صفحات

۱۳۹۴ اسفند ۲۱, جمعه

تاملی بر رفتارهای انتخاباتی در جامعه


 احمد فعال

انتخابات اخیر در مجلس شورای اسلامی و در مجلس خبرگان به روشنی دارای یک پیام بود. این پیام چیزی جز حق ناشی از تغییر و تحول نبود. هر چند مردم ایران در تمام ادواری که به انتخابات مربوط می‌شد، همین پیام را به مسئولین و کارگزاران سیاسی انتقال داده بودند. اما این پیام به نسبت ادوار پیشین هم روشن‌تر و هم بسیار متفاوت‌تر بود 
یكی از شگفتی‌های انتخابات اخیر در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری این بود كه نیروهای سیاسی حاكم در دو جناح را شگفت زده كرد.
 نتیجه انتخابات شگفتی نبود، شاید هیچ چیز واضح‌تر از این نتیجه قابل انتظار نبود. اما شگفتی اینجاست كه چیزی كه شگفتی نیست، عده‌ای را شگفت زده می‌كند. شاید شگفتی اینجا باشد كه، كسانی سیاست اداره كشور را طی قریب به سه دهه در دست دارند كه هیچ تحلیل درستی از اوضاع سیاسی و تحولات سیاسی، و نیز هیچ اطلاع درستی از كنش و واكنش جامعه در دست ندارند. نتیجه انتخابات از همان زمانی كه مردم در شبكه‌های اجتماعی به شركت در انتخابات هجوم آوردند، روشن بود. روشن بودن نتیجه انتخابات بدین لحاظ نبود كه بگوئیم در انتخابات مهندسی صورت گرفته است. توجه داشته باشید بحث نویسنده در اینجا درباره نتیجه انتخابات است، نه درباره آنچه پیش از انتخابات گذشت. بدیهی است كه جریان اصول‌گرایی و افراط گرایی كوشش داشت تا پیش از انتخابات، شكلی از انتخابات برگزار شود كه "بهترین نتیجه را در بدترین نتیجه" بدست بیاورد. بدین معنا كه از تركیب نامزدهای انتخابات، اگر در بدترین نتیجه همه اصلاح‌‌طلبان پیروز شوند، بهترین نتیجه برای اصول‌گرایان باشد. تازه این نتیجه را هم اصول‌گرایی بدست نیاورد. جلوتر به این بحث بازمی‌گردم.
اگر استدلال مهندسی انتخابات ناظر به پیش از انتخابات باشد، و این نوع از انتخابات را مهندسی كردن انتخابات بنامیم، اتفاق تازه‌ای نیافتاده و حرف تازه‌ای هم نزده‌ایم. از ابتدای انقلاب روال انتخابات در ایران بر همین روش بوده است. تنها در ادوار مختلف، بنا به دوری و نزدیكی جناح‌های سیاسی به كانون‌های قدرت، و بنا به میزان سازگاری و ناسازگاری جناح‌های سیاسی حاكم با یكدیگر، جریان حذف‌ و جذب‌ نامزدها در انتخابات تفاوت می‌كرد. بنابراین اشاره به مهندسی كردن انتخابات دستكم در این دوره ادعای بی‌اساسی است، الا اینكه تحلیل روشن و اطلاعات روشن نسبت به آنچه كه مهندسی كردن انتخابات است بدست آوریم.
متاسفانه تنها اصول‌گرایان نیستند كه می‌گویند، نتیجه انتخابات شگفتی‌آور و غیرمنتظره بود، بسیار از اصلاح‌‌طلبان و حتی شبكه خبری BBC می‌گوید، نتیجه انتخابات همه را غافلگیر كرد. این غافلگیری نیست، بلكه غفلت است. غفلت از واقعیت زندگی مردم. غفلت از خواسته‌ها و نخواسته‌های جامعه ایرانی. مردم ایران را اگر از هر طرف و هر نمایه نگاه كنید، بجز عده‌ای معدود كه مخاطبان عجیب و غریب شبكه افراط گرایی صدا و سیما هستند، با نظم موجود بكلی مخالف هستند. مردم ایران نه امسال بلكه از دهها سال پیش با آنچه كه درباره فرهنگ، درباره اعتقادات، درباره سیاست، درباره ارتباط با جهان خارج و جهان غرب، درباره هنر، درباره هر چیزی كه فكر كنید، به كلی با نظم موجود و فرهنگ رسمی و سیاست رسمی، مخالف هستند. با این وجود جریان حاكم بر این باور است كه نظر مردم بر حسب موفقیت و ناكامی هر یك از جناح‌های حاكم، در ادوار مختلف تغییر پیدا می‌كند. این دیدگاه ادعای خود را به تغییر هر یك از جناح‌ها از یك دوره به دوره بعد ارجاع ‌می‌دهد. مثل آنچه كه در انتخابات آمریكا شاهد هستیم كه جامعه در یك دوره به جمهوریخواهان تمایل پیدا می‌كند و در دوره دیگر به دموكرات‌ها. در مقاله اسطوره دو جناح توضیح داده‌ام كه دو جناح حاكم در آمریكا به هیچ‌رو قابل قیاس با دو جناح حاكم در ایران نیستند. انتخابات سال ۸۸ ثابت كرد كه اصلاً این دو جناح با دو جناح حاكم در ایالات متحده آمریكا قابل مقایسه نیستند. زیرا در كشور آمریكا دو جناح حاكم، دارای دیدگاه‌های مشتركی در باره مسائل بنیادی سیاسی و اقتصادی كشور هستند. تنها در پاره‌ای از مسائل اجتماعی و سیاست خارجی با یكدیگر اختلاف نظر دارند. اختلاف‌های كوچكی مانند مسئله سقط جنین، مسئله بهره بانكی و روش‌های برخورد با بحران‌های خارجی. اما در همان مقاله توضیح دادم و سال ۸۸ هم بخوبی روشن شد كه ما با دو جناح روبرو نیستیم، بلكه با دو رژیم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مواجه هستیم، كه دارای افكار و مواضع آشتی‌ناپذیر (آنتاگونیستی) هستند و تنها در پاره‌ای از نگاه‌ها، مصالح مشتركی در یك نظام پیدا كرده‌اند۱. اگر مردم ما بدین‌گونه‌اند كه در هر دوره از یك رژیم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به یك رژیم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دیگر روی می‌آوردند، بحال چنین مردم متلّون و بی‌ثبات و بی‌هویتی معلوم نیست كه باید خندید و یا گریست؟ اما واقعیت این است كه جامعه چنین نیست. نوع انتخاب كردن و یا انتخاب نكردن به تنهایی دلایل روشنی برای چگونگی مواضع بدست نمی‌دهند. ادوار مختلف انتخاباتی چه در گزینش ریاست جمهوری و چه در گزینش نمایندگان، تحت تأثیر یك رشته عوامل است كه تحلیل این عوامل به ما می‌گویند، جامعه در تمام ادوار انتخاباتی با دو هدف به پای صندوق‌های رأی ‌می‌رفته است:
۱- خروج از وضعیت موجود
۲- جبر سازگاری

حالا جبر سازگاری یعنی چه؟ جبر سازگاری یعنی وقتی مردمی قادر به تغییر وضع موجود نیستند، ‌از طریق روش‌های تدریجی و گام به گام، هم از یك طرف نظام سیاسی را شبیه خود می‌سازند و هم از طرف دیگر خود شبیه نظام سیاسی می‌شوند. شباهت نظام سیاسی با مردم روشن است، رژیم طی سی و چند سال گام به گام در مراسم‌ها و مناسبت‌ها، و در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی با جامعه كنار آمده است. امری كه یك روز حرام بوده، روز بعد محترم شمرده می‌شد و الا آخر. شباهت مردم با نظام سیاسی، آن شباهتی نیست كه نظام سیاسی در پی شبیه‌سازی جامعه است. مردم در ناتوانی به جبری تن می‌دهند، كه جبر نظم موجود است. مثلاً شركت بی‌انگیزه در انتخابات، مثلاً شركت در انتخابات برای مُهر خوردن شناسنامه، مثلاً شركت در مراسم‌ها و مناسبت‌ها بخاطر حفظ موقعیت كسب و كار، مثلاً وانمود كردن خود به آنچه كه نیستند، بخاطر پیشرفت در سلسله مراتب اداری و اجتماعی. با این وجود آنچه گفتم تنها نیمی از جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نیمی دیگر كه اكثریت را تشكیل می‌دهند یا هیچ راه‌حلی را مفید نمی‌شناسند، و یا اقلیتی دیگر منتظر حادثه نشسته‌اند.
نوع واكنش‌های انتخاباتی
این توضیح لازم است كه شركت جمعیت ۴۰ یا ۵۰ و یا ۶۰ درصدی جامعه در انتخابات نباید ما را با انتخابات كشورهای پیشرفته صنعتی به اشتباه بیاندازد. در یك كشوری مثل آمریكا، اگر نیمی از مردم در انتخابات شركت نمی‌كنند، به این دلیل نیست كه با نظام حاكم مخالف هستند. اساساً نظام سیاسی به ترتیبی كه در كشورهایی نظیر ایران و كشورهای شرقی وجود دارد، در كشورهای پیشرفته صنعتی وجود ندارد. در این دسته از كشورها، یك دولت حاكم است با یك رشته قوانین و نهادهای قانونی و یك رشته شركت‌های سرمایه‌داری، وجود دارند. اگر نیمی و یا بیش از نیمی از مردم در انتخابات این كشورها شركت نمی‌كنند، یا بخاطر بی‌تفاوتی نسبت به سیاست است و یا بخاطر بی‌تفاوتی نسبت به ترجیح كارآئی دولت‌هاست. مثلا بسیاری از آمریكائی‌ها بر این باور هستند كه هم جمهوریخواهان و هم دموكرات‌ها در اداره كشور كارآئی دارند. لذا خود را خیلی درگیر انتخاب این یا آن نمی‌كنند.

شركت مردم ایران در انتخابات از یك كنش انتخاباتی سرچشمه نمی‌گیرد، بلكه اغلب تابع واكنش هستند. این واكنش‌ها به صورت زیر نمایش داده می‌شوند. اما پیش از آن اضافه كنم، تحلیلی كه ارائه می‌شود مبتنی بر رفتار انتخاباتی مردم تهران است. زیرا تهران شاخص جامعه سیاسی در ایران است. رفتار انتخاباتی مردم ایران در سایر شهرها خیلی تفاوتی نمی‌كنند، اگر در پاره‌ای از جهات تفاوت وجود دارد بخاطر مسائل سیاسی نیست، بلكه بخاطر مسائل قومیتی است كه در زیر همین فهرست بدان اشاره خواهم كرد:

۱- رأی به ناشناخته‌ها. رأی به ناشناخته‌ها، شناخته شده‌ترین رفتار انتخاباتی مردم ایران است. انتخابات مجلس چهارم در سال ۱۳۷۰ نخستین اقدام واكنشی جامعه بود. در این دوره مردم تهران به ناشناخته‌ترین چهره سیاسی و به عبارتی به غیرسیاسی‌ترین فرد شناخته شده در كشور، یعنی سید علی اكبر حسینی رأی دادند. انتخاب سید محمد خاتمی در دوره اول ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ و انتخاب فائزه هاشمی در مجلس پنجم پس از ناطق نوری، انتخاب احمدی نژاد در دوره اول ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ گزارشی از واكنش انتخاباتی جامعه نسبت به وضع موجود است. رأی به ناشناخته‌ها بجز در دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی، بیشتر در زمانی است كه مردم تمایل و یا امیدی به شركت در انتخابات ندارند.


۲- حتی اگر نخواهیم كوچكترین تردیدی درباره صحت انتخابات و شمارش آراء داشته باشیم و همین آراء اعلام شده را مقیاس قرار دهیم، دستکم از دوره چهارم که رقابت و تضاد میان جناح‌های حاکم آغاز شد، در هیچ انتخابی مردم بیش ۱۰ الی ۱۵ درصد رأی به كسانی كه نمایندگان وضع موجود بودند، نداده‌اند. معتقدم كه طرفداران نظم موجود اعم از محافظه كاران و اصول‌گرایان سنتی، یا محافظه‌كاران تكنوكرات و یا اصول‌گرایان افراطی، كمتر از ۱۰ درصد جامعه هستند. به لیست منتخبین مجلس چهارم به بعد، به جز مجلس ششم كه وضع دیگری داشت، نظر بیاندازید، در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت اگر به نفر اول لیست سه گروهی كه وضعیت موجود را نمایندگی می‌كنند نگاه بیاندازید، در تمام ادوار، همین درصدی كه عرض كردم كسب كرده‌اند. و الا اگر به نفرات پائینی لیست نظر بیاندازید و یا مهمتر از آن اگر به دور دوم انتخابات كه معمولاً اغلب افراد تكلیف‌مدار شركت ‌می‌كنند، نظر بیاندازید، آمار حتی كمتر از ۵ درصد را نمایش می‌دهد. به عنوان مثال در دور دوم مجلس نهم شورای اسلامی آقای الیاس نادارن با ۳۲۴ هزار رأی یعنی چیزی در حدود ۵ درصد آراء مردم تهران به مجلس راه یافت. باز به عنوان یك مثال عینی، شما اگر در یك یا چند روز صدبار سوار تاكسی و یا اتوبوس بنشینید و پیاده شوید، در مغازه‌ها گشت و گذار كنید، محال است به تعداد انگشتان دست با كسانی مواجه شوید كه از نظم موجود حمایت كنند. این وضع را در سراسر ایران می‌توان مورد سنجش قرار داد. البته باید پیشتر احساس امنیت را در محیط ایجاد كنید.
۳- انتخابات در شهرستان‌ها و روستاها و مناطق حاشیه‌ای شهرها، تحت تأثیر گرایش‌های قومی و فامیلی و اغلب با چاشنی گسترده نظام سفره‌خواری و سفره‌پهن‌كنی همراه است. یكی از دوستان من كه از مدافعان نظم موجود و از كاندیداهای شهر سبزوار در دوره نهم مجلس شورای اسلامی بود، می‌گفت در این شهر برای بدست آوردن موفقیت دستكم باید ۵۰۰ میلیون تومان هزینه كرد. كشمكش‌ها و رقابت‌های قومی و فامیلی حكایت عجیبی است كه در وقت انتخابات در بسیاری از شهرستان‌های و روستاها رونق فراوانی به انتخابات می‌بخشد. بنابراین اگر در بعضی از ادوار تفاوتی در جمعیت شركت كنندگان و یا در نوع انتخاب مردم در شهرهای دیگر به نسبت تهران وجود دارد، علت عمده آن به همین شكل از انتخابات بازمی‌گردد. اما دو توضیح مهم در همین رابطه لازم می‌آید كه متأسفانه عدم درك این توضیحات اسباب خودفریبی بسیار برای جناح اصول‌گرایی شده است. این دو توضیح عبارتند از :
۳-۱. عمده آراء جریان اصول‌گرایی و سنت‌گرایی محافظه‌كار در شهرها و حتی در تهران حاصل جمعیت‌های حاشیه‌نشین است. اگر جمعیت حاشیه‌نشینی شهرها و روستاها كه نماد تفكر و فرهنگ حاشیه‌نشینی هستند، را از جامعه سیاسی كشور حذف كنید، عملاً جمعیت هواخواهان نظم موجود به زیر ۵ درصد می‌رسد.
۳-۲. نكته دوم و بسیار با اهمیتی كه بدان توجه نمی‌شود و اینجانب سالها پیش تحت عنوان جامعه شناسی متن و حاشیه انتخابات توضیح دادم، این است كه روند تغییر و تحولات جامعه از حاشیه به متن است. حاشیه همواره تابعی از متن است۲. برعكس آن، جز در یك كودتا یا در یك شورش، هیچگاه رخ نمی‌دهد. جنبش‌های اجتماعی كه در زمان دولت آقای هاشمی رخ دادند، به ویژه در مشهد، قزوین و اسلامشهر تهران، شورش حاشیه‌نشینان بود. یا انتخاب دولت آقای احمدی نژاد عكس العمل حاشیه‌نشینان در برابر تطمیع‌ها و وعده‌های دروغ از یكسو و عكس‌العمل در برابر دولت بی‌رمق خاتمی بود. دولتی كه "جامعه مدنی" او تنها از كنار روشنفكران بی‌تفاوت نگذشت، بلكه حاشیه نشینان را نیز در نظر نگرفت. بنابرین، نكته‌ مهمی كه هیچگاه اصول‌گرایی نمی‌خواهد درس بگیرد این است كه آراء آنها به موجب گسترش و توسعه و نوسازی و تحول حاشیه در متن، در حال از میان رفتن است.
۴- طبق آمارهای منتشر شده میزان مشاركت مردم در ادوار مختلف به جز مجلس پنجم و ششم بین ۵۰ تا ۶۰ درصد در نوسان است. در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران كه جزو جمعیت‌های متن هستند و تقریباً نماد فرهنگ و تفكر متن‌گرایی است، آمار مشاركت اغلب به زیر ۵۰ درصد می‌رسد. در مجلس هشتم میزان مشاركت مردم تهران فقط ۳۰ درصد بود. اصلاح‌‌طلبان معتقدند كه هرگاه جامعه در انتخاب برای شركت كردن هجوم بیاورد، و میزان مشاركت بالا برود، جریان اصول‌گرایی بطور قطع شكست خواهد خورد. این حرف درستی است، اما همه حقیقت نیست. زیرا در اغلب انتخابات آراء مشاركت نزدیك بهم هستند، اما در بسیاری از انتخابات مانند مجلس پنجم، مجلس هفتم، هشتم و نهم، آمارها نزدیك به آماری را نشان می‌دهد كه در همین دوره دهم شاهد هستیم. در تمام این ادوار اصول‌گرایان برنده شدند. نكته بسیار با اهمیت این است كه تنها درصد مشاركت نیست كه موجب پیروزی اصلاح‌‌طلبان می‌شود، بلكه شكل مشاركت نیز اهمیت دارد. حقیقت این است كه هرگاه جامعه از وضعیت بی‌تفاوتی به وضعیت سیاسی و امید به وضعیتی بهتر گرایش پیدا ‌می‌كند، به میزانی كه این گرایش شدت پیدا می‌كند، نوع انتخاب جامعه، سیاسی و هدفدار می‌شود. تنها در این وضعیت است كه شكست اصول‌گرایی بی‌چون و چرا می‌شود. اصول‌گرایی برای پیروزی باید از دو قطبی كردن جامعه پرهیز كند و از سوی دیگر به دنبال یك انتخابات بی‌رمق، بی‌روح و بی‌هیجان باشد. هر قدر در شیپور انتخابات بدمند و به انتخابات هیجان ببخشند، نتیجه معكوس می‌گیرند. این هم یك دلیل روشن بر اینكه مردم بشدت مخالف نظم موجود هستند. جامعه دوقطبی شده شكست قاطع اصول‌گرایی را در پی خواهد داشت. در انتخابات اخیر جریان اصول‌گرایی هر چند در حرف كوشش داشت تا از دو قطبی كردن انتخابات پرهیز كند، اما در عمل با تبلیغات ضد از طریق رسانه‌های ضدتبلیغاتی صدا و سیما و كیهان، كاملا فضا را در زیان كامل و شكست قطعی اصول‌گرایی پیش برد. پرهیز از دو قطبی شدن خلاف واقع است. زیرا همانطور كه در باره اسطوره دوجناح شرح دادم، واقعیت نظم موجود اساساً و ذاتاً تقسیم بر دو و حذف یكی از دو است.
۵- یكی از تفاوت‌های مهم در این دوره انتخاباتی مجلس، این بود که انتخابات از سطح افکار عمومی فراتر رفت و به یک امر سیاسی تبدیل شد. امر سیاسی كه تا حدی سرچشمه در وجدان عمومی جامعه داشت. می‌دانید که افکار عمومی به عنوان یک پدیده اجتماعی، تحت تأثیر تبلیغات و هیجاناتی است که در محیط رخ می‌دهد. اما وجدان عمومی یک پدیده تاریخی است و از تأثیر حوادث اجتماعی بدور است. وجدان عمومی ناشی از ذخایر انرژی‌ای است که در ظرف تاریخی یک ملت ضبظ و ثبت می‌شود. به عبارتی، وجدان عمومی حاصل امیال و آرزوهای تاریخی برآورده نشده است۳. دلیل من برای سیاسی شدن انتخابات این حقیقت است که اگر در ادوار گذشته به روند انتخابات در تمام شهرهای بزرگ تا شهرهای کوچک و تا حتی در روستاها نظر بیاندازیم، تنها در چند شهر بزرگ انتخابات ماهیت سیاسی داشتند. و بقیه کشور تحت تأثیر کشمکش‌های قومی دست به انتخاب می‌زدند. در ادوار گذشته، حضور و مشارکت مردم در بیشتر نقاط کشور، تأثیری از کشمکش گروه‌بندی‌های سیاسی را در برنداشت. اما انتخابات این دوره وضع به قرار دیگری بود. در منطقه کوچکی که نویسنده این نوشتار مشغول به کار است، یعنی در پارس جنوبی، چندین منطقه کوچک وجود دارند که جمعیت هر یک از آنها بیش از چندهزار نفر تجاوز نمی‌کند. در حالی که در تمام ادوار انتخاباتی کشمکش‌های قومی ‌و محلی تعین کننده بود، در این دوره نوع گرایش سیاسی آنها اهمیت داشت. در همین مناطق کوچک هرگاه یکی از نامزدهایی که نشان محافظه‌کاری را با خود حمل می‌کرد، با عکس العمل مردمان خود مواجه می‌شد. و به عکس، همین مردم در برابر نامزدی که وابسته به منطقه آنها نبود اما نشانی از اصلاحات و تحول را با خود حمل می‌کرد، با استقبال شگفت برخورد می‌کردند. شور و نشاط مردم و همدلی و هم‌آوازی آنان در سراسر کشور، نشان آشکاری از سیاسی شدن امر انتخابات بود.
۶- ناآگاهی از خواست مردم و از گرایش عمومی جامعه، در بالاترین سطح مسئولین كشور تا حتی در اصلاح‌‌طلبانی كه در درون حكومت به رقابت می‌پرداختند، حد و اندازه ندارد. به پیام‌های یكایك نمایندگان منتخب بعد از انتخابات توجه كنید، تنها چیزی كه مشاهده نمی‌كنید، اشاره به حقوق اساسی جامعه است. گویی جامعه از حقوق خود تنها دارای حقوق معیشتی است. هیچیك از نمایندگان حتی نمایندگان اصلاح‌‌طلب و میانه رو دركی از خواست واقعی مردم مبنی بر تغییر، ارائه ندادند. اشاره به حقوق اقتصادی و معیشتی حتی از ناحیه اصول‌گرایانی كه اساساً به اقتصاد معتقد نیستند، یا علی‌القاعده نباید باشند، بطور روشن گزارش می‌دهد كه درك آنها از مردم و جامعه در حد هیچ است. برای روشن شدن این مسئله توجه شما را به دو گزارش جلب می‌كنم۴. گزارش نخست را آمارتیاسن برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ در کتاب با ارزش خود با عنوان توسعه به مثابه آزادی، ارائه می‌دهد. گزارشی از انتخابات در ایالت فقره زده پنجاب در کشور هندوستان. در حالی که حزب حاکم (حزب کنگره) در سال ۱۹۷۰ به رهبری راجیو گاندی سعی داشت تا با اعلام شرایط اضطراری و مسئله تقدم اقتصاد، حقوق سیاسی و حقوق اساسی مردم هند را نادیده بگیرد، مردم هند درست برعکس وضعیت اعلام شده، به دموکراسی رأی دادند. رأی دهندگان فقر زده هندی نشان دادند که نقض اجباری حقوق مدنی آنها از حقوق اقتصادی آنها کمتر اهمیت ندارد. در حقیقت جهت گیری آراء مردم هند در انتخاب میان آزادی و اقتصاد، نشانه‌ای از اندازه بالای کرامت و منزلت مردمان هند بود. جامعه فقیر هندی هر چند مشکلی به نام نان داشت، اما سطح بالای آگاهی این جامعه نشان داد که آنها نان را نمی‌خواهند از دست اربابانی بگیرند که هیچ اعتنایی به کرامت و منزلت انسانی آنها ندارند۵. گزارش دوم درباره سه دوره انتخابات در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در ایران است. در اولین انتخابات خرداد ۱۳۷۶ نیز مردم ایران نشان دادند که بین نامزدی که شعار اقتصادی و تأمین معیشت آنان را در دستور کار قرار داده بود، با نامزدی که شعار جامعه مدنی را سرمشق خود قرار داده بود، جامعه به نامزدی رأی داد که از حقوق مدنی آنها دفاع می‌کرد.
اما پرسش اینجاست که چرا همین مردم در سال ۱۳۸۴ بجای آزادی و حقوق مدنی، به نامزدی رأی دادند که شعار اقتصادی را در دستور کار خود قرار داد؟ روشن است که مردم در آن سال به اقتصاد رأی ندادند، بلکه تسلیم ناتوانی خود شدند. زیرا اولاً، پیام آوران جامعه مدنی به دلیل نهادهای نیرومندی که در برابر تغییر مقاومت می‌کردند، نتوانستند جامعه را در حقوق خود و در آگاهی به حقوق خود توانا سازند. ثانیاً، پیام آوران جامعه مدنی، پیام واقعی مردم را درنیافتند. مردم خواستار تغییر و تحول بنیادی و عبور از نظم موجود بودند. آنها منتخبین خود را وسیله‌ای برای عبور از این نظم می‌شناختند. اما منتخبین نتوانستند، تفاوت میان خواست ظاهری و خواست باطنی آنها را جستجو کنند. متاسفانه اغلب و یا تقریبا نزدیک به تمام نمایندگانی که آراء مردم را کسب می‌کنند، این تفاوت را درک نمی‌کنند. از محافظه کاران طرفدار ارزش‌گرایی که در هر دوره از انتخابات، صرفا بخاطر جلب آراء مردم، از ارزش‌گرایی خود موقتاً دست می‌کشند و شعارهای اقتصادی و دنیوی را در برنامه‌های اصلی خود می‌گنجانند، انتظار چندانی نیست. اما آن دسته از منتخبین تحول‌گرا که فکر می‌کنند، مسئله اصلی جامعه اقتصادی است، در حقیقت قادر به تفاوت رابطه میان اقتصاد و آزادی نیستند. تردیدی نیست که مسئله اصلی جامعه اقتصاد است، اما تجربه نشان می‌دهد که مردم آگاه و لو فقر زده، اقتصاد را از خلال درک حقوق و کرامت خود مطالبه می‌کنند. تنها در شرایط ناآگاهی است که مردم اقتصاد و معیشت را بدون حقوق ناشی از کرامت و منزلت خود مطالبه می‌کنند.
حاصل سخن
انتخابات اخیر در مجلس شورای اسلامی و در مجلس خبرگان به روشنی دارای یک پیام بود. این پیام چیزی جز حق ناشی از تغییر و تحول نبود. هر چند مردم ایران در تمام ادواری که به انتخابات مربوط می‌شد، همین پیام را به مسئولین و کارگزاران سیاسی انتقال داده بودند. اما این پیام به نسبت ادوار پیشین هم روشن‌تر و هم بسیار متفاوت‌تر بود. آنها که اهل درس گرفتن هستند، با یک اشارت هزاران درس خواهند گرفت، و درس‌ها را چونان چراغی روشن، سرمشق زندگی خود قرار می‌دهند. اما آنها که اهل درس گرفتن نیستند با هزار نشانه، تکه‌ای از یک آئینه عبرت در برابر خویش نمی‌یابند. با این وجود، درس‌هایی که باید گرفت بدین قرار است:

۱- مردم ایران از دیرباز خواهان تحولی اساسی و بنیادی در زندگی خود هستند.
۲- مردم ایران بیش از آنکه دست به انتخاب زده باشند، انتخابی در انتخاب نکردن انجام دادند.
۳- آنهایی که به هر دلیلی آراء مردمی را که خواهان تحول هستند، در حساب خود ذخیره کردند، اگر بخواهند ذره‌ای و فقط ذره‌ای به اصول اخلاقی پایبند باشند، یا باید نماینده خواست و اراده رأی دهندگان خود باشند، و یا به رأی دهندگان خود بگویند، بنا به قاعده اخلاق چون قادر به نمایندگی از چنین تفکری و از چنین خواستی نیستند، از ادامه نمایندگی چشم پوشی می‌کنند.
۴- آن دسته از نمایندگان اصلاح‌‌طلب که اعتماد مردم را به خود جلب کردند، باید نیک بدانند که اعتماد آنها بخاطر امیدی است که در کورسوی تاریکی، چشمان خود را رو به روشنایی دوخته‌اند. آنها ممکن است نتوانند از چنین طرز فکری نمایندگی کنند، و راه بسوی این امید و روشنایی باز نگشایند. اگر چنین است، باید در دور بعد از دولت امید، بجای ادامه تحول و پیشرفت، بازهم منتظر ظهور اسطوره‌ای در ناتوانی جامعه باشیم. اسطوره‌ای که یکبار مردم در سال ۱۳۸۴ بدترین تجربه تاریخی را خود را با آن سپری کردند.
فهرست منابع:
۱- به مقاله "اسطوره دو جناح"، اثری از همین قلم مراجعه شود.
۲- توضیح بیشتر به مقاله "جامعه شناسی متن و حاشیه انتخابات"، اثری از همین قلم مراجعه شود.
۳- بحث درباره وجدان عمومی و تفاوت آن با افكار عمومی را در بسیاری از كارهای خود آورده‌ام، اما بیشترین توضیح را در مقاله‌ای با عنوان "۲۴ ساعت در خواب و بیداری وجدان عمومی"، آورده‌ام كه متأسفانه این كار مفقود شده است.
۴- به مقاله اینجانب درباره "تقدم آزادی بر اقتصاد"، مراجعه شود.
۵- برای مطالعه بیشتر به كتاب "توسعه به مثابه آزادی"؛ نوشته آمارتیاسن، ترجمه دکتر وحید محمودی، انتشارات کویر مراجعه شود.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر