فاطمه زندی
چند روز پیش گزارشی میدیدم در باره عفو یک زن فرانسوی که به جرم قتل شوهرش به ده سال زندان محکوم شده است. ظاهراً این زن و فرزندانش سالها تحت آزار و خشونت جسمی و جنسی شوهر قرار داشتهاند و زن بعد از مدتهای مدید تحمل این خشونتهای خانگی، اقدام به قتل شوهر خود با شلیک سه گلوله میکند.
بر اساس این گزارش موضوع بخشایش زنانی که برای دفاع از خود در برابر خشونت خانگی، شوهران خود را به قتل میرسانند از بحثهای مطرح در فرانسه است. در این گزارش با زن دیگری هم مصاحبه شده بود که بعد از سالها کتک خوردن برنامه ریزی شده از شوهر، سرانجام از او شکایت کرده و بعد هم طلاق گرفته بود. او از احتمال ادامه این خشونتها توسط همسر سابقش که از زندان آزاد شده اظهار نگرانی میکرد و حتی احتمال میداد که همسر سابقش قصد قتل او را داشته باشد.
این گزارش برای من بسیار قابل تأمل بود چون تأکیدی است بر این امر که صرف وجود قوانین حمایت کننده از زنان، همه مسئله را حل نمیکند. اروپا و بخصوص فرانسه از لحاظ وجود قوانین برابر برای زنان و مردان حرف اول را در جهان میزنند و مشاهده چنین قتلهایی نشان میدهد با وجود همه حمایتهای قانونی و اجتماعی، بسیاری از این زنان به دلایل متعدد شخصی امکان جدایی از همسر یا ترک خانه را ندارند و ناچار به تحمل شرایط نامطلوب و خشونت بار برای مدتهای مدید میشوند، تا جایی که بعضی مانند این زن فرانسوی کارد به استخوانش میرسد و زن مرتکب جنایت میشود. این امر نشان میدهد که مشکلات بین زنان و مردان در روابط متقابل، حلقههای متعددی دارد که اگر در پیوند با هم و در امتداد با هم بررسی نشوند و حتی نادیده گرفته شوند، صرف وجود قوانین حمایت کننده از زنان نمیتواند مشکل را ریشهکن کند. توجه به این موضوع از این رو اهمیت دارد که در ایران و بسیاری از کشورهای با نظام مردسالار، مشکلات زنان صرفاً با نبود قوانین حمایتکننده و یا قوانین زنستیزانه مرتبط دانسته میشود و این گزارش برای من بار دیگر آشکار ساخت که باید به شکل جدی این رویکرد را بازنگری کرد. بسنده کردن به تلاش برای تصویب قوانین جدید و رفع تبعیضهای قانونی یک گام و بخش مهمی از راه حل است ولی نه همه آن. به جرأت میتوانم بگویم جنبههای دیگر این مشکل و راههای حل این جنبهها، بسی دشوارتر از جنبههای قانونی است. زوایایی که در این مقاله کوتاه به برخی از آنها که صرفاً مربوط به مشکلات طلاق هستند، اشاره میکنم.
به نظر من در مرحله اول باید دید بر فرض وجود قوانین حمایتگرانه، دلایل ناکافی بودن این قوانین برای زنان چیست؟ زنان و
جامعه به چه پیشنیازهایی برای بهره بردن از قوانین حمایتگرانه دارند؟ جامعه زنان به چه آمادگیهایی برای استفاده از قوانین نیاز دارند و این آمادگیها دارای چه ابعادی است و مسئول رسیدگی به هر یک از این ابعاد چه کس یا کسانی هستند؟
دلیل اول برای ناکافی بودن قانون حمایتکننده، موانع سنتی و فرهنگی در توسل به قانون است. اگر زنان از انگ طلاق و تبعات آن در زندگی بعد از جدایی واهمه داشته باشند، اگر بعد از جدایی از حمایت عاطفی خانواده و جامعه محروم شوند، اگر نتوانند دوباره زندگی مشترک نوینی را بر اساس درس گرفتن از تجربه پیشین بنا کنند و برای همیشه محکوم به زندگی در تجرد و بدتر از آن دریافت پیشنهاد ازدواج موقت و دیده شدن به مثابه یک فاحشه شرعی باشند، آن وقت چه بسا بسیاری از زنان هستند که ادامه زندگی مشترک را هر چند تلخ و توأم با سختیهای فراوان و حتی خشونتهای خانگی، به جدایی ترجیح دهند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بطلان قبح طلاق که عمدتاً بر دوش زنان سنگینی میکند از ضروریات فرهنگی جامعه ماست و طلاق هم میبایست به یک امر طبیعی و یک حق برابر برای زن و مرد تبدیل شود و یا حداقل جامعه در مسیر این تغییر آگاهی حرکت کند. اما سوال این است که خود زنان تا چه میزان مسئول شکلگیری و تدوام و بقای سنتهای از این نوع در جامعه هستند و نقش آنان در تغییر این سنتها چیست؟ واقعیت این است که بسیاری از زنان، تا زمانی که خود با مشکلات زندگی مشترک و یا خشونتهای خانگی و به طور کلی نارضایتی در زندگی مشترک مواجه نشوند، نقش حمایتگرانه از سایر زنان را ندارند حتی اگر آن زن از بستگان نزدیکشان باشد. بسیار شنیدهایم که زنانی به دلیل اصرار مادرانشان، به زندگی ناگوار زناشویی خود ادامه میدهند و ترس از قضاوت سایر زنان نزدیک در خانواده و قوم و خویشان، به یک تهدید بزرگ برای تصمیم آنان به طلاق محسوب میشود. بنابراین نوعی از همدلی و هم پیوستگی در جامعه زنان برای حمایت متقابل از یکدیگر از پیش نیازهای مهم برای آماده شدن جامعه برای استفاده از قوانین حمایتگرانه است. این سطح از همدلی هم میتواند در قالب تشکلهای زنانه و ارتباطات متقابل زنان رخ دهد و هم با ساخت برنامههای فرهنگی با هدف تغییر آگاهی عمومی محقق شود که صد البته در حال حاضر تنها از طریق رسانههای فارسی زبان خارج از کشور میسر است.
موضوع دوم، ترس است. البته مسلماً ترس یکی از موانع اصلی برای شروع هر نوع حرکتی، چه مبارزهجویانه و چه صلحطلبانه است ولی قطعاً دست زدن به کاری که سنتها و فرهنگ چیره را به چالش میکشد، به شجاعت و جسارت بیشتری نیاز دارد. اندک زنانی که در ایران و جوامع مشابه، آغازگر مطالبات و تغییرات شدهاند، غالباً از روحیات خاصی برخوردارند که با سایر زنان تفاوت محسوس دارد. جالب اینجاست که بسیاری از این نوع زنان، خود متعلق به طبقات سنتی جامعه هستند و الزاماً برآمده از گروههای روشنفکر و مترقی نیستند و در نتیجه کنشهای برابریطلبانه آنان زحمت و دردسر شخصی بیشتری را برایشان تولید میکند. به نظر من این نوع ترس میتواند به دلیل تنبلی و نوعی از راحتطلبی باشد که خود ریشه تربیتی و فرهنگی دارد. اینکه همیشه منتظر باشیم که دیگری مسائل و مشکلاتمان را حل کند و همیشه دیگرانی باشند که مسبب این مشکلات تلقی شوند و ما نقش قربانی را داشته باشیم خود معضلی است که حل آن، بسیاری دیگر از مشکلات جامعه ما را نیز حل میکند. به دست آوردن هر چیزی در جهان ما هزینه خاص خود را دارد و به دست آوردن برابری اجتماعی برای زنان در ایران و فرهنگهای مشابه، با پرداخت هزینه آن میسر است. این هزینه چیزی نیست جز پذیرش چالشهای پیش رو، تحمل مشکلات، صبوری و از همه مهم تر خودباوری. در قسمت بعدی همین مطلب به اهمیت خودباوری بیشتر میپردازم. در اینجا فقط اشاره میکنم که چشمپوشی از رویای شرقی «خدا- مرد» که متاسفانه هنوز در بسیاری از زنانی که از نزدیک میشناسم یک نشانه اصلی در عدم خودباوری است، میتواند راه غلبه بر انواع ترسها را در مسیر تغییر هموار کند. در این زمینه هم راهکار محوری این است که زنان ما هر چه بیشتر با تاریخ مبارزات صلح آمیز به طور اعم، و مبارزات زنان در جهان به طور اخص آشنا باشند و روندهایی را که منجر به ظهور کشورهای پیشرو در تحقق حقوق زنان و برابری زن و مرد شده است، مطالعه کنند. پژوهشگران این حوزه میتوانند به متناسب سازی این روندها برای جامعه ایران کمک شایان کنند. برنامههای مستند تصویری و همچنین استفاده از رسانههای اجتماعی پرمخاطب خارج از کشور، در طرح این نوع روشنگریها اثرات وسیعتر و عمیقتری خواهد داشت.
به خودباوری اشاره کردم. متاسفانه مشکل خودباوری با آنکه مشکلی روانشناختی و نوعی اختلال شخصیت محسوب میشود اما ریشه اصلی مشکل بسیاری از زنان در پذیرش شرایط نامطلوب در زندگی مشترک و حتی خشونتهای خانگی است. زنانی که اختلال خودباوری دارند وقتی در یک زندگی ناهماهنگ و نامطلوب قرار میگیرند، از یک سو ترسهای فراوانی برای روبرویی با تبعات طلاق دارند و از سوی دیگر حتی در صورت طلاق و تحمل مشقات اولیه آن، در ادامه زندگی برای برنامهریزی مناسب جهت ساماندهی زندگی فردی خود با مشکلات متعددی مواجه میشوند که یکی از چشمگیرترین این مشکلات، چشم داشت به ازدواج مجدد و داشتن همسری دیگر است که عاری از عیبهای همسر قبلی باشد و خوشبختی را برایشان به پیشکش آورد. این گروه از زنان نمیتوانند هویت فردی خود را بدون حضور مردی که وجود آنان را به رسمیت بشناسد و عشق و توجه خود را به آنان نشان دهد، بازیابی کنند و بنابراین بعد از طلاق به جای ساختن یک زندگی جدید و بازبینی نقش خود در شگلگیری زندگی مشترک قبلی و بازسازی و ترمیم بخشهای آسیب خورده درونی خود، به تأسف خوردن بر بدشانسی قبلی و ناهمسازی سرنوشت و امید به ظهور یک مرد واقعی که لایق آنان باشند، روزگار میگذرانند. باور به «خدا ـ مرد» که بر خلاف فرهنگ غرب، هنوز در فرهنگ شرق به حیات خود ادامه میدهد یکی از دلایل چنین انتظاراتی است. مردی که یکسره عاشق و شیدا، قوی و محکم، عاقل و دانا و حمایت گر و مهربان و رمانتیک است و خلاصه مصداق کامل «آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری» است. این تصویر عمیقاً غیرواقع بینانه از مرد که از نظر من نوعی حماقت هم در آن مستتر است، به نوعی باعث شده است که زنان با ضعف خودانگاره، به نقش برابری که در یک زندگی خانوادگی بر دوش دارند واقف نباشند و گمان کنند تنها حضور یک مرد میتواند به خودی خود مسائل را حل کند. از همین روست که این گروه از زنان نمیتوانند به نقش و مسئولیتی که در شکلگیری زندگی مشترک ناموفق خود داشتهاند معترف باشند و تصویری که همواره از خود دارند یک قربانی مظلوم است که از دست یک شوهر اهریمن گریخته است. من معتقدم که مواجهه با مشکل ضعف خودباوری پیش از آنکه مشکل جدایی را برای زنان هموار کند، میتواند به شکل پیشگیرانه مانع از تشکیل یک خانواده ناهماهنگ و یک زندگی نامطلوب باشد. به عبارتی این ضعف، سوق دهنده زنان به پیوند با مردی است که بروز خشونت و رفتار نامتعادل از او محتملتر است.
موضوع دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم نقش مردان در تحقق آمادگی زنان برای رسیدن به یک جامعه سالم و برابر است. فرهنگ مردسالار برای خود مردان هم در دوران ما با مخاطرات زیادی همراه است. همراه کردن مردانی که اگر خود مانع تحقق برابری نیستند، اما کنشگر و فعال یا دلسوز این میدان هم نیستند گام اول در این مسیر است. پای مردان هم باید بیشتر به این میدان باز شود. همواره عادت بر این است که مردان را مهره ظالم و آنان را برای همه وضعیت نامطلوب فعلی مقصر بدانیم و سرزنش میکنیم. واقعیت این است که در شکلگیری جامعه مردسالار، زنان ابداً بیتقصیر نبوده و نیستند زیرا که زنان در جوامع سنتی در تربیت پسران، بخصوص در سالهایی ابتدایی شکلگیری شخصیت آنها، نقش دارند. اگر نتوانیم بگوییم که زنان خود مقصر شکلگیری جامعه مردسالار بودهاند، میتوانیم در نظر بگیریم که تا چه حد در دوام و ثبات آن نقش داشتهاند و تا زمانی که سهم خود را نپذیرند، گامی هم برای تغییر برنخواهند داشت. از این روست که روشن کردن دورنمای واقعی یک جامعه برابر برای مردان و منافعی که بر خلاف تبلیغات مسموم نظامهای مردسالار در یک جامعه برابر وجود خواهد داشت، بسیار ضروری و توسط زنان امکانپذیر است. مسلماً اگر مردان ما بتوانند نگاه خود را از مرزهای اقلیمی که به مرزهای آگاهی هم تبدیل شدهاند عبور داده و به چشم خود ببیند زندگی در شرایط برابر با زنان، نه تنها تهدیدی برای هویت مردانه و البته به زعم من توهم مردانگی نیست، بلکه زندگی را بسیار مطلوبتر و خواستنیتر میکند، ساز همراهی به دست میگیرند و آن وقت است که یک برگ برنده قوی در دست زنان خواهد بود.
نکته جالب در قتلهایی که در گزارش فوق الذکر به آنها اشاره شد این بود که این زنان متهم به قتل شوهر، مدتهای مدید تحت خشونتهای شدید به زندگی مشترک خود ادامه داده ولی در یک لحظه، همه ترسهای خود را که پیش از این مانع جدایی از همسرشان میشد به کناری گذاشته و به کاری دست زدهاند که از یک آدم ترسو به سختی قابل باور است. ترس از آخر و عاقبت جنایت کجا و ترس از طلاق کجا؟ چرا این زنان به جای کنار گذاشتن ترسها و تردیدها برای بازیابی زندگی از دست رفته خود، نه تنها زندگی خود را نجات نداده، بلکه به گرفتن زندگی آن دیگری اقدام کردهاند؟ به نظر من شاید به این دلیل که خارج شدن از مسیر تعادل، خود به تولید عدم تعادل منجر میشود. بنابراین جدای از همه تلاشهای فرهنگی، اجتماعی و حقوقی برای دستیابی به برابری، تلاش فرد به فرد ما برای درک مفهوم تعادل و هماهنگی و بازگرداندن آن به فرهنگ و سنتهایمان ضروری مینماید.
استکهلم مارس ۲۰۱۶ کیهان لندن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر