۱۳۹۷ آذر ۸, پنجشنبه

فقط من رو ببرید ایران



پیام علیرضا رضایی از آن دنیا به طنزپردازان ایرانی؛

 ف. م. سخن

سخن از ورود «طنز» به حوزه ی «دین» است. دین، به رغم ادعایش برای «شنیدن تمام قول ها»، تنها چیزی که ندارد، تحمل شنیدنِ «تمامِ قول هاست».
دین، قولِ شما را در مورد ازدواج «پیامبر اسلام» با همسر پسر خوانده اش می شنود، و بلافاصله حکم به مباح بودن ریختن خونِ شما می دهد.
مذهب، قولِ شما را در مورد بی پایه بودن وجودِ «امام زمان» می شنود، و اگر در جا گردن تان را نزند، حکم به ارتداد شما می دهد تا مردم، در خیابان، گردن تان را بزنند.
ورود به موضوع دین در هیچ حالتیش، شوخی بردار نیست. حکم فقها این است تا کسی احساس «سبّ» کرد در جا شما را به جهنم بفرستد.
حالا این طنز است و این دین. این طنز است و این مذهب. طنز، کارِ طنزپرداز است و طنزپرداز در مقابل دین و مذهب.
در این باب، نمی توان جوری رفتار کرد که نه سیخ بسوزد نه کباب. اینجا یا سیخ باید بسوزد یا کباب.
بنابراین یا نباید در این عرصه وارد شد، یا اگر وارد شدی باید تا آخر راه بروی. آخر راه هم می تواند سری آویخته بر دار باشد یا سری گذاشته شده در سینی.
این که من حالا جوری عمل می کنم که از وسط چکاچاک شمشیرها و قمه ها و خنجرها بگذرم و آسیب نبینم، خودِ پیغمبر هم قادر به چنین کاری نیست که بخواهد کارِ تو باشد.
به خاطر همین است که رندان می گویند اگر امام زمان همین امروز ظهور کند، شمشیرزنان و قمه کشان مسلمان، او را به محض ظهور با ضرب تیغ، دو شقه اش می کنند.
بنابراین طنزپردازی که می خواهد به قولِ علما در این عرصه «ورود کند» باید از جان گذشته باشد. باید منتظر مرگ مفاجات و آنی باشد. حتی باید منتظر مرگ پر زجر و تدریجی باشد.
دین، با کسی شوخی ندارد. باور نمی کنی یک نگاه به قیافه ی دین داران و دین مداران بینداز تا باور کنی. مهم هم نیست که کی باشی و کجا باشی. شارلی ابدو را دیدیم که در قلب پاریس چه بر سرش آوردند.
همه ی این ها را گفتیم که حساب کار دست مان بیاید. در افتادن با دین انگیزه های قوی می خواهد. مثلا سعادت مردم. پیشرفت کشور. گسترش علم به جای خرافات و پیمودن راه ترقی و اعتلا.
قرار هم نیست که دین از بین برود یا طنزپرداز بخواهد دین را بر اندازد یا آن را از دل مردم بزداید. ابدا. کاری که طنزپرداز می خواهد بکند این است که وقتی به توصیه دکتر علی شریعتی، کتاب دین از روی طاقچه ها بر داشته شد و از پوشش سبز نرم و براق اش خارج شد و گشوده شد و خوانده شد و بعد از خوانده شدن به نحوی که خواننده می خواست فهمیده شد، و بر اساس آن فهم، در همه ی عرصه های اجتماع وارد شد، و فهمیده ها و نفهمیده ها قاطی اجتماع و سیاست شد، و این قاطی شدن با سیاست موجب تصویب قوانین مبتنی بر «کتاب» شد و کشور ایران، تبدیل به کشور اسلام شد، و کشور اسلام هم شد اینی که در طول چهل سال گذشته دیده ایم و احتمالا سال های دیگر هم خواهیم دید، دکمه ی «ریوایند تاریخ» را فشار دهد، و همه ی این مراحل طی شده به عقب بر گردد و کتاب خدا، دوباره تووی جلد سبز رنگ اش قرار داده شود، و روی طاقچه گذاشته شود، و کارش تنها بدرقه ی مسافر و آدمِ درگذشته شود و همین و همین.
برای این کار باید بهای سنگینی پرداخت کرد. باید جسور و شجاع بود و صریح. دین با کسی شوخی ندارد. تصور نکنید که شوخی با دین، در عمل هم شوخی است. ابدا. شوخی با دین جنگ است آن هم یک جنگ مهیب و نا برابر.
بنابراین اگر مرد رهی در این عرصه وارد شو وگرنه برو به زندگی ات مشغول باش مردان ره، دنبال کار را بگیرند، شاید تو هم از خوشبختی اجتماع آینده سهمی نصیب ات شود...
از مسیج علیرضا رضایی از آن دنیا به طنزپردازان ایرانی...
استندآپ کمدی علیرضا رضایی در شهر کلن آلمان



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر