۱۳۹۷ آذر ۵, دوشنبه

سخنی با ف. م. سخن در باره تجزیه ایران،

dooshki.jpg
عبدالستار دوشوکی
جناب آقای ف. م. سخن که مورد علاقه و احترام وافر بسیاری از هموطنان از جمله نگارنده می باشد در مطلبی تحت عنوان "نکاتی در باره بحث فراخوان ده حزب تجزیه طلب در تلویزیون کانال یک" به موضوع بسیار مهمی پرداخته اند که بعقیده من می تواند آشنه پاشیل نهادینه شدن دمکراسی و حکومت قانون مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر در فردای کشورمان ایران باشد. بنده نیز در آن برنامه تلویزیونی با پرهیز از افراط و تفریط و عدم به کارگیری از واژه های مطلقگرایانه و پارسانمایانه حق بجانب که گویی حقیقت مطلق در ید من است و بس، به این حقیقت تلخ اشاره کردم که مشکل اساسی ما در سوءتفاهم تاریخی، ناتوانی در ایجاد ارتباط و درک زبانی یا بعبارتی رسانش عقلانی و عدم اعتماد متقابل می باشد.
بنده توانایی ف. م. سخن را همواره در قدرت قلم و سخن ایشان می دانستم و می دانم؛ ولی قدری تعجب کردم که ایشان بجای استفاده از قدرت قلم خویش در مجاب نمودن و قانع سازی مخالف خویش، با نهایت قدرت "قلم کردن پای مخالف" را بمثابه تهدید مورد استفاده قرار داده اند، و افشای راز نموده اند که علاوه بر "قدرت قلم کردن پا"، با زبان تفنگ سخن گفته اند و نوشتند: "ولی من خیلی خوب معنی تفنگ را می دانم"
تهدید به استفاده از تفنگ بجای سخن، مرا ناخودآگاه بیاد شعر زیبای فریدون مشیری بنام "تفنگت را زمین بگذار" می انداز که توسط هنرمند توانای کشورمان استاد محمد رضا شجریان سروده شده است. زیرا همه ما "بیزاریم از دیدار این خونبار ناهنجار . زیرا تفنگ زبان خشم و خونریزی ست، زبان قهر چنگیزی ست. برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار؛ تفنگت را زمین بگذار، گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی؛ و حق با توست، ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار نباید جست". دوست و هموطن بزرگوار و فرهیخته، جناب ف. م. سخن، جنابعالی وقتی از تفنگ سخن می گویی در ذهن من ء بلوچ و کرد تفنگ صادق خلخالی در تابستان ١٣٥٨ نقش می بندد که بسوی زخمی خوابیده بر برانکارد نشانه رفته و با افتخار و بی پروا خشاب را خالی کرده. در آن زمان خیلی از ما بهتران مرکزنشین در مقابل کشتار مردم کرد و عرب و بلوچ و ترکمن سکوت کردند از این واهمه که شاید اینها تجزیه طلب باشند. لهذا اعتراضی درکار نبود. بعد از شکستن قلم پای گروه های اتنیکی در دور و اطراف ایران، نوبت مرکز نشینان رسید که هزاران هزار توسط همان به اصطلاح قهرمانان تمامیت ارضی ایران اعدام شدند. اما دیگر کسی نمانده بود که اعتراض کند.
نگارنده که نه عضو کنگره ملیت های ایرال فدرال است و نه عضو شورای دمکراسی خواهان ایران و نه جزو امضاء کنندگان و یا حامیان این بیانیه مناقشه برانگیز، بنوبه خویش ادبیات بکار رفته در بیانیه را نه تنها مفید و ثمربخش برای ایجاد همدلی و اتحاد با بقیه هموطنان (آنگونه که هدف این بیانه بیان شده است) نمی دانم، بلکه معتقدم انتقادات جدی بر آن چه از نظر املایی و چه از نظر محتوایی وارد است. علاوه بر واژه های بحث آفرین در این بیانیه، اگر امضاء کنندگان سودای جدایی طلبی در سر ندارند (که می گویند ندارند)، گنجاندن واژه "حق تعیین سرنوشت" معنی جز فریاد "هل من مبارز" ندارد. خلاصه کلام اینکه هدف این مقاله کوتا هرگز در مقام دفاع از بیانیه دسته گرا و مغایر با اتحاد ملی یا ادبیات و محتویات آن نبوده و نیست. زیرا آنرا بی تعارف نقد کرده ام و در شرایط خطیر کنونی که اتحاد ضرورت مبرم زمان ما است، بیانیه را مسئولانه نمی دانم. علاوه بر انتقاد از بیانیه باید از "زبان تفنگ" نیز انتقاد کرد. و این بن مایه سخن نگارنده است. در بیانیه، صرفنظر از به اصطلاح نیت باطنی نویسندگان آن، صحبت از جدایی نشده است. بیانیه با جمله "کشور ما ایران" آغاز شده و یک طرح ساختاری را برای اداره ایران فردا پیشنهاد کرده. همانگونه که حق هموطنان دلواپس و نگران است تا با این طرح مخالف باشند و مخالفت خود را آزادانه ابراز کنند، گروه های سیاسی اتنیکی در یک جامعه متمدن و دمکراتیک نیز حق دارند طرح های خود را در چارچوب ایران (انگونه که در این بیانیه آمده است) بدون ترس از تکفیر و تهدید و تفنگ مطرح کنند. وانگهی اگر امکان تجزیه کشورها با نشر یک بیانیه (آنهم با التزام به چارچوب تمامیت ارضی) ممکن بود، در آن صورت سازمان ملل اکنون حداقل ٧٢٠ عضو می داشت. حتی سازمان ها و مناطقی که نه تنها بسیار قدرتمندتر از این ده سازمان بودند بلکه علنا خواهان تجزیه بودند؛ نظیر اقلیم کردستان عراق، کاتالونیا، و اسکاتلند نتوانستند کشور مربوطه خود را مستقل کنند، و در آنجاها برای جلوگیری از "تجزیه" "کفن پوشی" و تفنگ هم لازم نبود.
موضع همیشگی و شفاف نگارنده در مخالفت با دخالت خارجی و تعامل سیاسی در چارچوب تمامیت ارضی ایران و در مورد ضرورت اجتناب ناپذیر همگرایی و همسویی اکثریت قاطع نحله های مختلف سیاسی و حتی متضاد اپوزیسیون در این شرایط بحرانی و الزام آور بر همگان روشن است. اگرچه برخی افراطی یا ناآگاه بظاهر کفن پوش ء کاسه داغ تر از آش بنده را نیز "تجزیه طلب" و وهابی و غیره می خوانند؛ که گله ای نیست زیرا صابران را کی رسد جور و حرج!. در مورد مقاله دوست نادیده گرامی و محترم، جناب آقای ف. م. سخن عزیر، همانگونه که دوست فرهیخته و بزرگوار دیگر ما آقای دکتر اسماعیل نوری علاء فرموده اند، این سکه دو روی دارد. یکی "تجزیه طلب" و دیگری "تجزیه آفرین". یعنی آنسوی سکه کسانی هستند که بجای استفاده از قدرت جاذبه کلامی، از قدرت دافعه تفنگ و گلوله استفاده می کنند تا فضای موجود را بیش از پیش پلاریزه (دوقطبی) کنند. این دقیقا میدان بازی جمهوری اسلامی است تا با هوشمندی و زیرکی بسیاری از ما را وارد این بازی باخت ـ باخت بکند. متاسفانه برخی از مرکز نشینان که تجربه تلخ تبعیض نهادینه شده و گسترده و ستم مضاعف را تجربه نکرده اند، از دردهای گروه های اتنیکی بیخبرند. بهر روی سخن به درازا کشید، اما لب کلام من این است که تفنگت را زمین بگذار. زیرا تفنگ زبان خشم و خونریزی ست، زبان قهر چنگیزی ست. گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی؛ و حق با توست، ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار نباید جست.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
گویا نیوز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر