۱۳۹۴ بهمن ۱۴, چهارشنبه

یادی از ایام




عبدالحمید وحیدی

این دو نامه صرفا جهت یاد آوری تاریخی ما ، باز نشر می شود، احتمالآ بسیاری از هموطنان ما از محتوای آن آکاهی ندارند.

 نامه  « خلیفه کشی را باب نکنید » برگرفته از کتاب« یاد ایام » به قلم آقای یوسفی اشکوری 

"خلیفه کشی را باب نکنید   "
برادر هاشمی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

در رابطه با حادثه اسفناک در گیری روز شنبه 10 آبان 62 در مجلس شورای اسلامی که با توجه به ماهیت عمل و عمکرد افراد دست‌اندرکار حادثه، نقطه عطفی در تاریخ مجلس محسوب می شود، و تبعات آن، از باب تذکر و ایفای وظیفه « امر به معروف و نهی از منکر » لازم دیدیم نکاتی را به قصد اصلاح امور و رفع نقیصه ها،به حضرت‌عالی که ریاست و مدیریت مجلس را به عهده دارید و مهمتر از آن، از شخصیت‌های مؤثر و مقتدر کشور هستید، یاد آوری کنیم.

1/ « خشت اول چو نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج»  این نیز از سنتهای الهی است که وقتی دیوار کج بالا رفت، سرانجام روزی فرو بریزد و همه حتی معمار را زیر آوار خود نابود کند.

از نخستین روزهای کار مجلس، علی‌رغم انتظاری که از یک مجلس اسلامی و نمایندگان متعهد آن بود، سنت ناپسند غیر اسلامی برخوردهای غیر اخلاقی و غیر اهانت آمیز بین نمایندگان در داخل مجلس و به دنبال آن در خارج از سوی افراد معدودی موسوم به « حزب الهی » نسبت به برخی از نمایندگان آغاز شد. با آنکه شما و دیگر دست اندرکاران قضایی و سیاسی و اجرایی کشور می توانستید در مراحل نخستین این انحراف، قاطعانه جلوی این شیوه‌های ضد اسلامی را بگیرید، علی‌رغم مسئولیت مهمی که دارید، این کاررا مجدانه و قاطع انجام ندادید.

ما یقین داریم که اگر از همان آغاز ایستادگی می کردید، امروز شاهد چنین صحنه‌های زشت [….] در محل مقدس مجلس شورای اسلامی نبودیم و اطمینان داریم که اگر تا کاملآ دیر نشده، جلو چنین اعمالی به طور جدی گرفته نشود، درآیندۀ نزدیک شاهد صحنه‌های زشت‌تر و تأسف آور تر خواهیم بود.
بنابراین «  خلیفه کشی » را باب نکنید که قطعآ بد عاقبت خواهید شد.

2/ در مورد درگیری روز سه شنبۀ گذشته به نظر ما شما اقدامی جدی به منظور جلوگیری از هجوم مهاجم و سپس مهاجمان نکردید، که اگر قاطعانه جلوی نخستین فرد مهاجم را که بر خلاف آئین نامۀ داخلی و بر خلاف همه ضوابط اخلاقی و حتی مصلحت به طرف ناطق هجوم برد، به ترتیبی می گرفتید تا نطق ایشان به پایان می رسید، مسلمآ هیچ تصادمی به وجود نمی آمد. اما شما به جای اینکه به مهاجم متخلف اخطار کنید که برگردد، به ناطق که هنوز وقت او تمام نشده بود، اخطار کردید که سخن خود را قطع کند. عجیب تر همه این است که شما در خطبه  نماز جمعه فرمودید که آقای قره باغ را ندیده اید و وقتی متوجه شدید که او جلو آمده بود و می‌خواست ناطق را پایین بکشد.
چطور آقای قره باغ را ندیدید؟! او که از حای خود بلند شده بود. مدتی هم طول کشید تا جلو تریبون برسد و همه او را دیدند و بارها نیز با فریاد به ناطق اخظار می‌کرد که :
بیا پایین ! برای اینکه بهتر بدانید که در گیری چگونه شروع شد و چه کسی آغازگر آن بود، بهتر است متن شعر وکیل اول تهران را مطالعه فرمائید.

3/ حضرت‌عالی یکی از دلایل تهاجم به ناطق را تمام شدن وقت نطق ایشان و بی توجهی به اخطارهای رئیس دانستید و با کنایۀ « ابلغ از تصریح » هجوم به ناطق را موجه قلمداد کردید. در این مورد باید عرض کنیم که اولآ  وقت ایشان هنوز باقی بود و کاملآ به پایان نرسیده بود، ثانیآ فرض کنیم که چنین باشد در این صورت وظیفه رئیس است که بر اساس اختیارات قانونی، جلوی ادامه نطق را بگیرد نه دیگران.

با مراجعه به مشروح مذاکرات مجلس در می یابیم که کمتر نطقی در مهلت مقرر و قانونی خود به اتمام رسیده باشد و دیده شده است حتی ناطقی تا مرز هفده دقیقه هم صخبت کرده باشد و جناب‌عالی اغماض فرموده‌اید و دیگران هم دخالت نکرده اندو با زور و کتک هم او را پایین نیاورده اند. شما فرموده‌اید که حوصله مجلسی ها سر رفته بود! باز باید پرسید که سر رفتن حوصله ها، دلیل آن می‌شود که با مشت و لگد اقدام کنند؟ با این توجیهات، قبول فرمایید که گفتن و ادای یک جملۀ « البته من این کار اورا قبول ندارم » هیچ محکو میتی و حتی انتقادی بر مهاجم و مهاجمان وارد نمی کند.

4/ یکی از دلایل توجیهی شما برای حق جلوه دادن تهاجم این است که فرمودید : «پشت تریبون هم یک مظلوم نمایی جدید مثل همین قضیه آمریکائیان که چرا ما را می زنند؛ حالا این آقا داشت می زد، من دیدم دستش رفته بود عمامه آن آقا را بردارد، اما می‌گفت چرا ما را می زنید؟ برای اینکه بگویند در مجلس ما را می زنند».
 در این رابطه چند نکته قابل ذکر است.

اولآ : آنچه که ما و دیگران شاهد آن بوده‌ایم تهاجم آقای قره باغ بوده است. ثانیآ آن دو نفر که چسبیده بودند به دیوار جایگاه هیئت رئیسه با هم گلاویز شده بودند. اصولآ [از] آن محل صندلی های هیئت رئیسه دیده نمی‌شود و عجیب است که شما می فرمائید « من خودم دیدم » . ثالثآفرض کنیم که واقعآ قضیه آن‌چنان که شما می فرمائید درست باشد و ناطق به قصد مظلوم نمایی گفته باشد که چرا ما را می زنید، سئوال در این است که بالاخره ناطق و آقای معین فر کتک خورده اند یا نه؟  ممکن است که بگوئید که چون دروغ گفته اند، باید کتک می خوردند. سئوال می‌کنیم : آیا کسی که دروغ گفته باشد و قصد داشته است مظلوم نمایی کند باید با مشت و لگد به او جواب داد ؟ قضاوت را بعهده شما میگذاریم، آیا بهتر نبود که دوستان شما توطئۀ مظلوم نمایی ناطق را خنثی و در عمل دروغ اورا ثابت می کردند؟  

عجیب است شما که به عنوان رئیس مجلس قسم یاد کرده‌اید تا رعایت حق و عدالت را بکنید و از حقوق تمامی نمایندگان دفاع کنید، نیت های قلبی مخالفان خود را دقیقآ کشف می کنید و با تمام جزئیات تشریح می‌کنید اما عمل‌کرد خلاف قانون و ضد اسلامی موافقان را نه تنها محکوم نمی کنیدبلکه بطریقی سعی در توجیه آن دارید. آیا نیت قلبی آقای صباغیان و آقای معین فر روشنتر است یا عمل‌کرد آقایان قره باغ ، غفاری و …..؟ آیا فحاشی های آقای « هادی غفاری » گویاتر است یا هدف قلبی آقای معین فر ؟ باز هم قضاوت را به شما می‌گذاریم. این است که به صراحت می گوئیم که ما به عنوان چند نفر مسلمان از سخنان توجیه گرانه و غیر عادلانۀ شما بعد از حادثه و همچنین در نماز جمعه و جاهای دیگر بیشتر متاسف و ناراحت شدیم تا اصل حادثه .

5 / در حادثۀ درگیری در دفتر نهضت آزادی نیز باز در مقام توجیه بر آمدید و ابتداء کوشیدید که بر گزار کنندگان سمینار را مقصر قلمداد کنید و باز طبق معمول، ضمن گفتن یک جمله که « لازم نبود مردم به آنجا هجوم کنند » در نهایت حق را به مهاجمان دادید و نهضت آزادی و دفتر و اعضای آن را مستوجب حمله و ضرب و جرح و اهانت و تخریب دانستید و چندنفر مهاجم قانون شکن را « مردم »  نامیدید و آنان را تبرئه کردید. بهتر است عین جملات خود شمارا بیاوریم « با همین کارها مردم را تحریک کردند. مردم هم ریختند آنجا. البته من تائید نمی‌کنم که مردم بروند، خود ما عاجز نیستیم. می‌توانیم جلوی آن‌ها را بگیریم. دیگر حالا این مردم ما از اول اینطور بودند. از روز اول کارها، خود مردم جلو می‌رفتند و انجام می دادند.... ولی ما دیگر به مردم این‌قدر نمی‌توانیم زور بگوئیم»
واقعآ ما با شرمندگی توضیح واضحات می‌دهیم، هر چند به لقمان پبد می‌دهیم ولی چاره‌ای نیست. در این رابطه چند نکته را باید یاد آوری کرد : ما به دلیل اینکه اطلاع زیادی از جریان برگزاری سمینار یا به قول شما  « میتینگ » نهضت آزادی نداریم، در نتیجه، اظهار نظری در اصل ماجرا نمی‌کنیم. اما فرض را براین میگذاریم که نهضت آزادی واقعآ قصد میتینگ داشته و تخلف قانونی مرتکب شده است، در این رابطه چند سئوال مطرح می‌شود : الف : فرض کنیم که نهضت آزادی ولو از اول هم تخلف کرده باشد، با توجه به اینکه میتینگ انجام نشد آیا می‌شود کسی یا جمعیتی را که فقط قصد جرم داشته، ولی جرمی انجام نداده است را مجازات کرد ؟ ب : بر فرض که میتینگ هم انجام می‌شد آیا در این صورت هم چند صد نفر از افراد غیر مسئول می بایست از آن جلوگیری می‌کردند یا وزارت کشور و ماموران مجری قانون ؟ ج : حالا هم که افراد غیر مسئول خودسرانه دست به چنین عملی زده‌اند و شما قبول دارید که نمی بایست می‌کردند آیا به لحاظ قانونی مجرم هستند یا نه ؟  اگر مجرم نیستند، چرا ؟ در صورتی که قانون به صراحت آنان را مجرم و مستوجب کیفر می داند. اگر مجرم هستند چرا تعقیب و مجازات نمی‌شوند ؟ آیا مرگ خوب است تنها برای همسایه ؟ آیا این مصداق یک بام و دو هوا نیست که کسانیکه جرمی انجام نداده‌اند ، باید مجازات و مضروب شوند، اما کسانیکه نقض صریح قانون کرده اند، تشویق شوند؟  .
د : این مطلب از شما به عنوان رئیس قوه مقننه بسیار عجیب است که می فرمائید:
ما نمی توانیم به مردم زور بگوئیم و از اول هم خود مردم کارهای ما را پیش برده اند.
کدام کار باشیوه های غیر قانونی و اسلامی پیش رفته است ؟ آیا دفاع از این شیوه‌ها تأیید تز « هدف وسیله را مشروع می‌کند »، نیست ؟ آیا می‌توان دویست نفر یا بیشتر را «  مردم »  نامید. اگر مردم هستند آیا نهضت آزادی یا هر گروه دیگر نمی‌تواند چند صد نفر را بسیج کند و دست به کارهایی از این قبیل بزنند ؟ اگر این‌گونه عمل کردند، شما آن‌ها را هم مردم خواهید خواند ؟ آیا جلو گیری از عمل غیرقانونی عده‌ای زورگو که می‌خواهند همه چیز را با ارعاب و فشار حل کنند، زورگویی است ؟!
ذ : شما در کتاب مواضع ما ( حزب جمهوری اسلامی ) اعلام کرده‌اید که اگر موردی پیش بیاید که دولت از مقابله با افراد و گروه‌های محارب ( محارب نه جمعیت قانونی ) عاجز باشد و لازم به دخالت و اقدام مستقیم مردم باشد (مردم نه چند صد نفر افراد قانون شکن باید از مقام ولایت فقیه اجازه گرفته شود. حال از قانون اساسی و دیگر قوانین و مقررات مملکتی بگذریم، لا اقل به موضع حزب خود عمل کنید. آیا در این عمل‌کردها و اقدامهای مستقیم، از امام اجازه دریافت کرده اید؟ سخنان امام که خلاف آنرا ثابت می کند. و : درست است که در یک جمله می فرمائید، من این کارها را قبول ندارم، ولی آیا مطالب بعدی شما توجیه خلاف کاری ها و تشویق قانون شکنی ها و لا اقل چراغ سبز نشان دادن به متخلفان نیست ؟
البته باید انصاف داد تا زمانیکه شما این‌گونه اعمال را به آن شکل توجیه می کنیدو کاری به متخلفان ندارید و مهمتر از آن، اینکه وقتی عده‌ای از نمایندگان در فضای مقدس مجلس که به فرموده امام میبایست مرشد مردم و پاسدار قانون اساسی و  همه  مجری ارزشهای اسلام باشد، همان‌گونه اعمال را انجام می دهند، از عده‌ای جوان احساساتی احیانآ با حسن نیت و عاشق، چه انتظاری می‌توان داشت ؟

ز : آیا در هر حال اگر عده‌ای دخالت نمی‌کردند و مقام های قانونی و ماموران انتظامی ، با متخلفان ، قانونی برخورد کرده و قانون را در باره آنان اجرا می کردند.بهتر نبود ؟ اگر به قول شما ، نهضت آزادی قصد مظلوم نمایی و توطئه داشت، چرا دیگران ( لابد حساب شده عمل نمی‌کنند ؟! ) در این دام افتادند. آیا این نوع اعمال خواست آمریکا و دشمنان مردم ما نیست ؟

6/ بر طبق قانون، نهضت آزادی ( که البته جمعیتی قانونی هم است ) و سران آن نماینده مجلس هستند،حق دارند که فعالیت سیاسی داشته باشند و اگر حرفی برای گفتن داشته و دارند، می‌توانند ابراز کنند، اما فرض کنیم که آن‌ها جمعیتی نیستند و افرادی مانند آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر یزدی و..... نماینده هم نباشند، با توجه به اینکه در مجلس و مطبوعات و نمازهای جمعه و رادیو و تلویزیون و.....آنهمه علیه آنان مطالبی گفته و نسبتهایی به آن‌ها داده می شود، این آقایان به همه یا بسیاری از آن‌ها اعتراض دارند و آن‌ها را دروغ و تحریف می دانند.

شما بگوئید که این افراد حرف خود را کجا باید بزنند ؟ ما کاری به ادعای دو طرف نداریم اما سئوال ما این است که آیا این شیوه، اسلامی قانونی و عادلانه و منطقی است که تمامی وسایل ارتباط جمعی کشوری علیه عده‌ای تبلیغ کنند، اما آنان کوچکترین حقی برای دفاع نداشته باشند ؟ اگر هم گه گاهی نامه‌ای نوشته‌اند یا نطق قبل از دستوری کرده‌اند متهم به انواع تهمت ها و تحمل فحاشی ها و اخیرآ
ضرب و شتم قرار بگیرند ؟ مگر بنا نیست که در این کشور، حق، عدالت و قانون حاکم باشد ؟ شما می فرمائید که : ما شما را آمریکایی نمی‌دانیم، برادران با سابقه خود می‌دانیم و می‌خواهیم تا آخر با ما باشید؛ اگر واقعآ چنین است پس چرا با آنان به صورت قانونی و برادرانه برخورد نمی‌کنید ؟ چرا در این تلویزیون که زیر نظر سه قوه است و شما در آنجا مسئولیت مستقیم دارید، این همه مطالب یک‌طرفه و یا با اسم و رسم علیه آنان گفته می‌شود؟
مگر نه اینکه روزنامه جمهوری اسلامی ارگان رسمی حزب شماست ؟ آیا نسبت به
مطالب آن هیچ مسئولیتی ندارید ؟ چرا بر طبق قانون مطبوعات، روزنامه‌ها ( خصوصآ روزنامه شما ) از درج جوابیه آنان خودداری می‌کنند ؟ منطقی‌تر نیست که هر دو طرف بر طبق روشهای اصولی حرف خود را بزنند تا ما و امثال ما و بطور کلی ملت، خود قضاوت کند که حق با کیست ؟

7 / بسیار عجیب است که شما با منت گذاردن بر سر منتقدان می فرمائید که ما بر خلاف همه جای دنیا سخنرانی مخالف را مستقیمآ از رادیو، پخش می کنیم!!

برادر بزرگوار : اولاً با توجه به اینکه آزادی محصول انقلاب ملت ایران و دستاورد خون شهدا ست و قانون اساسی ضوابط و چهارچوبهای آنرا مشخص کرده است، علی القاعده، نه شما و نه هیچ مقام دیگری حق ندارد که بگوید : « من » و یا« ما  » چیزی دادیم یا گرفتیم. ثانیآ آیا آقای بازرگان در جایی سخنرانی کرد و سخنرانی او را مستقیمآ از وسایل ارتباط جمعی پخش کرده‌اید یا به عنوان نماینده مجلس با استفاده از حق قانونی آن قبل از دستور، نطق کرد و طبق قانون، گریزی از پخش آن نبوده است ؟

8 / شما و دیگر معترفان مانند رئیس جمهوری، نخست وزیر و …... می فرمائید که چرا آنان می‌گویند آزادی نیست  ؟ چرا «سمینار تأمین آزادی انتخابات » گذاشته‌اند ؟در این مورد لازم به تذکر است که اولاً دوصد گفته چون نیم کردار نیست، باید در عمل ثابت کرد آزادی هست یا نیست و ثانیآ فرض کنیم که، خیر، آزادی هست ولی عده‌ای به دروغ می‌گویند که آزادی نیست. با آنان چه باید کرد ؟ باید آن‌قدر بر سر آنان کوبید تا باور کنند که آزادی هست ؟

شما در نماز جمعه فرمودید که  « ما نیازی نداریم به خفقان، اگر نیاز داشتیم و انقلاب ایجاب کند،هیچ ابایی نداریم . برای ما انقلاب اصل است و امام و اسلام، اگر این انقلاب، روزی نیاز به خفقان پیدا کرد، پیش می آوریم ، اما امروز ایجاب نکرده است »

 در اینجا چند نکته قابل ذکر است : اولاً با تلقی که از خفقان و احتناق داریم آیا اصولاً ممکن است که انقلاب و اسلام و امام احتیاج به اختناق داشته باشد ؟ آیا ممکن است که یک نظام اسلامی مبتنی به اختناق باشد ؟ ثانیاً تشخیص چنین ضرورتی  با
کیست ؟ ثالثآ اصل نهم قانون اساسی دقیقآ خلاف فرمایش شماست و راه هر گونه توجیه اختناق را بسته است. این اصل بسیار مثبت و گویای قانون اساسی« آزادی » و « استقلال » را دو رکن اساسی و لاینفک جمهوری اسلامی دانسته است که هیچ کدام را نمی‌توان فدای دیگری کرد، در این اصل تصریح شده است که ولو با وضع قانون نمی‌توان آزادی‌های مشروغ را سلب کرد. جناب آقای هاشمی! از دیگر مطالب و حوادثی که در مجلس گذشت می گذریم. سخن را کوتاه می‌کنیم و فقط یک نکته را مجددآ یادآوری می‌کنم : خداوند گواه است که این تذکرات را فقط و فقط به قصد خیر خواهی و علاقمندی به انقلاب و خون شهدا ادا می‌کنیم و هر گز به معنای تائید یا دفاع از همه عمل‌کرد و مواضع سیاسی و فکری نهضت آزادی نیست که اصولآ در این مقال فرصت طرح این بحث که چه گروهی حق و چه گروهی باطل است، نیست.
در این یادداشت تنها [ و ] فقط فرمایشهای شما و موضعگیری های غیرعادلانه شما و دوستان شما به منظور تذکر برادرانه و اصلاح و سلامت جامعه اسلامی مد نظر است و بس. هدف این است که حق و عدالت، ولو با دشمنان ومخالفان، چنان که اسلام و قانون اساسی اقتضاء دارد، اجرا شود؛ و گرنه اصولآ نه تنها از هیچ مجرمی دفاع نمی‌کنیم بلکه معتقدیم که هر کسی مجرم باشد و از حدود قانون و ارزشهای اسلامی تجاوز کند باید دقیقآ قانون و عدالت در مورد آنان اجرا شود. هدف این است که تنها مدافعان حکومت از قانون بهره مند نباشند، بلکه همه از قانون و عدالت بهره مند و برخوردار شوند.

ما در آن روز از اینکه آقایان صباغیان و معین فر، مورد توهین و تجاوز قرار گرفتند، آنچنان ناراحت نبودیم، بلکه ناراحتی اصلی ما به آن علت بود که می‌دیدیم، حق و ایمان و عدالت و ارزشهای اعتقادی ما مورد اهانت و تجاوز و ضرب قرار گرفته است. می‌دیدیم در نظامی که مبنی بر اسلام و قانون ااست جنین برخوردهای غیر اسلامی و غیر قانونی و زشت صورت می‌گیرد و این برای هر مسلمان معتقد و متعهدی کشنده و دردناک و برای آینده بسیار نگرانی آور و خطرناک است.



دومین نامه آقای یوسفی اشکوری

نامه ای سرگشاده به هاشمی رفسنجانی
حسن یوسفی اشکوری
این نامه در روز 22 خرداد سال گذشته (روز برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری) به جناب آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شد اما به دلیل حوادث روز بعد و روزهای بعدتر انتشار آن به مصلحت و ضرور دانسته نشد. اما اکنون پس از یک سال از آن روز تاریخی و تحولات عظیم و مهم جاری در کشور، انتشار عمومی این نوشته خالی از فایده و عبرت نیست. بویژه که سرنوشت شخص جناب هاشمی در این یک سال و شکوه های وی از نوع برخورد با او و خانواده اش (که بی گمان انگیزه ای جز تخریب شخصیت و تضعیف مقام وموقعیت مؤثر او در ساختار قدرت و به طور غیر مستقیم نقش او در جنبش سبز ندارد)، از درستی انتقادها و نگرانی های نویسنده این نامه حکایت می کند. اخیرا  ایشان چاره ای ندیده اند که گامی به جلو بردارند و نقش رهبری معتمد خود را در سیر پروژه تخریب خود با شفافیت بیشتر بیان کنند و از «سکوت مصلحت آمیز»! رهبری گله کنند. تجربه نشان داده است که تحکیم کنندگان استبدادها و مستبدین، در نهایت خود نیز از قربانیان آن خواهند بود. از هاشمی هوشمند بعید می نماید که از این آگاهی تاریخی بی خبر مانده باشد.
جناب حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی
با عرض سلام و آروزی عاقبت به خیری برای شما، خودم و تمام مردم ایران.
نخست لازم است بگویم آنچه که به مناسبت انتخابات در مناظره های تلوزیونی کاندیداها بوسیلة یکی از آنان یعنی رئیس قوة مجریه و شخصیت دوم کشورگذشت، موجب تأسف و شرمندگی است و نشان می دهد که سی سال پس از انقلاب اسلامی و تأسیس نظام نوینی که ادعا می کرد می خواهد یک نظام مردم سالار و مبتنی بر ارزشهای دینی و اخلاقی باشد و الگویی موفق و قابل پیروی برای جهان اسلام ارائه دهد، به چنین ورطة بی اخلاقی و بی قانونی و پریشانی سقوط کرده است.
اما آنچه موجب تصدیع و نگارش این یادداشت شد، نامة سرگشادة حضرتعالی به رهبری و سپس دیدار سه ساعته شما با ایشان است. وقتی نامة شما را خواندم حافظه ام مرا به 28 سال پیش از قضا در همین روزهای داغ خرداد سال 60 برد و سخنی از شما را در ذهن و خاطره ام زنده کرد. به یاد آوردم که در روز استیضاح رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر در مجلس هنگام تنفس مجلس دوست مشترک مان آقای محمد مهدی جعفری (نمایندة برازجان) به شما گفت این شیوه هایی که شما و دوستان تان در پیش گرفته اید نادرست است و در آینده نظام را دچار مشکل و بحران می کند و شما در حال سرکشیدن فنجان چای با اعتماد به نفس کامل همیشگی و لبخند معنا دار گفتید: نگران نباشید، هرچه پیش بیاید، با یک فتوا (یا فرمان. تردید از من است) امام حل می کنیم! اکنون نیز پس از 30 سال از عمر نظام جمهوری اسلامی و 28 سال از آن سخن، در بر همان پاشنه می چرخد و شما با استفاده از روش مألوف در اندیشة دفاع از خودتان و خانواده تان و یا در مقام جلوگیری از یک بحران داخلی نهاد قدرت بر آمده و بر آن شده اید که از ابزار فرمان رهبری و دخالت وی در حوزة کشمکشهای داخلی و جناحی سود ببرید.
و اما اکنون نه قصد خاطره گویی است و نه هدف ملامت و آزردن شما است، آنچه مرا وادار کرد که پس از سالها قطع ارتباط مطلق و فاصله بی انتهای من و شما، باز با شما سخن بگویم، بیان و تذکر دو نکته است که البته هر دو به انگیزة اصلاح روشها و ایجاد تحول مثبت در شیوة مدیریت کلان کشور است. البته اگر کاملا دیر نشده باشد.
1 – نکته نخست این است که شما و دوستان تان از همان آغاز بنا را کج گذاشتید و یا اگر دیگران کجروی کردند شما ها، که از این موقعیت استثنایی برخوردار بودید که معتمد رهبر فقید انقلاب باشید و از سوی دیگر ارکان حکومت در تمام نهادها در اختیارتان بود، آن کجروی ها را نه تنها اصلاح نکردید بلکه یا با کجروان همراهی کردید و یا به توجیه آن انبوه انحرافات پرداختید و یا در بهترین حالت سکوت پیشه کردید.
مهم ترین این کجروی ها استفاده از «سیاست حذف» و در مقابل «انحصار طلبی» مفرط (که البته این روش و اندیشه در تاریخ و فرهنگ و سنت ما ریشه دار است و از این رو غالبا به آن دچاریم) بود که به دست شما معماران نظام جمهوری اسلامی بنیاد نهاده شد. این هژمونی طلبی و سیاست نامبارک و ویرانگر واگرایی حداقل از راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال 57 آغاز شد و در مراسم بهشت زهرا به مناسبت ایراد نطق رهبر انقلاب آشکارتر شد و پس از آن در اشکال مختلف از جمله در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اول بر آفتاب افتاد. تراژدی سیاست حذف پس از آن روشن تر از آن است که نیاز به یادآوری باشد. سیاست حذف خیلی زود در ابعاد گوناگون با استفاده از روشهای غیر اخلاقی و غیر قانونی به یک سنت رایج و تثبیت شده تبدیل شد. تذکرات دوستان انقلاب و دلسوزان کشور نیز چندان سودی نبخشید.
به یاد می آورم که در دوران چهار ساله مجلس اول من و برخی از همفکران (گاه فردی و گاه جمعی) با شما و آقای خامنه ای رئیس جمهور وقت گفتگو کرده و نسبت به برخی سیاستها و رفتارهای شما و به طور خاص حزب جمهوری اسلامی در مجلس و خارج از مجلس و به طور خاص در مورد همین سیاست حذف انتقاد کرده و آن را خلاف قانون و خلاف شرع و خلاف مصالح کشور و انقلاب و حتی در تعارض با مصالح نظام مورد علاقه شما دانستیم و نسبت به عواقب آن هشدار دادیم و گفتیم که استفاده از این روشها فتنه ای است که به تعبیر قران کریم سرانجام دامن همه را می گیرد و حتی ظالمان را در امان نخواهد گذاشت (اسناد مکتوب آن به صورت نطق های پیش از دستور و تذکرات آئین نامه ای و نیز نامه ها موجود است).
احتمالا تمام یا بخشی از آن گفتگوها و حداقل اسناد مکتوب را به یاد می آورید ولی به عنوان نمونه به دوسند مکتوب و منتشر شده اشاره می کنم یکی، نامه ای است که در پاییز سال 62 پس از جنجال مجلس بر سر نطق پیش از دستور مهندس هاشم صباغیان (نماینده تهران) به شما نوشتیم و در آنجا طی بحث مفصل نسبت به فرجام این روشهای حذفی و سرکوبگرانه هشدار دادیم و گفتیم که آقای هاشمی! خلیفه کشی را باب نکنید! گرچه این نامه در آن زمان شخصی و در بسته بود اما درست در ده سال پیش در یکی از مطبوعات با همین عنوان منتشر شد. سند دیگر بیانیه ای است تحلیلی که جمعی از دوستان همفکر و منتقد به شما و دوستان تان در جریان استیضاح رئیس جمهور وقت نوشته و در اوایل تیرماه 60 در دو روزنامه اطلاعات و کیهان انتشار یافت. این هر دو سند قابل دسترسی است. ما در آن نوشته ها و هشدار ها سخن جاودانه و خدایی امام علی (ع) را به یادتان آوردیم که: «الغالب بالشرّ مغلوب».
روزگار گذشت و پس از «عبور از بحران» و حذف کامل رقیبان (واقعی و خیالی)، به تدریج دایرة سیاست حذف تنگتر شد و به «خودی» ها نیز رسید و دیگرانی نیز از دایره به بیرون پرتاب شدند. پس از پایان جنگ و درگذشت رهبر فقید انقلاب و تشکیل دولت شما، زمزمه غیر خودی بودن هاشمی رفسنجانی نیز در بیخ گوشها پیچید و بعد آشکارتر شد و در چهار سال اخیر به اوج خود رسید و اکنون به دست افرادی معلوم الحال و حداقل به تعبیر درست شما «بی ریشه» و حتی علف هرزها کاملا از پرده بیرون افتاد و کار به جایی رسید که از رسانه ملی شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی را متهم به انواع فساد و انحراف از مسیر انقلاب و مصالح نظام و حتی همدستی با دولتی خارجی و توطئه برای برانداختن دولت می کنند. فاعتبروا یا اولی الابصار!
اکنون سخن من این است که جناب هاشمی! اگر از همان آغاز سنگ بنا را کج نمی گذاشتید و هشدارهای خیرخواهان را می شنیدید، اکنون کار به اینجا نمی رسید. شما در زمان اقتدار و مسؤلیت تان از همین روش استفاده کردید و یا در برابر ستمها و خلافکاریها و افشاگری های احمدی نژادهای آن زمان دست به توجیه زدید و یا در بهترین حالت سکوت کردید. سکوتی که در آن شرایط سرنوشت ساز جز تأیید آن خلافها و نامردمی ها و بی اخلاقی ها معنا و حداقل نتیجه ای نداشت. به یاد می آورید افشاگری های دانشجویان پیرو خط امام را؟ حتما نطق های آتشین نمایندگان حزبی و حزب الهی مجلس اول در بارة رئیس جمهور وقت و به تعبیر دشنام گونه شما و دوستان تان «لیبرالها» را به خوبی به خاطر می آورید! زمانی که در مجلس اول نمایندگان در بیرون مجلس و در داخل پارلمان بوسیلة احمدی نژاد های صدر انقلاب مورد توهین قرار می گرفتند و کتک می خوردند (مانند کتک خوردن احمد سلامتیان نمایندة اصفهان در همدان و کتک خوردن محمد محمدی گرگانی نمایندة گرگان در دانشکدة کشاورزی در گرگان) و یا با شخصیتی چون مهندس بازرگان و دکتر سحابی چنان می کردند، شما به عنوان رئیس مجلس چه کردید؟ به یاد می آورید که من و دوستان مان چند بار به شما مراجعه کردیم و برای حل مشکل و چاره جویی از شما کمک خواستیم؟ زمانی که دوست و هم سنگر و حداقل بستة شما مرحوم لاهوتی به چنان سرنوشتی دچار شد، عکس العمل صاحب قدرتی چون شما چه بود؟ آیا چند جمله تسلیت و حداکثر چند قطره اشک کفایت می کرد؟ آری این قانون است و سنت دیرینه تاریخ و رسم روزگار که وقتی خلیفه کشی باب شد، دیگر حد ندارد و دیوار کج بالا رفته روزی فرو می ریزد و ممکن است معماران را هم در زیر آوار نابود کند. تا آنجا که امروز نوبت به شخصیت دوم جمهوری اسلامی در دهه شصت رسیده و فردا امکان دارد که، چنان که شما هم به درستی اشاره کرده اید، به شخصیت اول کنونی نظام نیز برسد. 
 2 – و اما نکته دوم که مهم تر است این است که از آغاز، در نظام جمهوری اسلامی بحرانها و چالشها و حتی مسائل کم اهمیت را از طریق دخالت مستقیم و غیر مستقیم رهبری حل کرده و یا تخفیف داده و به هر حال رفع و رجوع کرده اید، چنان که خود شما هم بارها به این واقعیت اذعان کرده و به آن نیز عمل کرده اید که نمونه آخر آن ارسال همین نامه به رهبری و مذاکرات چند ساعته با ایشان است. در بهار سال 79 نیز در خطبه ای نماز جمعه تهران فرمان توقیف گستردة مطبوعات به فرمان رهبری را ستودید و آن را نعمتی برای حفظ نظام و موجب خنثی کردن نقشه های دشمن دانستید.
سخن من این است که آیا قرار است در جمهوری اسلامی، تفکیک قوا و قانون حاکم باشد یا بنا است تمام کارها و حل و فصل امور ذیل ولایت فقیه و یا دخالتهای رهبری انجام شود؟ شاید در صدر انقلاب و پیش از تصویب قانون اساسی و استقرار کامل نظام جدید و حداکثر شرایط بحرانی و جنگ گاه دخالتهای رهبری اجتناب ناپذیر بود اما پس از آن و در شرایط عادی و قانونی چرا و با چه منطقی می توان از این شیوه استفاده کرد؟ گرچه عنوان «ولایت مطلقه فقیه» بدین معنا دانسته می شود که رهبری مجاز است در کار قوا دخالت کند و حتی قرارداد های بین دولت و ملت را یک طرفه لغو کند (لابد یکی از موارد آن می تواند الغای قانون اساسی باشد) اما روشن است که این تفسیر از ولایت مطلقه فقیه آشکارا به معنای لغو مفهموم و کارکرد و فلسفة قانون و جمهوری و تفکیک قوا و دموکراسی و تمام اصول مدیریت مدرن است. می خواستم بدانم با این تحلیل موافقید و اشکال را قبول دارید؟ اگر ایراد را وارد می دانید پس استفاده از ابزار دخالت رهبری در اموری که راه حل قانونی دارد چرا و با کدام منطق و مصلحت صورت می گیرد؟ مثلا در همین مورد اخیر به لحاظ حقوقی (نه البته سیاسی) حادثه ساده ای رخ داده است و آن شخصی (ولو در مقام ریاست جمهوری) به شخصی دیگر (ولو رئیس مجمع تشخیص نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری) اتهاماتی وارد کرده است، راه آسان و سر راست حقوقی آن اقامه دعوی و رسیدگی در مرجع قضایی است و نیاز به دخالت فراقانونی ندارد.
به نظر می رسد استفاده از این ابزار چند اشکال اساسی دارد: 1 – نقض قانون و اخلال در کار قوا و حداقل دور زدن قانون، 2 – امکان استفاده دیگران و رقیبان از این ابزار، 3 – تضییع حقوق افراد و یا گروههای محذوف جامعه به دلیل عدم امکان استفاده از این ابزار و 4 – ایجاد و یا تقویت و تحکیم دیکتاتوری و خودکامگی و استقرار فرمانروایی مطلق و نا محدود. در مورد نخست توضیح داده شد اما در مورد دوم روشن است که اگر استفاده از این روش رایزنی پشت پرده مجاز باشد، نظرا و عملا این حق برای رقیبان قدرتمند نیز محفوظ است و آنان نیز مجازند و می توانند به موقع از آن به سود خویش سود ببرند. در عمل آنچه رخ می دهد نادیده گرفتن قانون و پیشبرد کار از طریق رایزنی و کدخدا منشی و توان قدرت چانه زنی و در واقع زرنگی و در نهایت جنگ قدرت و دیپلماسی پنهان و غیر شفاف حول رهبری است که قرار است بی طرف و محترم و هماهنگ کنندة قوا باشد. این درست همان سنتی است که در دوران پیشاقانون در دربار شاهان حول شخصیت محوری «شاهنشاه» رایج بود اما گویا قرار بود که ما پس از انقلاب دارای نظامی مردم سالار و قانونمند باشیم نه نظامی فرد محور و تجدید سنت نادرست نقش شاه و دربار در اداره جامعه و سرنوشت مردم.
در مورد سوم نیز قابل یادآوری است که در این میان تکلیف حذف شدگان و مغضوبان و مظلومان جامعه و به اصطلاح غیر خودیها در این کشور و در این نظام چیست؟ حال شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی می تواند چند ساعت پس از ارسال نامه ای سرگشاده (که حتی آن نیز موجب اعتراض و خشم رقیبان می شود) به دیدار رهبر برود و از حق خود دفاع کند، اما در نظام شخص محور و بی قانون هزاران هزار ستمدیده دیگر چه باید بکنند و چه می توانند بکنند؟ راه دور نمی روم همین نمایندگان مجلس ششم که به عنوان آخرین اقدام و از سر ناچاری اما در عین حال کاملا قانونی و مدنی برای اعتراض به ستمی که بر آنان و موکلانشان رفته بود در مجلس تحصن کردند ولی ظاهرا برای همیشه مغضوب واقع شدند و از قضا در همین مناظره کذایی نیز از زبان دومین مقام قانونی نظام مورد اتهام واقع شدند، می توانند از این امکان استفاده کنند و حق خود را بستانند؟ و اساسا به آنان اجازه داده می شود با رهبری دیدار کنند و حداقل سخنانشان شنیده شود؟ اشکال چهارم نیز نیاز به استدلال و حتی توضیح ندارد و فکر نمی کنم شما با آن مخالف باشید. بویژه که اکنون و در تجربه بیست ساله اخیر باید برای شما هم روشن شده باشد که استفاده ابزاری فراقانونی از مقام و موقعیت رهبری نظام، جز تقویت و تحکیم استبداد و دیکتاتوری نتیجه ای نداشته و ندارد.
به هرحال جناب آقای هاشمی! شما هوشمندتر و آگاه تر از آن هستید که این مسائل و مشکلات را ندانید اما از باب یادآوری عرض می کنم که در دنیای مدرن و در مدیریت علمی و خردورزانه جمعی و دموکراتیک و قانونمدار امروز نمی توان با عدم شفافیت در سیاست و یا دور زدن قانون و یا دخالت های قوا در کار یکدگر و ارجاع هر امر مهم و غیر مهم به یک شخص، ولو تحت عنوان ولایت، به دیوان سالاری مدرن و کارآمد و ثبات و عدالت و آزادی دست یافت. اگر چنین باشد، این بحرانهای ساختاری در جمهوری اسلامی ادامه پیدا خواهد کرد. گرچه معتقدم که اگر از روز نخست برای حل مشکلات سخاوتمندانه از فرامین فراقانونی رهبری استفاده نمی شد، کار به اینجا نمی رسید که شخصیتی چون شما در واکنش به تقلب در آرای صندوق آرا و تضییع حقتان نا امیدانه به خدا پناه ببرید و اکنون نیز به نامه سرگشاده و رایزنی پشت پرده با رهبری متوسل شوید و احتمالا از سر استیصال به این سنت نامبارک بیاویزید.
سخن آخر این که اگر در گذشته و تاکنون به هر دلیل از این ابزار و ابزار هایی چون حکم حکومتی استفاده شده است، پس از این به قانون و برابری و عدالت و نظام مردم سالار باز گردید که به سود همه است؛ حتی به سود نظام. این خواسته ای است که حداقل از انتخابات مجلس ششم و انتخابات دهم ریاست جهموری مطرح شده و در گفتارها و شعارها و حتی در برنامه های برخی کاندیدا ها (از جمله کاندیدای مورد حمایت شما) انعکاس یافته و از این رو یک خواست ملی و مشروع است.     
با دعای خیر برای شما و آرزوی بهروزی و سربلندی برای مردم و با امید به رهایی ملت بزرگ و با فرهنگ و متمدن ایران از جور ستم حاکمان و تزویر خودکامکان

22 خرداد 1388     ایتالیا           حسن یوسفی اشکوری 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر