اکبر گنجی
گروههای تروریستی هزاران مسلمان و غیر مسلمان را طی ۱۵ سال گذشته کشتهاند. مردم جهان، و به خصوص
مسلمانها، در ناامنی به سر برده و با احتمال کشته شدن توسط این گروهها مواجه هستند. درباره علل و دلایل تولد و رشد این گروهها و نقش دولتها در آن باید مستقلاً سخن گفت
اسلام، مسلمانی و تروریسم
آیا اعضای این گروههای تروریستی “مسلمان” بوده و به دستورات “اسلام” عمل میکنند؟ از دو منظر متفاوت میتوان به این پرسش پاسخ گفت. منظر دولتمردان غربی و منظر مسلمانان.
از منظر دولتمردان غربی، راه درست همان راهی است که اوباما و بسیاری از رهبران اروپایی برگزیده و آنها را “اسلامی” و “مسلمان” به شمار نمیآورند. اوباما گفته داعش نه دولت است و نه اسلامی. در آخرین نطقش نیزگفت: «داعش نماینده اسلام نیست. آنها اراذل اوباش و آدمکش و بخشی از فرقه مرگ هستند که بخش بسیار ناچیزی از جمعیت یک میلیاردی مسلمان جهان را تشکیل میدهند.»
اگر سیاستمداران غربی گروههای تروریستی را مسلمانانی معرفی کنند که به دستورات اسلام عمل میکنند، این رویکرد پیامدهای منفی بسیاری به دنبال خواهد داشت.
• اولاً: به اسلام هراسی و اسلام ستیزی دامن میزند.
• ثانیاً: در جهان اسلام به غرب ستیزی دامن زده و موجب گسترش آن میشود.
• ثالثاً: به جنایات این گروهها اعتبار دینی میبخشد و عضوگیری جدید را برای آنها میسر میسازد. اما متأسفانه برخی دولتمردان و سیاستمداران تا آنجا پیش رفته که مسلمانها را حیوان خطرناک و سگ هار قلمداد کرده که باید برخورد ویژهای با آنها صورت گیرد.
از منظر جهان اسلام، یعنی روحانیون شیعه و سنی، آنها پاسخ دیگری میتوانند و باید به این پرسش بدهند. حقیقت این است که اعضای این گروهها “مسلمان” زاده هستند و به گمان خود به دستورات اسلام عمل میکنند.
آیتالله خامنهای در ۱۳۹۴/۰۹/۰۱ در دیدار با رئیس جمهوری ترکمنستان عملکرد داعش را جنایات وحشیانه و بیگانه با اسلام خواند و گفت: «اسلام، دین برادری، محبت و خیرخواهی برای دیگران است و این جنایات هیچ ربطی به اسلام ندارد» و «بهترین راه خنثی کردن نفوذ این جریانها، تقویت حرکتهای فکریِ اسلامیِ معتدل و عقلانی است.»
رئیس قوه قضائیه ایران هم در ۱۶ آذر ۱۳۹۴گفت: «اسلام واقعی که اساس آن بر معنویت، اخلاق و ارزشهای الهی است امکان ندارد مولد زبالههایی مثل داعش باشد. قوه محرکه گروههای تکفیری و تروریستی، گرایشهای افراطی وهابی است.»
پس از آن که شیخ الازهر مصر نپذیرفت که داعش را کافر بخواند و این رویکرد جنجال بسیاری برپا کرد، الازهر در بیانیهای در ۳ دسامبر ۲۰۱۵ تکفیر این گروه را بی فایده خواند و اعلام کرد که بنابر حکم قرآن داعش را محارب با خدا، پیامبر و فساد کننده بر روی زمین به شمار میآورد که باید با آنها جنگید و با کشتنشان جهان را از شر آنها رها کرد.
هفتاد هزار تن از روحانیون مسلمان هندوستان هم طی فتوایی اعمال گروههای تروریستی چون داعش، القاعده و طالبان را محکوم کردهاند.
محکومیت بی چون و چرای تروریسم، عاملانش پیروان هر دین و ایدئولوژی ای باشند، اولین گامی است که هم آئینهای آنان باید انجام دهند. گام بعد یافتن مواد خامی در دین و آئین است که به خشونت و ترور راه میدهد.
هویتسازی در تعارض با هویت غرب متجاوز
انسان بی هویت وجود ندارد. هویت جمعی در بستر روابط قدرت ساخته میشود و بین “ما” و “آنها” تمایز ایجاد میکند. هویت جمعیای که ساخته میشود، اگر در برابر هویت مورد حمایت نهادهای جامعه بایستد، به سنگری برای مقاومت و بقا تبدیل میشود. حذف شدگان میکوشند تا حذف کنندگان را حذف کنند.
همان طور که آمارتیاسن در کتاب هویت و خشونت نشان داده، هویت تکواره (singular) وجود ندارد. تقلیلگرایان و انحصارگرایان میکوشند تا هویت فرد را به یک امر خاص یا جمع خاص فرو بکاهند. گویی “اسلام” همه هویت فرد را تشکیل میدهد، در حالی که انواع وابستگیها، برای فرد به طور همزمان هویتهای متکثر پدید میآورد.
نجات دین از دست فقیهان و مفتیان، اسلام را مدرن و دموکراتیک خواهد کرد و همه اشکال خشونت را از اسلام خواهد زدود. به همان دلایلی که اسلام و مسلمانی بدون بردهداری، اسلام و مسلمانی است، اسلام و مسلمانی بدون احکام فقهی خشن و ناقض حقوق بشر هم اسلام و مسلمانی است.
ساختن هویت با محدودیتهای خاصی روبرو است. فرد و گروه در بستر اجتماعی و بر مبنای مصالح در دسترس برای خود هویت میسازند. استعمار، تحقیر، تجاوز نظامی و اشغال گری؛ بسترهای مناسب باز تولید “هویت واکنشی” هستند. در این صورت افراد میکوشند تا خودشان را به کلی متفاوت از دیگریبنمایانند. خود را “دیگری” انگاشتن، دیگریی به شدت متفاوت از غربیان متجاوز نظامی تحقیرگر، رفتن به سوی هویت تکواره است. هویتی که “تعارض با غرب مهاجم” نقش کلیدی در ساختن آن دارد. در این صورت، هویت به مسلمانی به شدت متمایز از غرب فروکاسته میشود.
ژنرال ویلیام بویکین که در عراق میجنگید، گفته بود: «میدانستم که خدای من بزرگتر از خدای او بود» و این که خدای مسیحی “خدایی واقعی، و [خدای مسلمانان] یک بت بود“. جرج بوش گفت به فرمان خداوند به عراق حمله کرده وآن جنگ را جنگ صلیبی جدید نامید. تمام گزارشهای روزانه پنتاگون به جرج بوش درباره حمله به عراق، با آیهای از کتاب مقدس آغاز میشد.
مسئله فقط تجاوز نظامی و تحقیر نبود، مسئله اصلی این بود که حمله به کشورهای افغانستان، عراق، لیبی، یمن و هجوم همگانی به سوریه؛ ارتشها و دولتهای این کشورها را نابود کرد، بافت اجتماعیشان را از بین برد، امنیت (رهایی از خطرات و ریسکهای مختلف) را به آرزویی دست نیافتنی مبدل کرد و آنان را گرفتار فلاکت و خطرات تهدید کننده دائمی (بلایای طبیعی عمده، جنگ، رکودهای اقتصادی سخت، تروریسم،…) ساخت.
مطابق نظریه رونالد اینگلهارت/پیپا نوریس در مقدس و عرفی: دین و سیاست در جهان ؛ احساس آسیب پذیری در برابر خطرات تهدید کننده، عامل مهم برانگیختن دینداری است. افراد و جوامعی که در معرض مستقیم تهدیدات قرار دارند یا میگیرند، “بسیار مذهبی تر از کسانی هستند که در شرایط امن تر، راحت تر و قابل پیش بینی تر رشد کرده اند”.”ما فقدان امنیت انسانی را برای دینداری بسیار مهم میدانیم”. دلیل آن این است که نیاز به خاطر جمعی دینی (religious reassurance) در شرایط فقدان امنیت انسانی فوریت مییابد و در شرایط امنیت بیشتر، فوریت کمتری پیدا میکند. گروههایی چون داعش در چنین بستری زاده شده و با رجوع به منابع فقهی و فقیهان، هویت “مسلمان ضد غرب تروریست” را ساختند.
ساختن مسلمان ضد غرب با کدام منابع
متون مقدس دینی توسط پیروان خوانده میشود و روایتهای متفاوت از یهودیت و مسیحیت و اسلام پدید میآید. هر فهم و تفسیری از متن مقدس، فهم و تفسیر گزینشی است. خواننده و مفسر بخشهایی از متن را اصلی و بخشهای دیگر متن را فرعی به شمار میآورند. بنیادگرایی دینی روایتی از دین است که راهگشای خشونت دینی است.
قرآن دارای ۶۲۳۶ آیه است. مطابق دیدگاه مشهور (از جمله: امام محمد غزالی و امام فخر رازی) “آیات الاحکام” حدود ۵۰۰ آیه – یعنی کمتر از یک دوازدهم قرآن- است. بسیاری از احکام فقهی عبادی هستند و واژه جهاد و مشتقات آن حدود ۳۲ بار در قرآن آمده است. با این همه، فقیهان و مفتیان در طول تاریخ با گزینش احکام فقهی، آنها را به بخش اصلی اسلام تبدیل کرده و فقه را به طور سرطانی رشد دادند.
در مدارس شیعی و سنی- حوزههای دینی الازهر، نجف، قم، سعودی، پاکستان، و…- فقهی تدریس میشود که خشونت و نقض سیستماتیک حقوق بشر اساس آن است. عربستان هزاران مسجد و مدرسه در سراسر جهان گشوده که مبلغ افراط گرایی فقهیاند. آنان چه آموزش میدهند؟
• یکم- نابرابری مسلمان و غیر مسلمان، نابرابری زنان و مردان، نابرابری فقیهان و غیر فقیهان؛ بنیاد فقهی است که در حوزههای دینی شیعی و سنی و وهابی تدریس میشود.
• دوم- مجازاتهای کیفری- همچون حکم قطع دست دزد، حکم سنگسار، حکم قصاص، حکم محاربه، حکم ارتداد، حکم شرابخواری، حکم اهانت به مقدسات، حکم کشتن مدعی پیامبری، حجاب اجباری، و…- که در این مدارس تدریس میشوند، مطابق حقوق بشر کنونی، خشونتهای وحشیانهاند.
• سوم- قرآن فاقد حکم ترور بوده و پیامبر اسلام گفته است: “الایمان – یا الاسلام – قید الفتک و المومن لا یفتک: ایمان یا اسلام مانع ترور است و مومن دست به ترور نمیزند”.
در دو قرن نخستین اسلام تعداد زیادی هوادار ترور وجود داشت. آنها سه خلیفه جانشین پیامبر- عمر، عثمان و علی بن ابی طالب- را ترور کردند. اما نمیتوانستند به قرآن یا روایتی از پیامبر استناد کنند. واصل بن عطا رهبر معتزله در باره بشّار بن برد شاعر بد زبان میگفت : “أما والله لولا أن الغیله سجیه من سجایا الغالیه لدسَسْت له من یبعج بطنه فی جوف داره: اگر ترور، کار غلات (در معنی عام یعنی افراط گرایان مانند خوارج) نبود کسی را میفرستادم که در خانه اش شکم او را پاره کند” (الفرج اصفهانی، الاغانی، ۳، ص ۱۶۲). یعنی ترور را حرام به شمار میآورد.
اما بر مبنای احکام فقهی میتوان نه تنها غیر مسلمانان، بلکه مسلمانان را ترور کرد. وقتی بتوان خلفای جانشین پیامبر را ترور کرد، ترور دیگران کار چندان دشواری نخواهد بود. اسماعیلیه بر مبنای همین فقه به طور گسترده دست به ترور میزدند و آیت الله خمینی براساس همین فقه حکم کشتن سلمان رشدی را صادر کرد و آیتالله خامنهای اعلام کرد که حتی اگر او توبه کند، حکم کشتنش تغییر نخواهد کرد.
فقیه چاره ساز است و با حیلههای شرعی مشکلات را حل میکند. وقتی راه ترور علنی- فتک- را با توجه به روایت پیامبر اسلام بسته دیدند، راه ترور مخفیانه- اغتیال- را گشودند. فقیهان و مفتیان با مدارسی که در جهان اسلام در دست دارند، مسئول خشونت و افراط گرایی دینیاند.
اسلام دینی اصلاح پذیر و سازگار با سکولاریسم است. روایتهایی از اسلام با حقوق بشر سازگار است. اکثر فقیهان و مفتیان بنیادگرا قرآن را به کتاب جنگ تبدیل کرده اند، اما قرآن مانیفست صلح طلبان هم هست. فقیهان و مفتیان صدای وحشت از قرآن در میآورند، اما نوگرایان صدای رحمت. به گمان نوگرایان مسلمان، اختراع اسلام دموکراتیک یک ضرورت است. اسلام نیازمند اصلاح و خشونت زدایی است. اختراع اسلام لیبرال هم مطلوب و ممکن است.
نجات دین از دست فقیهان و مفتیان، اسلام را مدرن و دموکراتیک خواهد کرد و همه اشکال خشونت را از اسلام خواهد زدود. به همان دلایلی که اسلام و مسلمانی بدون برده داری، اسلام و مسلمانی است، اسلام و مسلمانی بدون احکام فقهی خشن و ناقض حقوق بشر هم اسلام و مسلمانی است.
زیگمُنت باومَن، فیلسوف و جامعه شناس بریتانیایی لهستانی الاصل، گفته است: “گواه یهودی بودنم این است که از بیعدالتیهای اسرائیل بیش از بیرحمیهای دیگر کشورها رنج میبرم.” با تبعیت از باومن باید گفت: مخالفت با بنیادگرایی، سلفیسم، وهابیسم (۱ و ۲)، خشونت و تروریسم، گواه مسلمانی نوگرایان مسلمان است
رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر