محمد رهبر
انقلاب اسلامی یک شبه هر چه زن و مرد در ایران بود را به خواهر و برادر ملقب کرد. حذف جنسیت از انظار عمومی و سرکوبی میل جنسی در پستوی خانهها از اهداف اصلی انقلاب ایران به شمار میرفت و هر چند در راهپیماییها شعاری نداشت، اما در بطن انقلاب حی و حاضر بود.
مبارزان مسلح با رژیم پهلوی از پیشگامان مبارزه با میل جنسی بودند. در روایت است، مرحوم محمد حنیفنژاد ـ پایهگذار سازمان مجاهدین خلق ـ از همخوابگی با همسر امتناع میکرد و این عمل را ضد مبارزه میدانست. در خانههای تیمی چه چریک و چه مجاهد، مرگ بر زندگی ترجیح داشت و نوع مبارزه که مخفی بودن و تشکیلاتی شدن، لازمهاش بود، بیخانوادگی و بریدن از تعلقات سر و همسری و عاطفه جنسی را ضروری میکرد.
اما آن سوی چریکها و میان روحانیون که حداقل در یک سال آخر منتهی به انقلاب ۵۷ یکهتازان میدان سیاست و مبارزه بودند، مباحث جنسی در متن بود و جزیی از کار و بارِ طلبگی .
بخش بزرگی از فقه دستسازِ فقیهان به امور جنسی تعلق دارد ـ آن چنان که نعوذ بالله بعضی وقتها خواننده به گمان میافتد که نکند نویسنده از بیماران جنسی است ـ و لا حیا فی الدین هم مجوزی مشعشع که طلاب به ریزترین و باریکترین امور مردانگی و زنانگی بپردازند و نفسی تازه کنند.
با اینکه گفتن از امر جنسی در حوزه نقل و نبات بود و بحث شیرین، اما «زن» این مهبط میل و نیاز، به زعم علما معدن گناه شمرده میشد و یکی از وظایف ازلی فقه و فقیه، زندانی کردن نسا و زندانبانی زنان است و در مرحله بعد شرحِ چگونگی تلذذ مشروع از نسوان برای مردان.
وجود شگفتانگیز آیتالله خمینی در لحظهی انقلاب ۵۷ تلاقی بسیاری از خطوط موازی شد. روشنفکران و لادینان و مذهبیون و متعصبین، ذیل سایه امام، دست به دست دادند و در عمق این لایههای رنگارنگ، پلشتی امر جنسی نزد مبارزان و پستی زنانگی در حوزهی علما، در ابروانِ بنیانگذار به هم گره خورد.
عجیب است که در صد سال اخیر در بیشتر جاها که روحانیان، سیاسی شدهاند و معترض، پای زنان در میان بوده است. شیخ فضلالله نوری با مشروطه مخالف بود به این دلیل که پیشبینی میکرد، مجلس حقی برای زنان قایل میشود و مکتب رفتن دختران عمومی و قانونی خواهد شد.
مبارزات روحانیان در دوره رضا خانی هم نه با استبداد که با کشف حجاب بود و اولین بروز و ظهور آیتالله خمینی نیز اعتراض به انقلاب سفید و یکی از دلایل مخالفت با حق رای زنان.
آیتالله خمینی اهل تقیه بودند و از فقه زنستیز نفرمودند تا راهپیماییها از زنان خالی نشود؛ اما اسم رمز حمله به زنانگی گویا «فحشا» بود. معنای فحشا آن طور که رهبر انقلاب با غیظ ادا میکرد، زنای محصنه یا غیر محصنه نبود، بلکه آزادیهای اجتماعی را نشانه میگرفت که شاید تنها حسن دوران پهلوی به حساب میآمد.
از عجایب این که روح مردسالار جامعه ایرانی در بحبوحهی انقلاب، دچار نوعی توبه زود گذر صوفیانه شد و در شعاع کاریزمای امام، همان کسانی که سینما میرفتند و احیانا در محله جمشید برو بیایی داشتند، سینما و کافه آتش زدند و برخی از روسپیان بینوا را جزغاله کردند و کلامی از آیتالله در محکومیت صادر نشد. سیر سریع وقایع بعد از ۲۲ بهمن و ناراضی بودن همیشگی «امام» از شکل و شمایل زنان در خیابان و اداره، بگیر و ببندهای لباس شخصیها و حمله به زنان بیحجاب و ستیز با کروات و صورتهای سه تیغه و آخر کار روسری و توسری و حجاب اجباری، معنای فحشا را معلوم کرد.
حنظله و حجله
«حنظله» مشهور به «غسیل الملائکه» از رزمندگان صدر اسلام است که در شب عروسیاش که مقارن با جنگ اُحد بود، عازم نبرد شد و جان باخت و چون فرصت غسل جنابت نیافت، گویا ملائکه عهدهدار این امر شدند.
این روایت جنسی و حماسی از خطابههای جنگ هشت ساله بود؛ اما با سانسوری عمدی. به هر حال حنظله دستش به زنی رسیده بود؛ اما بسیاری از نوباوگان ایرانی عازم به جبههها حتی با دختر همکلام نشده بودند و تنها میلی گنگ به جنس مخالف داشتند. مداحان با روایت حنظله، غلیان جنسی را با نقل جعلی فداکاری آن شهید که شب حمله را بر شب زفاف رجحان داد، آرام میکردند و با سرمه کشیدنهای شب حمله بر چشم پسران ناکام، لذت دنیوی را به حوری اُخروی حواله میدادند.
میل مکروه جنسی در دوران جنگ هشت ساله چنان سرکوب میشد که به حرام میگرایید. شاید هیچ جنگی در تاریخ جنگهای دنیا این چنین بر امر جنسی تاثیر نگذاشته باشد. در پشت جبهه، حکومت اسلامی با هر گونه رابطهی بین دختر و پسر مثل ستون پنجم دشمن برخورد میکرد. مرگ چنان مقدس شمرده میشد که هر آراستگی در لباس و آرایش چهره، جرم به حساب میآمد.
گفتن از امر جنسی و این که به هر حال این «خاک توسری» ـ اصطلاحی که صادق هدایت برای آمیزش ساخته است ـ برای تولید رزمندگان اسلام ضروری است، در دبیرستانها ممنوع بود و عملا نسلی بار آمد که جنسیت و اندام خویش را با ترس شناخت و گفتن از لذت جنسی، مثل یک حرف سیاسی برایش خطرناک بود. در این فقر آموزش و شناخت، بهتر است از اوضاع اسفبار رابطه مرد و زن و دختر و پسر هیچ نگوییم.
جنگ هشت ساله و مبارزه بیامان جمهوری اسلامی با خودِ زندگی از لبخند تا بوسه، تاثیرات بسیار غمانگیزی بر روح ایرانیان گذاشت؛ اما نه کسی عبرتی گرفت و نه شیوه برخوردها در سالیان بعد تغییری کرد. گفتمان مرگاندیش و زندگیستیز دوران خمینی به خرده فرهنگی تبدیل شد که خود حکومت و دستگاههای فرهنگی مروجش بودند. به نوعی آغاز رسمی زندگیِ غیر رسمی ایرانیان، پس از جنگ و درگذشت خمینی و دوران رهبری خامنهای بود. بحث تهاجم و شبیخون فرهنگی که رهبر تازه رسیده در همان اوان بر تخت نشستن مطرح کرد، اعتراف به تحول زیر پوستی جامعه ایران بود و اعلان جنگ نظام به مردم. نظام برای چنین جنگی نیازمند رزمندگان تازهای بود و بودجههای عظیم نهادهای متعدد مذهبی و فرهنگی جمهوری اسلامی بی اینکه امید به تاثیری بین عامه مردم، مقصودشان تربیت نسل مغز شستهای بود که در کارزار بین اقلیت صاحب قدرت و اکثریت دست خالی، به کار آید. نظام، هزاران نفر را تربیت کرد و در نهادهایی مثل قوه قضاییه و نیروی انتظامی و صدا و سیما و سپاه و دیگر جاها گمارد و حقوق داد. تربیت جنسی این افراد همان است که از منابر و صدا و سیما تبلیغ میشود. آنها میدانند که در اقلیت هستند و میدانند که توان گفتوگو و تاثیر فکری و تبلیغی ندارند و یگانه راه برای غلبه زور است و ارعاب.
هفت هزار چشم ناپاک
خبر آمده که هفت هزار نفر به چشمهای ناپاک مجهز شدهاند تا با نگاه هیز، بیضهی اسلام را بپایند. اگر روزگاری سرکوب بد حجابی و برخورد با زنان، تکلیف شرعی و در دایره امر به معروف و نهی از منکر بود؛ نظام اسلامی کار را به انتقام رسانده است. این رسم شوم که از دیرباز در تاریخ ما بوده که سفاکی شهری را میگرفت و تا چند روز مال و ناموس مردم را بر سربازان حلال میکرد، به نوعی هنوز هم برقرار است. هفت هزار نفر میتوانند در شهر چند میلیونی تهران مزاحم هر کس که میخواهند بشوند و بیزحمت قانون؛ بترسانند، رشوه بگیرند و در یک کلمه عقدهگشایی کنند. وقتی همه تیرها به سنگ خورده و جامعه در قیافه و شکل، ربطی به تمثال حاکمان ندارد، راهی جز انتقام نمیماند. حجاب و زن بهانه است. نظام از بیثمری فرهنگ رسمی و متروک و مندرسی که سالها مبلغش بوده، سرسام گرفته و از جامعه ایرانی انتقام میگیرد.
زیتون
زیتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر