیشتر با فتح استعمال شود. (فرهنگ نظام). خاتِم مانند صاحب مهر و انگشتری. حافظ میگوید: گر چه شیرین دهنان پادشهانند/ ولی آن سلیمان جهان است که خاتم با اوست. خاقانی میگوید: خاتم ملک سلیمانی نگر/کاندر آن ماهی نهان کرد آفتاب. ناصرخسرو میگوید: بدهر چون صد و هفتاد سال عمر براند/گذشت و رفت و از او ماند خاتم و افسر.».
توضیح لغتنامه دهخدا تائید کننده نکته زبانشناسانه کریستف لوکزنبرگ میباشد و خاتمَ النبیین بمعنای آخرین پیامبر نمیباشد. ترجمه مسلمانان جانبدار و ایدئولوژیک بوده و با اهداف اجتماعی و سیاسی انجام شده است. کریستف لوکزنبرگ برآنست قرآن متکی به نوشتههای سرود دینی قبل از پیدایشاش بوده و کار ترجمه برای کتاب جدید «قرآن»، نادقیق و گاه گنگ است. به همین خاطر «متخصصان مسلمان» دارای دشواری و مشکلات زیادی در باره درک قرآناند و انواع و اقسام تفسیرهای متفاوت را مطرح میکنند و برآنند که هر آیه دارای حقیقت و راز است زیرا جنبه «آسمانی و الهی» دارد و به اراده الهی، تمام حقیقت خود را آشکار نمیکند. البته این گفته یک ادعا بی پایه است زیرا از نظر کریستف لوکزنبرگ، این جنبه گنگ ناشی از انتقال از زبان سیریاک به رسم قرآنی میباشد و یا این مفاهیم را پیامبر و نزدیکانش در تماسها و ارتباطهای خود با عربهای یهودی و عربهای مسیحی و مسیحیان سوری کسب کرده بودند. از نظر این محقق کلماتی وجود دارند که در قرآن گنگ و ناروشن هستند، ولی همین کلمات در زبان آرامی و سیریاک معنای خود را بطور روشن تر انتقال میدهند. از نظر او قرآن متکی به مجموعه سرودها و نیایشهای رایج در کلیسا مسیحیان سوری میباشد و کار طولانی و متعدد نسلهای گوناگونی لازم بود تا این میراث «لیتورژیک» و سرودهای مسیحی به فضای قرآنی منطبق گردد. او میگوید بطور سنتی مسلمانان قرآن را نازل از آسمان میدانند و یا تدوین را به قرن هفتم متعلق میدانند. حال آنکه از نظر این محقق در آن زمان زبان عربی و ادبیات عرب وجود ندارد. ادبیات عرب دو قرن بعد، همزمان با کتاب «السیره النبویه» یا «زندگی پیامبر»، نوشته «ابو محمد عبدالمالک ابن هشام» مصری که در ۸۲۸ درگذشت، آغاز میشود. ادبیات پساقرآنی دارای پایهای است که باعتبار فعالیت زبانشناسی دو متخصص «خلیل ابن احمد فراهیدی» و «سیبویه» فراهم میگردد.
از نظر کریستف لوکزنبرگ عربهای اطراف بصره و منطقه «میان رودان» بیشتر مسیحی بودند و زبان نیایشی آنها سیریاک/آرامی بود. این چنین زبانی، تنها زبان کتبی موجود در این منطقه بود. این زبان برای گسترش مسیحیت و زندگی دینی استفاده میشده است. علاوه بر این زبان، آنها از گویشها و دیالکهای دیگری از جمله گویش عربی بیابانی حجازی که شکل اولیه عربی شفاهی بود، استفاده کرده و به این ترتیب یک ترکیب مخلوط از گویشهای شفاهی بوجود میآید. مبلغان مذهبی مسیحی راه دیگری نداشتند جز اینکه زبان فرهنگی و ادبی خود را بکار گیرند و با همین خصوصیت زبانی به مناطق حجاز نزدیک شوند. این وضعیت، همان زمینهای است که بعدها در دل خود، قرآن را بمرور ممکن میسازد. برای کریستف لوکزنبرگ قرآن انشعابی از کتاب نیایش سوری/آرامی است که دربرگیرنده سرودها و قسمت هایی از انجیل میباشد. این کتاب نیایش یا «لکسیونر» دینی، با هدف تبلیغ در میان جمعیتهای دیگر، باحتمال قوی به عربی ترجمه شده است. هدف این ترجمه ایجاد دین جدید نبود بلکه گسترش دین پیشین بود. ناگفنه نماند این بخش از نظرات کریستف لوکزنبرگ متکی بر پژوهش متخصص آلمانی، «گونتر لولینگ» است که در رساله دکترای خود در سال ۱۹۷۰نشان داد یکسری سورههای قرآنی در اصل همان سرودهای مسیحی میباشند. در زمینه تحقیقات در باره قرآن و اسلام روشن است که نظر یگانهای وجود ندارد زیرا پیچیدگیهای تاریخی و روشهای متفاوت پژوهشگران نتایج گوناگونی ببار میآورد. ولی آنچه اساسی است خروج از توضیح جانبدار دینی میباشد.
دستور زبان عربی را دیگران نوشتند
همانگونه که از تحقیقات کریستف لوکزنبرگ میتوان برداشت نمود مردم حجاز فاقد زبان و دستور زبان و نوشتار بودند. در زمان ادعای پیامبری محمد زبان عربی بمثابه یک زبان مشخص و سامانیافته و کتبی وجود ندارد. گویشهای شفاهی و ابتدایی و بدوی موجود در این سرزمین از ساختار زبانی معمول کاملن دور میباشند و روشن است که قرآنی که ما امروز میشناسیم در چنین جامعهای ناممکن بود. آغاز اسلام با هجوم و جنگ آغاز میشود زیرا پیام صلح و آشتی و همزیستی ندارد و بیانگر تمایل غریزی بیابانگردان و قبایل رقیب و راهزنان و تاجران و چپاولگرانی است که در پی کسب امتیازات و ثروت و تصاحب مال و املاک دیگران میباشند. پس از یک دوره جنگ علیه قبایل و لشگر کشی و تخریب سرزمینهای دیگر و شکل گیری قدرت خلیفه گری، این احساس تقویت میگردد که برای ادامه خلافت متنی بمثابه یک منشور سیاسی و حقوقی لازم است. قرآن نویسی به روند زبان سازی تبدیل میگردد. حاکمیت خلافتی و مجموعهای از کارگزاران ولایت طی سدها سال در این روند دین سازی به جمع آوری یادداشتها و پاره نوشتهها و استفاده از ادیان و آئینهای دیگر میپردازند.
سرزمین حجاز دارای مناسبات قبیلهای و برده دارانه است و فاقد فرهنگ و زبان است. شکل ابتدایی گویش عربی برای اولین بار در اطراف دمشق و بصره کشف شد. مردمان حجاز در مناسبات بسیار پست اجتماعی بوده و نسبت به همسایگان خود حسود و کینه توز بودند. سرزمین محمد فاقد توانایی در ساختاری نمودن زبان و دین بود. سنت شعر شفاهی و نوع فرهنگ بیابانی اجازه نمیداد تا ساختار زبانی متولد شود. زبان عربی به اعتبار کار دو متخصص غیر حجازی ساخته میشود. یکی از این دو متخصص زبان عربی «خلیل ابن احمد فراهیدی» (درگذشت ۷۸۶ میلادی) است که لغت شناسی عرب بنام «العروض» را پدید آورد. او متولد شهر بصره بوده ولی از بقایای خانوادههای ایرانی است که به فرمان انوشیروان ساسانی یمن را تصرف کرده و در آنجا ماندگار شدند. «خلیل ابن احمد فراهیدی»، سالها به تنظیم و تدریس عروض عربی مشغول بود و گفته میشود که رسالهای به نام العروض تدوین میکند و در آن به بررسی و طبقه بندی اوزان شعر عرب پرداخت. نوشته دیگر او «العین» است که به نگارش واژگان عرب پرداخته است و همچنین از کتاب دیگر او «النقط و الشکل» باید یادکرد که در باره نظام نوشتاری عربی میباشد. او در پیشبرد کار خود در مورد زبان عربی، از تخصص دانشمندان زبانشناس هندی مانند «پانینی» بسیار بهره میگیرد.
متخصص دوم «سیبویه» ایرانی (درگذشت ۷۹۶ میلادی) است که دستور زبان عربی را بوجود آورد و با انتشار «الکتاب» پایه منطقی علمی زبان عربی را پایه ریزی و محکم کرد و بهمین لحاظ او را مبتکر «مکتب بصره» قلمداد نمودهاند. سیبویه شیرازی که در شهر بیضا در شهرستان سپیدان از استان فارس متولد شد و به بصره و سپس به بغداد نزد خالد برمکی رفت و در ۴۰ سالگی در شیراز درگذشت. او مبتکر و دانشمند صرف و نحو زبان عربی بود. از کارهای برجسته او نوشتن «الکتاب» در باره صرف و نحو در زبان عربی است. در باره او «ابن ندیم» مینویسد: «نه پیش از وی کسی مانند آن را تالیف نموده و نه بعد از او کسی تالیف خواهد کرد.». کتاب سیبویه به زبان فرانسه در دو جلد در سالهاای ۱۸۸۱ و ۱۸۸۹ ترجمه شده است. اهمیت تاریخی سیبویه بدین خاطر است که او نخستین شخصی بود که برای زبان عربی دستور صرف و نحو نوشت و صداها را در این زبان تعریف نمود؛ بنابراین، نشانه هایی مانند ضمه، فتحه، کسره و تنوینها اختراع و کار سیبویه ایرانی است. او با این اختراع بنام «سیبویه نحوی» مشهور شد. این ابتکار سیبویه در آن زمان یک شاهکار بود. بدون کار سیبویه تنظیم و پیشرفت زبان عربی میسر نبود.
به این ترتیب، این دانشمندان غیر عرب بودند که برای اعراب دستور زبان (صرف و نحو) نوشتند. برخی بر این باورند که اگر سیبویه ایرانی برای زبان عرب صرف و نحو ننوشته بود این زبان در نوشتار همانند لهجه (گویش) نمیتوانست هماهنگ باشد و دارای منطق گردد. باتوجه به آنچه گفته شد در زمان محمد و خلفا، از نظری دستوری قران فاقد زبان بود و نمیتوانست موجود باشد و بعلاوه از نظر محتوایی قرآن محصول وامگیریهای تاریخی و فرهنگی بسیار متعدد بوده است. این تحقیقات بروشنی نشان میدهد که قرآن از آسمان نازل نشده است، قرآن بر زبان منظم و منطقی استوار نیست و بطور اساسی آنچه که امروز بعنوان قران است، محصول حداقل دوقرن زبان سازی، وامگیری از فرهنگ و دین دیگران، یک اراده سیاسی و دین سازی است.
نسخههای «صنعا» و بن بست تحجر فکری اسلامی
در نوشتههای پیش نشان دادم که قرآن هیچگاه نسخه واحد و یگانهای نبوده است و در طول یک دوران دراز، توسط کاتبان و قرآن نویسان متفاوت تهیه شده است. تمام تحقیقات و کشف متون قرآنی در نقاط مختلف، رازها را آشکار ساخته و تاریخ قرآن را در برابر ما قرار میدهد. تاریخچه «نسخههای صنعا» فصل جالب دیگری در این تاریخ نگری بشمار میآید. پیدا شدن نسخههای «صنعا» رویداد برجسته جدیدی برای همه پژوهشگران بین المللی در زمینه تاریخ قرآن بشمار میآید. متخصصان و پژوهشگران آلمانی و فرانسوی نقش درجه یک در این کار تحقیق داشتهاند و من بعنوان یک پژوهشگر ایرانی معتقدم که تحقیقات بیشماری دیگری لازم است تا بخشهای تاریک قرآن شناسی و اسلام شناسی روشن گردد، ولی آنچه که محققان آلمانی و فرانسوی انجام دادهاند اساسی و تاریخساز است. نسخههای قرآن صنعا در یمن بنابرتحقیقات کنونی از قدیمی ترین نسخههای قرآن محسوب میشوند. تحقیقات بر روی این نسخههای جالب از ابتدا زیر مسئولیت پژوهشگر بزرگ آلمانی «ژرد رودیگر پوئین» قرار گرفت و کاربزرگ ضبط و نگهداری سامان یافت.
در سال ۱۹۷۲ بدنبال بارش بسیار دیوار قدیمی مسجد بزرگ صنعا فرومی ریزد و کارگرانی که در آنجا بودند بطور اتفاقی حدود هزار نسخه متفاوت یک دستنوشته که روی کاغذ و پارشومن بود را کشف نموده و همه این نسخهها را در بیست گونی سیب زمینی جمع آوری کرده و در پلههای گلدسته مسجد قرار میدهند. بدنبال این رویداد، مسئولان آثار باستانی یمن متوجه اهمیت این نسخهها شدند و خواستار کمک جهانی شده و در سال ۱۹۷۹ یک پژوهشگر آلمان غربی دولت خود را تشویق میکند تا برای نجات این نسخهها بودجه لازم را در نظر بگیرد. با توافق مسئولان آلمانی، دو محقق بزرگ «ژرد رویگر پوئین» و «هانس گاسپار گراف فون بوتر» با کربن ۱۴ به بررسی نسخهها پرداختند. پوئین تاریخ گذاری نسخهها را بین سال ۶۵۷ تا ۶۹۰ میلادی دانسته حال آنکه فون بوتر تاریخ نسخهها را سال ۷۱۰ تا ۷۱۵ در زمان خلیفه بنی امیه الوالید ارزیابی میکند. جان وانسبروگ متخصص آمریکایی، ایگناس گلدزیهر (اسحاق یهودا) متخصص مجارستانی معتقداند که نسخههای صنعا به اوائل قرن هشتم یعنی یک قرن پس از مرگ محمد تعلق دارد. متخصصان دیگری مانند «فرانسوا دروش» فرانسوی و «ون بوتمر» برپایه دستنوشتههای دوران بنی امیه احتمال میدهند که منشا این نسخهها به سالهای ۷۱۰ تا ۷۱۹ میلادی، برمی گردد. باید افزود که براساس گفته فرانسوادروش، در مقالهاش «سفر به منابع قرآن مقدس»، نسخههای صنعا از ۹۲۶ قرآن مختلف ریشه گرفته است و قدیمی ترین آنها به قرن اول هجری برمیگردد. (۳ ژانویه ۲۰۰۵).
آغاز کار تحقیقی روی نسخهها بسیار سنگین بود زیرا حجم کار و نوین بودن روش تحقیق و محدودیتهای سیاسی و امنیتی، کار را بسیار دشوار مینمود. پس از یک دوره تدارکاتی، دکتر پوئین، استاد دانشگاه «سار» آلمان، متخصص خطهای کهن و نوشتههای تاریخی، با دقت علمی نسخهها را سامان دهی نموده و اعلام میکند که این نسخهها کاملن مطابق بر سنت نیست و دارای تفاوتهایی در نگارش، رسم، دیکته و تزئینات میباشند. از نظر او برخی نسخهها در سبک حجازی است و برخی نسخهها روی نوشتارهای پاک شده تنظیم شده است. بدنبال پیگیری دکتر پوئین از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۶ از مجموعه ۴۰۰۰۰ صفحه کشف شده، تعداد ۱۵۰۰۰ صفحه با حفظ تمام مشخصات اصلی و کهن خود، بازسازی گشت. نشریه معتبر، ماهنامه امریکایی، «اتلانتیک مونتلی»، در گزارشی از کار دکتر پوئین در ژانویه ۱۹۹۹ اعلام داشت: برخی نسخهها به قرن هفتم و هشتم میلادی برمی گردد، ولی برخی نسخهها برخلاف اعتقاد رسمی مسلمانان، کهن تر از پیدایش قرآن هستند. این گزارش مقامات دولتی یمن را حساس نموده و تردید آنها را برای همکاریهای بعدی افزایش داد. همانگونه که گفتیم علیرغم دشواریها، گروه پژوهشگران آلمانی ۱۵۰۰۰ برگ نسخههای صنعا را پاک و آماده بهره برداری نمودند و بعلاوه پرفسور «هانس گاسپار گراف فون بوتر» با اجازه مقامات یمنی ۳۵۰۰۰ تصویر و میکروفیش تهیه کرده و به آلمان انتقال داد. با این وجود مقامات یمنی شرایط کامل همکاری را بوجود نیاورده زیرا نگران نتایح انتشار میباشند.
از جمله مشخصات این نسخهها کدامند؟
یکم، در نسخههای صنعا، نه تنها رسم نگارش متفاوت است بلکه واژهها همیشه یکی نیستند و جمع و مفرد مختلف است.
دوم، در روی کاغذهای این نسخههای قرآن، نوشته قدیمی تر وجود داشته که پاک شده و سپس دوباره روی آن بازنویسی شده است. با پرتونگاری متن قدیمی تر قرآن نمایان میگردد. نسخه زیرین با رنگ کمرنگ تری مشخص میشود که در واقع نسخه کهن تر قرآن است.
سوم، این نسخهها دارای ساماندهی متفاوت از آیات میباشند و آیات از ترتیب قرآن رسمی کنونی برخوردار نیستند.
چهارم، در این نسخهها واژههای غیرعربی وجود دارند.
پنجم، در این نسخهها آیات پشت سر هم قطار شده و با عدد از هم تفکیک و جدا نمیشوند.
ششم، در این نسخهها واژهها فاقد واکهها (مُصَـوِّتها) میباشند.
هفتم، بخشهای زیادی از آیات این نسخهها، گنگ و غیرقابل فهم میباشند.
در واقع کالبد شکافی نوشتاری نسخههای صنعا یکبار دیگر، نشان دهنده این واقعیت است که قرآن دارای یک تاریخ است و در طول تاریخ و در جغرافیای گوناگون و متناست با سلیقهها و دانش افراد دستخوش تغییرات گشته است. البته در این تحلیل ما نمیتوانیم خواست قدرت سیاسی زمانه را نادیده بیانگاریم. قدرت سیاسی نسخهای را رایج میسازد تا اتوریته دولتی و قدرت آسمانی بهم نزدیک شده و مصالح کشوری بنفع او رعایت شود. ولی در عمل این «نسخه» دارای منشاهای گوناگون و شخصیتهای متفاوت بوده و هرگز نمیتوانست بطرز مطلق یگانه باقی بماند. در حقیقت امر قرآن از همان ابتدا قرآن نبود. آنچه که بعدها قرآن نامیده شد، یادداشتها و تکه پارهها و نوشتارهای گوناگونی است که طی یک روند متضاد تنظیم و نگارش، جمع میگردند و این گردآوری بمرور زمان دقیق تر میشود. تحلیل تبارگرایانه و تاریخی نسخههای صنعا به پایان خط نرسیده است زیرا همه پژوهشگران علمی قرآن میدانند که حجم کار بسیار گسترده است و کار تحقیقاتی پایان نیافته است. بخصوص آنکه سیاست و فرهنگ مذهبی در کشورهای مسلمان در تناقض با پژوهش آکادمیک و هرمنوتیک میباشد و موانع تحقیق بیشمارند. عربستان سعودی مخالف تحقیقات گسترده در عرصه باستانشناسی و بافتهای تاریخی اسلام است. بحرانهای دولت یمن و جنگهای داخلی و تروریسم موجود در این کشور هر کار سامانیافتهای را پریشان میکند. تمام دولتمردان سیاسی این کشورها خواهان حفظ دگمها و جزمیات قرآنی هستند و براحتی هر تحقیق و هر نتیجهای را قبول نمیکنند. در سالهای اخیر چند محقق عرب که با دانشمندان غربی در مورد نسخههای صنعا همکاری میکنند مجبور شدهاند تا در حالت مخفی بمانند یا کشور خود را ترک کنند زیرا امنیت جانی برایشان فراهم نیست.
بطور مسلم لازم است تا در جهان و در جوامع مسلمان کار پژوهشی در باره نسخههای صنعا ادامه یابد و دامنه دانش علمی وسیع تر گردد. بعد از ۱۴۰۰ سال دین خوئی و مسخ شدگی و پخش خرافات واستبداد دینی و سکوت، پژوهش علمی در مورد قرآن و اسلام باید ادامه یابد. دنیای اسلام که در بیسوادی و اعتقاد دینی و بی تحرکی فلسفی و سکون فکری غوطه ور است، باید با توسعه خرد علمی و با انتقاد از جزمیات فلج کننده دینی و قرآنی، تکان بخورد. برای ایجاد تحرک فکری و مبارزه علیه ازخودبیگانگی، کار تحقیقی و نقد دینی را باید ادامه داد. دولتها و نخبگان مذهبی و روشنفکران مسخ شده به مانع تراشیهای خود ادامه خواهند داد. ولی ما دانشگاهیان و پژوهشگران و روشنفکران آزاداندیش با شجاعت کارفکری را باید پیگیری کنیم و از همه دانشمندان و پژوهشگران در این زمینه باید پشتیبانی نماییم. پرفسور پوئین خود اعلام داشت که تنها راه برای شکستن سکوت، اثبات این امر است که قرآن دارای یک تاریخ است و نسخههای صنعا در این راه به ما کمک شایانی میکند. پرفسور «پوئین» میگوید: «بسیاری از مسلمانان بر این باوراند که هر چیزی در مجلد قرآن مییابند، کلام تغییر نیافته خداست. آنها میگویند تحقیقات نشان میدهد که انجیل تاریخ مند است و بطرز مستقیم از آسمان پایین نیافتاده است، اما تا الان این حرف درباره قرآن صادق نیست. تنها راه برای شکستن این ایده متحجرانه این است که ثابت کنیم قرآن هم تاریخی دارد. نسخه صنعا کمک میکند که ما این را به مسلمانان نشان دهیم.»
(ادامه دارد)
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع برای این نوشته:
«تور ژولیوس افریم آندرا»، «منشاهای اسلام و مسیحیت» و «محمد، زندگی و دکترین او».
«ژرار مردیلا»، «ژرم پریور»، کتاب «مسیح طبق نظر محمد» انتشارات سوی فرانسه ۲۰۱۵.
«کریستف لوکزنبرگ»، «خوانش سیریاک/آرامی قرآن: مقدمه برای رازگشایی از زبان قرآن»
«جان وانبروگ»، «مطالعات قرآنی، منشا و روش تفسیر»، آکسفورد، ۱۹۷۷.
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران».
نام پژوهشگرانی که در این نوشته یادآوری شدهاند:
Tor Julius Efraim Andræ، Christoph Luxenberg، Mehdi Azaiez، Mohamed Arkoun، Mohammad Ali Amir-Moezzi، François Déroche، Hans-Caspar Graf von Bothmer، Gerd Rüdiger Puin، John Edward Wansbrough، Ignác (Isaac Yehouda) Goldziher، Carlo von Landberg، Martin Hartemann، karl Vollers، Theodor Noldeke، Alphone Mingana.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر