۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه

در این نا کجا آباد در جستجوی چه چیز هستیم ؟؟؟؟

آیا نباید آندسته از روستائیان با کارگران و حتی قشری از عمامه بسران را که با زبان عامیانه می گویند که جای « ملا » در مسجد است نه در دولت و سیاست، در واقع آنها همان خواست مشترک را دنبال می کنند که ، آن کتا بخوانی که کتب متعددی در باره جدایی دین و دولت ( سکولاریزم ) خوانده یا آن نویسندگانی که تلاش می کنند که اوج خشونت و قساوتی را زائیده دیانت اسلام است را بیان نمایند، ناگزیریم که همهء آنان را « سکولار » بنامیم و تنها محور هماهنگی بین نیروها را، برپایه جدایی دین از دولت ( سکولار دموکراسی ) استوار کنیم ؟؟؟؟

مشاهده کنید که  امروز یک وبلاگ نویس  « اسلام » را چگونه ارزیابی می کند. 


نگاهی دیگر به پدیده داعش در جمهوری اسلامی
اسلام دین سربرها ، اسلام دین تکفیری، امام حسین بنیانگذار داعش

یکم

اسلام دین تکفیری 
 سیامک مهر ( پورشجری)
یکی از مباحث اصلی پیرامون مسئلۀ داعش که عموماً از سوی آخوندهای شیعه مطرح می شود و بزعم ایشان خاستگاه و ریشه های اعتقادی و نظریِ وهابی و سلفی و تکفیری و داعش را بررسی می کند، موضوع دیدگاه های «ابن تیمیه» فقیهِ سنیِ قرن هفتم هجری است که از وی به عنوان رهبرفکری و پدرمعنوی این نحله ها و جریان ها یاد می کنند. همچنین آخوندهای شیعه سعی می کنند پایه و اساس توحش و جنایات و آدمکشی های داعش را به خوی و خصلت عرب منطقۀ نجد عربستان نسبت دهند که در تهاجم و قتل و کشتار و خشونت و خونریزی شهرت داشته است...
مسلمان ها اعم از آخوند و غیر آن در همه این مباحث حقایق را وارونه و واقعیت ها را کتمان می کنند و آدرسی عوضی به مخاطب نشان می دهند. اما ما می دانیم که دراصل تمام این آتش ها از گور خود محمد پیغمبر اسلام برمی خیزد. فقط در قرآن بالغ بر پانصد بار از کلمۀ کفر و کافر و کافرون و سایر مشتقات آن استفاده شده. نخستین تکفیری خود رسول الله است که به هر کس با وی مخالفت می کرد و یا نظری مغایر نظر وی داشت نسبت کفر می داد. اصولاً اسلام مذهبی است که هرگونه باوری مستقل و غیرازخود را کفر می شمارد و صاحب آن را کافر و مستوجب مرگ می داند. جنگ و قتل و کشتار و خونریزی توسط مسلمانان هم، از روزی که پیغمبر اسلام در مدینه تعدادی قطاع الطریق و شمشیرزن و آدمکش دور خود جمع کرد، تا به همین امروز و با جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و الشباب و غیرو ادامه داشته و خواهد داشت.

از طرفی هر مسلمانی یک سلفی است. این حکم در مورد سنی و شیعه به یکسان برقرار است. هر مسلمانی در آرزوهای خود بطور پیوسته به صدر اسلام رجوع می کند و اسلام صدر و اسلام پیشینیان و اسلام اصحاب محمد، اسلام شیخین و اسلام علی را اسلام ناب و راستین می داند و تمام ارزش و اعتبار ایمانش را از اسلام صدر می گیرد. اوتوپی و آرمانشهر مسلمان ها نه در آینده ای که باید بدست آنان ساخته شود، بلکه در گذشته و در صدر اسلام و روزگار پیغمبر شکل یافته و ساخته شده و اکنون فقط می باید از نو احیاء گردد. جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و داعش و امثالهم برای تحقق همین رؤیا اعدام می کنند،آدم می کشند، سرمی برند، بمب منفجر می کنند و...

اگر خاستگاه داعش را بخواهیم پیدا کنیم، در این حقیقت باید تأمل کنیم که اسلام اساساً فاقد زمان آینده است. آینده ای که اسلام برای مسلمانان در نظر گرفته همان آخرت است. آیندۀ مسلمانان بعد ازمرگ آغاز می شود. یعنی به چنین آینده ای فقط با مرگ می توان دست یافت که آنهم بلافاصله در فاحشه خانه ای بنام بهشت خاتمه می یابد. بنابراین موجوداتی تا این حد بی آینده و ناامید بسیار بسیار خطرناکند. اینان برای جان و زندگی دیگران هیچ ارزشی نمی شناسند. به همین دلیل ریشه های اعتقادی داعش و آبشخورها و آغازه های این تفکر، بویژه روش های انتحاری این گروه را بیشتر از هرکجا می بایست در مقولۀ شهید و شهادت و این آیه قرآن جستجو کرد که می گوید:"هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند." (سورۀ آل عمران، آیه 169) این آیه سخنی وحشتناک و غیرزمینی و غیرانسانی و سحر و جادویی اهریمنی است که نشان می دهد اسلام جنایتی فراتاریخی و فرابشری است و از جنس این دنیا نیست؛ اگرچه در تاریخ و به دست بشر انجام گرفته است.

از این لحاظ نیز شیعه و سنی و وهابی و سلفی و تکفیری وغیرو هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. تنها تفاوت در این است که سنی ها حقیقت اسلامشان را تماماً از تجاوزنبوی به آزادی ها و حقوق و اعتقادات و دین و آیین دیگران کسب می کنند و شیعیان از توحش علوی در خونریزی و قتل و قتال. این اصطلاحاتی هم که غالباً با اعتبار سیاسی ساخته و رواج یافته است، از قبیل اسلام سیاسی، اسلام تندرو، اسلام میانه رو، بنیادگرا، افراطی وووو، هیچکدام با حقیقت اسلام و مسلمانی در هیچ زمانی نسبتی نداشته و ندارد. ما فقط با مسلمانان - و نه اسلام - در دو وضعیت ذاتاً همگون مواجه بوده و هستیم: مسلمانانی که به هر دلیلی قدرت یافته اند و حدود و احکام و شریعت اسلام را بر مسلمان و غیرمسلمان در محدوده ای مشخص اجرا می کنند، مانند جمهوری اسلامی و خلافت اسلامی داعش. و مسلمانانی که فعلاً فاقد این توانایی اند؛ ولی برای پیاده کردن شریعت اسلامی در سرتاسر جهان، مانند گروه نخست لحظه شماری می کنند. 

دوم
اسلام دین سربُرها 
"هرگاه رسیدید به آنان که کفر ورزیدند، گردن ها را بزنید و به خون آغشته سازیدشان..." سورۀ محمد آیه4

بدون هیچ تردیدی تفکر داعش از درون شکم اسلام بیرون آمده است. به رغم توجیهات و مغالطه ها و ماله کشی های بی امان مسلمان ها، حقیقت آشکاری است که این جانوران از لابلای صفحات قرآن بیرون خزیده اند. اسلام دین جنگ و ترور و تهاجم و تجاوز و آدمکشی و خونریزی است. اسلام دین سربُرهاست. اسلام دین سربُریدن است. از این لحاظ داعشی ها هیچ کار شگفت انگیز و غیرمنتظره ای انجام نمی دهند. الله از سربُریدن لذت می برد و افتخار می کند که بنام او سرها را می بُرند. الله خدای محمد در سورۀ حج سه بار به بُریدن سر سفارش می کند و در آیۀ 33 از سورۀ مائده، ذبیحی را که بنام او سرش را نبریده باشند حرام می شمارد. اگرچه در این چند آیه صحبت از بریدن سر حیوان است اما به زبان عامیانه باید به الله گفت: خر خودتی! ماهیت خونریز این تفکر فرقی ندارد. این دقیقاً شبیه هنگامی است که مسلمانان در مراسم حج نماد شیطان را سنگ باران می کنند و زمانی هم که لازم باشد انسانی را تا سینه در چاله فرو کرده و با پرتاب سنگ به قتل می رسانند.(*) در غیر این صورت هم همانطور که دیدیم الله در آیه 4 سورۀ محمد در کمال خونسردی و بدون هیچ احساسی به بریدن سر انسان فرمان می دهد. الله در آیه 5 سورۀ توبه و آیه 61 سورۀ احزاب یکبار دیگر دستور به کشتار خونبار و بی ترحم انسان ها می دهد. الله در آیه 33 سورۀ مائده با قساوت تمام به بریدن دست و پای انسان امر می کند. همچنین علی ابن ابی طالب امام اول شیعیان در یک روز سر هشتصد تن از یهودیان قبیله بنی قریظه را برید. در وسط بازار مدینه چاه هایی حفر کردند و محمد بر بلندی خاکریز چاه ها به مشاهده نشست. آنگاه علی و سایر آدمکشهای محمد تمام مردان بالغ قبیله یهودی را سر بریدند و در چاه انداختند.

بریدن سر انسان چه در جنگ، چه به عنوان مجازات، در هر شکلی که باشد جنایت و توحش و تبهکاری است. سربریدن و قتل و اعدام و قصاص و کشتن انسانها که پایه و مایه اندیشۀ اسلامی و محتوای مُجرمانۀ قرآن است، فعلی اهریمنی و ضدبشر است. 

قرآن همچون موجودی زنده است که از خون تغذیه می کند. بدون تهدید و ترور و ارعاب و انذار و ارهاب و دست و پا بریدن و کشتن و قتل و قتال، قرآن و متعاقب آن اسلام و تبعاً مسلمانان تعادلشان را از دست می دهند و قادر به ادامۀ حیات نیستند. این حقیقت که جنگ و خونريزی در محيط وحشی شبه جزیرۀ عربستان امری متداول بود و اعراب بیابانگرد با اندک بهانه ای يکديگر را می ‌کشتند و از خونریزی لذت می بردند، خصیصه ای است که در قرآن و اسلام تخمیر و تقطیر گشته و همین روح شرارت در روان هر مسلمان مؤمنی حتا اگر بنابر سرشت و منش شخصی، در زبان و عمل مخالف خونریزی باشد، همواره به حیات خود ادامه می دهد. زیرا که قتل و خونریزی اساس و محتوای ایمان اسلامی است. 

سوم
امام حسین بنیانگذار داعش 

حسین ابن علی امام سوم شیعیان را می توان با اندکی تسامح بنیانگذار گروه داعش دانست و او را نخستین رهبر این گروه برشمرد. حسین دقیقاً در همان منطقۀ جغرافیایی و سرزمینی هایی که امروز گروه داعش و ابوبکرالبغدادی بدنبال ایجاد حکومت اسلامی است یعنی عراق و شام، با این خیال خام قیام کرد که با برانداختن حکومت یزیدابن معاویه حکومت جدّش را مجدداً بصورت خلافت خلفای راشدین احیاء نماید. یعنی خلافت اسلامی را که توسط معاویة ابن ابوسفیان کم رنگ شده و رفته رفته رو به زوال بود دوباره به عنوان شکل اسلامی حکومت برقرار سازد. در حالی که معاویه با ولیعهد خواندن فرزند خود تصمیم گرفته بود سیستم عرفی و دنیایی و سکولار را به عرصه سیاست بازگرداند و تا حدود زیادی هم به این کار موفق گردیده بود.

حسین امکان و فرصتی تاریخی را برای از میان برداشتن نکبت و پلیدی و تباهی اسلام که با درایت و همت معاویه آغاز و توسط فرزندش یزید پی گیری می شد و می رفت که این بلای آسمانی عنقریب در همان بیابانهای جاهلیت و توحش و در همان قرن اول هجری دفن شود، از بین برد. با قیام حسین، زمینه و بستر خلافت پانصدساله عباسیان و تداوم و سلطۀ شرارتبار اسلام و آخوند تا به امروز فراهم گردید.

ما ایرانیان قربانی اصلی قیام امام حسین و داعشی های شیعه هستیم. تمام نکبت حسین و عاشورا و کربلا روی سر ما ایرانیان خراب شده. تفکر داعشی در ایران که روحانیت شیعه آن را نمایندگی می کند، تمام نیروی خود را قبل از هرکجا از داستان حسین و کربلا و عاشورا کسب می کند که هم بازتولید کنندۀ خشونت در جامعۀ ماست و هم تداوم سلطۀ آخوندها بر جامعه را میسر ساخته. تصویر ذهنی سربریده حسین به تنهایی و به خودی خود مظهر و منبع تولید و عادی سازی خشونت و قساوت است. شرح توحشات صورت گرفته در کربلا که نه فقط در ماه محرم و صفر که در لحظه لحظۀ زندگی ما و توسط آخوندهای شیعه به شیوۀ روانیِ مُخ زنی تکرار و تکرار می شود، اکثریت مردم ما را در برابر ظلم و شرارت حکومت اسلامی و قتل و اعدام هموطن و همسایه خود بی تفاوت ساخته و آنان را به طرز شرم آوری به تماشا و هلهله و پایکوبی به هنگام اعدام همنوعان خود برانگیخته است. جمهوری اسلامی نیز که حیاتش به این امر یعنی به کربلا و کشتار و قتل و خشونت وابسته است، هرساله بالغ بر هزار نفر را به بهانه های مختلف اعدام و قصاص می کند. (آمار رسمی سال 2015 هزار و پنج نفر بوده است.) این قتلهای دولتی در ایران بیشتر از تعدادی است که گروه داعش در همین مدت در عراق و سوریه به قتل می رساند.

تروریسم فراگیر اسلامی و ظهور گروه های تروریستی طالبان و القاعده و داعش و غیرو تماماً به لحاظ تقویمی و تاریخی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی دیده شده است و همه این انواع تروریست ها و تروریسم اسلامی را در دوران حاضر می توان ذیل بیداری اسلامی قرار داد و از زمرۀ بیداری اسلامی دانست که رهبران جمهوری اسلامی خود را معرکه گیر و میدان دار آن می شناسند. جمهوری اسلامی ماهیت تروریستی خود را در پوشش مقولۀ بیداری اسلامی عرضه می کند. 

ریشه های داعش و تروریسم اسلامی را فقط در ایران و با سرنگون ساختن جمهوری اسلامی می توان خشک کرد. در غیر این صورت هم پدیدۀ جمهوری اسلامی، پدیدۀ طالبان و القاعده و داعش و درمجموع پدیدۀ «اسلامگرایی» در روزگار ما، در جهان فردمحور و متکثر و مدرن، همانگونه که از فحوای این اصطلاح و از معنای پنهان آن پیداست، در حقیقت آخرین تلاش های مذبوحانۀ مسلمانان برای اظهار وجود در عصر و دورانی است که جایی برای افکار و ارزش های ضدبشر و غیرانسانی و عقب ماندۀ آنان وجود ندارد. اسلام در برابر تفکر انتقادی، در برابر اندیشه ها و ارزش های مدرن کم آورده و حرفی برای گفتن ندارد؛ مگر همین نعره های توحشِ الهیِ اُقتُلو اُقتُلو. اسلامگرایی فرایند زوال اسلام و حکم تاریخ است. اسلامگرایی آخرین زوزه های اسلام پیش از مرگ قریب الوقوع آن است.

پانوشت:

(*) دربارۀ روش سنگسار در اسلام، نکتۀ شرارتباری که کمتر به آن توجه می شود، تفاوت سنگسار زن با مرد است. به دلیل اینکه الله از زنان نفرت دارد و جز به چشم وسیله ای برای لذت بردن پیغمبر جماعباره اش به آنان نگاه نمی کند، وقتی که زنان مرتکب زنای محصنه می شوند، آنان را که اتفاقاً توانایی و زور جسمی کمتری نسبت به مردان برای خروج از چاله و فرار دارند- که بر طبق جزئیاتِ احکام و حدود شرعی در این صورت از مجازات هم گریخته اند- تا سینه و تا زیر گردن در خاک فرو می کنند، ولی مردان را به همین جرم تا کمر و تا میانۀ بدن چال می کنند و به آنان فرصت بیشتری برای نجات خود داده می شود!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)

siamakmehr1960@gmail.com


پدیده داعش از دیدگاه ابراهیم نبوی



وقاحت اصلاحات چی ها پایان ندارد ابراهیم نبوی در مصاحبه با بی بی سی از مقایسه داعش با جمهوری اسلامی عمیقاً دلخور و رنجیده خاطر می شود که چرا با این مقایسه ناعدلانه به نظام مطلوبش توهین شده است. می گوید که داعش در مدت یکسال ۸۰۰۰ نفر را گردن زده است ولی جمهوری اسلامی هیچگاه این تعداد آدم را نکشته است، گویی که کشتارهای سال ۱۳۶۷ اصلا اتفاق نیافتاده است. وقتی شیادی و پلشتی به حدی می رسد که این جماعت برای مغلطه دست به دامن آمار و ارقام جنایت و مدت زمان آن می شوند و سر چند نفر بیشتر و کمتر چانه می زنند، نه محتوای جنایت در واقع تلاش دارند قبح جنایت را در جامعه بشکنند و جامعه ای که این قبح جنایت در آن شکست به اضمحلال اخلاقی دچار شده است، که در واقع این اتفاق بخصوص در این مدت حضور اصلاحاتچی ها افتاده است. از جمله در انتخابات سال پیش که لیستی از جانیان و آدمکشان شیاد را به عنوان لیست امید به مردم قالب می کنند.
فاجعه آنجاست که جامعه ای که به پیروی و تاثیر پذیری از این شیادان به راه توجیه جنایت بیافتد باید ناگزیر منتظر قربانی شدن در جنایتهای دیگری چه بسا بزرگتر از پیش باشد، وقتی ارزش و اخلاق را در جامعه چوب حراج می زنند.

جامعه رنگین کمان


وقاحت اصلاحات چی ها پایان ندارد ابراهیم نبوی در مصاحبه با بی بی سی  از مقایسه داعش با جمهوری اسلامی عمیقاً دلخور و رنجیده خاطر می شود که چرا با این مقایسه ناعدلانه به نظام مطلوبش توهین شده است. می گوید که داعش در مدت یکسال ۸۰۰۰ نفر را گردن زده است ولی جمهوری اسلامی هیچگاه این تعداد آدم را نکشته است، گویی که کشتارهای سال ۱۳۶۷ اصلا اتفاق نیافتاده است. وقتی شیادی و پلشتی به حدی می رسد که این جماعت برای مغلطه دست به دامن آمار و ارقام جنایت و مدت زمان آن می شوند و سر چند نفر بیشتر و کمتر چانه می زنند، نه محتوای جنایت در واقع تلاش دارند قبح جنایت را در جامعه بشکنند و جامعه ای که این قبح جنایت در آن شکست به اضمحلال اخلاقی دچار شده است، که در واقع این اتفاق بخصوص در این مدت حضور اصلاحاتچی ها افتاده است. از جمله در انتخابات سال پیش که لیستی از جانیان و آدمکشان شیاد را به عنوان لیست امید به مردم قالب می کنند.
فاجعه آنجاست که جامعه ای که به پیروی و تاثیر پذیری از این شیادان به راه توجیه  جنایت بیافتد باید ناگزیر منتظر قربانی شدن در جنایتهای دیگری چه بسا بزرگتر از پیش باشد، وقتی ارزش و اخلاق را در جامعه چوب حراج می زنند.
 جامعه رنگین کمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر